لیبراسیون/لیبرالیسم
7.28K subscribers
2.66K photos
783 videos
89 files
507 links
🕊 گسترش گفتمان لیبرالیسم-محوریت آزادی فردی و اجتماعی-فردگرایی و شهروندی-اندیشۀ انتقادی و خردگرایی-حاکمیت قانون سکولار-دموکراسی-مدرنیتۀ سیاسی-جامعه مدنی-مالکیت خصوصی 🌌
#بازگشت_به_مشروطه
#ملی_گرایی
#لیبرالیسم_محافظه‌کار
#ناسیونالیسم_لیبرال
Download Telegram
🔷فلسفه همیشه با ماست!

از دیرباز این پرسش در میان بوده است كه فلسفه برای عامه مردم است یا تنها به خواص آنها اختصاص دارد؟ به سخن دیگر، آیا «همگان» باید فلسفه بورزند یا صرفاً «نخبگان»اند كه باید به آن بپردازند؟ از سوی دیگر نیز باید پرسید كه اگر فلسفه در «مقام تعریف» تنها برای نخبگان است، آنگاه «در مقام مصداق» این نخبگان كدامند و چگونه و با چه معیاری باید آنها را باز شناخت؟ جالب آنكه اختلافِ نظر در باب امكان و مطلوبیتِ «عامه فهم كردنِِ» (popularization) فلسفه خاصِ غیرفیلسوفان نبوده است و فلاسفه نیز خود بر سر آن وحدت نظر نداشته اند. آنچنان كه یاسپرس می گوید افلاطون، فلوطین و اسپینوزا با «ایده فلسفه برای همه» سر آشتی نداشته و از نظر آنها فلسفه پردازی و فلسفه ورزی را تنها باید از شمار اندكی از نخبگان و فرزانگان كه آموزش و پرورش لازم را دیده اند انتظار داشت. چنین نگاهی در كل تاریخ فلسفه غالب بوده و در این میان تنها كانت، فیلسوف عصر روشنگری است كه برای نخستین بار با چنین تلقی ای درآویخته و فلسفه را نه در شأن نخبگان كه شأن انسان چونان انسان به شمار آورده است.

به راستی هریك از طرفین این دعوی، كانت، موافقان و مخالفانش چه ادله ای داشته اند و كدام یك بر نهج صواب بوده اند؟ شاید در این مسئله نیز چونان مسائل فلسفی، فصل الخطابی وجود ندارد و هر فردی باید مستقلاً بیندیشد و تصمیم فلسفی خود را بگیرد؛ به صف موافقان یا مخالفان كانت بپیوندد و یا احیاناً خود جبهه جدیدی تشكیل دهد. اما پیش از هر گونه اتخاذ موضع در این باب باید پرسید آیا به واقع واژه فلسفه در نزد طرفین دعوی به یك معنا است و یا آنكه هر كدام از آن معنایی متفاوت اراده كرده اند كه در این صورت ما تنها با نزاعی لفظی و ظاهری روبه روییم و نه با نزاعی حقیقی و باطنی. این تردید هنگامی جدی تر خواهد شد كه با این سخن كانت نیز مواجه شویم كه می گوید «خدای متعال هر كه را بخواهد به نفرین دنیا و آخرت گرفتار كند در ورطه فلسفه می اندازد.» آیا باید گفت كه كانت با این سخن خود، از یك سو، و ایده «فلسفه برای همه»اش، از سوی دیگر، آرزو و قصد تیره بختی و سیه روزی همگان را داشته است و یا باید چنین پنداشت كه احیاناً واژه فلسفه در نظر كانت نیز یك معنا نداشته است؟

