This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔻جنجال دوباره آقای دوربینی❗️
این بار پشت سر سعید حدادیان هست و یه نفر با عصبانیت و خشونت میخواد از جلوی دوربین بکشنش کنار!
@chenaariha
این بار پشت سر سعید حدادیان هست و یه نفر با عصبانیت و خشونت میخواد از جلوی دوربین بکشنش کنار!
@chenaariha
#آن_زمستان_های_سرد
قسمت نهم
ناقالی
. . . آفتاب بالا اومده بود و می شد گرماش رو حس کرد به خصوص اگه کنار دیواری روبروی آفتاب می نشستی و با بقیه گرم صحبت می شدی.
اما امروز فرق داشت با روزای دیگه، یه سر و صدای خاصی توی محل بود . . . . .
میرفتی توی حیاط و منتظر می موندی، مطمئن هستی که نوبت خونه شما هم میشه، وسط حیاط کوهی از برف بود اما تا جایی که می تونستی اطراف حیاط رو برای حضور جمعیت پارو می کردی.
توی کوچه غوغایی بود، یهو چند نفر بدون اینکه در بزنند می اومدند توی حیاط، 4 نفر، هر 4 تا نقاب دارند، فقط جای چشم ها و بینی شون رو باز گذاشتند، هر کدوم یه چوب توی دستشونه، یکیشون لباس زنونه داره .
به گردن یکی شون یه زنگوله نسبتا بزرگ آویزونه ، دو تا زنگوله کوچیک هم به دستاشه، یه پوست بزغاله هم روی سرشه، دو تاشون هم پوست بز نر به تنشونه.
تا به خودت بیای جمعیت زیادی پشت سر این 4 نفر میریزند توی حیاط ، زن و مرد، پیر و جوون، توی حیاط جای سوزن انداختن نیست.
اون 4 تا که سر و صورتشون رو بستند میرند بالای برفا و شروع می کنند به رقصیدن و آواز خوندن.
اون کنار یکی ساز میزنه، یکی داریه میزنه و بقیه هم دست میزنن، انگار یادشون رفته زمستونه، نگاری بهار توی زمستون اومده.
تو یه کم وحشت کردی، دستای مادر بزرگت رو محکم گرفتی ، یه کم سردته، یه کمی هم ترسیدی، دندون میزنی، اما هی سوال میکنی.
اون کیه که پوست بزغاله رو سرشه؟
- اون کوسه است ننه.
- اون زنه کیه؟
- زن نیست ننه، لباس زن پوشیده، اون عروسه.
- اون دو تا که شاخ دارند؟
- اونا تگه هستند ننه
- چرا یکیشون خورجین همراشه؟
- صبر کن ننه . . . صبر کن . . .
ساز و دهل و چوب بازی تگه ها و رقص کوسه و عروس دقایقی طول می کشید.
حیاط هم کیپ تا کیپ جمعیتی که دست می زدند و شادی می کردند.
یه نفر با چوب به در طویله می زد، گوسفند ها از ترس سر و صدا یه گوشه طویله جمع شده بودند اما باز هم با زدن چوب به در طویله از اومدن ناقالی خبرشون می کردند.
بعد یکی از تگه ها که پوست بز نر روی دوشش بود و خورجینی هم به دستش بود به طرف پدر بزرگ می اومد و خورجینش رو باز می کرد . . .
صدای کوسه و عروس و مردم همه محل رو پر می کرد :
ناقالی گنده گنده
چل رفته پنجاه مونده
چیزی به عید نمونده . . .
تگه درخواست داشت، گردو، بادوم، کشمش و ...
البته همون اول نباید بهش چیزی میدادی تا مراسم بیشتر طول بکشه.
تگه می رقصید و درخواستش رو تکرار می کرد.
کوسه هم حواسش به ماجرا بود و وقتی که میدید چیزی گیر تگه نیومده سر و صداش رو بیشتر می کرد و ناگهان روی برفا می افتاد و می مرد!
