دوستان عزیز
تصمیم گرفتم مطالبی که اینجا میگذارم ؛ در کانالهای دیگرم نگذارم.
به جز قصه و شعر
اینجا کانال حرفهای نگفتنی و نهفتنی است.
@chista777
تصمیم گرفتم مطالبی که اینجا میگذارم ؛ در کانالهای دیگرم نگذارم.
به جز قصه و شعر
اینجا کانال حرفهای نگفتنی و نهفتنی است.
@chista777
یکی درد و یکی درمان پسندد
به نظر من تمام دانش روانشناسی در این مصرع خلاصه شده است
برخیها درد کشیدن را دوست دارند
تمام فرمولهای روانشناسی برای آنها عاجز است.
حد تعادل بهترین چیز است
ازدرد گریزی نیست ولی دنبال درمان هم بگردیم
#چیستا_یثربی
@chista777
به نظر من تمام دانش روانشناسی در این مصرع خلاصه شده است
برخیها درد کشیدن را دوست دارند
تمام فرمولهای روانشناسی برای آنها عاجز است.
حد تعادل بهترین چیز است
ازدرد گریزی نیست ولی دنبال درمان هم بگردیم
#چیستا_یثربی
@chista777
لارنس الیویه کارگردان و بازیگر بود
و شوهر ویولن لی....
اونقش هملت را در فیلم سینمایی بازی کرد
حرفهای او را درباره بیماری زودرس ویوین لی دوست دارم بخوانید
برایتان میاورم
#چیستایثربی
@chista777
و شوهر ویولن لی....
اونقش هملت را در فیلم سینمایی بازی کرد
حرفهای او را درباره بیماری زودرس ویوین لی دوست دارم بخوانید
برایتان میاورم
#چیستایثربی
@chista777
رمان گیسو اثر قاضی ربیحاوی در شمار نخستین رمانهای ایران است که با دستمایه زندان و پیآمدهای آن نوشته شده، و به زندگی هنرمند جوانی میپردازد که تازه از زندان آزاد شده است.
در هستی اجتماعی هر شخص لحظههایی یافت میشوند که تاریخ زندگی او را رقم میزنند. میتوان گفت «من» پیش از این لحظه و «من» بعد از این لحظه دو شخصیت کاملاً متفاوت میشوند از یک وجود. لحظه و حادثه گاه آنچنان عمیق و کارآ هست که دگرگونی بنیادینی را در انسان سبب میشود و بر شخصیت او تأثیری ابدی خواهد گذاشت. در تاریخ اجتماعی هر کشوری نیز میتوان چنین موقعیتهایی را یافت. برای نمونه جنبش مشروطه ایران را در مسیر مدرنیته قرار داد و یا با انقلاب سال پنجاه و هفت روند واپسگرایی آغاز شد و ایمان برعقل و خرد پیروز گردید.
«گیسو»، رمانی که از قاضی ربیحاوی اخیراً منتشر شده، بر چنین لحظهای بنیان میگیرد. اردشیر شخصیت اصلی رمان جوانی است هنرمند و دانشجو که به شادی و خوشی به تحصیل مشغول است، به نمایش علاقه دارد و با دوست خویش، فرخنده قرار میگذارد تا نمایشی با عنوان گیسو را بر صحنه بیاورند. زمان اما به اراده او پیش نمیرود، به تصادف در مسیری قرار میگیرد که سر از زندان درمیآورد. و اینجاست که حادثه اتفاق میافتد. در واقع، به قول نویسنده؛ «رمان گیسو در پوسته اولیه، یک مجلس عزا برای محبوبی به نام تئاتر در آن کشور است.»
رمان با آزاد شدن اردشیر از زندان آغاز میشود. همسرش، فردوس که پرستار است، در انتظار آزادی او بود و فکر میکرد پس از آزادی دگربار روند زندگی آنان بر آن مسیری پیش میرود که آغاز شده بود. در پی چند روز پس از آزادی فردوس درمییابد که اردشیر دیگر آن کسی نیست که پیش از زندان بوده است. پنداری با انسانی دیگر سر و کار دارد، انسانی بیعلاقه به همه چیز؛ «به هیچ چیز مشتاق نیست. نه به غذا نه به سر و وضع خودش... با همه [نیز] تلخ است.» فردوس از همان فردای آزادی درمییابد که او فرصتی میجوید تا به زندگی خویش پایان دهد.