اساساً فلسفه در آثار كانت به دو معنا آمده؛ چنانچه از آن پس نیز معانی دیگری را به همراه داشته است. نخست به معنای كلاسیكش، یعنی شناخت عقلانی عالم و آدم كه همان دانش «متافیزیك» یا «مابعدالطبیعه » است. كانت بنا به مشرب خود، با فلسفه بدین معنا هیچ نگاه آشتی جویانه ای نداشته و آن را سراسر نزاعی بی فرجام در باب مسائلی حل ناشدنی و جدلی الطرفینی می داند كه به سبب فرآرویِ بوالفضولانه عقل از حدود خویش پدید آمده است. در حقیقت كانت فلسفه را بدین معناست كه بلای دنیا و آخرت می داند و آن را صرفاً تقلایی مذبوحانه می شمارد. كانت تحت تاثیر جنبش روشنگری معنای دیگری به واژه فلسفه بخشید. فلسفه بدین معنا همان فضیلت «حقیقت طلبی» و«معرفت جویی» است كه كانت آن را «شهامت دانستن» و «قدرت داوری» می خواند. «احمق كسی نیست كه نمی داند، آن كس است كه قدرت داوری ندارد.» به عبارت دیگر، فلسفه بدین معنا همان سرشت بنیادین روشنگری است؛ به كارگیری فهم خویش و كنار نهادن مرجعیت دیگری است. «فلسفه ورزی بلوغ اندیشگی و نهایتاً بیرون آمدن آدمی از قیمومیتی است كه خود بر خویش تحمیل كرده است.»

در مكالمات افلاطون از زبان استادش سقراط می خوانیم «زندگی نیازموده ارزش زیستن ندارد!» در نظر سقراط زندگی نیازموده همان زندگی غیرفیلسوفانه است و زندگی فیلسوفانه همان زندگی حقیقت طلبانه و معرفت جویانه است. به عبارت دیگر، دفاع سقراط از فلسفه پشتوانه ای اخلاقی دارد و معنای سخن او جز این نیست كه زندگی غیرفیلسوفانه ارزش زیستن ندارد! می توان گفت روح فلسفه دكارت نیز حقیقت طلبی و پرهیز از خودفریبی است. بدین معنا همچنان فلسفه ورزی شأنی اخلاقی دارد، چرا كه اخلاق با افعال ارادی آدمی سر و كار دارد و دكارت نیز سخن از اراده و وظیفه آن به میان می آورد. «وظیفه اراده این است كه راه شناخت را نشان دهد و اراده این قدرت را دارد كه هرگز حكمی نكند مگر آنكه بر پایه مفاهیم روشن و متمایز باشد.» به نظر می رسد فیلسوفانی چون ویلیام جیمز كه در زمینه «اخلاق باور» كار كرده اند بهترین تقریر را برای سخن سقراط و دكارت فراهم آورده اند. از نظر آنها لازمه اخلاقی زیستن این است كه تا آنجا كه به سود باورهای مختلف (عقاید، عواطف و علایق) استدلال داریم آنها را بپذیریم و تا آنجا كه به ضرر آنها استدلال داریم از آنها بگریزیم و اگر دستمان از هر گونه حجتی خالی بود، آنگاه تا هنگامی كه چنین است چون بید بر سر ایمان خود بلرزیم...
—مسعود زنجانی
@cafe_andishe95
104 سال پیش در چنین روزی، سربازان بریتانیایی و آلمانی در طول جنگ جهانی اول، در سرزمین بی طرف، جنگ را متوقف و فوتبال بازی کردند؛ فوتبال، زبانِ صلح!
@cafe_andishe95
📨نامه سرگشادۀ واسلاو هاول به دیکتاتوری کمونیستی

#بهار_پراگ
#دیکتاتوری_کمونیستی

⭕️هنگامي که واسلاو هاول نامه سرگشاده خود را به دبير کل حزب کمونيست چکسلواکي منتشر کرد 39 ساله بود و تا آن زمان در کشور خود و در جهان به عنوان يک چهر. ادبي شناخته مي شد. در پي انتشار اين نامه بود که هاول به عنوان يک مخالف فکري برجسته استبداد کمونيستي حاکم بر کشورش شهرت جهاني يافت.