صدا قطع می شد و همه نگران، چند نفر به طرف کوسه می رفتند و داد می زدند :
کوسه نمرده
غش کرده
چیزی نخورده
با این ترفند کوسه، خورجین تگه پر می شد از خوراکی و بعد کوسه حالش سرجاش می اومد و با عروس و تگه ها دعایی می کردند و می رفتند !
بعد مادر بزرگ اسپند و آتش رو پشت در طویله خالی می کرد، شگون داشت برای گوسفندهایی که به زودی بره به دنیا می آوردند.
معمولا مراسم توی حیاط کدخدا یا متمولین روستا با سر و صدای بیشتری همراه بود اونجا پول هم گیر کوسه و عروس می اومد آخه . . .
ادامه دارد .....
Join➡ @chenaariha
قسمت نهم
ناقالی
. . . آفتاب بالا اومده بود و می شد گرماش رو حس کرد به خصوص اگه کنار دیواری روبروی آفتاب می نشستی و با بقیه گرم صحبت می شدی.
اما امروز فرق داشت با روزای دیگه، یه سر و صدای خاصی توی محل بود . . . . .
میرفتی توی حیاط و منتظر می موندی، مطمئن هستی که نوبت خونه شما هم میشه، وسط حیاط کوهی از برف بود اما تا جایی که می تونستی اطراف حیاط رو برای حضور جمعیت پارو می کردی.
توی کوچه غوغایی بود، یهو چند نفر بدون اینکه در بزنند می اومدند توی حیاط، 4 نفر، هر 4 تا نقاب دارند، فقط جای چشم ها و بینی شون رو باز گذاشتند، هر کدوم یه چوب توی دستشونه، یکیشون لباس زنونه داره .
به گردن یکی شون یه زنگوله نسبتا بزرگ آویزونه ، دو تا زنگوله کوچیک هم به دستاشه، یه پوست بزغاله هم روی سرشه، دو تاشون هم پوست بز نر به تنشونه.
تا به خودت بیای جمعیت زیادی پشت سر این 4 نفر میریزند توی حیاط ، زن و مرد، پیر و جوون، توی حیاط جای سوزن انداختن نیست.
اون 4 تا که سر و صورتشون رو بستند میرند بالای برفا و شروع می کنند به رقصیدن و آواز خوندن.
اون کنار یکی ساز میزنه، یکی داریه میزنه و بقیه هم دست میزنن، انگار یادشون رفته زمستونه، نگاری بهار توی زمستون اومده.
تو یه کم وحشت کردی، دستای مادر بزرگت رو محکم گرفتی ، یه کم سردته، یه کمی هم ترسیدی، دندون میزنی، اما هی سوال میکنی.
اون کیه که پوست بزغاله رو سرشه؟
- اون کوسه است ننه.
- اون زنه کیه؟
- زن نیست ننه، لباس زن پوشیده، اون عروسه.
- اون دو تا که شاخ دارند؟
- اونا تگه هستند ننه
- چرا یکیشون خورجین همراشه؟
- صبر کن ننه . . . صبر کن . . .
ساز و دهل و چوب بازی تگه ها و رقص کوسه و عروس دقایقی طول می کشید.
حیاط هم کیپ تا کیپ جمعیتی که دست می زدند و شادی می کردند.
یه نفر با چوب به در طویله می زد، گوسفند ها از ترس سر و صدا یه گوشه طویله جمع شده بودند اما باز هم با زدن چوب به در طویله از اومدن ناقالی خبرشون می کردند.
بعد یکی از تگه ها که پوست بز نر روی دوشش بود و خورجینی هم به دستش بود به طرف پدر بزرگ می اومد و خورجینش رو باز می کرد . . .
صدای کوسه و عروس و مردم همه محل رو پر می کرد :
ناقالی گنده گنده
چل رفته پنجاه مونده
چیزی به عید نمونده . . .