اردشیر در واقع نیز به شخصیتی دیگر تبدیل شده است. در دنیای ذهنی خویش زندگی میکند. وسوسه خودکشی یک آن رهایش نمیکند. توان رابطه با انسانهای دیگر، حتی همسرش را از دست داده است. حرفی نیز بر زبان نمیراند تا دانسته شود در زندان چه بر سرش آمده است. کسی نمیداند چرا بازداشت شده، در زندان چه شکنجههایی را متحمل شده و یا حتی در کدام زندان و با چه کسانی بوده است. در بیرون از زندان احساس میکند که «زنده ماندن لطفی ندارد دیگر، هیچ، از همه چیز و همه کس بیزار بود. همه به او دروغ میگفتند همه با او مهربان بودند تا در فرصت مناسب شلاق بر کف پاهایش فرود آورند و او باز احساس خفت و خواری بکند. دیگر نمیخواست زندگی اینطور ادامه یابد.»
#چیستا_یثربی
@chista777
در هستی اجتماعی هر شخص لحظههایی یافت میشوند که تاریخ زندگی او را رقم میزنند. میتوان گفت «من» پیش از این لحظه و «من» بعد از این لحظه دو شخصیت کاملاً متفاوت میشوند از یک وجود. لحظه و حادثه گاه آنچنان عمیق و کارآ هست که دگرگونی بنیادینی را در انسان سبب میشود و بر شخصیت او تأثیری ابدی خواهد گذاشت. در تاریخ اجتماعی هر کشوری نیز میتوان چنین موقعیتهایی را یافت. برای نمونه جنبش مشروطه ایران را در مسیر مدرنیته قرار داد و یا با انقلاب سال پنجاه و هفت روند واپسگرایی آغاز شد و ایمان برعقل و خرد پیروز گردید.
«گیسو»، رمانی که از قاضی ربیحاوی اخیراً منتشر شده، بر چنین لحظهای بنیان میگیرد. اردشیر شخصیت اصلی رمان جوانی است هنرمند و دانشجو که به شادی و خوشی به تحصیل مشغول است، به نمایش علاقه دارد و با دوست خویش، فرخنده قرار میگذارد تا نمایشی با عنوان گیسو را بر صحنه بیاورند. زمان اما به اراده او پیش نمیرود، به تصادف در مسیری قرار میگیرد که سر از زندان درمیآورد. و اینجاست که حادثه اتفاق میافتد. در واقع، به قول نویسنده؛ «رمان گیسو در پوسته اولیه، یک مجلس عزا برای محبوبی به نام تئاتر در آن کشور است.»
رمان با آزاد شدن اردشیر از زندان آغاز میشود. همسرش، فردوس که پرستار است، در انتظار آزادی او بود و فکر میکرد پس از آزادی دگربار روند زندگی آنان بر آن مسیری پیش میرود که آغاز شده بود. در پی چند روز پس از آزادی فردوس درمییابد که اردشیر دیگر آن کسی نیست که پیش از زندان بوده است. پنداری با انسانی دیگر سر و کار دارد، انسانی بیعلاقه به همه چیز؛ «به هیچ چیز مشتاق نیست. نه به غذا نه به سر و وضع خودش... با همه [نیز] تلخ است.» فردوس از همان فردای آزادی درمییابد که او فرصتی میجوید تا به زندگی خویش پایان دهد.
اردشیر در واقع نیز به شخصیتی دیگر تبدیل شده است. در دنیای ذهنی خویش زندگی میکند. وسوسه خودکشی یک آن رهایش نمیکند. توان رابطه با انسانهای دیگر، حتی همسرش را از دست داده است. حرفی نیز بر زبان نمیراند تا دانسته شود در زندان چه بر سرش آمده است. کسی نمیداند چرا بازداشت شده، در زندان چه شکنجههایی را متحمل شده و یا حتی در کدام زندان و با چه کسانی بوده است. در بیرون از زندان احساس میکند که «زنده ماندن لطفی ندارد دیگر، هیچ، از همه چیز و همه کس بیزار بود. همه به او دروغ میگفتند همه با او مهربان بودند تا در فرصت مناسب شلاق بر کف پاهایش فرود آورند و او باز احساس خفت و خواری بکند. دیگر نمیخواست زندگی اینطور ادامه یابد.»
