لیبراسیون/لیبرالیسم
7.28K subscribers
2.66K photos
783 videos
89 files
507 links
🕊 گسترش گفتمان لیبرالیسم-محوریت آزادی فردی و اجتماعی-فردگرایی و شهروندی-اندیشۀ انتقادی و خردگرایی-حاکمیت قانون سکولار-دموکراسی-مدرنیتۀ سیاسی-جامعه مدنی-مالکیت خصوصی 🌌
#بازگشت_به_مشروطه
#ملی_گرایی
#لیبرالیسم_محافظه‌کار
#ناسیونالیسم_لیبرال
Download Telegram
‏١٠٢ سال از به قدرت رسیدن نظریات مارکس میگذرد.
چپ به مثابه جنبش و حزب در دنیا و ایران یک تفکر ‎ُرده با کارنامه ای شکست خورده است. جنبش چپ بدون رهبرانش قابل نقد و تحلیل نیست. چپ را با یک کشاورز سیستانی یا کارگر خوزستانی نمیشناسند. اندیشه چپ با ‎#رهبران شاخص آن سنجیده میشود.
‏همانها که رویا بافتند و وعده سر خرمن دادند. همانها که هر آرمان انتزاعی را در لعابی از رویاهای انقلابی و فقط بر روی کاغذ و کتابچه به مردم ساده دل، گران فروختند. افرادی بدنام چون تقی ارانی/ جعفر پیشه وری/ جلال آل احمد/ مسعود احمدزاده هروی/ امیرپرویز پویان/ نورالدین کیانوری/‏بیژن جزنی/ مصطفی شعاعیان/ محمد حنیف نژاد/ حمید اشرف/علی اصغر بدیع زادگان/ مسعود رجوی/ موسی خیابانی و صدها نام که با انتخاب مشی مسلحانه، خرابکاری و آدمکشی در مملکت به دنبال تجزیه طلبی و کسب قدرت بودند. اتحاد و التقاط چپ با مرتجعین دینی و نابودی مملکت در سال ٥٧ ‏مسئله ای انکارنشدنی و در عین حال غیر قابل افتخار و مایه سرافکندگی است. پس از ٤٠ سال هنوز هم نئوچپ ها و سوسیالیست ها در پیوندی پنهانی، بازوی پروپاگاندای رژیم در اروپا و غرب شده اند. شورش ٥٧ نه تنها عدالتی به همراه نداشت که باعث سلب آزادی های مدنی-اجتماعی از ملت ایران شد.
‏نه تنها برابری دیده نشد که چپاول و غارت اموال ایرانیان، به امری روزمره بدل شده است. چپ نمیتواند خود را از رژیم مستقر جدا و منزه کند. چپ رفیق و شریک دزد در قافله انقلاب است. چپ حق ایراد گرفتن از لیبرال ها را ندارد چون دستاوردی نداشته و ندارد.
‏کارنامه مارکسیسم و اندیشه های چپ گرایانه در دنیا نیز اظهر من الشمس است. از استالین در روسیه، پل پوت در کامبوج، مائو در چین، چائوشسکو در رومانی، چپ های افغانستان و خاندان کیم تا چپ های خون ریز آمریکای لاتین و این آخری هوگوچاوز در ونزوئلا و دیگرانی که در این مقال نمیگنجند.
‏چپ هر جا به قدرت رسید نسل کشی، ارعاب، تحقیر، گرسنگی، قحطی، سرکوب و مسخ انسانها را در دستورکار دولت های خود قرار داد. برای چپ یک جمله از ‎#فوکو کفایت میکند؛
"یوتوپیا و آرمانشهر ‎#چپ، اعمال قدرت بر انسانها و کنترل خصوصی ترین روابط آنها در یک شهر طاعون زده یا اردوگاه قحطی زده است!"
#توییت از libera viro
@cafe_andishe95
🌐آموزه‌های فقر سوئدی
🇸🇪🇸🇪🇸🇪
#مغلطه_سوئد_و_سوسیالیسم
سوئد
در این مطلب قصد دارم راجع به یک کشور بسیار فقیر بنویسم، با مردمانی گرسنه، که نرخ مرگ‌ومیر نوزادانش سه برابر متوسط کشورهای توسعه‌یافته بود؛ سوئد. در دهه‌های آغازین قرن بیستم، یک خانواده متوسط شهری در سوئد پنج فرزند داشت و هر هفت نفر در یک اتاق زندگی می‌کردند. ظرف یکصدسال همه‌چیز عوض شد. یکی از سریع‌ترین پیشرفت‌هایی که بشر تا به‌حال شاهد بوده است. از ۱۸۵۰ تا ۱۹۵۰ میانگین درآمد یک سوئدی بیش از هشت برابر رشد کرد. در همین زمان جمعیت هم قریب به دو برابر شد. مرگ‌ومیر نوزادان از ۱۵ درصد به ۲ درصد کاهش و میانگین طول عمر ۲۸ سال افزایش یافت. یک مملکت فقیر رعیت‌نشین به یکی از ثروتمندترین کشورهای دنیا تبدیل شد.

◽️این تصور میان خیال‌بافان دنیا وجود دارد که رفاه سوئد حاصل سوسیالیسم است که با اخذ مالیات و بازتوزیع ثروت توانسته مدینه فاضله موردنظر مارکس و دوستان را بالاخره برپا کند و در عین حال صنعت و تولید را نیز پویا و قدرتمند نگه دارد. این خیال‌بافی‌ها را معمولا بدون خجالت کشیدن و با صدای بلند بیان می‌کنند. بارها در گفت‌وگوها و مناظره‌ها، رقیب یا حضار مغالطه سوئد را تکرار کرده‌اند. خیلی اوقات پس از اینکه آمار و توضیحات را می‌شنوند تعجب می‌کنند که چگونه صدر تا ذیل ساختمان فکری‌شان شالوده بر مشتی دروغ بی‌پایه است. چنان‌که در ادامه توضیح خواهم داد، داستان چیز دیگری است اما دو مساله باعث شده مغالطه سوئد میان شبه‌روشنفکران ایرانی شیوع پیدا کند؛ اول، خاطرات عمه‌خانم‌ها و پسرخاله‌های مهاجر است که ظرف سی‌چهل سال گذشته به سوئد رفته و در ملاقات‌های خانوادگی دریافت شخصی‌شان را به‌عنوان فکت با نعناع‌داغ اضافه برای این بزرگواران بی‌خبر بازگو کرده‌اند. دوم، آسمان و ریسمان یکی دو سلبریتی آمریکایی است که یکی در قامت نامزد ریاست‌جمهوری آمریکا سوزنش روی مغلطه سوئد گیر کرده بود. به‌قول مرحوم ابوالقاسم حالت، دیوار حاشا بلند است. ادعاهای فرد مزبور بارها با مستندات فراوان رد شده و حتی مقامات رسمی کشورهای اسکاندیناوی به آن پاسخ داده‌اند اما کسی جوابیه و تکذیبیه را نمی‌خواند. در عوض همه به ادعای بزرگ و نسخه ساده برای خوشبختی توجه می‌کنند. در ۱۹۵۰، وقتی سوئد یکی از موفق‌ترین کشورهای دنیا بود، نه تنها پایین‌ترین نرخ مالیات در میان همه کشورهای اروپایی (و آمریکا) را داشت بلکه بخش عمومی سوئد کوچک‌ترین بخش عمومی تمام اروپا بود. افزایش مالیات و سیاست‌های بازتوزیعی پس از این دوره آغاز شد. گونار و آلوا میردال پدر و مادر فکری دولت رفاه سوئدی بودند.

📍آنها در اوایل قرن بیستم به این باور رسیدند که سوئد بستر ایده‌آل دولت رفاه «ز گهواره تا گور» است. جمعیت سوئد همگن و کم بود. سطح اعتماد میان جامعه و نسبت به حکومت بالا بود. در مقایسه با دیگر جاهای اروپا دوران فئودالی را تجربه نکرده بود و حکومت مشکلی با مشارکت مردمی نداشت و کشاورزان زمین‌دار، مقامات را به چشم بخشی از مردم و جامعه خود می‌دیدند تا زورگیر و دشمن. همچنین دستگاه اداری وسیع و طویل نبود و کارآمد و به نسبت خوبی عاری از فساد شناخته می‌شد. ارزش‌های اخلاقی پروتستانی و فشار اجتماعی از طرف خانواده، دوستان و همسایگان به پیروی از این نظام ارزشی به آن معنی بود که مردم سخت کار می‌کردند. میردال‌ها نتیجه گرفتند که اگر دولت رفاه در سوئد جواب ندهد در هیچ جای دیگر دنیا هم کارگر نخواهد افتاد. تا ۱۰ سال پس از این نتیجه‌گیری هزینه‌های عمومی در سوئد حدود ۱۰ درصد تولید ناخالص داخلی کشور بود.
🔻حزب سوسیال دموکرات در سال ۱۹۳۲ به قدرت رسید اما به‌زودی دریافت که حزبی با محور نزاع طبقاتی نمی‌تواند در سوئد حکومت کند لذا با ایجاد نظام‌های تامین اجتماعی به یک حزب طبقه متوسط تبدیل شد و در نتیجه‌اش بیشترین مستمری بازنشستگی، بیکاری، مرخصی زایمان و مرخصی استعلاجی به کسانی تعلق می‌گرفت که بالاترین دستمزدها را داشتند. یعنی بیشتر مزایا متناسب با میزان پول پرداختی بود، تا در نتیجه طبقه متوسط ثروتمند نفع خود را در حمایت از نظام ببیند. این یک سیاست اجتماعی‌کردن طرف مصرف بود: حکومت کنترل ابزار تولید را به دست نخواهد گرفت، اما در عوض برای تامین رفاه و در قالب مالیات‌های فروش و درآمد، از کارگران مالیات می‌گیرد. این به معنای بازارها و رقابت برای بنگاه‌های اقتصادی بزرگ و دولت رفاهی برای مردم بود. با این‌ همه حتی تا اواخر دهه ۱۹۵۰، هنوز مجموع بار مالیاتی از ۱۹ درصد تولید ناخالص ملی بالاتر نرفته بود؛ نرخی پایین‌تر از ایالات‌متحده و اروپای غربی.
@cafe_andishe95
لیبراسیون/لیبرالیسم
🌐آموزه‌های فقر سوئدی 🇸🇪🇸🇪🇸🇪 #مغلطه_سوئد_و_سوسیالیسم سوئد در این مطلب قصد دارم راجع به یک کشور بسیار فقیر بنویسم، با مردمانی گرسنه، که نرخ مرگ‌ومیر نوزادانش سه برابر متوسط کشورهای توسعه‌یافته بود؛ سوئد. در دهه‌های آغازین قرن بیستم، یک خانواده متوسط شهری در…
📍سوسیال دموکرات‌ها مشتاق جلب رضایت صنایع بودند و اجازه نمی‌دادند برنامه‌های اجتماعی در پیشرفت اقتصاد اختلال ایجاد کند. تجارت آزاد همواره حاکم بود. مقرراتی که وضع شد طوری تعدیل شد که منافع صنایع بزرگ تامین شود- برای نمونه، دستمزدها همسان شده بودند، اما هدف آن پایین نگه‌ داشتن دستمزدها برای شرکت‌های بزرگ بود، درحالی‌که شرکت‌های کوچک‌ و کم‌بازده از میدان کسب‌و‌کار بیرون رانده شدند. اثر دو جنگ جهانی را هم نباید ندیده گرفت. درگیر نشدن در دو جنگ جهانی تاثیر مهمی در موفقیت اقتصادی سوئد (در مقایسه با سایر کشورهای اروپایی) داشت. باری، در سال ۱۹۷۰ بنا به آمار سازمان همکاری‌های اقتصادی و توسعه، سوئد چهارمین کشور ثروتمند بر مبنای درآمد سرانه بود. اینجا بود که سوسیال‌دموکرات‌ها با گنجینه‌ای از بنگاه‌های اقتصادی بزرگ و ذهنی سرشار از ایده‌های چپ به افراط روی ‌آوردند. مخارج عمومی در فاصله ۱۹۶۰ تا ۱۹۸۰ حدودا دو برابر شد و از ۳۱ درصد به ۶۰ درصد تولید ناخالص داخلی افزایش یافت.



