📺 کافه ziya خان 💚
82 subscribers
37.8K photos
12.6K videos
388 files
6.72K links
به توکل نام اعظمت
📅تاسیس۹۴/۹/۱۱

#ضیاران_۳۰۱۰
برای پیدا کردن چیزایی که میخواید:
#ضیاکلیپ #ضیاموزیک #طنضیا #ضیاگیف #دلنوشته #ضیادل

اینستا:
https://instagram.com/caffe_ziya_khan?utm_medium=copy_li

پیام:
https://t.me/HarfBeManBOT?start=MTQ0NTA1MjQ0MQ
Download Telegram
Forwarded from 🍇خاطره باضیا🍉 (G҉H҉)
#️⃣ #ravi_shohrehahadiat
🕒 1402/04/13 17:19:55
📃 :
تا زمانی که مردم برای بهبودِ
حال یکدیگر احساس مسئولیت نکنند،
عدالت اجتماعی تحقق نمی‌یابد. #هلن_کلر
#جرعه‌ای_کتاب
#علیه_فراموشی

▫️#استوری
#شهره_احدیت
#سیدعلی_ضیا
#خاطره_باضیا

1402/4/13

#khaterehbaziya0
@khaterehbaziya0
@aliziyaoriginal
#️⃣ #ravi_shohrehahadiat
📆 1402/04/17 20:18:22
📃 :
گفت:سکوت نکن.سکوت خوب نیس.آخر می‌شه غمباد.
گفتم:چی بگم؟خوبم دیگه.
دروغ گفتم.دروغ خوبه.همه دارن دروغ می‌گن.غمباد هم نمی‌گیرند.
گفت:حالا چته؟
گفتم:دوتا چای بریز.
چای هم نمی‌خواستم.حالام نمی‌خوام.چای خوردن هم دل خوش می خواد و همدم.هیچکدومش نیس.
چای رو گذوشت رو میزم با یه زیردستی بیسکوییت.
اونم نمی‌خواستم.مثل نون خشکه.مثل دردی که مونده وسط گلوت و فکر می‌کنی کم‌کم یادت میره.
درد آدما با ببخشین و یه لیوان چای تموم میشه؟مال من نه.من خسته ام.دلتنگم.عصبی‌ام.گله دارم.من خود غمبادم ولی عاشق سکوتم.
یه قلپ چای تلخ رو سر کشیدم تلخ و سرد مثل فحشی که در مقابلش سکوت کنی.
همه‌ی اینا رو گفتم که بگم راست می‌گفت،سکوت نکنین غمباد می‌گیرین.
من غمبادم.خوبم.

#روزانه‌ها
#شهره_احدیت
♥️ از: #پست
💙 به وقت:
1402/04/17
#کافه_ziya_خان ☕️🍃


💖🌹💖
@caffe_ziya_khan1
💫 نشانی اینستاگرام:
@aliziyaoriginal
#️⃣ #ravi_shohrehahadiat
📆 1402/04/18 20:50:13
📃 :
پرده‌های سفید راه راه حریر ایستاده‌اند روبرویم تا من نتوانم بروم تا آن خانه‌های آن طرف خیابان.باید بنشینم روی دوچرخه‌ای ثابت و رکاب بزنم و هی خانم دکتر بگوید:
دستت صاف باشه.
هیچ‌جا صاف نیست خانم دکتر.دنیا پر از زیر وزبر و است و دل من مثل ماشینی که افتاده توی دست‌انداز بالا و پایین می‌پرد.شده‌ام مثل ماهی که بی آب افتاده روی خاک.منتظر آن دم آخر.
_سرعت رکاب زدنت رو بیشتر کن.
نمی‌داند چقدر درد دارم:دستم،گردنم،پام،سرم،دلم...وای دلم.
می‌پرسم:کسی پل‌ها را فیزیوتراپی نمی‌کند؟
_گفتم برو پیش...
جغد دانای مغزم گردن می‌چرخاند که: به این حرفا گوش نکن. فقط فکر خودت باش.خودت دکتر خودت باش.سکوت کن.
سکوت می‌کنم،اما گنجشگکی توی دلم پنهان است جیک‌جیکش توی سرم می‌پیچد:
_چقدر تنهایی زن...
تنها می نشینم توی ماشین.اگر آن پرده‌ها نبودند می رفتم توی اتاق دختری جوان حتما سرم داد می زد:
_چکار داری؟
تو طبقه‌ی دوم زنی نشسته بود پشت میز آشپزخانه و داشت سالاد درست میکرد.یک پر کاهویش را می گذاشتم دهنم و تا می پرسید کجا یادم می‌افتاد هنوز سالاد درست نکرده‌ام.
♥️ از: #شهره_احدیت
💙 کافه ضیاخا
Forwarded from 🍇خاطره باضیا🍉 (G҉H҉)
#️⃣ #ravi_shohrehahadiat
🕒 1402/05/02 11:07:36
📃 :
@vida_taba @dr.ghazal.hashemi روز ملی فیزیوتراپی را به همه‌ی عزیزان فیزیوتراپ که با علم و عشق برای توان یابی بیماران تلاش می‌کنند،تبریک می‌گویم.
به‌ویژه دکتر غزال هاشمی که سلامتی‌ام را مدیون اویم