#چیستا_یثربی
@chista777
گیسو در ایران نوشته شد. چهار سال برای اجازه انتشار منتظر ماند و سرانجام در سال ۱۳۷۳ در تیراژی محدود منتشر شد و سریع ممنوع گشت. پس از گذشت بیش از سه دهه دگربار در خارج از کشور انتشار یافت.
گیسو به زمان خویش تجربهای بود نو با دستمایه زندان. آن زمان آینده و یا حال شخصیتهایی چون اردشیر آن سان که بعدها، به ویژه در پی کشتارهای گسترده مخالفان نظام در زندانهای کشور، ملموس گردید، ناشناخته بود.
از قاضی ربیحاوی تا کنون چندین نمایشنامه و فیلمنامه منتشر شده است که به نمایش درآمده و یا فیلم شدهاند. از آثار داستانی او نیز میتوان به «نخل و باروت»، «از این مکان»، «پسران عشق»، «لبخند مریم»، «چهار فصل ایرانی» اشاره کرد.
گیسو را انتشارات پیام (گوته- حافظ) در بن (آلمان) منتشر کرده است
#چیستایثربی
#چیستا_یثربی
@chista777
گیسو به زمان خویش تجربهای بود نو با دستمایه زندان. آن زمان آینده و یا حال شخصیتهایی چون اردشیر آن سان که بعدها، به ویژه در پی کشتارهای گسترده مخالفان نظام در زندانهای کشور، ملموس گردید، ناشناخته بود.
از قاضی ربیحاوی تا کنون چندین نمایشنامه و فیلمنامه منتشر شده است که به نمایش درآمده و یا فیلم شدهاند. از آثار داستانی او نیز میتوان به «نخل و باروت»، «از این مکان»، «پسران عشق»، «لبخند مریم»، «چهار فصل ایرانی» اشاره کرد.
گیسو را انتشارات پیام (گوته- حافظ) در بن (آلمان) منتشر کرده است
#چیستایثربی
#چیستا_یثربی
@chista777
به بهانه مرگ عباس صفاری و ترجمه شعر دنیا کوچکتر از آن است او به کردی
عباس صفاری، شاعر، نویسنده، مترجم و گرافیست، که مدتی پیش به کرونا مبتلا شده بود و حتی خبر عبورش از این بیماری منعکس شد،هفتم بهمن غریبانه و بی هنگام در بیمارستانی در کالیفرنیا و گویا در خواب مصنوعی درگذشت. حدود 5 - 6 سال پیش یکی از شعرهایش با عنوان « دنیا کوچکتر از آن است» را برای چاپ درکتاب ترجمه گزیده شعرمعاصر ایران به کردی ترجمه کردم ولی هنوز کتاب برغم آماده بودن و بعد ازچند سال در دست ناشر مانده و منتشر نشده است.
شعر« دنیا کوچکتر از آن است» عباس صفاری، تناسب عجیبی از لحاظ درونمایه و مضمون با روزهای پایانی زندگی این شاعر و فضای مرگش دارد. ناپایداری دنیا، نیافتن و گمشدن در مه و غبار و برف و باد و... و ماندن یادی با ردپایی که هرکس بجا می گذارد ازجمله مسائل کلی انسانی است که صفاری دراین شعر زیبا طرح کرده است.
در اینجا برای گرامیداشت یاد این شاعر، که همه دارند از او به نیکی یاد می کنند ومتاسفانه من برغم علاقه وشناخت از دور موفق به دیدار از نزیدک با وی نشدم، ابتدا ترجمه این شعر و شناسنامه مختصر کاری این شاعر به کردی و بعد اصل شعر به فارسی رامی آورم :
عهبباس سسهفاری،لهدایكبوون1951 و کۆچی دوایی ٢٠٢١ زاینی. شقارتهی فیس،دووربینی كۆنهو و شیعرانیتر،بزه له بهفر، تاریك ڕووناكی ههبوون و وهك جهوههر له ئاو،ناونیشانی چەند کتێبێکی ئه م شاعیره یه.
دۆنیا زۆرچكۆلهتر له ئهوهیه
عهبباس سسهفاری
وه رگێڕ : مۆختار شۆکری پوور
دۆنیا زۆرچكۆلهتر له ئهوهیه
كه ونبوویێك لێ بدووزیتهوه
كهسێك لێره ون نابێت
مرۆڤهكان بهو خوێنساردی كه هاتوون
جانتاكهیان ئهبهسن و
ون ئهبن
كهسێك له مژ
كهسێك له تۆزوو غۆبار
كهسێك له باران
كهسێك له باو
بێڕهحمترینیشیان له بهفر
ئهوه كه ئهمێنێتهوه
جێ پهێیكهو
بیرهورییێك
كه جارانجار
وهك شهماڵ لا ئهدات
پهردهكانی ژوورهكهت .