الگوی سوئدی هم در همین دوره کوتاه شکست خورد. از سال ۱۹۷۵ تا سال ۲۰۰۰ درحالی‌که درآمد سرانه در آمریکا ۷۲ درصد و در اروپای غربی ۶۴ درصد افزایش یافت، این رقم در سوئد از ۴۳ درصد بالاتر نرفت. در سال ۲۰۰۰ سوئد به رتبه چهاردهم سازمان همکاری‌های اقتصادی و توسعه سقوط کرده بود.دستگاه کارآمد اداری سوئد در این دوره تحلیل رفت و کار را به جایی رساند که بنا به پژوهش بانک مرکزی اروپا از ۲۳ کشور توسعه‌یافته، سوئدی‌ها اکنون کمترین خدمت (به ازای هر دلار هزینه شده) را دریافت می‌کنند. سایر آمار و خدمات نیز نسبت مشابهی دارند. هرچند هنوز خدمات دریافتی و استاندارد زندگی در سوئد بالا است اما متناسب بالاترین نرخ مالیات در دنیا نیست. به‌عنوان نمونه، اگر بخش‌خصوصی سوئد به کارآمدی بریتانیا بود، هزینه خدمات باید به یک‌سوم هزینه کنونی کاهش یابد. به‌عنوان نمونه، بنابر آمار رسمی، پزشکان سوئدی متوسط روزی چهار بیمار را معاینه می‌کنند، درحالی‌که در خود سوئد در سال ۱۹۷۵ روزی ۹ بیمار را معاینه می‌کردند. مطالعات بعدی نشان داد که پزشکان سوئدی ۵۰ تا ۸۰ درصد وقتشان را صرف کارهای اداری می‌کنند. در صنعت هم شرایط به همین ترتیب است. مهم‌ترین شرکت‌های امروز سوئد پیش از جنگ اول جهانی تاسیس شده‌اند. تنها یکی از ۵۰ شرکت بزرگ سوئدی پس از سال ۱۹۷۰ تاسیس شده است.



در نهایت این سیاست‌ها به رکود شدید دهه ۹۰ منجر شد. پس از شکست سوسیالیسم در سوئد مالیات و مقرری‌های عمومی کاهش یافته و خصوصی‌سازی گسترده در دستور کار قرار گرفت. ثروتمند شدن سوئد نتیجه اقتصاد آزاد بود. سیاست‌های سوسیالیستی رشد سوئد را متوقف و زندگی را بر مردمانش سخت کرد. تنها با کنار گذاشتن سوسیالیسم بود که سوئد توانست سربلند به قرن بیست و یکم پا بگذارد. میراث سیاست‌های دولت رفاه سوئد امروز بزرگ‌ترین مانع بر سر راه پیشرفت و رفاه مردمان سوئد است. پدر و مادر دولت رفاه سوئدی درست می‌گفتند. اگر دولت رفاه در سوئد جواب ندهد در هیچ جای دیگر دنیا نیز جواب نخواهد داد. سوئد درس‌های زیادی برای ایران دارد؛ دولت رفاه و تصدی‌گری دولتی و برنامه‌ریزی متمرکز راه خوبی برای تولید فقر و توقف چرخ صنعت و افزایش بیکاری و کاهش رشد است. چنان‌که اینها را می‌خواهیم کافی است مسیر کنونی را ادامه بدهیم.
م.ماشینچیان
@cafe_andishe95
🔻پس از انتشار گزارشی پیرامون «بدترین کشورها از نظر سانسور مطبوعاتی» رسانه‌های داخل کشور، نام ایران را که در رتبه هفتم قرار داشت، سانسور کردند.
خبرگزاری‌ها و وبسایت‌های فعال در ایران حتی اجازه انتشار گزارش کامل «کمیته حفاظت از خبرنگاران» را نداشته و مجبور به سانسور رویکرد جمهوری‌اسلامی شده‌اند.
لیست بدترین کشورهای جهان به لحاظ سانسور مطبوعاتی:
۱. اریتره
۲. کره شمالی
۳. ترکمنستان
۴. عربستان
۵. چین
۶. ویتنام
۷. ** ایران
۸. گینه
۹. بلاروس
۱۰. کوبا


@cafe_andishe95
آیا #مارکسیسم علم است؟!

بخش اول

پیداشدن کشورهای کمونیستی که با هم مخالف و حتی دشمن خونی بودند و به جنگ یکدیگر میرفتند[برای نمونه جنگهای ویتنام و کامبوج و جنگ چین و ویتنام] و اختلافات چین و شوروی، یوگسلاوی و شوروی، روش مخصوص کشورهای کمونیست اروپایی که برخی طرفدار شوروی بودند و برخی هوادار چین و حتی یکی دیگری را از راه بدر میخواند، بما چیز دیگری میگوید.

کمونیزم چین میگفت شورویها منحرف شدند و روش لنین را دنبال نمیکنند، حزب کمونیست اسپانیا اساسن لنین را منحرف دانسته و معمول همه کمونیستها را که خود را مارکسیست_لنینیست مینامیدند کنار گذارده و فقط خود را مارکسیست اعلام میدارد[حزب کمونیست اسپانیا با ۹۶۸ رای در مقابل ۲۴۸ رای تصویب کرد که لنینیسم را از روی حزب بردارند.]

ازین شرح معلوم میشود که آنقدرها که مارکسیستها میگویند و سعی دارند چنان نمایش دهند که مارکسیسم یکپارچه بسان یک روش علمی میباشد درست نیست، چرا که اگر این روش علمی بود این همه اختلاف و جدال درباره آن پیدا نمیشد. چه اینکه علم در همه دنیا یکی است و به هر کشوری که وارد شود تغییری نمیکند.

آیا فیزیک در فرانسه یکجور و در انگلستان جور دیگری است؟!
آیا ریاضیات را آنطور که مردم شوروی میفهمند مردم چین نمیپذیرند؟! پس اگر مارکسیسم یک روش علمی و دارای یک متد صحیح بود این همه اختلافات و جنگ و جدلها در آن ظهور نمیکرد.


ادامه دارد....
نگاهی اجمالی به جریانهای سیاسی اسلامگرا از سال ۱۳۲۰

جریان اسلامی در آنزمان در دو سطح فعال بودند:

مراجع و علمای دین که در پی احیای ارزش‌های اسلامی در جامعه بودند.
در سطح گروه‌های متشکل سیاسی_مذهبی و هیئت‌ها که نمونه‌اش را در فدائیان اسلام و حزب ملل اسلامی و هیئت‌های موتلفه اسلامی می‌بینیم.[سوای این جریان‌ها از سال ۱۳۲۰ تا ۱۳۴۰جریانهای سیاسی مذهبی دیگری نیز شکل گرفتند که شرحش در ادامه خواهد آمد:
1⃣ جمعیت فداکارن اسلام در سال ۱۳۲۲ توسط شمس قنات‌آبادی که از اطرافیان کاشانی بود تشکیل شد.
2⃣کانون نشر حقایق اسلامی که محمدتقی شریعتی در مشهد پس از شهریور ۱۳۲۰ بنیان گذاشت و خودش سابقه لباس روحانیت نیز داشت،این کانون در جریان ملی شدن صنعت نفت از هواداران مصدق بود.
3⃣جمعیترهواداران تشیع، که مهدی سراج انصاری آن‌را تاسیس نمود که عمده فعالیتش مبارزه با افکار کسروی بود.
4⃣جامعه تعلیمات اسلامی،که توسط شیخ عباسعلی سبزواری در سال ۲۸ تاسیس شد که هدفش تبلیغات آموزه های شیعی و اسلامی در مجله تعلیمات اسلامی بود.
5⃣ هیئت قائمیه که شیخ محمد تهرانی بعد از شهریور ۱۳۲۰ آن‌را بنیان‌گذاشت، این گروه از فدائیان اسلام هواداری می‌کرد. تهرانی از جمله افراد موثر در شخصیت نواب صفوی بود و در جریان ترور کسروی از وی حمایت نمود.
6⃣مجمع مسلمانان مجاهد که در سال ۲۷ توسط شمس قنات آبادی بنیان گذاری شد و از هواداران جدی کاشانی و مصدق از جمله در نهضت ملی شدن نفت بود.
7⃣حزب برادران که آیت الله نورالدین حسینی هاشمی در سال ۲۴ در شیراز تاسیس کرد،رد اندیشه‌های کسروی و اجرای حدود شرعی از جمله فعالیت‌های این حزب بود.
8⃣انجمن پیروان اسلام که در سال ۲۵ توسط علی شریعتمداری در شیراز تاسیس شد.]