نامه هاول در آوريل 1935 منتشر شد، يعني چند ماه قبل از امضاي توافقنامه هلسينکي که يکي از مواد آن )ماد. 9( پايبندي کشورهاي عضو اين توافقنامه به حقوق بشر و آزادي هاي اساسي، انديشه، وجدان، عقيده و مذهب بود. انتشار اين نامه همچنين مصادف با ششمين سالگرد سقوط الکساندر دوبچک دبير کل اصلاح طلب حزب کمونيست چکسلواکي بود که کوشيده بود با
ايجاد اصلاحات و برقرار کردن آزادي بيان و لغو سانسور، "سوسياليسمي با چهر. انساني" براي چکسلواکي به ارمغان آورد. تحت رهبري دوبچک دموکراتيزه شدن نظام سياسي و اقتصادي کشور رسماً در دستور کار حزب کمونيست قرار گرفت.

دوران اصلاحات در چکسلواکي، که به بهار پراگ معروف است، در آستانه بيستمين
سالگرد کودتايي آغاز شد که در سال 1935منجر به سقوط حکومت منتخب جمهوري
چکسلواکي، کشته شدن رئيس جمهور اين کشور توسط نيروهاي وابسته به حزب کمونيست شد،سيطرۀکامل اين حزب را بر حيات سياسي کشور برقرار کرد، و با سرکوب مخالفان، کلي. آزادي هاي سياسي را برچيده بود. دوبچک از ژانويه تا اوّل ماه مه 5391 به سرعت به اجراي برنامه اصلاحات پرداخت. در اين چند ماه مطبوعات با استفاده از آزادي بيان، مسائلي را مطرح کردند
که تا کنون امکان مطرح شدن نداشت. در تظاهرات روز کارگر آن سال ) اوّل ماه مه( جمعيت کثيري از مردم در حمايت از اصلاحات شرکت کردند. چند روز بعد رهبران چکسلواکي از مسکو بازديد کردند و آنجا عدم رضايت مسکو از سياست اصلاحات به آن ها گوشزد شد. روز
6 ژوئن 1935 دولت رسماً سانسور مطبوعات را لغو کرد.
روز 26 اوت 1935 قواي نظامي کشورهاي عضو پيمان ورشو ) 122222 سرباز(
کشور چکسلوکي را اشغال کردند. دوبچک، نخست وزير وقت و دو تن از رهبران اصلاح طلب حزب کمونيست بازداشت شدند و به اجبار ختم روند اصلاحات را تأييد کردند. چند ماه بعد در آوريل 1935 الکساندر دوبچک از دبيرکلّي حزب کمونيست برکنار شد. گوستاو هوساک، از اعضاي قديمي حزب کمونيست، که خود دوراني را در زمان استالين در زندان به سر کرده بود،رهبر حزب کمونيست چکسلواکي شد. هم. آزادي هاي نسبي بهار پراگ لغو و سانسور کامل در کشور برقرار شد.
@cafe_andishe95
لیبراسیون/لیبرالیسم
📨نامه سرگشادۀ واسلاو هاول به دیکتاتوری کمونیستی #بهار_پراگ #دیکتاتوری_کمونیستی ⭕️هنگامي که واسلاو هاول نامه سرگشاده خود را به دبير کل حزب کمونيست چکسلواکي منتشر کرد 39 ساله بود و تا آن زمان در کشور خود و در جهان به عنوان يک چهر. ادبي شناخته مي شد. در پي…
ادامه/
💢روز 26 اوت 1968 قوای نظامی کشورهای عضو پیمان ورشو ) ١٢٢٢٢٢ سرباز(کشور چکسلوکی را اشغال کردند. دوبچک، نخست وزیر وقت و دو تن از رهبران اصلاح طلب حزب کمونيست بازداشت شدند و به اجبار ختم روند اصلاحات را تأييد کردند. چند ماه بعد در
آوريل 1968 الکساندر دوبچک از دبيرکلّي حزب کمونيست برکنار شد. گوستاو هوساک، از