دنیا کوچکتر از آن است
دنیا کوچکتر از آن است
که گم شدهای را در آن یافته باشی
هیچ کس اینجا گم نمیشود
آدم ها به همان خونسردی که آمدهاند
چمدان شان را میبندند
و ناپدید میشوند
یکی در مه
یکی در غبار
یکی در باران
یکی در باد
و بی رحم ترین شان در برف
آنچه به جا میماند
رد پائی است
و خاطرهای که هر از گاه پس میزند
مثل نسیم سحر
پردههای اتاقت را !
از کانال همکار کرد زبانم
مختار شکری پور
@chista777
عباس صفاری، شاعر، نویسنده، مترجم و گرافیست، که مدتی پیش به کرونا مبتلا شده بود و حتی خبر عبورش از این بیماری منعکس شد،هفتم بهمن غریبانه و بی هنگام در بیمارستانی در کالیفرنیا و گویا در خواب مصنوعی درگذشت. حدود 5 - 6 سال پیش یکی از شعرهایش با عنوان « دنیا کوچکتر از آن است» را برای چاپ درکتاب ترجمه گزیده شعرمعاصر ایران به کردی ترجمه کردم ولی هنوز کتاب برغم آماده بودن و بعد ازچند سال در دست ناشر مانده و منتشر نشده است.
شعر« دنیا کوچکتر از آن است» عباس صفاری، تناسب عجیبی از لحاظ درونمایه و مضمون با روزهای پایانی زندگی این شاعر و فضای مرگش دارد. ناپایداری دنیا، نیافتن و گمشدن در مه و غبار و برف و باد و... و ماندن یادی با ردپایی که هرکس بجا می گذارد ازجمله مسائل کلی انسانی است که صفاری دراین شعر زیبا طرح کرده است.
در اینجا برای گرامیداشت یاد این شاعر، که همه دارند از او به نیکی یاد می کنند ومتاسفانه من برغم علاقه وشناخت از دور موفق به دیدار از نزیدک با وی نشدم، ابتدا ترجمه این شعر و شناسنامه مختصر کاری این شاعر به کردی و بعد اصل شعر به فارسی رامی آورم :
عهبباس سسهفاری،لهدایكبوون1951 و کۆچی دوایی ٢٠٢١ زاینی. شقارتهی فیس،دووربینی كۆنهو و شیعرانیتر،بزه له بهفر، تاریك ڕووناكی ههبوون و وهك جهوههر له ئاو،ناونیشانی چەند کتێبێکی ئه م شاعیره یه.
دۆنیا زۆرچكۆلهتر له ئهوهیه
عهبباس سسهفاری
وه رگێڕ : مۆختار شۆکری پوور
دۆنیا زۆرچكۆلهتر له ئهوهیه
كه ونبوویێك لێ بدووزیتهوه
كهسێك لێره ون نابێت
مرۆڤهكان بهو خوێنساردی كه هاتوون
جانتاكهیان ئهبهسن و
ون ئهبن
كهسێك له مژ
كهسێك له تۆزوو غۆبار
كهسێك له باران
كهسێك له باو
بێڕهحمترینیشیان له بهفر
ئهوه كه ئهمێنێتهوه
جێ پهێیكهو
بیرهورییێك
كه جارانجار
وهك شهماڵ لا ئهدات
پهردهكانی ژوورهكهت .
دنیا کوچکتر از آن است
دنیا کوچکتر از آن است
که گم شدهای را در آن یافته باشی
هیچ کس اینجا گم نمیشود
آدم ها به همان خونسردی که آمدهاند
چمدان شان را میبندند
و ناپدید میشوند
یکی در مه
یکی در غبار
یکی در باران
یکی در باد
و بی رحم ترین شان در برف
آنچه به جا میماند
رد پائی است
و خاطرهای که هر از گاه پس میزند
مثل نسیم سحر
پردههای اتاقت را !
از کانال همکار کرد زبانم
مختار شکری پور
@chista777
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی (Chista Yasrebi official)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
میدانید به چه دلخوشم؟
به اینکه هدفی دارم
نه....پستچی نه!