تگه درخواست داشت، گردو، بادوم، کشمش و ...
البته همون اول نباید بهش چیزی میدادی تا مراسم بیشتر طول بکشه.
تگه می رقصید و درخواستش رو تکرار می کرد.
کوسه هم حواسش به ماجرا بود و وقتی که میدید چیزی گیر تگه نیومده سر و صداش رو بیشتر می کرد و ناگهان روی برفا می افتاد و می مرد!
صدا قطع می شد و همه نگران، چند نفر به طرف کوسه می رفتند و داد می زدند :
کوسه نمرده
غش کرده
چیزی نخورده
با این ترفند کوسه، خورجین تگه پر می شد از خوراکی و بعد کوسه حالش سرجاش می اومد و با عروس و تگه ها دعایی می کردند و می رفتند !
بعد مادر بزرگ اسپند و آتش رو پشت در طویله خالی می کرد، شگون داشت برای گوسفندهایی که به زودی بره به دنیا می آوردند.
معمولا مراسم توی حیاط کدخدا یا متمولین روستا با سر و صدای بیشتری همراه بود اونجا پول هم گیر کوسه و عروس می اومد آخه . . .
ادامه دارد .....
Join➡ @chenaariha
پنجشنبه است یادی ازجعفربراتی فرزندمحمودبراتی نوه غلام اصغربراتی باذکرفاتحه وصلوات...کودک۲ساله ای ک یادی ازاودرکانال چناریهانشده...
روحشون شاد🌹
ارسالی۰۰۰
روحشون شاد🌹
ارسالی۰۰۰
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
پنجشنبه است
همان روزی که دل میگیرد
روزی که دل,دلتنگ میشود
واسه عزیزانی که درکنار ما نیستند
روحشون شاد و یادشون گرامی
باذکرصلوات وفاتحه🙏
🌹الهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم🌹
@chenaariha
همان روزی که دل میگیرد
روزی که دل,دلتنگ میشود
واسه عزیزانی که درکنار ما نیستند
روحشون شاد و یادشون گرامی
باذکرصلوات وفاتحه🙏
🌹الهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم🌹
@chenaariha
مرحوم حاج علی آقا براتی ومادرعزیزش مرحومه حمیده براتی
مرحوم حاج حسین براتی ومرحومه ربابه براتی وصغری براتی
مرحوم حسنعلی براتی وننه خانم براتی
جعفربراتی فرزندمحمودبراتی نوه غلام اصغربراتی.
مرحوم قربانعلی ابراهیمی شادی روحش فاتحه وصلوات
مرحوم غلامعلی ترابی و همسرشان شادروان کوکب اسکندری و فرزند گرامیشان بانو طیبه ترابی و یادی از شهید حسیــــن ترابی
✨شادی روح مرحوم سید عباس موسوی و همسرشان کبری براتی با ذکر فاتحه و صلوات✨🙏
یادی از مامای چنار حاج خانوم سلیمانی و همسرشان
بیاد مرحومه صفورا سلطانی
مرحومه حلیمه خاتون توکلی
مرحوم غلامحسین کربی صلوات
هم چنین بیاد تمام شهدای اسلام ،شهدای مدافع حرم ،دلاورمردان خاک چنار و هم چنین همه درگذشتگان این جمع لطفا فاتحه و صلواتی قرائت بفرمایید .
انشاله که این قبیل نامبردن ها و یاد کردن درگذشتگانمون برسه بهشون و باعث شادی روح و رحمت واسعه همه عزیزانمون باشه در شرایطی که دستشون از این دنیا کوتاست 💐🕯🕊🕯
مرحوم حاج حسین براتی ومرحومه ربابه براتی وصغری براتی
مرحوم حسنعلی براتی وننه خانم براتی
جعفربراتی فرزندمحمودبراتی نوه غلام اصغربراتی.