تمامی این جریان‌های سیاسی که اسلام را سرلوحه خود قرار داده بودند برنامه مبارزاتی ایشان بصورت زیر بود:
-مبارزه با بهائیت
-مبارزه با بی‌حجابی
-دفاع از فلسطین و مخالفت با اسرائیل که از سال ۲۷ وارد ادبیات مبارزاتی ایشان شد.
-مقابله با تفکرات احمد کسروی
-بحث حکومت اسلامی که بعد از مصدق بصورت جدی زمان فدائیان اسلام مطرح شد.

بطور‌کلی چهار راه حل از طرف این گروه‌ها مطرح می‌شد:
-اسلام نظام کامل برای زندگی است.
-اتحاد شیعه و سنی باید حفظ شود.
-تضادی بین اسلام و وطن‌خواهی نیست.
-اتحاد جهان اسلام با اجرای قوانین اسلامی ممکن است و تنها در این شرایط مشکلات مسلمین حل می‌شود.
نگاهی اجمالی به جریان‌های سیاسی اسلامگرا از سال ۱۳۲۰

#بخش_دوم

درباره نگاه مرجعیت شیعه چند گرایش وجود داشت:

۱)گروه اول از ورود به سیاست پرهیز می‌کردند و در مواقع خاص حاضر به پا‌در‌میانی بودند مانند سسد احمد خوانساری، آیت الله محمدباقر حلبی(رهبر انجمن حجتیه)

۲)روحانیونی مخالف رژیم شاه و مخالف برخورد خشونت آمیز مانند محمدرضا گلپایگانی و شهاب الدین مرعشی نجفی

۳)سید کاظم شریعتمداری که تا تیرماه ۱۳۵۷ درخواستش برگزاری انتخابات آزاد بود[وی معتقد بود خمینی عنصری ست که برای ملت و مملکت مضر خواهد بود]

۴)روح الله خمینی و اعوان و انصار وی که به مخالفت آشکارا با رژیم شاه می‌پرداختند. این جریان دو طیف عملگرا مثل ربانی شیرازی و منتظری و افرادی که کار فکری می‌کردند مثل مطهری را شامل می‌شد. روشنفکران دینی مثل محمد تقی و علی شریعتی هم در خدمت همین دسته از روحانیون بودند، دفتر نشر حقایق اسلام در مشهد و حسینیه ارشاد در تهران دو کانون و پایگاه این گروه بود. مهدی بازرگان و یدالله سحابی هم در دانشگاهها در خدمت همین دسته از روحانیون بودند طوری‌که پایه گذاری انجمن‌های اسلامی دانشگاه‌ها را انجام دادند.

در میان گروه‌های اسلامی باید سه جریان که مشی مبارزاتی مسلحانه را اتخاذ کردند و هر سه به رهبری روحانیت بود یعنی فدائیان اسلام و حزب ملل اسلامی و هیئت‌های موتلفه اسلامی را مورد تاکیید قرار داد.
⚽️شوق تماشا قدغن؛ چرا تحریم، بهترین راه بازگشایی در‌های استادیوم به روی زنان ایرانی است؟

۱. اصلاحات، یک گام رو به عقب بود

سال‌ها هر گاه در مورد ورود زنان به استادیوم‌ها نوشته می‌شد دوستانی حضور داشتند که رادیکالیسم به هر شکل در این مورد را غلط و خیانت می‌دانستند. همان داستان معروف چانه زنی با قدرت. چانه‌زنی‌ها در سال ۸۵ تنها با یک دستور لغو شد. در دهه ۹۰ فعالیت اکتویست‌های ایرانی به طنز رسید. کاپیتولاسیون ورزشی دردش بسیار بیشتر از محرومیت بود وقتی زنان سوری و ژاپنی زیرساخت مناسب برای ورود به ورزشگاه را داشتند و ایرانیان، خواهران خود را در روز بازی‌ها رو به تلویزیون جا می‌گذاشتند. بزرگترین مشکل اکتویست‌های این حوزه این بود که بدون پایگاه مردمی با قدرت مذاکره می‌کردند. مصاحبه گرفتن از مشاور امور زنان رئیس جمهور و دو جمله از او انتهای موفقیت این دوستان بود. در ایران سال‌ها ورزشگاه جدید ساخته شد و "زیرساخت" مناسب برای زنان نبود؛ پس این دوستان خطِ مقدم باید می‌دانستند قدرت به شما امتیاز نمی‌دهد مگر از او گرفته شود. البته که بی انصافی است تمام طنز ماجرا را به اکتیویست‌های ایرانی نسبت دهیم. آنها شاید نیت خوبی داشتند اما کار کردن برای مردم وقتی پشت به آنها هستید احتمالا هیچگاه نتیجه نمی‌دهد چون برای خود پایگاهی نساخته‌اید. نه مردم سمپات‌های قدرت را دوست دارند و نه قدرت جایگاهی به شما می‌دهد. جایگاه شما مانند صندلی‌های بازی بعدی تنها می‌تواند "گزینشی" باشد. پس اگر نمی‌خواهیم ارگان فاسدی مانند فیفا در را برای ما باز کند، بهتر است خودمان عامل این بازگشایی باشیم.

۲. تحریم خواسته قدرت نیست

بارها شنیده می‌شود که تحریم استادیوم‌ها به نفع قدرت است چون آنها از این موضوع خوشحال خواهند شد. می‌شود دو جواب به این طرز استدلال داد. اول اینکه ما هیچ‌گاه در این سال‌ها ورزشگاه رفتن را تحریم نکرده‌ایم که ببینیم جواب می‌دهد یا نه. این استدلال در جاهای دیگر شاید جواب همیشگی نباشد اما نرفتن به استادیوم مسلما باعث فروپاشی فوتبال ما نمی‌شود. البته اگر چیزی از فوتبال در این پهنه باقی مانده باشد. دوم اینکه بیاییم تلاش کنیم ببینیم قدرت در فوتبال ایران چه می‌خواهد؟

در این چند سال چند مجرم اقتصادی، برای "پولشویی" به فوتبال ورود پیدا کردند؟ کسانی که به صندوق بازنشستگی برای دزدی خود رحم نمی‌کنند، چطور برای فوتبالیست‌ها، خبرنهاران و دلالان چک کشیدند؟ طبق گفته چند نفر از آنها، سکه را مانند نقل و نبات بین بازیکنان پخش می‌کردند. اگر تحریمِ ورزشگاه و از رونق افتادن کل کل‌های فوتبالی خواسته قدرت است، چرا ورود قدرت به آن هر روز بیشتر می‌شود.

قدرت از هر ابزاری برای پیشبرد اهداف خود استفاده می‌کند و ما باید خیلی ساده باشیم که فکر کنیم آنها خواستار از رونق افتادن یکی از بهترین ابزار‌ها خود هستند. نگارنده حداقل به اندازه انگشتان دو دست در مورد سیاسی بودن فوتبال در تمام دنیا نوشته است. هیچ حزب سیاسی در ایران (اگر حزبی باشد)، به اندازه استقلال و پرسپولیس هوادار ندارد. شما اگر پول تمدید قرارداد یک ستاره را بدهید، اختلاس‌هایتان فراموش می‌شود. فوتبال دندان فاسدی نیست که قدرت بخواهد از شرش راحت شود. فوتبال چند الماس درخشان است که عقل و هوش را میلیونی می‌برد. فرصت تاثیرگذاری بر چند میلیون نفر را قدرت هیچ‌گاه از دست نمی‌دهد. به محبوبیت پولدار‌ها در بین هواداران دقت کنید. قدرت هر چیزی باشد احمق نیست!

۳. مسئولیت در دوران تاریکی

متاسفانه ما همه "انسان" هستیم. مسئولیت اخلاقی ما سنگین است اما نمی‌شود آنها را از خود جدا کرد. برای ما راحت تر بود اگر وجدان نداشتیم اما بالاتر از تمام مزخرفات زیر ساخت، سلامتِ روان و احکام قانونیِ دست نوشته‌ بشر، اخلاق قرار دارد. در یادداشتی دیگر نوشتیم که اگر مغازه‌ای به یهودیان جنس نمی‌فروشد، مسئولیت تمام اعضای آن شهر است که مغازه را تحریم کنند حتی اگر بهترین نان منطقه را بفروشد. فوتبالِ ما نه نان شیرینی است، نه نمکِ پربرکتی اما اگر شیرین و پربرکت هم بود باید تحریم می‌شد. سال‌ها برای زبان نرم به نظر کافی بیاید. یکبار حق مسلم گرفته شده از خود را نه به شکل لالایی که باید به شکل فریاد به آنها یادآوری کنیم. دهه‌ها حتی یک توجیه کمی عقلانی برای این موضوع مطرح نشده است. اگر ما به استادیوم می رویم باید بدانیم که هر روز به دور شدن زنان بیشتر کمک کرده‌ایم مانند این چند دهه. این فوتبال تمام دولتی با غیر شفاف ترین پرداخت‌ها ارزش ندارد که ۲۰ سال بعد شرمنده دختران خود شویم.