#قرب
عاشق نزدیکی به خدا هستم و به نظرم
تمام راههای نزدیک به خدا ؛ به نوعی از دل مردم و خَلق خدا میگذرد.
خوشحالم حضرت "محمد ص" ؛ ترک دنیا و رهبانیت فرد گرایانه را قبول نداشت.
خوشحالم که هر چقدر درباره ی دینش؛ مرامش و رسالتش ؛ خودی و ناخودی بد میگویند ، مدام خلافش به من ثابت میشود...
تولد صاحب زمان متبرک و مبارک
.....
و میدانم که روزی میایی...
من آن روز ؛ دود و سیاهی هم شده باشم ؛ از ته دل شادمانم...
چون نوری به عظمت تو ؛ جای خورشید مینشیند.
#چیستا_یثربی
@ccch777
به اینکه هدفی دارم
نه....پستچی نه!
#قرب
عاشق نزدیکی به خدا هستم و به نظرم
تمام راههای نزدیک به خدا ؛ به نوعی از دل مردم و خَلق خدا میگذرد.
خوشحالم حضرت "محمد ص" ؛ ترک دنیا و رهبانیت فرد گرایانه را قبول نداشت.
خوشحالم که هر چقدر درباره ی دینش؛ مرامش و رسالتش ؛ خودی و ناخودی بد میگویند ، مدام خلافش به من ثابت میشود...
تولد صاحب زمان متبرک و مبارک
.....
و میدانم که روزی میایی...
من آن روز ؛ دود و سیاهی هم شده باشم ؛ از ته دل شادمانم...
چون نوری به عظمت تو ؛ جای خورشید مینشیند.
#چیستا_یثربی
@ccch777
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی (Chista Yasrebi official)
پرنده ها ،
حس پرواز خود را
به من بخشیدند....
با این همه امکان وقوع نور ،
چگونه میتوان عاشق نبود؟
پرواز میکنم
و سر از آسمانهای غریب،
در میاورم.
از آنجا آنقدر بهار را صدا میکنم
که تشنه ترین صحراها
به شکوفه بنشینند...
دیدار ما ، حتمی است....
و این
چه دلگرمی قشنگی است.
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#چیستا
#مینیمال
#مینیمالها
#شعر_کوتاه
#شعر_عاشقانه
#شعر_زنان
#عکس
#امروز
بعد از #مطب
#خدایاشکرت
#شکر
#chista_yasrebi
#chistayasrebi
#poet
#poem
https://www.instagram.com/p/CNQS8SlFUfb/?igshid=wsgbo31cf7sx
حس پرواز خود را
به من بخشیدند....
با این همه امکان وقوع نور ،
چگونه میتوان عاشق نبود؟
پرواز میکنم
و سر از آسمانهای غریب،
در میاورم.
از آنجا آنقدر بهار را صدا میکنم
که تشنه ترین صحراها
به شکوفه بنشینند...
دیدار ما ، حتمی است....
و این
چه دلگرمی قشنگی است.
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#چیستا
#مینیمال
#مینیمالها
#شعر_کوتاه
#شعر_عاشقانه
#شعر_زنان
#عکس
#امروز
بعد از #مطب
#خدایاشکرت
#شکر
#chista_yasrebi
#chistayasrebi
#poet
#poem
https://www.instagram.com/p/CNQS8SlFUfb/?igshid=wsgbo31cf7sx
«یکی از جمع بندی های شوپنهاور که به من کمک کرد این بود که شادی های نسبی از سه منبع ریشه میگیرند: آنچه که فرد هست، آنچه که دارد و آنچه که در چشم دیگران جلوه میکند. او تأکید میکند که ما تنها بر اولی تمرکز میکنیم و دومی و سومی، یعنی داشته ها و شهرتمان را حساب نمی کنیم، زیرا هیچ اختیار و نظارتی بر آن دو نداریم و آن ها را میتوانند از ما بگیرند و از ما گرفته خواهد شد. درست همانطور که افزایش سن اجتنابناپذیر زیبایی را از تو میگیرد.
درواقع،"داشتن" عاملی معکوس در خود دارد. شوپنهاور میگوید:اغلب آنچه ما داریم شروع میکند به داشتن ما.»
اروین_یالوم
درواقع،"داشتن" عاملی معکوس در خود دارد. شوپنهاور میگوید:اغلب آنچه ما داریم شروع میکند به داشتن ما.»
اروین_یالوم