🌈🍀چکامه سبز🤍💚
217 subscribers
3.17K photos
365 videos
58 files
236 links
Download Telegram
بهار
گره خورده در نی نی چشمانت
در صدای زخمی و خسته ات
در لبخند پر شورت
پیش از تو
بهار که نه
یگانه فصل سرزمین قلبم
تنهایی بود....

#مرجانه_جعفریان

@chekamehsabz🍀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
زخمی به او بزن
عمیق تر از انزوا....

#پل_الوار

@chekamehsabz🍀
#شبانامه

جهان لذت ساده ی درد است و ما با تمام وجود در لحظه هایمان دردی عظیم را نشخوار می کنیم مثل درد لذت بخش کندن روی زخمی قدیمی با ناخن
ما با تمام وجود به دنبال تسکینیم و دقیقا در لحظه ی آرامش؛خمار و بیقرار آن درد لذت بخش به تیرگی زخم های دَلَمه بسته ی انزوا پناه می بریم و خود را در نشئه ی دردهایمان می پیچیم
و می زاییم
شعرهایمان را
اشکهایمان را
رنگ های نشسته بر بوم نقاشی را
و نت های نشسته بر تن ساز
ما در نقش درد فرو می رویم و جهان را می گریانیم
و سپس بیقرار لحظه ای آرامش
به دنبال لحظه ای تسکین به دنبال عشق می گردیم
بی خبر از این که آن چه بر تنمان نشسته
زخم های عمیق انزواست که ما را دوباره به سوی خود می خواند

#مریم_ک

@chekamehsabz🍀
#شبانامه

زخمی به او بزن، عمیق تر از انزوا...

و عصر یکشنبه بهاری ام را این شعر پُل اِلوار که با خوانش همراه بغضِ شاملویِ عزیز همراه بود، به هم ریخت.
دوستانم هم آشفته حال هر کدام کلامی نوشتند از سِحرِ کلام شاملو و این شعر، این سطرِ چند کلمه ای.
براستی بر کدامین قله باید باشی تا این گونه باشی.
شعر وقتی از عمق وجودت می جوشد دیگر به قله و جامعه و بَه بَه و چَه چَه فکر نمی کنی.
براستی عمیق تر از انزوا چیست...
ما همه دردِ انزوا را درک کرده ایم، اما مگر این زندگی لعنتی اجازه فکر به تو می دهد. لعنت به این دردِ نان.
دلم گریه می خواهد...
نه برای بغض شاملو،
نه برای چند واژه بزرگ اِلوار...
دلم گریه می خواهد برای خودِ لعنتیم،
که چرا...!
که چرا...!
که چرا...!

امروز دکتر چشم پزشکم گفت باید عینک مطالعه ات را عوض کنی، ضعیف تر شده است، و من از دردِ میگرنِ لعنتیِ شبِ گذشته ام و مُسکن های جور واجور برایش گفتم، و او گفت درکت می کنم که من خودم یک میگرنیم.

"زخمی به او بزن، عمیق تر از انزوا..."

امروز پس از سالها ترکِ سیگار چند نخ کشیدم...

"زخمی به او بزن، عمیق تر از انزوا..."

محمودی خوانساری با آن نوای حزن انگیزش در نوار کاست قدیمی می خواند و من دلم عجیب گرفته است...

"زخمی به او بزن، عمیق تر از انزوا..."

امروز دیگر روز نیست و شب است و من باید بنویسم، فرصت کم است، شاید فردا دیر باشد که هر روز آمار جسدها زیادتر می شود، هر چند من سالهاست مرده ام...

"زخمی به او بزن، عمیق تر از انزوا..."

امروز...
امشب...
در این ساعت...
در همین دقایق...
کسی می خواند با بغضِ درونم...
"زخمی به او بزن، عمیق تر از انزوا..."

پل الوار؛
بامداد عزیز؛

زخمی اگر سراغت هست،
بزن بر جان من،
که سهمگین دردیست انزوا...