اعضاي قديمي حزب کمونيست، که خود دوراني را در زمان استالين در زندان به سر کرده بود،رهبر حزب کمونيست چکسلواکي شد. هم. آزادي هاي نسبي بهار پراگ لغو و سانسور کامل در کشور برقرار شد.واسلاو هاول در سال1936 در خانواده اي متمول و فرهنگ دوست به دنيا آمد. هاول
هنگام استقرار استبداد کمونيستي 56 ساله بود. خانواد. هاول به اتهام بورژوا بودن شامل مصادر.اموال شدند و مجبور به کار در کارخان. خانوادگي شدند. هاول همچون هم. فرزندان وابسته بهطبق. بورژا قرباني سيستم گزينشي شد که او را به عنوان دشمن طبقاتي رژيم از حق تحصيل در
دانشگاه، در رشته ادبيات و سينما که مورد علاقه اش بود، محروم کرده بود. پس از اتمام دورۀ دبيرستان هاول در يک آزمايشگاه شيمي به عنوان تکنيسين تعليم مي بيند و مشغول به کار مي شود و همزمان شب ها به تحصيل ادامه مي دهد تا موفق به اخذ مدرک تحصيلي لازم براي ورود به دانشگاه شود. و باز به دليل خواستگاه اجتماعي اش اجازه ورود به آکادمي هنري پراگ يا دانشکده سينما نمي يابد، و ناچار به انتخاب رشته اقتصاد مي شود..
پس از اتمام دوران سربازی، هاول که به تئاتر علاقمند بود به عنوان نورپرداز صحنه در تئاتر آ.ب.ث ) ABC ٩١ هاول چند نمایشنامه می - ( مشغول به کار می شود. بین سال های 1960تا68نوشته شد، اولین نمایشنامه او در سال 1963 در تئاتر بالوستراد به صحنه می آید. او در عین حال برای امرار معاش در یک کارخانه آبجوسازی نیز کار می کند. در دوران بهار پراگ، هاول یکی از اعضای فعال کانون مستقل نویسندگان بود. فعالیت های او در دفاع از آزادی بیان و آزادی هنرمندان، موجب شد که در سال 1971 نمایشنامه های او ممنوع شوند. فعالیت های سیاسی هاول از سال 1975 تا 1979 عاقبت منجر به محکومیت او به زندان می شود و او از 1979 تا 1984در زندان به سر می برد.
هاول زمانی قلم به دست می گیرد و به گوستاو هوساک نامه می نویسد که مردم
چکسلواکی تحت فشار یک نظام خفقان آور امید خود را به هرگونه امکان اصلاح و بهبود اوضاع از دست داده اند. یأس حاکم بر جو کشور وضعیت نگران کننده ای به وجود آورده است. نامه هاول یک رسالۀ فلسفی-اخلاقی-سیاسی عمیقی است که نه تنها ادعای مقامات حزب کمونیست مبنی بر استحکام رژیم و حمایت مردم از نظام را رد می کند، بلکه تحلیل ظریفی است از عواقب و آثار استفاده از رعب و وحشت به عنوان وسیلۀ حکومت در جامعه و برای تحکیم و تضمین ثبات نظام. این نامه تأملی است درخشان در تأثیر سیطرۀ ترس بر شکل گیری موازین اخلاقی جامعه و روابط
متقابل شهروندان، رشد دروغ و کتمان و تظاهر به عنوان هنجارهای حاکم بر رفتار اجتماعی وبالاخره تأثیر ویرانگر این وضعیت بر تاریخ و مسیر زندگی فرد که در بستر تاریخ جامعه اش شکل می گیرد.
@cafe_andishe95
از آرزوها و رویاهای دور و دراز دوری نمائید که جز خستگی روح و ملال خاطر ، بار و بری ندارند.