اگر تمام استدلال‌های تحریم در این نوشته برای شما آنچنان راضی کننده نبود، شاید نگاه دختران بیگناه اما محروم شما را راضی کند!
م.فیروزی
@cafe_andishe95
بکت و #دکارت
#ساموئل_بکت در آثار خود همواره با فلسفه و علم -بویژه ریاضیات و هندسه - شوخی میکرد. اغلب شخصیتهای آثار او به اعداد اعشاری که ریشه ی گنگ دارند فکر میکنند و حتی در وصف آنها شعر می سرایند. اعداد اعشاری که ریشه گنگ آنها تا بی نهایت ادامه می یابد [مثل عدد پی ۳/۱۴]کار اقلیدوس را به جنون کشاند، زیرا حاوی ابهامی هستند که تا به امروز در علم ریاضی لاینحل مانده است. هدف بکت از برخورد طنزآمیز با این موضوع نشان دادن ابهام وگنگی در دقیق ترین و منطقی ترین حوزه ای است که ذهن بشر با آن سر وکار دارد، دکارت اما ریاضیات و هندسه را الگوی معرفت یقینی میدانست.
به باور بسیاری از ناقدان بخش اعظم کارهای بکت نقد فلسفه ی #دکارت است. از نظر بکت، ما نه درحوزه ی علم،و نه درحوزه ی فلسفه، قادر به بازنمایی الگویی مطلق و عاری از تناقض برای معرفت نیستیم. دکارت چنین الگویی را در ریاضیات می جست،کانت در فیزیک نیوتنی، و هگل در فلسفه.
بکت درنمایش بی کلام "چهارگوش" با محورمختصات دکارت بازی کرده است. #دکارت معتقد بود کل واقعیتهای جهان توسط #هندسه قابل بیان است و تفاوت اشیا با هم بدلیل حرکات آنهاست که جایگاه دقیق شان روی محور مختصات مشخص میشود. در نمایش بکت، مسیر آدم ها روی محور مختصات نه بیانگر تفاوت که حرکتی تکراری و یکنواخت است، و گویی تا ابد ادامه دارد. حرکتی که بیانگر هیچ واقعیتی جز تسلسلی بی حاصل نیست. بکت هنگام تمرین به بازیگران گفته بود بین بخش اول و دوم نمایش میتواند فاصله ای صدهزارساله باشد.
https://youtu.be/4ZDRfnICq9M
⚠️آقا این‌جا زن و بچه نشسته!

بارها از زبان مسوولان امر شنیده‌ایم که ورزشگاه جای زنان نیست چرا که مردان در آن و هنگام تماشای بازی دشنام می‌دهند. بعد کسانی از این در درمی‌آیند که حضور زنان می‌تواند کاری کند که مردان رعایت «خانواده» - که منظور همان زن و بچه است- را به‌جا آورند و از دشنام‌دادن بپرهیزند وز این منظر از حضور زنان در ورزشگاه دفاع می‌کنند.

همه ما بارها شنیده‌ایم که افرادی هنگام سخن و در هنگامه‌ی سانسور خود از به‌کاربردن کلماتی به اصطلاح رکیک، می‌گویند «حیف که اینجا خانواده نشسته» و یا اگر کسی مراعات نکند می‌گویند که «آقا مراعات کن این‌جا زن و بچه نشسته».

از نشاندن ناسنجیده و زشت زنان کنار بچه‌ها که بگذریم باید از خود پرسید و این سنت ستبر را به چالش گرفت که چرا گفتن سخنان به اصطلاح ناشایست در جمع مردان اشکالی ندارد اما اگر زن حضور داشته باشد باید از آن اجتناب کرد. اگر گفتن سخنانی ناپسند است که ناپسند است و حضور زنان - و البته نه بچه‌ها- تغییری در آن ایجاد نمی‌کند و اگر نیست که نیست.

تفکری که زن را «ناموس» خود می‌پندارد، روی زن «غیرت» دارد و خود را «ولی» زن می‌داند همانطور که ولی بچه‌ها. از این‌رو تلاش می‌کند که گوش‌های ناموس را مانند موهای سرش و دیگر اندامش حفظ کند.

هدف این نوشته تحسین و توجیه استفاده از کلمات به اصطلاح ناشایست نیست بلکه حرف این است که وجود زنان نیست که کلماتی را شایسته و کلماتی را ناشایست می‌کند.

حضور زن، حضور انسان است. اگر من به عنوان یک مرد در کنار دوستان مرد خود در استفاده از کلماتی مشکلی نمی‌بینم در کنار دوستان جنس زن نیز ایرادی نمی‌بینم و اگر استفاده از کلماتی را شایسته نمی‌دانم هیچ‌جا شایسته نمی‌دانم.

استفاده از حربه حجب و حیا و پاک‌زبانی و پاک‌دامنی و مانند این ابزاری است در دستان قانون و فرهنگ و سیاست و حکومت نرسالار که با آن زنان را سرکوب کند؛ درست مانند دیگر ابزار سرکوبی که به کار می‌برد.
ب.مهرانی
@cafe_andishe95
زبان و فروپاشی فرهنگ
@cafe_andishe95

#جمهوری_اسلامی موفق شده است از طریق حکومت همه جانبه‌اش بر #احساس_عموم حاکم شود و در آن #تصرف کند. از جمله در احساس نسبت به مراجع سیاسی و برآورد ارزش آنها، در عین نفی‌شان از طریق واقعیت‌های روزانه. در احساس به نیک و بد، در احساس آدم‌ها نسبت به یکدیگر، در احساس نسبت به #مؤاخذه کردن و #مؤاخذه شدن ، در احساس دارا و ندار، و در حساسیت احساس زن و مرد به یکدیگر در برش طولی و عرضی طبقات جامعه. زبان چه "گفته" باشد چه "نوشته" قادر است #واقعیت_کاذب در جامعه به وجود آورد و در آن بزیید.

وقتی زن به #ماشین_رفع_شهوت و #باروری تقلیل یافته باشد، طبعاً نمی‌توان به زن، در حضور یا غیابش، فکر کرد بدون آن‌که شاخص‌های نامبرده مجرای نگاه به او باشد. #هیچ_زنی ، بی‌تفاوت است که از چه طبقه‌ای باشد، نمی‌تواند خود را خارج از برد این ذره‌بین‌کاوها مصون بداند و #مصون نگهدارد. زمانی بود که زنان مینی‌ژوپ می‌پوشیدند و این برای #مردان و خود زنان عادی شده بود... اما #تصرف_زبانی با جنبه‌ی عملی‌اش زن را به موجودی تقلیل داده است که از همه نظر، از هرسو و در همه‌ی جهات، مردان او را در زیر #پوشش #برهنه می‌بینند. هر آدمی آن نیست که می‌خواهد باشد، هر آدمی آن است که در تصور دیگران هست، هر آدمی چنان است و آن است که جامعه او را #می‌سازد و #می‌بیند. جامعه‌ی ایرانی این چهل ساله در هر زنی #شکار_جنسی می‌بیند و در هر مردی #شکارچی_جنسی . یا در هر زنی #روسپی بالقوه می‌بیند و در هر مردی روسپی‌باره‌ی بالقوه، شاید به‌ویژه آن زمانی که هر دو به روی خودشان نمی‌آورند. این وضع را فضای جامعه بدینگونه القا می‌نماید که برایش در رأس ارزش‌های زنان #ارزش_جنسی قرار می‌گیرد. حتی آنجایی که برخی زنان سمت و شغل و مقامی در جامعه دارند، رسمی یا غیررسمی، احساس مستولی در آنها و بر آنها این است: "با این‌که زن‌اند" به این جایگاه رسیده اند. درست‌تر باید این باشد که "چون زن‌اند" به این مقام رسیده‌اند ! پس از سه دهه اگر #تجاوز_فیزیکی نسبت به زنان کم‌تر شده باشد، #تجاوز_زبانی یا #تجاوز_ذهنی به معنای متعین کننده‌ی اندیشه همچنان به قوت خود باقی می‌ماند، تا زمانی که #هتک_فرهنگی در زبان جامعه چیره است. اگر پویش زبان جزء فرهنگ باشد، پویایی آن در فرهنگ #مختل شده و در اختلال زیسته نیز فعال می‌ماند. (صص۹۴-۹۵)

زبان و شبه‌زبان _ فرهنگ و شبه‌فرهنگ،
آرامش دوستدار
@cafe_andishe95
#زبان #شبه‌زبان #شبه‌فرهنگ #فروپاشی_فرهنگی #زن #بحران_اخلاقی #بحران_اجتماعی #دخترآبی #دختر_آبی #ایران_اسلامی #اسلام #فرهنگ #حقوق_بشر #ایران #آرامش_دوستدار
@cafe_andishe95
لیبراسیون/لیبرالیسم
آیا #مارکسیسم علم است؟! بخش اول پیداشدن کشورهای کمونیستی که با هم مخالف و حتی دشمن خونی بودند و به جنگ یکدیگر میرفتند[برای نمونه جنگهای ویتنام و کامبوج و جنگ چین و ویتنام] و اختلافات چین و شوروی، یوگسلاوی و شوروی، روش مخصوص کشورهای کمونیست اروپایی که برخی…
آیا #مارکسیسم علم است؟