مرحوم قربانعلی ابراهیمی شادی روحش فاتحه وصلوات
مرحوم غلامعلی ترابی و همسرشان شادروان کوکب اسکندری و فرزند گرامیشان بانو طیبه ترابی و یادی از شهید حسیــــن ترابی
✨شادی روح مرحوم سید عباس موسوی و همسرشان کبری براتی با ذکر فاتحه و صلوات✨🙏
یادی از مامای چنار حاج خانوم سلیمانی و همسرشان
بیاد مرحومه صفورا سلطانی
مرحومه حلیمه خاتون توکلی
مرحوم غلامحسین کربی صلوات
هم چنین بیاد تمام شهدای اسلام ،شهدای مدافع حرم ،دلاورمردان خاک چنار و هم چنین همه درگذشتگان این جمع لطفا فاتحه و صلواتی قرائت بفرمایید .
انشاله که این قبیل نامبردن ها و یاد کردن درگذشتگانمون برسه بهشون و باعث شادی روح و رحمت واسعه همه عزیزانمون باشه در شرایطی که دستشون از این دنیا کوتاست 💐🕯🕊🕯
#انسانیت 💖 بر #دینداری مقدم است
با سلام و ادب
اخلاق پایه و شالوده ی دین است
به فرموده ی نبی مکرم اسلام(ص) :
«إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَکَارِمَ الْأَخْلَاقِ»
ما به هر نسبتی که از اخلاق و انسانیت فاصله و زاویه بگیریم به همان نسبت نیز دیندای ما دچار کمبود و نقصان خواهد بود.
از این منظر حیوانات دو پایی نظیر #داعش که فاقد اصل مهمی به نام #انسانیت هستند هرگز در دایره ی دین قرار نمی گیرند و نمی توان اسم مسلمان را برای آنها عنوان نمود حتی اگر آنها خود را مبادی به آداب و ظواهر دین بدانند!
به عبارت دیگر دایره ی #انسانیت خیلی گسترده تر از دایره ی #دینداری است.
همانگونه که مولایمان امام حسین(ع) در روز عاشورا فرمودند:
«يا شيعَةَ آلِ أَبی سُفْيانَ إِنْ لَمْ يَكُنْ لَكُمْ دينٌ وَ كُنْتُمْ لا تَخافُونَ الْمَعادَ فَكُونُوا أَحْرارًا فی دُنْياكُم وَ ارْجِعُوا إِلی أَحْسابِكُمْ إِنْ كُنْتُم عَرَبًا كَما تَزْعَمُونَ.»:
ای پيروان خاندان ابوسفيان! اگر دين نداريد و از روز قيامت نمی ترسيد لااقلّ در زندگی دنياتان آزادمرد باشيد، و اگر خود را عرب می پنداريد به نياكان خود بينديشيد.
و این بدان معناست که:
💐آزادمردی و انسانیت بر دین داری مقدم است.💐
برتری نژادی و مذهبی و...به خودی خود نمی تواند یک افتخار باشد و مهم این است که رفتار و عمل من در قبال سایرین چگونه است.
با احترام🙏🌹
ارسالی اقای سلطانی
با سلام و ادب
اخلاق پایه و شالوده ی دین است
به فرموده ی نبی مکرم اسلام(ص) :
«إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَکَارِمَ الْأَخْلَاقِ»
ما به هر نسبتی که از اخلاق و انسانیت فاصله و زاویه بگیریم به همان نسبت نیز دیندای ما دچار کمبود و نقصان خواهد بود.
از این منظر حیوانات دو پایی نظیر #داعش که فاقد اصل مهمی به نام #انسانیت هستند هرگز در دایره ی دین قرار نمی گیرند و نمی توان اسم مسلمان را برای آنها عنوان نمود حتی اگر آنها خود را مبادی به آداب و ظواهر دین بدانند!
به عبارت دیگر دایره ی #انسانیت خیلی گسترده تر از دایره ی #دینداری است.