🔸ولتر-فیلسوف عصر روشنگری
@cafe_andishe95
🔻تفاوت بین کمونیسم، سوسیالیسم و مارکسیسم

علی رغم شباهت ها و اشتراکات این اصطلاحات ، جهت تفکیک لازم است به بررسی تفاوت های آن ها بپردازیم :
▪️ ۱ . کمونیسم (communism)؛ در فرضیه های کارل مارکس و فردریک انگلس ، کمونیسم جامعه ای است به اصطلاح بی طبقه با مالکیت واحد همگانی مردم بر وسایل تولید ، برابری کامل اجتماعی همه اعضای جامعه . توضیح بیشتر اینکه ؛کمونیسم از ریشه لاتین (commons) به معنی اشتراک گرفته شده است کمونیسم از قدیمی‏ترین مکاتب سیاسی دنیا است «کارل مارکس» و «فردریک انگلس» در آلمان در سال ۱۸۴۸ با انتشار مانیفست کمونیست حرکت تازه‏ای در نهضت کمونیسم جهانی به وجود آوردند. از نظر فلسفی و اقتصادی کمونیسم و سوسیالیسم دارای ریشه واحدی هستند و هر دو بر مالکیت عمومی وسائل تولید تکیه می‏کنند، با این تفاوت که کمونیسم مرحله پیشرفت یا مرحله نهایی سوسیالیسم به شمار می ‏آید. مارکس در آثار مختلف خود از «مانیفست» کمونیست گرفته تا کتاب «کاپیتال» تاریخ تحولات جهان را بر مبنای ماتریالیسم تاریخی، یا فلسفه مادی دیالکتیکی بیان می‏ کند مارکس تکامل وسایل تولید و نحوه تملک و بهره‏برداری از این وسایل را زیر بنای تحولات اجتماعی می‏داند و تاریخ بشر را به صورت تاریخ جنگ های طبقاتی و منازعه بین ظالم و مظلوم و استثمار کننده و استثمار شونده بررسی و تجزیه و تحلیل می‏نماید. از نظر مارکس دوره‏ های تاریخی عبارتند از: ۱ـ کمون اولیه که در این جامعه بدون طبقه هیچ گونه تملک بر وسایل و ابزار تولید وجود نداشته است، ۲ـ برده ‏داری ۳ـ فئودالیه ۴ـ بورژوازی و سرمایه ‏داری ۵ـ سوسیالیسم ۶ـ کمون ثانویه.

▪️ ۲ . مارکسیسم(Marxism) ؛ عنوان فلسفه مارکس و واضع فلسفه کمونیسم جدید است . این واژه از نام کارل مارکس بنیانگذار سوسیالیسم علمی گرفته شده است .به طور مختصر می‏توان اساس تفکر مارکسیستی را در موارد ذیل خلاصه نمود:
الف ) اقتصاد تعیین کننده مسیر تاریخ است و تاریخ جز جنگهای طبقاتی و مبارزه بین گروههایی که منافع اقتصادی آنها با هم متعارض است چیز دیگری نیست. بر اساس این تعبیر جنگ های طبقاتی در مراحل مختلف تاریخی ابتدا بین بردگان و برده‏داران، سپس میان فئودالها و «سرف‏ها» یا دهقانان فقیر و بی‏زمین و بالاخره بین کارگران و سرمایه‏داران در می‏گیرد و سرانجام به پیروزی طبقه کارگر یا پرولتار یا و نفی کامل طبقات اجتماعی منتهی می‏گردد.
ب ) دولتها نقشی جز تأمین طبقه حاکم ندارند و در جوامع سرمایه‏داری دولت حافظ منافع صاحبان سرمایه ‏ها و استثمار طبقه کارگر است این فشار و استعمار فقط هنگامی خاتمه خواهد یافت که مالکیت خصوصی، به ویژه مالکیت ابزار تولید از میان برداشته شود و طبقه کارگرحکومت را به دست خود بگیرد. (محمود طلوعی، فرهنگ جامع سیاسی، ص ۷۰۳ و ۷۷۹) همان گونه که گذشت کمونیسم قبل از مارکسیسم هم وجود داشت. مارکس در واقع کمونیسم کارگری را فرموله کرد و مارکسیسم تئوری کمونیسم کارگری است. اگر به مانیفست فصل چهارم آن رجوع کنید خود مارکس و انگلس میگویند که قبل از آنها هم سوسیالیسم های غیر کارگری وجود داشتند. ولی بعد کمونیسم مارکس به گرایش اصلی کمونیسم تبدیل شد .