#فرزادسنایی
#فروردین۱۴۰۰
#گودونویسی
#پل الوار
#شاملو
#دردانزوا

@chekamehsabz🍀
#شبانامه

از مسافر تنها و خسته چه خبر؟
خدا برایش سفره ای گسترانیده؟
و در آن حسرت و حیرت نشانده ؟
"زخمی به او بزن عمیق تر از انزوا...."
و جهان پیرامون پر از زخمهایی ست عمیق تر از انزوا ، پر از سلامهایی که نطفه ی " خداحافظ" درونشان رشد می کند و تو نمی دانی و او که خنجر به دست حامله ی بدرودهای خونین است، می داند....
"زخمی به او بزن عمیق تر از انزوا...."
و سفره در خانه گسترده است و آدمیان در انتظار خداوندگار خانه تا که به چرخشی سبدها انباشته از نان و دلوها سرریز از شراب بر سفره نهد!
و لیک به ناگاه صلیبی بر او مصلوبی!
"زخمی به او بزن عمیق تر از انزوا"
...

#مرجانه_جعفریان

@chekamehsabz🍀
#شبانامه

زخمی مرا بزن عمیق تر از عشق
دشنه ای در جانم بنشان از جنس شعر
من باکره ی آیینه ها بودم
پیش از لمس تنِ درد
امروز
در وسوسه ی بوسیدن باران
وقت صبح از هم آغوشی ترانه ها و پنجره ها
روی پیله ی تن من پروانه ها بال میزنند
و من عروس زخمی غزل‌ها
شاعر بیداد زمان شده ام

#ترنم

@chekamehsabz🍀
#شبانامه

هفته ای چندبارروی همون نیمکت پارک میدیدمش
ازآدمهابریده بود
دیگه ترکش تیرهیچ رهگذرشوخ وشنگی آزارش نمیداد
همیشه یک کتاب قطوررودستهای بی هدفش بازبود
قدم میزدم که دیدم نیمکت خالیه
خالی ترازخودم
چرانبود؟
ناخوداگاه جای اون نشستم
چشمهامو بستم، عقربه های زمان قفل شد
خودم رودیدم باکتابی قطور دردست ونگاه خیره به روبرو

اینجا جای منه

چشمهاموبی اختیار بازکردم خودش بود دستپاچه شدم
انگاریقین داشتم جای اون نشستم
خودم روازجاش کنار کشیدم
آروم نشست کتابش رو باز کرد وهمان طورکه به روبرو خیره شده بود
خندیدو زیرلب گفت:

"زخمی به اوبزن عمیق ترازانزوا"
گفتم:به کی؟
گفت:همونی که باعث شده بیای بنشینی جای من
کلام درگلوم منجمد شده بود

برای اعتراف لحن غریبی داشت
انگاریکی یکی درهای آسمان روبازکرده بودو جلوی خدا دوزانونشسته بود وچشم درچشم خدابارهااعتراف کرده بود
میگفت تنهایی وقتی شبیخون میزنه همه ی داشته هات وباخودش میبره واونوقت تو میمونی و یه عالم نداشته ...
نداشته ها دست ازسرت برنمیدارن
خاطره ی نداشته ها مثل صاعقه میزنه به چشمهات و خاکسترشون میکنه
دیگه کسی رو نمیبینی
گفت وگفت...
شنیدم وابرشدم
وقتی داشت میرفت دیدم که یک قطره اشک ازروحش چکید ....

#فیروزه

@chekamehsabz🍀
سجاده ام را به چشم آبیها دادند
تسبیحم گوشماهیهای سپید لب ساحل،
ماهیهای کوچک طلایی
همچون ملائکه دور پاهایم در چرخش...
خنک نسیمش گشاینده بارگاه الهی!
خزر را میگویم...
کنون من درشمال
وتو در جنوب
هردو دلمان خون است...
شنیدم برای دلفینهایی که میگویند خودکشی کرده اند
درتنهاییت شمعی افروختی...
تهمت میزنند...
قاضیهای اینجا درس نخوانده اند؛
چه انتظاری داری از کسی که پنیرش را لای رِشوه میگذارد و میخورد؟!
اماروزی در دام نفرین صیاد می افتد
در دریایی از اشک دلفین ها...