همانگونه که مولایمان امام حسین(ع) در روز عاشورا فرمودند:
«يا شيعَةَ آلِ أَبی سُفْيانَ إِنْ لَمْ يَكُنْ لَكُمْ دينٌ وَ كُنْتُمْ لا تَخافُونَ الْمَعادَ فَكُونُوا أَحْرارًا فی دُنْياكُم وَ ارْجِعُوا إِلی أَحْسابِكُمْ إِنْ كُنْتُم عَرَبًا كَما تَزْعَمُونَ.»:
ای پيروان خاندان ابوسفيان! اگر دين نداريد و از روز قيامت نمی ترسيد لااقلّ در زندگی دنياتان آزادمرد باشيد، و اگر خود را عرب می پنداريد به نياكان خود بينديشيد.
و این بدان معناست که:
💐آزادمردی و انسانیت بر دین داری مقدم است.💐
برتری نژادی و مذهبی و...به خودی خود نمی تواند یک افتخار باشد و مهم این است که رفتار و عمل من در قبال سایرین چگونه است.
با احترام🙏🌹
ارسالی اقای سلطانی
😇 دعاهای قشنگ واسه همدیگه:
🌸🍃ﺩﻋﺎ کنیم هیچکس ﺩﻟﺶ ﻧﮕﯿﺮﻩ،ﺍﮔﻪ ﻫﻢ ﮔﺮﻓﺖ ﺧﺪﺍ ﯾﻪ ﻫﻢ ﺻﺤﺒﺖ ﺧﻮﺏ ﺑﺬﺍﺭﻩ ﺳﺮ ﺭﺍﻫﺶ!
🌸🍃ﺩﻋﺎ کنیم کﻫﯿﭽﮑﺪﻭممون ﺍﺷﮑﯽ ﺍﺯ ﭼﺸﻤﺎﺵ ﻧﯿﺎﺩ،ﺍگرم اﻭﻣﺪ ﺍﺯ ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﯽ ﺑﺎﺷﻪ!
🌸🍃ﺩﻋﺎ کنیم ﻫﯿﭽﮑﯽ ﺩﻟﺶ ﭘﺮ ﻧﺸﻪ،ﺍﮔﻪ ﻫﻢ ﭘﺮ ﺷﺪ ﭘﺮ ﺑﺸﻪ ﺍﺯ ﻋﺸﻖ ﺍﺯ ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﯽ!
🌸🍃ﺩﻋﺎ کنیم هیچکی ﻧﺎ ﺍﻣﯿﺪ ﻧﺸﻪ،ﺍﮔﻪ ﻫﻢ ﺷﺪ ﺧﺪﺍ ﺯﻭﺩ ﯾﻪ ﺍﻣﯿﺪ ﺩﯾﮕﻪ ﺑﻬﺶ ﺑﺪﻩ!
🌸🍃ﺩﻋﺎ کنیم ﻫﺮ ﮐﯽ ﻫﺮ ﭼﯽ ﺗﻮ ﺩﻟﺶ ﺩﺍﺭﻩ ﺑﻬﺶ ﺑﺮﺳﻪ!
🌸🍃ﺩﻋﺎ کنیم حکمت خدا با آرزوهامون یکی باشه....
خانم سلطانی
🌸🍃ﺩﻋﺎ کنیم هیچکس ﺩﻟﺶ ﻧﮕﯿﺮﻩ،ﺍﮔﻪ ﻫﻢ ﮔﺮﻓﺖ ﺧﺪﺍ ﯾﻪ ﻫﻢ ﺻﺤﺒﺖ ﺧﻮﺏ ﺑﺬﺍﺭﻩ ﺳﺮ ﺭﺍﻫﺶ!