▪️ ۳. سوسیالیسم «socialism» یا جامعه‏باوری، این اصطلاح که از واژه «سوسیال» به معنای اجتماعی در زبان فرانسه گرفته شده است، معناهای بسیار دارد، اما تعریف معمول این اصطلاح را در واژه‏نامه انگلیسی آکسفورد، چنین می‏توان یافت: «سوسیالیسم تئوری یا سیاستی است که هدف آن مالکیت یا نظارت جامعه بر وسایل تولید – سرمایه، زمین، اموال و جز آنها – به طور کلی، و اداره آن به سود همگان است» . (داریوش آشوری، دانشنامه سیاسی، ص ۲۰۴)

🔻 در یک جمع بندی سوسیالیسم به عنوان مکتبی مبتنی براصالت جامعه و اشتراکیت ابزار تولید ، و کمونیسم بیانگر مرحله ای ایده ال از چنین وضعیتی در جامعه ، و مارکسیسم نظریه پردازان چنین تفکری است
@cafe_andishe95
🔻مقام‌های کشور چین به طور رسمی برگزاری جشن‌های کریسمس را ممنوع و با به راه انداختن گشت‌های خیابانی با برگزاری مراسم جشن سال نو میلادی مقابله کرده‌اند.
هم‌چنین پلیس در مراکز استانها استفاده از سمبل‌های کریسمس در دکوراسیون مغازه‌ها را ممنوع کرده است!

کمونیسم ایدئولوژیست که در آن آزادی مذهبی محترم نیست!
مذهب افیون توده هاست!

در جامعه نهایی که مارکس در نظر دارد از مذهب خبری نیست!و خودبخود زوال یافته است!

رواداری مذهبی هم همچون تئوریهای لیبرال که ملهم از عصر روشنگری بوده است، جایگاه خاصی ندارد. اساسن آزادی در صدر ارزشها نیست که بخواهد آزادی مذهبی به رسمیت شناخته شود