بخش دوم
در دوران سی‌واندی‌ ساله استالین که بعدن خود کمونیستهای شوروی آن دوران را دوره #شخص‌پرستی نام گذاشتند کسی جرات بحث و انتقاد از فلسفه و منطق ماتریالیستی را نداشت. اما بعد از مرگ او در کتاب‌ها و مجلات چاپ شوروی بحث‌های مفصلی از نقایص و کوتاهی‌های این فلسفه و منطق به‌عمل آمده است‌.
اما ازینطر با پیشرفت و توسعه اطلاعات عمومی مردم و خصوصن جوانان امروزی دیگر #ماتریالیسم_دیالکتیک از آن حالت #اعجوبه_نمایی خود و از آن نیرومحرکه انقلابی تخیلی که برای آن تبلیغ شد بیرون آمده است و از آن چیز کمی باقی‌مانده است.
بیش‌تر قدرت تبلیغاتی کمونیست‌ها در سابق و پس از جنگ جهانی دوم بود که در اثر شکست #نازیسم و پیروزی متفقین که دولت شوروی هم جزو متفقین بود ایجاد شده بود.
روی قاعد "حق با کسی‌ست که پیروز می‌شود" کمونیست‌ها پیروزی در جنگ را به پای حقانیت عقاید خود میگذاشتند[در قانون اساسی شوروی آمده بود: قهرمانی جاودانه خلق شوروی و نیروی مسلح آن که در جنگ کبیر میهنی به‌پیروزی تاریخی دست یافتند نمودار درخشان نیرومندی #سوسیالیسم و #کمونیسم است] بخصوص که کمونیست‌ها در این جنگ خود را مظلوم و مدافع حق قلمداد کرده بودند که بعدن معلوم شد که بقول ملانصرالدین که بز در نرفته را میزد، کمونیستها هم که میدان پیدا کنند بیش‌تر از هرکس به حقوق دیگران تجاوز می‌کنند.[زمین‌هایی که از بدو شروع جنگ دوم جهانی ضمیمه شوروی شد:
لهستان شرقی به‌وسعت ۱۸۱.۵۸۰ کیلومترمربع
اراضی فنلاند ۵۷.۰۸۴کیلومتر مربع
استونی و لتونی و لیتوانی و ناحیه روتنی در چکسلواکی،ناحیه بسارابی در رومانی،اراضی خاور دور و....]
امروزه بطور کلی جوانان می‌دانند که در دستگاه فکری و استدلالی ماتریالیسم دیالکتیک نقصی هست اما اینکه این نقص کجاست؟،این آن چیزی‌ست که میباید نخبگان سیاسی و افرادی که درینباره کار کرده‌اند به فهم آن کمک کنند. بقول برتراند راسل:
"این‌که آدمی بفهمد که در دستگاهی نقصی هست پر مشکل نیست مشکل درین است که پیدا کنیم آن نقص در کجای آن دستگاه می‌باشد".
در ادامه بخشی از مصاحبه جوانانی که از گروه فداییان خلق جدا شدند و در سال ۵۸ در روزنامه آرمان چاپ شد را نقل می‌کنم،تا بهتر دریابید که جنبش‌های کمونیستی حقیقتن از ساده‌دلی و آرمانخواهی جوانان بی اطلاع در گذشته و امروز سواستفاده میکردند:
"آنچه ما از مارکسیسم میدانستیم تنها این بود که مارکسیسم دشمن فساد و زورگویی ست!ولی اینکه به‌آن بصورت یک علم نگریسته باشیم و همچون یک دانش اجتماعی به‌آموختن سیستماتیک آن اقدام کرده باشیم اصولن مطرح نبود، عشق ما به مردم و توده‌ها باعث شد که با اندک دانشی که داشتیم شتابزده به نخستین وسایلی که برای این مبارزه در دست بود چنگ بزنیم(مارکسیسم)، نتیجه این تحولات که بویژه در اواخر سال ۱۳۵۴ شدت گرفت آن بود که ما بمطالعه متون مارکسیستی رو آوردیم، شاید باعث تعجب گردد اگر بگوییم که رفقای ما تا سال ۵۷ حتی رنگ آثار دوران‌سازی چون "چه‌باید‌کرد" و "چپ‌روی" لنین را هم ندیده بودند تا چه برسد به اینکه برای آموزش سیستماتیک مارکسیسم برنامه مشخصی حزب در اختیارمان بگذارد.
[روزنامه آرمان،دوره دوم، سال اول، فروردین ۵۸]

ادامه دارد...
#دموکراسی یک شکل ثابت و مشخصی از حکومت نیست بلکه یک شکل زنده و پویا ست که دائما در حال تغییر است و هدف ش تنظیم میان آزادی فردی و نظم عمومی است.

ایلکا چیس (۱۹۷۸-۱۹۰۵) بازیگر و نویسنده


🔻دموکراسی دو بُعد حکومتی و اجتماعی دارد:

بعد حکومتی:
1-تشکیل حکومت انتخابی موقت پاسخگو
2-رقابت آزاد و عادلانه میان نیرو ها و احزاب سیاسی

یعد اجتماعی:
1-برخورداری مردم از حقوق سیاسی و آزادی مدنی
2-وجود انجمن ها و فعالیتهای جامعه مدنی

پیش شرطها و مبانی نظری غیر قابل فروگذاری دموکراسی به طور فهرست وار:

#لیبرالیسم

حقوق بشر

پراگماتیسم

نسبیگرایی

اصالت قرارداد

اصالت رضایت و قبول عامه

خودمختاری #فرد

قانون و قانونگذاری

شهروندی

حاکمیت مردم
@cafe_andishe95
زنگ‌هایی که به صدا درآمد اما شنیده نشد


♦️در بیستمین کنگرۀ حزب کمونیست اتحاد شوروی، مابین 14 تا 25 فوریۀ 1956 که حدود سه سال و نیم پس از مرگ جوزف استالین برگزار شد، رهبر وقت شوروی گفت:« درها را ببندید»، و بعد در میان بهت و حیرت رهبران و هیات‌های نمایندگی احزاب کمونیست از سراسر دنیا از حقایق ناگفته گفت. از خیانت‌ها به آرمان کمونیست، از حکومت وحشت استالین، از تصفیه بر سر قدرت با اتهام مزدوری دشمن، از دادگاه‌های فرمایشی، از بلوف عدالت و مساوات و اشتباهات بزرگ در جنگ که به بهای خون هزاران روس تمام شده بود و در نهایت هشدار داد که اگر فکری نکنند، سقوط نزدیک است.

♦️ خروشچف در آن کنگره گفت:

«...استالین به جای همه عمل می‌کرد و به هیچکس اعتماد نداشت. او از هیچکس مشورت نمی‌گرفت همه چیز به مردم در پرتو این نور کاذب نشان داده می‌شد. چرا؟ برای اینکه استالین را هالۀ شکوه در برگرفته بود.
... برخلاف حقیقت تاریخی. نه استالین، بلکه کلیت حزب، دولت شوروی، ارتش قهرمانمان، رهبران با استعداد و سربازان شجاعش، همۀ ملت شوروی – اینها کسانی هستند که پیروزی را در جنگ میهن پرستانۀ بزرگ به ارمغان آوردند.

...رفقا! کیش شخصیت فردی به چنین اندازۀ غول‌آسایی رسید، بیشتر به این خاطر که استالین خودش از تجلیل شخصیتش حمایت می‌کرد. چاپ ۱۹۴۸ از بیوگرافی کوتاه او را، که سراپا چاپلوسی مفتضحانه است، خودش شخصاً ویرایش و تایید کرده است. او جاهایی را که فکر می‌کرد ستایش خدماتش به قدر کافی نبوده را خط می‌کشید...

اینجا چند مثال نزد من است که این کار استالین را نمایان می‌کند و به دست خط خود استالین است: "قوۀ هدایت حزب و کشور رفیق استالین بود." این را خود استالین نوشته! و اضافه کرده: "اگرچه او وظایف خود را به عنوان رهبر مردم با مهارتی تمام و کمال انجام داد، اما استالین هرگز اجازه نداد که ذره‌ای غرور، فریب یا خودستایی وارد کارهایش شود." کجا و کی یک رهبر اینگونه خود را ستایش کرده است؟

.....رفقا! کیش شخصیت مسبب تخلف آشکار از دموکراسی حزبی، مدیریت عقیم، انواع انحرفات، لاپوشانی کمبودها، و وارونه جلوه دادن واقعیات بود. ملت ما در آن دوران، چاپلوسان و متخصصان خوش‌بینی کاذب و فریبِ بسیاری را تحویل دنیا داده است».
♦️بهت و‌حیرت حاضران را دربرگرفته بود. گفته‌اند که کسی از حضار، خطاب به خروشچف فریاد زد:« تو آن وقت کجا بودی» و وقتی خروشچف چندبار با نهیب پرسید این صدای چه کسی است و پاسخی نشنید، گفت:« همانجایی که تو الان هستی». این پرسش و نهیب در هیچ‌جای صورتجلسه نیامده است و ظاهرا ساخته پرداخته موافقان خروشچف است اما قدر متیقن می‌دانیم که هرچند در زمان او اصلاحاتی صورت گرفت، از عده بیشماری اعاده حیثیت شد و زندانیانی آزاد شدند اما افول قدرت خروشچف از همان زمان شروع شد.

🔻 برژنف و دستگاه اطلاعاتی و امنیتی به تدریج عرصه را بر خروشچف تنگ کردند، شایعات مشمئزکننده‌ای علیه او و خانواده‌اش ساختند و در سالهای آخر او را عملا تحت نظر و حصری غیرملموس قرار دادند. سرانجام از قدرت کنارش زدند و حتا مراسم تدفین او غیررسمی و در شرایطی به شدت امنیتی اتفاق افتاد.

♦️ گورباچف نقل‌قول‌های بیشماری از فاش‌گویی خروشچف را چاشنی برنامه اصلاحی پروستریکا و گلاسنوست کرد اما آن زمان دیگر شاهدمثال از اولین پیشگوی سقوط شوروی هم فایده‌ای نداشت. شاید حتا اگر فرصت اصلاح در اختیار خروشچف نیز قرار می‌گرفت و به قول او انقلاب به سمت منویات واقعی لنین پیش می‌رفت هم بیماری مزمن کشور شوراها درمان نمی‌شد، بقول ساخارین :
مشکل چیزی بیش از استالین بود، مشکل در آن :« هراس مزمن» ی بود که در تاروپود رفقا تنیده شده بود و شمایل پرستی را جایگزین همه آرمان‌هایشان کرده بود، چنانکه خروشچف نیز تلویحا معترف بدان بود و گفته بود:

وقتي استالين بگويد:"برقص"، آدم عاقل مي رقصد!
س.ایرانمهر

@cafe_andishe95
💠پیش شرط دمکرات شدن، لیبرال بودن است💠

🕊اگر مشروطیت را مبدا ورود جامعه ایران به مدرنیسم بدانیم، و تاریخ پس از استقرار حکومت مشروطه و از سال 57 نظام جمهوری اسلامی را با دقت مطالعه و بررسی کنیم. بخوبی مشاهده می شود، زمانی که در کشور یک قدرت فائقه بر اریکه حکومتی سوار نبوده، کشور دچار آشوب، هرج و مرج، و تاسیس یک شبه احزاب بی شمار شده است.