🌸🍃ﺩﻋﺎ کنیم کﻫﯿﭽﮑﺪﻭممون ﺍﺷﮑﯽ ﺍﺯ ﭼﺸﻤﺎﺵ ﻧﯿﺎﺩ،ﺍگرم اﻭﻣﺪ ﺍﺯ ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﯽ ﺑﺎﺷﻪ!
🌸🍃ﺩﻋﺎ کنیم ﻫﯿﭽﮑﯽ ﺩﻟﺶ ﭘﺮ ﻧﺸﻪ،ﺍﮔﻪ ﻫﻢ ﭘﺮ ﺷﺪ ﭘﺮ ﺑﺸﻪ ﺍﺯ ﻋﺸﻖ ﺍﺯ ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﯽ!
🌸🍃ﺩﻋﺎ کنیم هیچکی ﻧﺎ ﺍﻣﯿﺪ ﻧﺸﻪ،ﺍﮔﻪ ﻫﻢ ﺷﺪ ﺧﺪﺍ ﺯﻭﺩ ﯾﻪ ﺍﻣﯿﺪ ﺩﯾﮕﻪ ﺑﻬﺶ ﺑﺪﻩ!
🌸🍃ﺩﻋﺎ کنیم ﻫﺮ ﮐﯽ ﻫﺮ ﭼﯽ ﺗﻮ ﺩﻟﺶ ﺩﺍﺭﻩ ﺑﻬﺶ ﺑﺮﺳﻪ!
🌸🍃ﺩﻋﺎ کنیم حکمت خدا با آرزوهامون یکی باشه....
خانم سلطانی
🔸شب های بلند زمستان
هر وقت مادر سفره شام را زودتر پهن میکرد
و کت آقاجون را از کمد بیرون میکشید
میفهمیدیم قرار است جایی برویم
همان سرِ شب با کلی ذوق و شوق،
آماده میشدیم برای رفتن به یک شب نشینی
🔸آقا جون میگفت: صله ارحام دلِ آدم را شاد نگه میدارد
هیچکس هم نمیگفت نمیآیم!
ازین ادا اصول ها که من نمیآیم شما خودتان بروید و امتحان و آزمون و کنکور دارم و جوان است دوست دارد توی خودش باشد هم نداشتیم
همه با هم میرفتیم
تلفن هم نبود که قبلش هماهنگ کنیم
و میزبان و بچههایش را هم کلی ذوق زده میکردیم
🔸به سر کوچه شان که میرسیدیم
جلوتر از مادر و آقاجون
بدو بدو خودمان را به درشان میرساندیم
تا از بودنشان اطمینان پیدا کنیم
🔸با یک چشم از لای در حیاط که اغلب خوب بسته نمیشد
یا از سوراخ کلید به درون خانهشان سرک میکشیدیم
روشن بودن یک چراغ، به منزله این بود که خانه نیستند و خودشان جایی رفتهاند
حسابی توی ذوقمان میخورد
و قلب و دلمان حسابی میگرفت
اما اگر همه چراغها روشن بود
بگو بخند تا آخر شبمان جور بود
🔹اما این روزها چه
آخر شب که بغض میکنی
دردها که تلنبار میشود،
میروی سراغ لیست مخاطبانت
یکی حالت روح
یکی لست ریسنتلی
یکی لانگ تایم اِگو!
یکی دلیت اکانت!
🔹آدم نمیداند کِی هستند، کِی نیستند!؟
اصلا آدم نمی فهمد چراغِ کدام خانه خاموش است و کدام روشن!؟
تا بی مقدمه برایش تایپ کند:
" تشنه ی یک صحبت طولانیام ".
و سریع ریپلای شود:
" بگو من کِی کجا باشم؟ ".