🔻حکومتهای لیبرال دموکرات دنیا همیشه به سبب تئوریزه کردن رواداری که از ولتر تا کنون قوام یافته مامن امنی برای اقلیتهای تحت تبعیض بوده اند!
جامعه یهودیان
جامعه کاتولیکها
جامعه بهاییان و...همگی در آمریکا در آزادی کامل مروج آیین خود بوده و هستند
این حقیست اساسی و سلب ناشدنی که ثمره تلاشهای فیلسوفهای روشنگری تا فیلسوفهای لیبرال امروزی بوده است
@cafe_andishe95
Forwarded from تأملات یک شهروند ایران، محمد محبی (محمد محبی)
✳️ فقدان اصالت جمهوری‌خواهی در ایران
هیچ جنبش اصیل و واقعی جمهوری‌خواهی در ایران شکل نگرفته و احتمالأ هم شکل نخواهد نگرفت، دلیلش کاملاً روشن است. فونداسیون ها و پایه‌های جمهوری‌خواهی در تاریخ و سنت ایران وجود ندارد.
در حال حاضر، چهار دسته جمهوری‌خواه در میان ایرانیان وجود دارد که هیچکدام اصالتی ندارند و تاریخ و اندیشه سیاسی منسجمی پشت آنها نیست.، و هیچکدام در یک زمین سفت نایستاده اند. و جمهوری‌خواهی آنها از حبّ جمهوری نیست، بلکه از بغض مشروطه است، و به شدت معتاد «سیاست‌های هویتی» (Identity politics) شده‌اند. آن چهار دسته، به شرح ذیل می‌باشند:
دسته اول، جمهوری‌خواهان مصدقی! در حالی‌که خود مرحوم مصدق یک مشروطه‌خواه بود، اما مصدقی های کنونی (اعم از مصدقی های مذهبی و غیرمذهبی و ضدمذهبی)، بخاطر کینه نسبت به پهلوی‌ها، جمهوری‌خواه هستند، هیچ دلیل دیگری برای جمهوری‌خواه بودن آنها قابل تصور نیست، برخی از مذهبی‌های این طیف هم که اخوانی و یا خمینیست هستند.
دسته دوم، جمهوری‌خواهان عمدتاً چپ و بعضاً راست، که همه از دم ایدیولوژی زده هستند و هیچ درکی از ایران و تجربه مشروطیت ایران ندارند. و طبق معمول 7 دهه اخیر دنبال سراب ایدئولوژی‌های شرق و غرب هستند. این دسته، بیشترین ناآگاهی و یا بدفهمی را درباره تجربه مشروطیت ایران دارند.
دسته سوم، جمهوری‌خواهان اسلام‌گرا، که همین جمهوری اسلامی کنونی، تجلی آرمان آنهاست، و دشمنی آنها با مشروطیت امری طبیعی است.
دسته چهارم، جمهوری‌خواهان قومیت‌گرا، فدرال‌طلب!، تجزیه‌طلب، هویت‌طلب! و ... که تکلیف‌شان روشن است و جمهوری را برای تحقق آرمان تجزیه ایران می‌خواهند. تجربه «ملی» مشروطیت ایران، خلاف آرمان‌های این طیف است.
تا اطلاع ثانوی، «مشروطه‌خواهی»، تنها جنبش سیاسی اصیل و واقعی ایران است، که هم پایه‌های تاریخی محکمی دارد، و هم مبانی فکری قابل اعتنایی دارد. جمهوری اسلامی، هیچ اپوزیسیونی جز اپوزیسیون مشروطه‌خواه ندارد. سیستم جمهوری، در ایران محکوم به شکست است، بهترین نسخه ممکن جمهوری برای ایران، همین جمهوری اسلامی است چون حداقل از سنت شیعی-ایرانی، یک چیزهایی در خود دارد، یعنی فونداسیونی هرچند ضعیف در بخشی از سنت و تاریخ ایران دارد. (مقالات دکتر چنگیز پهلوان در مجله اطلاعات سیاسی-اقتصادی در اوایل دهه 70 در این زمینه، بسیار جالب و خواندنی هستند). اگر یک روزی قانون اساسی جمهوری اسلامی منسوخ شد، باید (این «باید» یک باید حقوقی و امنیتی و حیاتی است) قانون اساسی مشروطه احیا شود. وگرنه هر جمهوری غیر از جمهوری اسلامی، باعث قطبی-قومی شدن ایران و افزایش خطر فروپاشی ایران خواهد شد.
انگ‌زنی جمهوری‌خواهان به مشروطه‌خواهان، از آن عجایب شگفت‌انگیز روزگار است! آنها مشروطه‌خواهان را به فاشیسم متهم کرده و احیای قانون اساسی مشروطه را حرکت به سمت دیکتاتوری و استبداد تلقی می‌کنند! یاللعجب! اینها از تاریخ هیچ نمی‌دانند! اکثر جنبش‌های فاشیستی و تجربه‌های مختلف فاشیسم در جهان، چون ایتالیا، آلمان، اسپانیا و ... ریشه در سیستم‌های جمهوری دارد، نه مشروطه پادشاهی. و اکثر سیستم‌های سرکوبگر، مستبد و دیکتاتور، که در حد چندصدهزار و یا میلیونی انسان کشته‌اند، دارای سیستم جمهوری بودند، از مائو چین و پل پوت کامبوج، تا استالین شوروی، میلوسویچ یوگسلاوی، صدام عراق، اسد سوریه، سوهارتو اندونزی، قذافی لیبی، همه و همه حکومت جمهوری بودند. میزان استبداد و خشونت و فساد در کشورهای دارای نظام پادشاهی مطلقه و غیرمشروطه در جهان، به مراتب کمتر از کشورهای دارای نظام جمهوری غیردموکراتیک است. و جالب‌تر اینکه کیفیت دموکراسی و آزادی و رفاه و توسعه و ...، در کشورهای دارای نظام پادشاهی مشروطه، به مراتب بهتر از کشورهای دارای نظام جمهوری دموکراتیک است.
واقعاً این همه تجربه‌های تلخ و ناموفقِ جمهوری در خاورمیانه کافی نیست که جمهوری‌خواهان این همه تعصب می‌ورزند؟! دقیقاً دنبال چه چیزی هستند؟! دقیقاً کجا ایستاده‌اند؟! اگر در زمین دموکراسی و آزادی و حقوق بشر ایستاده‌اند که بهترین دموکراسی‌های کنونی که دارای بالاترین کیفیت آزادی و حقوق بشر هستند، در کشورهای دارای نظام مشروطه پادشاهی مستقر هستند. اگر در زمین سوسیالیسم و عدالت اجتماعی و رفاه و امثالهم ایستاده‌اند، بهترین سیستم رفاهی در دنیا در کشورهای اسکاندیناوی است که 3 کشور مهم این منطقه، دارای نظام پادشاهی مشروطه هستند.