و دوست نازنین و حاذقم
@vida_taba
1402/05/02
#استوری
#شهره_احدیت
#سیدعلی_ضیا
#خاطره_باضیا
#khaterehbaziya0
@khaterehbaziya0
@aliziyaoriginal
Forwarded from 🍇خاطره باضیا🍉 (فاطمه نوعی)
#️⃣ #ravi_shohrehahadiat
📆 1402/05/09 21:48:12
📃 :
عشق می‌تواند با سرعتی اعجاب‌آور به نفرت تبدیل شود.یک دفعه نگاه می‌کنی و می بینی از کسی که روزگار دیوانه‌اش بوده‌ای،متنفری،اما دردناک‌تر آن است که نسبت به او،به سرنوشت او،به سلامتش بی تفاوت بشوی.این دهشتناک‌ترین مرحله‌ی عاشقی است.
این‌ها همینطور که روی تخته‌ی تعادل فیزیوتراپی بالا و پایین می‌شوم توی سرم می‌چرخند.تخته‌ی تعادل چیزی مثل زندگی است.رویش که می‌ایستید بیشتر سرازیر می‌روید تا سربالا،اما باید آنقدر بروید که به زمین نخورید.آنقدرکه دکتر بگوید بس است.روی تخته‌ی تعادل می‌ایستم و همانطور که درد بی‌عشقی را توی سرم با آن من دیگر تحلیل می‌کنم زل می‌زنم به شیشه‌های روبرو با آن لکه‌های گل‌آلود.انگار از آسمان باران گل باریده و گل جاخوش کرده‌اند روی شیشه تا از آن سو به من و دیوانگی‌هایم زل بزنند.آن روبرو سالن زیبایی شایسته است.نگاهش که می‌کنم پایم سر می خورد روی تخته و تند دستم را می‌گیرم به میله‌ی جلوی رویم.کاش عشق هم یک میله داشت که سر نخوری،زمین نخوری و دلت تنها به لکه‌های گل‌آلود پشت شیشه خوش نباشد.
به نظرم عشق پدیده‌ی آسیب‌پذیری است آسی...
Forwarded from 🍇خاطره باضیا🍉 (فاطمه نوعی)
#️⃣ #ravi_shohrehahadiat
📆 1402/05/09 21:48:12
📃 :
عشق می‌تواند با سرعتی اعجاب‌آور به نفرت تبدیل شود.یک دفعه نگاه می‌کنی و می بینی از کسی که روزگار دیوانه‌اش بوده‌ای،متنفری،اما دردناک‌تر آن است که نسبت به او،به سرنوشت او،به سلامتش بی تفاوت بشوی.این دهشتناک‌ترین مرحله‌ی عاشقی است.
این‌ها همینطور که روی تخته‌ی تعادل فیزیوتراپی بالا و پایین می‌شوم توی سرم می‌چرخند.تخته‌ی تعادل چیزی مثل زندگی است.رویش که می‌ایستید بیشتر سرازیر می‌روید تا سربالا،اما باید آنقدر بروید که به زمین نخورید.آنقدرکه دکتر بگوید بس است.روی تخته‌ی تعادل می‌ایستم و همانطور که درد بی‌عشقی را توی سرم با آن من دیگر تحلیل می‌کنم زل می‌زنم به شیشه‌های روبرو با آن لکه‌های گل‌آلود.انگار از آسمان باران گل باریده و گل جاخوش کرده‌اند روی شیشه تا از آن سو به من و دیوانگی‌هایم زل بزنند.آن روبرو سالن زیبایی شایسته است.نگاهش که می‌کنم پایم سر می خورد روی تخته و تند دستم را می‌گیرم به میله‌ی جلوی رویم.کاش عشق هم یک میله داشت که سر نخوری،زمین نخوری و دلت تنها به لکه‌های گل‌آلود پشت شیشه خوش نباشد.
به نظرم عشق پدیده‌ی آسیب‌پذیری است آسیب پذیرترین پدیده‌ی هستی.ما یاد نگرفته‌ایم مراقبش باشیم.وقتی یک طرف مدام مراقبت کند خیلی زود به بی‌تفاوتی می‌رسد.بی‌تفاوتی جای بدی است.مثل وسط تخته‌ی تعادل که نمی‌شود آنجا هیچ غلطی کرد.
#روزانه‌ها
#شهره_احدیت