🔻داریم از تنهایی و بی همزبانی "دق" می کنیم
بعد اسمش را گذاشته اند " عصر ارتباطات "❗️
بیایید یلدای امسال را در کنار هم برگزار کنیم🙏
@chenaariha
ابازری
هر وقت مادر سفره شام را زودتر پهن میکرد
و کت آقاجون را از کمد بیرون میکشید
میفهمیدیم قرار است جایی برویم
همان سرِ شب با کلی ذوق و شوق،
آماده میشدیم برای رفتن به یک شب نشینی
🔸آقا جون میگفت: صله ارحام دلِ آدم را شاد نگه میدارد
هیچکس هم نمیگفت نمیآیم!
ازین ادا اصول ها که من نمیآیم شما خودتان بروید و امتحان و آزمون و کنکور دارم و جوان است دوست دارد توی خودش باشد هم نداشتیم
همه با هم میرفتیم
تلفن هم نبود که قبلش هماهنگ کنیم
و میزبان و بچههایش را هم کلی ذوق زده میکردیم
🔸به سر کوچه شان که میرسیدیم
جلوتر از مادر و آقاجون
بدو بدو خودمان را به درشان میرساندیم
تا از بودنشان اطمینان پیدا کنیم
🔸با یک چشم از لای در حیاط که اغلب خوب بسته نمیشد
یا از سوراخ کلید به درون خانهشان سرک میکشیدیم
روشن بودن یک چراغ، به منزله این بود که خانه نیستند و خودشان جایی رفتهاند
حسابی توی ذوقمان میخورد
و قلب و دلمان حسابی میگرفت
اما اگر همه چراغها روشن بود
بگو بخند تا آخر شبمان جور بود
🔹اما این روزها چه
آخر شب که بغض میکنی
دردها که تلنبار میشود،
میروی سراغ لیست مخاطبانت
یکی حالت روح
یکی لست ریسنتلی
یکی لانگ تایم اِگو!
یکی دلیت اکانت!
🔹آدم نمیداند کِی هستند، کِی نیستند!؟
اصلا آدم نمی فهمد چراغِ کدام خانه خاموش است و کدام روشن!؟
تا بی مقدمه برایش تایپ کند:
" تشنه ی یک صحبت طولانیام ".
و سریع ریپلای شود:
" بگو من کِی کجا باشم؟ ".
🔻داریم از تنهایی و بی همزبانی "دق" می کنیم
بعد اسمش را گذاشته اند " عصر ارتباطات "❗️
بیایید یلدای امسال را در کنار هم برگزار کنیم🙏
@chenaariha
ابازری
#آن_زمستان_های_سرد
قسمت دهم
. . . تا غروب همینجوری بود از این خونه به اون خونه پشت سر ناقالی، کوسه و تگه و عروس.
پیش خودت فکر می کردی هنوز زمستون نصف هم نشده پس چرا میگن چیزی به عید نمونده؟
برف همه جا هست، زمین یخ زده، توی کوچه ها به سختی میشه راه رفت حالا چطور چیزی به عید نمونده؟ به نظر تو دو سال بیشتر طول می کشه که این برفا آب بشن !
غروب میای خونه، کسی به دیر کردنت کاری نداره، همه بچه ها امروز اینجوری بودند، توی چکمه هات برف رفته، آب شده و دیگه حتی پاهات رو هم حس نمیکنی، جورابات رو در میاری و آبشون رو می گیری و میندازی توی طاقچه تا خشک بشه.
میری زیر کرسی، پاهات رو درست می چسبونی به لبه تنورک کرسی اما چیزی حس نمیکنی، یطرف بوی آبگوشت همه خونه رو گرفته، یطرف بوی کدویی که مادربزرگ مثل روال همه شبای زمستون از عصر گذاشته روی چراغ علأالدین تا بپزه ،تازه سر شبه.
گز گز پاهات یواش یواش میفته، اولش یه حس خوبی بهت دست میده اما یهو درد می پیچه توی پاهات، یه درد مبهم و گنگ، هم حسش میکنی و هم حسش نمیکنی، هم بده و هم دوستش داری.
چشات سنگین میشه.