وضعیت ذکر شده در بعد از پیروزی انقلاب مشروطیت تا مستقر شدن رضا شاه بر حکومت ادامه داشت و در هر گوشه ، شورش های قومی، حزبی و جدائی طلبانه آغاز و می رفت که کشور چند پاره شود و در همان زمان احزاب مختلف بر سر و کول یکدیگر می کوبیدند و حتی بعضی گروه ها با تشکیل تیم های ترور به کشتن رقبای خود پرداختند. در واقع اگر رضا شاه با چماق بر سر آشوبگران نکوبیده و آنها را مجبور به شکست و هزیمت نکرده بود، امروزه ایران با جغرافیای حاضر موجود نبود.

با خروج رضا شاه و حذف چماق از دستور کار حکومت، مجددا تعداد زیادی حزب تاسیس و مشغول به فعالیت شدند، و بعضی از احزاب منطقه ای در صدد جدا کردن بخش هائی از ایران شدند. و وضعیت آشفته ای بر کشورحکمفرما شد، بطوریکه در آخرین انتخابات مجلس که بوسیله مصدق برگزار شد، بعلت نزاع احزاب و گروه های مختلف و کشته شدن تعدادی از مردم، به دستور او انتخابات نیمه کاره رها شد. پس از واقعۀ 28 مرداد 1332 و شمشیر بستن حکومت از رو، آرامش بر کشور حاکم شد.

در سال 1356 با آغاز انقلاب و بخصوص پس از کشیده شدن تظاهرات به خیابان ها، مردم شاهد تخریب، غارت، و آتش زدن اموال عمومی و دولتی از طرف گروه هائی بودند، که وابستگی آنها به حکومت مستقر یا مخالفین نامشخص بود. با گذشت یکسال از شروع تظاهرات ها ، انقلاب در 1357 به پیروزی رسید و اولین پیامد خود را که تعطیلی کارخانه ها بود نشان داد، و ماجراهای گذشته تکرار شد، اعلام موجودیت تعداد زیادی حزب، سربلند کردن روسای بعضی از اقوام، و حفاظت بعضی از گروه ها از ساختمان ها و ستادهای خود با نگهبان های مسلح ظاهر شدند.

در اسفند 57 خمینی اعلام کرد همه به کارهای خود برگردند، و قرار شد ادارات و کارخانه ها باز و مشغول بکار شوند. در کلیه سازمان ها، شرکت ها، و کارخانه های خصوصی و دولتی، کارگران و کارکنان نهاد جدیدی بنام “شورا” راه انداختند.

وظیفه شورا بیرون کردن مدیران، صاحبان، و کارشناسان ارشد از کارخانجات و سازمان ها بود. در یک مورد که شخصا شاهد بودم، کارگران جمع شدند تا مدیران و مهندسین کارخانه را تعیین تکلیف کنند، قرار شد اعضای شورا اسامی مدیران و مهندسین را یک به یک بخوانند، و اگر کارگران خواستار اخراج آنان بودند، صلوات بفرستند، نشان به آن نشان ، کارگران در عکس العمل به خواندن نام همه مدیران و مهندسین، صلوات فرستادند.

حکومت جمهوری اسلامی با عجله تمام نسبت به تاسیس ساختار حکومتی خود با رای مردم اقدام و متعاقب آن، تشکیلات جمهوری اسلامی صاحب مسئولینی شد که بجز شخص خمینی توسط رای مردم برگزیده شده بودند. در ابتدای استقرار جمهوری اسلامی چند موضوع رخ داد که بطور معمول در حکومتهای لیبرال قابل مشاهده نبود.

موضوعات مورد نظر عبارت بودند از: ، اعدام وابستگان به حکومت پیشین بدون برگزاری دادگاه عادلانه، مصادره اموال تعداد زیادی از سرمایه داران بخش خصوصی ، فشار گروه های وابسته به جمهوری اسلامی و به زبان دیگر پیرو خمینی به سایرین بخصوص در روستاها و شهرهای کوچک ، الزام مردم به انتخاب “جمهوری اسلامی” با رای “آری” یا “نه” ، ایجاد ساختار زیر زمینی توسط گروه های مخالف جمهوری اسلامی بدلیل ترس از بگیر و ببند آتی ، نگهداری و پنهان کردن بخشی از سلاحهای به سرقت رفته از پادگانها توسط گروه های مخالف، عدم همکاری طبقه متوسط و بخصوص قشر تحصیلکرده با حاکمیت جدید، برگزاری تظاهرات خیابانی توسط گروه های مختلف بمنظور فشار به حکومت تازه تاسیس، و تشکیل مجلس خبرگان بجای موسسان که بیشتر از روحانیون و مذهبیون مکلا بودند.

بدگمانی گروه های مخالف و حاکمیت جمهوری اسلامی به یکدیگر، جو تقابل و تنازع را بجای تسامع و تساهل بر روابط مسلط کرد، و این اساسی شد برای نزاع های بعدی، که با دستگیری و اعدام یکی از اعضای سازمان مجاهدین به فاز تخاصم کشید. مجاهدین شروع به تروز افرادی که معروف حزب الهی بودند از اقشار مختلف مردم، اعم از مغازه دار تا کارکنان حکومت جمهوری اسلامی کردند، و از طرف حکومت، متقابلا با تهاجم به خانه های تیمی مجاهدین، به کشتن و دستگیری اعضا و حتی هواداران گروه مذکور پرداختند.

ادامه درگیری های طرفین با سلب صلاحیت بنی صدر از ریاست جمهوری و پیوستن او به سازمان مجاهدین ابعاد بزرگتری پیدا کرد، بطوریکه بنی صدر و رجوی از کشور به فرانسه گریخته و پیروان مجاهدین با بمب گذاری در مقر حزب جمهوری اسلامی و دو ماه بعد انفجار ساختمان نخست وزیری اکثر کارگزاران اصلی نظام جمهوری اسلامی را کشتند.
@cafe_andishe95
لیبراسیون/لیبرالیسم
💠پیش شرط دمکرات شدن، لیبرال بودن است💠 🕊اگر مشروطیت را مبدا ورود جامعه ایران به مدرنیسم بدانیم، و تاریخ پس از استقرار حکومت مشروطه و از سال 57 نظام جمهوری اسلامی را با دقت مطالعه و بررسی کنیم. بخوبی مشاهده می شود، زمانی که در کشور یک قدرت فائقه بر اریکه حکومتی…
📍حوادث بالا کلید گشایش دوره ای از حکومت جمهوری اسلامی را بهمراه داشت که در آن تر و خشک سوختند، اعضا و پیروان تمامی گروه ها و احزابی که در حکومت جمهوری اسلامی حضور نداشتند، از چپ و راست، حتی احزابی که از جمهوری اسلامی حمایت می کردند، شاهد زندان و اعدام اعضای وابسته به خود بودند.

در کنار حوادث ذکر شده، اشغال سفارت آمریکا و به اسارت گرفتن کارکنان آن به مدت 444 روز ، روابط جمهوری اسلامی با کشورهای دنیا را به مخاطره انداخت، و همین ارتباط نادرست با سایر کشورها، منجر به جسارت صدام برای حمله به ایران شد. جنگ با عراق بمدت 8 سال ادامه یافت و با خود، اقتصاد، نیروی انسانی، روابط داخلی و خارجی جهموری اسلامی را به تباهی کشاند.

ادامه فاجعه حمله مجاهدین به مرزهای کشور بود و در برابر جمهوری اسلامی زندانیان چپ ، راست، و مجاهد را در زندانهای خود به ناحق به دار جنایت آویخت.

آنچه مرگ خمینی به همراه آورد، از دست رفتن قدرت فائقه در جمهوری اسلامی بود. با کوشش در حذف خط فکری و همراهان هاشمی از هسته اصلی حکومت، توسط گروهی که بنام اصولگرایان خوانده می شوند، نزاعی بین دو گروه حاضر در حاکمیت بوجود آورد، که علیرغم فراز نشیبهای بسیار، تا کنون و به اشکال مختلف ادامه پیدا کرده، و همین امر به مانعی در پیاده سازی پروژه استقرار قدرت فائقه انجامیده و با وجود اینکه ظاهرا همه در کلام اذعان می کنند ، رهبر جمهوری اسلامی، تصمیم گیر نهائی کلیه اقدامات حکومت است، ولی در عمل هرگروه در حکومت کوشش می کند تا سمتی را گرفته و با جمع کردن دار و دسته خود در اطراف پست حکومتی کسب شده به کاسبی خود برسد. تبعات این وضعیت در درجه اول بدنام شدن بی سابقه رهبری تحت عنوان تصمیم گیر اصلی ، فساد گسترده باندهای داخل حکومت به منظور کسب مال بیشتر و به تبع آن قدرت بیشتر، عملکرد خوسرانه گروه های بی نام و نشان با این نام که پیرو خامنه ای هستند، و از همه مهمتر، عدم نهادینه شدن استبداد و ترس در مردم علیرغم برخوردهای خشن که منتهی به زندانی و کشتن منتقدین می شود. بطوریکه حکومت برای ایجاد فضای ترس و وحشت، مجازات معترضین را دائما اضافه کرده است.

مجموع شرایط کنونی از جمله برخورد خصمانه قدرتهای بزرگ دنیا و همسایگان با جمهوری اسلامی، ناتوانی حکومت در تامین مایحتاج روزانه مردم و افزایش دائمی قیمتها، عدم اعتماد مردم به اندیشه، گفتار، و کردار کارگزاران حکومت، ناتوانائی دولت در کنترل های اجتماعی، امنیتی، اخلاقی، فرهنگی، و سیاسی جامعه، کشور را به سمت نوعی ازهم پاشیدگی و اضمحلال پیش می برد.