#پست
#شهره_احدیت
#سیدعلی_ضیا
#خاطره_باضیا

#khaterehbaziya0
@khaterehbaziya0
@aliziyaoriginal
Forwarded from 🍇خاطره باضیا🍉 (G҉H҉)
#️⃣ #ravi_shohrehahadiat
📆 1402/05/13 20:29:01
📃 :
چقدر آدم‌ها از رفتن حرف می‌زنند آدم‌ها می‌خواهند بروند، بروند، بروند. من گمان می‌کنم هر کسی که می‌خواهد برود باید برود.
ماندنش دیگر فایده‌ای ندارد. من، اما هنوز عادت نکردم که  به رفتن دیگران فکر نکنم. من آدم خانه‌ام. آدم چادر نشینی نیستم. نمی‌توانم هرجا که شد پلاسم را پهن کنم، ولو شوم و فکر کنم که فردا از اینجا خواهم رفت تا جایی دیگر و کنار رودخانه دیگر و شاید زیر درختی دیگر، شاید کنار آدمی دیگر. من به سنگ‌هایی که کنارشان می‌نشینم هم، عادت می‌کنم.
واقعیتش این است که من به همه خیابان‌ها به همه مغازه‌ها به همه آدم‌هایی که نمی‌شناسم، دل بسته‌ام. من آدم دل بستنم.باید قرن ۱۸ به دنیا می‌آمدم چرا باید امروز در قرن ۲۱ در ۶۲ سال تازه دلتنگ شوم برای همه‌ی آدم‌هایی که نیستند که نبوده‌اند که نخواهند بود.
امروز وقتی داشتم ناهارم را می‌خوردم، یک دفعه صدای گرم احمدرضا احمدی توی گوشم پیچید. چرایش را نمی‌دانم من هیچ وقت احمدرضا احمدی را ندیده بودم، اما بغض از قفسه سینه‌ام بالاتر آمد و توی گلوگیرم شد.
لعنت به م، لعنت به اشکی که نمی‌بارد، لعنت به دلی که ...
▫️#پست
#شهره_احدیت
Forwarded from 🍇خاطره باضیا🍉 (G҉H҉)
#️⃣ #ravi_shohrehahadiat
📆 1402/05/13
ادامه کپشن......
لعنت به م، لعنت به اشکی که نمی‌بارد، لعنت به دلی که فقط تنگ می‌شود، لعنت به  سینه‌ای که  تاب تحمل دلم را هم ندارد.
اصلاً دلم برای چه کسی تنگ شده؟ برای کسی که نیست؟ کسی که نبوده است؟ کسی که نخواهد بود؟ کسی که مرا نشناخته است؟ کسی که مرا نخواسته است؟ کسی که با من حرف نزده است؟ کسی که وای وای بر من... دیوانه شده‌ام
دنیای بدیست دنیای سختی‌است دنیایی پر از دلتنگی دنیای آدم‌های دور،آدم‌های دیر. دنیای آدم‌های که فقط می‌خواهند بروند و من آدم ماندنم. آدم ایستادن. آدم تا آخرین دم هوای بودن کسی را نفس کشیدن.
من آدم این روزها نیستم.خودم هم خودم را گم کرده‌ام. خودم را پیدا نمی‌کنم. گمانم باید بروم، بروم و خودم را پیدا کنم.
شما زنی را ندیده‌اید که عصایش را به زمین می‌کوبد از همه چیز از درخت و آسمان و زمین سراغ کسی را می‌گیرد که قرار است بیاید تا دل او گرم شود. شما مرا ندیده‌اید که پر از بغضم.
آدم‌ها همه دارند می‌روند و من مانده‌ام.
عکس از پینترست.

#روزانه‌ها
#شهره_احدیت
#aliziyaoriginal
#خاطره_باضیا
#khaterhbaziya0
@khaterehbaziya0
▫️