صدای مادر بزرگ رو میشنوی که میگه بچه م خسته شده ، کاش شام میخورد، اما تو دیگه چیزی نمیشنوی، کرسی حس خوبی داره، خوابت می بره .....
ادامه دارد
دورهمی #چناریها 😊✋👇👇
@chenaariha
قسمت دهم
. . . تا غروب همینجوری بود از این خونه به اون خونه پشت سر ناقالی، کوسه و تگه و عروس.
پیش خودت فکر می کردی هنوز زمستون نصف هم نشده پس چرا میگن چیزی به عید نمونده؟
برف همه جا هست، زمین یخ زده، توی کوچه ها به سختی میشه راه رفت حالا چطور چیزی به عید نمونده؟ به نظر تو دو سال بیشتر طول می کشه که این برفا آب بشن !
غروب میای خونه، کسی به دیر کردنت کاری نداره، همه بچه ها امروز اینجوری بودند، توی چکمه هات برف رفته، آب شده و دیگه حتی پاهات رو هم حس نمیکنی، جورابات رو در میاری و آبشون رو می گیری و میندازی توی طاقچه تا خشک بشه.
میری زیر کرسی، پاهات رو درست می چسبونی به لبه تنورک کرسی اما چیزی حس نمیکنی، یطرف بوی آبگوشت همه خونه رو گرفته، یطرف بوی کدویی که مادربزرگ مثل روال همه شبای زمستون از عصر گذاشته روی چراغ علأالدین تا بپزه ،تازه سر شبه.
گز گز پاهات یواش یواش میفته، اولش یه حس خوبی بهت دست میده اما یهو درد می پیچه توی پاهات، یه درد مبهم و گنگ، هم حسش میکنی و هم حسش نمیکنی، هم بده و هم دوستش داری.
چشات سنگین میشه.
صدای مادر بزرگ رو میشنوی که میگه بچه م خسته شده ، کاش شام میخورد، اما تو دیگه چیزی نمیشنوی، کرسی حس خوبی داره، خوابت می بره .....
ادامه دارد
دورهمی #چناریها 😊✋👇👇
@chenaariha
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌨انقدردوس دارم برگردم به او دورانی که بابام بیدارمون میکرد ومیگفت پاشو پاشو ببین چقد برف اومده 😍ماشاالله همینطور داره میاد ،یکمی شل بشه میریم پشت بومو میریزیم😁
#ببار_ای_برف
@chenaariha ⬅️ join
#ببار_ای_برف
@chenaariha ⬅️ join
با سلام
⚫️⚫️اناالله وانا الیه راجعون
متاسفانه با خبر شدیم همسرگرامی حاج مرتضی مرادی خانم (ربابه اسکندری) خواهر شهیدبزرگوار احمداسکندری دار فانی را وداع گفته وبه دیار حق شتافتند😔 این مصیبت بزرگ را خدمت خانوادهای محترم مرادی. اسکندری و سایر بستگان وبازماندگان این مرحومه تسلیت عرض نموده واز خداوند منان برای آن مرحومه طلب مغفرت وآمرزش خواستاریم🕯🕊
@chenaariha
شادی روح آن مرحومه قرائت فاتحه وذکر صلوات🙏
⚫️⚫️اناالله وانا الیه راجعون
متاسفانه با خبر شدیم همسرگرامی حاج مرتضی مرادی خانم (ربابه اسکندری) خواهر شهیدبزرگوار احمداسکندری دار فانی را وداع گفته وبه دیار حق شتافتند😔 این مصیبت بزرگ را خدمت خانوادهای محترم مرادی. اسکندری و سایر بستگان وبازماندگان این مرحومه تسلیت عرض نموده واز خداوند منان برای آن مرحومه طلب مغفرت وآمرزش خواستاریم🕯🕊
@chenaariha
شادی روح آن مرحومه قرائت فاتحه وذکر صلوات🙏
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ذکرصلوات وفاتحه🙏
🌹الهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم🌹
🌹الهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم🌹