فروپاشی دارای فرآیندی است که در ابتدا به آرامی و پراکنده با اعتراضات متفرقه شروع و با گذشت زمان، ضمن افزایش سرعت از هم گسیختگی ، فعالیت های تخریبی، غارت اموال عمومی، دولتی، و حتی خصوصی گسترش یافته، و در زمان کوتاهی شرایط کشور بهم ریخته و کنترل بطور کامل از دست حکومت خارج شده و این وضعیتی است، که محیط اجتماعی را برای سربرآوردن، یک قدرت فائقه فراهم می کند.
🔻🔻🔻🔻🔻
🔅روشن است برای دستیانی به دمکراسی، لازمست در درجه اول، تحصیلکردگان دانشگاهی، فعالین سیاسی، و نخبگان اجتماعی به درجه ای از تفکر، گفتار، و رفتار لیبرال رسیده باشند. بطور خلاصه می توان گفت، پیش شرط دمکرات شدن، لیبرال بودن است. عدم تحمل نظر مخالف، بدگوئی بجای نقد، استفاده از روشهای توطئه و فریب برای پیشبرد اهداف، و دروغگوئی و عدم صداقت در رویکرد به وقایع و موضوعات ، از نشانه های عدم ورود به دایره لیبرالیسم است.
ح . عرب
@cafe_andishe95
🏛دموکراسی🏛


📍خطایی ناگوار است که اگر انتظاری بیش از حد از هر حکومتی از جمله حکومت دموکراتیک داشته باشیم.دموکراسی قادر نیست خوشبختی،رفاه،سلامت،تعقل ،صلح یا عدالت را برای شهروندان به طور کامل تضمین کند.حصول این اهداف ورای ظرفیت هر حکومت از جمله حکومت دموکراتیک است.دموکراسی های مدرن نیز نقص های زیادی دارند.به رغم این نقایص نباید فراموش کرد که فوایدی چند دموکراسی را نسبت به #بدیل هایش مطلوبتر می گرداند:

1-دموکراسی مانع از حکومت یکه سالار ظالم و شرور می شود.

2-دموکراسی شماری از حقوق بنیادین را برای شهروندان تضمین میکند که نظامهای غیر دموکراتیک نه اعطا میکنند و نه میتوانند اعطا کنند.

3-دموکراسی یکسری آزادی فردی تامین میکند که بدیل آن قادر به این کار نیست.

4-دموکراسی به مردم برای حراست از منافع بنیادینشان کمک میکند.

5-فقط حکومت دموکراتیک می تواند حداکثر فرصت برای افراد در اعمال حق تعیین سرنوشت فراهم آورد

6-فقط حکومت دموکراتیک می تواند حداکثر فرصت را برای اِعمال مسئولیت اخلاقی فراهم سازد

7-دموکراسی بیش از هر بدیل دیگر توسعۀ انسانی را ترویج میکند.

8-فقط حکومت دموکراتیک می تواند میزان زیادی از برابری سیاسی را رواج دهد.

9-دموکراسی های مدرن نمایندگی با هم جنگ نمی کنند

10-کشور های دارای حکوت دموکراتیک از دیگر کشورها ثروتمندتر و مرفه تر هستند.
با این مزایا دموکراسی بدیلهای خود را از میدان به در میکند.
📚رابرت دال

‏۱۵ سپتامبر ‎#روز_جهانی_دموکراسی است. سازمان ملل متحد به منظور پشتیبانی از جنبش‌های ضد استبدادی این روز را جهانی #دموکراسی نامیده است. شعار امسال «مشارکت» نام دارد.
🌹🕊
@cafe_andishe95
📍"انواع مکاتب نئومارکسیست، به ویژه نظر بازی های ناظر به جامعه توده ای، که در ستیز آشتی ناپذیر با نظام سرمایه داری لیبرال، از مکتب انتقادی تا نظریه پردازان اخیرتر فرهنگ توده ای، کوشیدند از غم غربت گذشته از دست رفته، که بیش از توهمی عوامانه نبوده، نظریه علمی بپردازند، و از این نظریات علمی، ابزار مبارزه برای عقاید ایدئولوژیک خود بسازند.

پس چنین گفتند که فرهنگ بومی پدیده ای اصیل و عزیز و مفید و انسانی بوده است، اما نظام سرمایه داری برای بازتولید روشها و ارزش های خود با ابزار های تکنولوژیک با صنعت فرهنگ به توسعه ذائقه هایی دست زده که باعث شده است مردم در حسرت آنچه در گذشته داشته و اینک از دست داده اند، اندوه بخورند، اینان در فرهنگی که در دنیای معاصر و در جوامع صنعتی از طریق رسانه ها و آموزش و پرورش و سامانه های هنری ترویج می شود، چنان تاختند که حاصل آن نظریه سازی در غم غربت گذشته از دست رفته شد؛

گذشته ای که در آن چه خوب بود که از تلویزیون و رادیو و روزنامه و سینما و فروشگاههای زنجیره ای و مترو و ... خبری نبود و فرهنگ و اقتصاد محلی در معرض حمله فرهنگ و اقتصاد عام نبود، و لیبرالیسم با تمامی ویترین های عامه فریبش غایب بود!

البته فهم این دشوار نیست که برخی از بنی بشر خصومت با کسانی یا چیزهایی را به جایی برسانند که آرزو کنند کاش هیچ نبود تا آن هم نبود؛ و براین اساس، به ستایش گذشته ای بپردازند که اگر حتی تنها حسنش این بوده که لیبرالیسم در آن نبوده، خوب بوده است.

اما این ایده های غریب و عقل آزار ویروس خطرناکی را منتشر می کند که حرکت روبه پیش و تدریجی جوامع را در مسیر رفاه و اخلاق در مظان سقوط و انحراف می اندازد. عامه مردم و شاید برخی عقول سلیم را از جهت خطایایی که از این بابت دارند و ساده دلانه دنیای معاصر را بدتر از گذشته می دانند، شاید بتوان بخشید، اما روشنفکران و دانشمندانی را که بر هیزم این گذشته ستایی و حال نفت تبیین و تحلیل و توجیه می ریزند، نه".

🔰برگرفته از کتاب فلسفه های روانگردان،
مرتضی مردیها
@cafe_andishe95
💸رتبه ۱۴۳ ایران در آزادی اقتصادی بین 159 کشور!

#دروغ_سرمایه_داری_در_ایران

📍برای رده‌بندی کشورها از نظر آزادی اقتصادی، شاخص‌هایی مانند بزرگی و کوچکی دولت‌ها، مالیات‌ها، حق مالکیت زمین و حدود آزادی کشورها از نظر تجارت بین‌المللی مورد بررسی قرار می‌گیرد.

📍 معمولا بین آزادی اقتصادی و آزادی‌های مدنی، سیاسی و اجتماعی نیز رابطه مستقیمی قرار دارد و نسبت آزادی‌های اقتصادی با آزادی‌های سیاسی، مدنی و اجتماعی در کشورهای مختلف همسان است.


📊تازه‌ترین گزارش سالیانه درباره رتبه‌بندی آزادی اقتصادی در کشورهای جهان نشان می‌دهد که رتبه ایران همچنان رتبه ۱۴۳ است و هیچ بهبودی در زمینه آزادی‌های اقتصادی در ایران ایجاد نشده است.

مؤسسه کانادایی فریزر (Fraser Institute) تازه‌ترین گزارش خود از رده‌بندی کشورهای مختلف جهان در زمینه آزادی‌های اقتصادی را منتشر کرده است.

بر اساس این گزارش رتبه ایران نتوانسته بهبود یابد و این کشور در رده ۱۴۳ در میان ۱۵۹ کشور جهان قرار دارد.

آزادی اقتصادی یا حق آزادی اقتصادی نشان‌دهنده‌ی قابلیت اعضای یک جامعه برای انجام فعالیت‌های اقتصادی و تجاری است. ساده‌تر آنکه، منظور از آزادی اقتصادی داشتن حق اشتغال، انتخاب نوع شغل (یا تولید هر کالا یا خدماتی)، محل، مدت و زمان اشتغال، حق مالکیت نسبت به درآمد و دارایی، حق افزودن بر دارایی از راه مبادلات و داد و ستد بازرگانی و… حق مصرف و بهره‌برداری از درآمد و دارایی مطابق تمایل و اراده مالک و بالاخره حق ارث بردن و به ارث گذاردن دارایی‌ها است.

اگر کشورها را بر اساس آزادی اقتصادی به چهار دسته «آزاد»، «کم و بیش آزاد»، «کم و بیش بسته» و «بسته» تقسیم کنیم، اقتصاد ایران در سال‌های گذشته در رده اقتصادهای بسیار بسته و غیرآزاد جا می‌گیرد.

قابل توجه آنکه در آمد سرانه کشورهای گروه آزاد تا ۷ برابر گروه چهارم بسته است. همچنین به دلیل آنکه رشد آزادی اقتصادی در هر کشور نیازمند وجود قوانین کارآمد است و دولت بجای آنکه بر همه بخش‌های اقتصاد سایه بیاندازد، نقش ناظر و رفع‌کننده موانعِ پیش پای فعالان اقتصادی را به عهده می‌گیرد در نتیجه کشورهایی با آزادی اقتصادی معمولاً رانت کمتری توزیع و این اقتصادها دچار فساد کمتری هستند.

در چنین شرایطی عجیب نیست اگر ایران به دلیل وجود اقتصادی دولتی که رانت و فساد گسترده در آن وجود دارد رتبه نامطلوبی در رده‌بندی کشورها بر اساس آزادی اقتصادی داشته باشد.

برای رده‌بندی کشورها از نظر آزادی اقتصادی، شاخص‌هایی مانند بزرگی و کوچکی دولت‌ها، مالیات‌ها، حق مالکیت زمین و حدود آزادی کشورها از نظر تجارت بین‌المللی مورد بررسی قرار می‌گیرد.

📃بر اساس رده‌بندی امسال مؤسسه فریزر، کشورهای هنگ‌کنگ و سنگاپور آزادترین کشورها از نظر اقتصادی هستند و در آخرین رده‌های این جدول کشورهای ونزوئلا و لیبی قرار دارند.

کشور هنگ کنگ سال گذشته نیز رتبه نخست این جدول را به خود اختصاص داده بود و سنگاپور هم بطور پیوسته در رده‌های اول این جدول قرار می‌گیرد.

📃همچنین کشورهای نیوزیلند، سوئیس، آمریکا، ایرلند، بریتانیا، کانادا، استرالیا و جمهوری موریس رتبه های بعدی را از نظر آزادی اقتصادی در اختیار دارند.