#شکوفه_پورصفری


درلحظه....

@chekamehsabz🍀
#یاد_دوست

هیچ چیز از من نمی آید به جز گفتن ز تو
عاشقی در پیچ و تاب شعر غوغا می کند

گر به راه عشق باید سوختن جانا چه باک
خویشتن،سرگشته مرگم را تماشا می کند

#مرجانه_جعفریان


@chekamehsabz🍀
▫️▫️▫️
🎼 آهنگ "هوای زمزمه‌هایت"
با صدای : #همایون_شجریان

@chekamehsabz🍀
Havaye Zemzemehayet
Homayoun Shajarian
▫️▫️▫️
🎼 آهنگ "هوای زمزمه‌هایت"
با صدای : #همایون_شجریان

@chekamehsabz🍀
Shah.Beyt{webahang.ir}
Masih.&.Arash
▫️▫️▫️
🎵 "شاه بیت"
🎙 #مسیح
#آرش

@chekamehsabz🍀
#یاد_دوست

هر جا که گذر کنم ببینم رویت
در شهر به جز روی تو رخساری نیست

بی تاب نگاهِ توام , افسوس, ولی
تقدیر جفاپیشه مرا یاری نیست

#مرجانه_جعفریان


@chekamehsabz🍀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
...
زندگی چیست ؟ عشق ورزیدن
زندگی را به عشق بخشیدن
زنده است آن كه عشق می ورزد
دل و جانش به عشق می ارزد
...

#هوشنگ_ابتهاج

@chekamehsabz🍀
من جز خدایم
باتو در خلوت رویایم مست میکنم؛
باتوخودم هستم
پردرد...عاشق....خسته
باتو در مستی وراستی ام
نقاب قدرتم را برمیدارم
وقامتت را درعسل نگاهم می شویَم ...
قندیل واقعیت می چکد برصورتم؛
ازخواب میپرم!

#شکوفه_پورصفری

@chekamehsabz🍀
4_6032610235309361383.pdf
1.9 MB
#کتاب_خوب_بخوانیم

📕 مردی با کبوتر

نویسنده : #رومن_گاری
مترجم : #لیلی_گلستان

@chekamehsabz🍀
خیره‌ام به قاصدک!
این گیاهِ غریب
که پس از مرگ به راه می‌اُفتد...

#معین_دهاز

@chekamehsabz🍀
اژدهایی بزرگ
در من تنوره می کشد
زنجیرهایش
بر در و دیوار روحم می خراشد
و با هر نفس آتشین
قلبم را خاکستر می کند
بیچاره قلبم
که از میان این خاکستر
هر لحظه
هر ثانیه ققنوس وار
زنده می شود
و بهاری ترین آوازش را می خواند
تا شاید لحظه ای
تنها لحظه ای
اژدها آرام گیرد
و به خواب رود
و من
در این چرخه ی عبث
خودم را
روحم را
قلبم را
به آتش می کشم
تا مرگ
شاید
اژدها را
آزاد کند

#مریم_ک

@chekamehsabz🍀
در غمگین ترین سالهای عمر غوک بیابان گرد
توهمی که نجاتش داد
برکه ای پر از مار بود
خواب هایی پر از وحشت
پر از بیهودگی مطلق
ادامه ای سراسر سکون
تیغ خورشید بر فرق سری که در جستجوی سایه ای بی رحم بود
فرود آمد ...
ادامه داد قرنی را که لاکپشت هایش دو زیستی را کفر می‌دانستند .

#بلال_اصغری

@chekamehsabz🍀