ایران در حالی در رتبه ۱۴۳ جدول آزادی‌های اقتصادی قرار گرفته که در دهه‌های هشتاد و نود میلادی، ۹۹ بوده است.
@cafe_andishe95
لیبراسیون/لیبرالیسم
آیا #مارکسیسم علم است؟ بخش دوم در دوران سی‌واندی‌ ساله استالین که بعدن خود کمونیستهای شوروی آن دوران را دوره #شخص‌پرستی نام گذاشتند کسی جرات بحث و انتقاد از فلسفه و منطق ماتریالیستی را نداشت. اما بعد از مرگ او در کتاب‌ها و مجلات چاپ شوروی بحث‌های مفصلی از…
آیا #مارکسیسم علم است؟
بخش سوم

دوستان بخوبی می‌دانند که ماتریالیسم دیالکتیک همیشه در جرائد و مجلات و روزنامه‌های دست چپی مورد استفاده بوده و خواهد بود،چپها در عظمت و بزرگی ماتریالیسم دیالکتیک غلو و اغراق زیادی می‌کنند،تاجاییکه اگر کسی از اصطلاحات مخصوص چپها بی اطلاع باشد با او به‌عنوان شخصی‌که اهل مطالعه نیست حاضر به گفتگو نمی‌شوند،صرفن همین ماتریالیسم دیالکتیک را آخرین فکر بدیع‌بشری و فلسفه و منطق می‌دانند.
اما مخالفین این فکر دو دسته‌اند:
یکی آن‌ها که اهل فلسفه و منطق هستند و درین راه استخوان خورد کرده‌اند و دیگری گروهی که با فلسفه سروکاری ندارند. دسته اول بقدری به‌این فلسفه ماتریالیسم دیالکتیک بی‌اعتنا هستند که ماتریالیسم دیالکتیک را جزو فلسفه قابل ملاحظه و ذکر نمی‌دانند و مورد بحث قرار نمی‌دهند. مثلن فروغی نویسنده کتاب سیر حکمت در اروپا ذکری از ماتریالیسم دیالکتیک در کتاب خود نکرده است و از علم‌داران آن‌هم یادی نکرده است.
برتراند راسل در کتاب تاریخ فلسفه غرب چنین می‌نویسد:
بطور کلی همه آن عناصر فلسفه مارکس که از هگل گرفته شده است غیر علمی هستند بدین معنی که هیچگونه دلیلی برای فرض صحت آن‌ها در دست نیست شاید آن جامه فلسفی که مارکس به تن سوسیالیسم پوشانیده در حقیقت ارتباط فراوانی با اساس عقاید وی نداشته باشد. به‌آسانی می‌توان مهمترین قسمتهای مطالب مارکس را بدون رجوعی به دیالکتیک مجددن بیان کرد. مارکس از قساوت و بیرحمی نظام صنعتی چنان‌که صد و پنجاه سال قبل در انگلستان وجود داشت و او به توسط انگلس و گزارش‌های هیئت‌های سلطنتی کاملن با آن آشنایی پیدا کرد متاثر شده بود. مارکس دریافته بود که احتمال دارد این نظام از صورت رقابت آزاد تحول یابد و بصورت انحصار درآید و نیز دریافته‌بود که بی‌عدالتی این نظام باید یک نهضت شورشی در میان کارگران پدید آورد. مارکس عقیده داشت که در یک اجتماع کاملن صنعتی شده یگانه نظامی که می‌تواند جانشین سرمایه‌داری شود مالکیت دولت بر زمین و سرمایه و دیکتاتوری پرولتاریا است. هیچ‌یک ازین قضایا موضوع بحث و فلسفه نیستند ولذا من(برتراند راسل) صحت و یا بطلان آن‌ها را مورد بحث قرار نمی‌دهم،نکته اینجاست که این قضایا در صورتی‌که صحیح باشند برای اثبات آنچه در دستگاه مارکس حائز اهمییت است کفایت می‌کند بنابراین زر و زیور‌های هگلی را مارکس می‌توانست از خود دور کند.
پرفسور لوفبور در کتای بنام مارکس چنین می‌نویسد:
مارکس عالم است و نه فیلسوف،در آثار مارکس امر و بحث فلسفی وجود ندارد بلکه موضوعات سیاسی و اقتصادی و تاریخی‌ست با یکسری نوآوری‌های جزم‌گرایانه. مارکس اصطلاحات خود را از اصطلاحات فلسفی هگل گرفته است و در راستای مقاصد اجتماعی سیاسی بکار برده است.
"رضا شاه یکی از دموکرات ترین شخصیت های صاحب قدرت در عصر خود بود"

بدخواهان و دشمنان پهلوی کورکورانه رضا شاه بزرگ را دیکتاتور یا قلدر مینامند.
رضا شاه نزدیک به صد سال پیش در اوج هرج و مرج و ویرانی در ایران به قدرت رسید.

‏در دورانی که جهان شکلی دیگر و حکومت ها به نوعی دیگر بودند
رضاشاه یکی از دموکرات ترین شخصیت های صاحب قدرت در عصر خود بود
در ادامه سایر حکومت ها را در عصر رضا شاه بررسی خواهیم کرد
تا بدانید این ژست های روشنفکرانه برای تخریب رضا شاه فریبی بیش نیست.

‏در دوران رضاشاه ژوزف استالین در اتحاد جماهیر شوروی در بهترین حالت بر اساس آمار "وادیم ارلیکمان" دست کم ۹ میلیون انسان را کشت و قربانی کرد
این تعداد تقریبا نیمی از جمعیت آن روز ایران است.
جالب است بدانید که بخشی از کسانی که رضا شاه را دیکتاتور مینامند عاشقانه استالین را میپرستند و او را دایی یوسف مینامیدند!

‏مائو در چین بعد از رضا شاه در ایران به قدرت رسید مائو در طول سالیانی که در قدرت بود دست کم و در بهترین حالت بین ۶۰ تا ۷۰ میلیون انسان را مستقیم یا غیر مستقیم به قتل رساند
تقریبا ۸۰ درصد جمعیت همین امروز ایران!
جالب است بدانید بخشی از کسانی که رضا شاه را دیکتاتور مینامند و پادشاهی پهلوی را استبدادی میدانند عاشق مائو هستند و حتی ایدئولوژی سیاسی خود را بر مبنای مائوئیسم استوار کردند!

‏در دوره رضا شاه هیتلر در آلمان در قدرت بود وی و حزب مطبوع او چندین میلیون انسان رو کشته و میلیون ها نفر رو آواره کردند
فقط در آشویتس یکی از اردوگاه های کار اجباری هیتلر یک و نیم میلیون انسان زنده در کوره ها سوختند
شعار اردوگاه:کار شما را آزاد خواهد کرد!

‏زمانی که رضا شاه فرمان لغو برده داری در ایران را صادر کرد در اروپا و آمریکا هنوز هم فستیوال هایی به اسم باغ وحش انسان برگزار میشد!
افراد بومی و رنگین پوستان را به عنوان برده میخریدند و برای تماشای عموم مانند حیوانات در قفس می انداختند!

‏در دوران رضا شاه فرانکو در اسپانیا به قدرت رسید در دوران فرانکو در اسپانیا به شکل رسمی حداقل ۱۵۰ هزار نفر شهروند اسپانیایی به طور کل ناپدید شدند و تا امروز کمتر اثری از آنان یافت شده است!!!

‏زمانی که رضا شاه در ایران التماس میکرد که زنان نقاب از صورت بردارند به میدان بیایند و دوش به دوش مردان در جامعه تلاش و نقش آفرینی کنند
در اروپا و امریکا زنان برای رسیدن به حقوق خود زندانی و تحقیر میشدند
و با خشونت روبه رو میشدند.

‏موسولینی در ایتالیا در دوران رضا شاه به قدرت رسید که در نهایت باعث مرگ و کشتار حداقل ۴۰۰ هزار ایتالیایی فقط در درون ایتالیا شد مخالفان کمونیست موسولینی وقتی او و زنش را به قتل رساندند آنها را به مدت یک هفته از قلاب مخصوص گوشت آویزان کردند
یکی از یکی وحشی تر!

در سال ۱۹۵۳ یعنی سال ها بعد از رضا شاه بزرگ "ژولیوس و اتل روزنبرگ" به جرم کمونیست بودن و ارتباط با جماهیر شوروی در آمریکا اعدام شدند، این در حالی است که به گفته یرواند آبراهامیان که اتفاقا از نویسندگان مخالف پهلوی نیز هست سنگین ترین احکام صادره برای کمونیست های وابسته به شوروی در دوران رضاشاه ده سال بوده است!

‏در دوران رضاشاه بزرگ در ایران آتاترک در ترکیه به قدرت رسید وی فقط در یک فقره کشتار خود بین ۶۰ تا ۷۰ هزار نفر را در کشتار درسیم قتل عام کرد!

‏جالب است بدانید در آمریکا تا سال ها بعد از رضا شاه در ایران هم سیاهپوستان حق نداشتند حتی در اتوبوس بر روی صندلی بنشینند!


‏حال سوال اینجاست رضا شاه کجا و چه زمانی چنین جنایاتی کرد؟
رضا شاه کی اینگونه مردم خود را کشتار کرد
یک قرن پیش رضا شاه توانست فرهنگ و مدنیت را وارد ایران کند و صدها بار از غرب و شرق متمدن تر و پیشروتر بود آیا لیاقت او این دریدگی ها و تخریب ها است؟

‏تمام کشورهای دنیا بزرگان خود را مورد احترام قرار میدهند اینجا ما را متهم به بت سازی میکنند!
مردم ترکیه فراموش نمیکنند آتاتورک چه کرد
مردم هند گاندی را فراموش نمیکنند
مردم ژاپن،آمریکا انگلستان و تمام کشورهای دنیا قدردان بزرگان خود هستند در حالی که همان بزرگانشان دستشان آلوده به ظلم و خون است.

‏اما ما در ایران برای گرفتن ژست روشن فکری بزرگانی چون رضا شاه را به زمین میزنیم
رضاشاهی که عمر و تمام وجود خود را برای ایران گذاشت و یکی از دموکراتترین شخصیت های عصر خود بود.

شاید یکی از دلایل بدبختی ما نه بت سازی بلکه نمک نشناسی است.
👑 @majalepadeshahi