@mohebbisbs
نتایج اجتماعی حکومتهای استبدادی.

اخیرا در فضای مجازی مطالبی درمورد ازدواج برخی دختران حزب الهی با شهدا درج شده است که طی آن دختران مذکور خود را به عقد یکی از شهدای مجرد در می‌آورند.
درهر صورت .
چه این گفته درست باشد ومصداق بیرونی داشته باشد ویا نداشته باشد.وجود چنین رخدادهای مشابهی در جوامع سنتی وخرافی کنونی ما که در چرخه باطل استبداد سیاسی/ دینی گرفتار آمده اند ،امر عجیبی به نظر نمیرسد!
ودراینده نه چندان دور باید منتظر رفتارها ویا پدیده های بسیار حیرت آورتر هم بود!!
که همگی از نتایج صبح سحر دولت های استبدادی / دینی خواهند بود.!!
نیچه درکتابهای فراسوی اخلاق نیک وشر و ونیز تبارشناسی اخلاق وچنین گفت زرتشت براین باور بود که دین در ذات خود مستعد نهلیسم است.وحاکمیت دینی منظر به رها شدن قدرت نامه نهلیسیم منجر می‌گردد.او این گفته خود را درباره خدا مرده است بیان مینماید
حکومت استبدادی ،حکومت استبدادی است!
یعنی میل به تصاحب برهمه چیز اعم از زمان و مکان وماده وروح دارد.
استبداد.
بدن ذهن انسان را برهنه میخواهد!
.وهمه‌باید در برابر او لخت و عور باشند!! تا چیزی از نظر مستبد در ذهن وتن مستبد پوشیده ومخفی نباشد.
استبداد همه چیز را در شکل انحصاری خود میخواهد .
مستبد به چیزی جز پریشانی انسانی وفروپاشیدن استقلال فرد وپژمردگی فرد رضایت نمی‌دهد!!
از دست رفت استقلال وحیات فردی وشکوفایی های فردی از نتایج حتمی حکومتهای استبدادی است.
ازنظر هگل همواره این سوال مطرح بوده است که آیا اخلاقی زیستن در هر نظامی ممکن است یاخیر؟؟
وپاسخ هگل این بود که اخلاقی زیستن در هر شرایطی ممکن نمی‌باشد.بعبارتی اخلاقی زیستن محتاج شرایط ویژه است که بی‌تردید آزادی فردی وازادی انتخاب وکه به مسئولیت پذیری فردی منجر میشود از مهمترین زمینه های لازم برای امکان زیست اخلاقی می‌باشد.!!
استبداد در دوران مدرن بعلت تبعات تکنولوژی‌هانی مدرن به حکومتی تمامیتخواه وبقول فوکو‌ سراسر بین تبدیل میشود!!
.یورش برتمام عرصه های بیشمار ذهن وبدن انسان ودرانحصار قراردادنِ همه عرصه های فعالیتهای انسانی اعم از فرهنگ واموزش تا بدن وجسم وعقاید وباورها از مهمترین اهداف حکومتهای استبدادی ویا توتالیتر مدرن می‌باشد!!
و این پدیده ،حکومت توتالیتر را از نظام‌های استبدادی کهن مجزا می‌سازد ومیل آنها به تصاحب برهمه چیز را ممکن می‌سازد.
ازنظر لیوتار نظام‌های سیاسی مستبد با به اسارت در آوردن خواهش ومیل انسانها وبطور کلی نیروها وکارمایه های حیات در چارچوب های خاص ،زمینه های هرگونه تحرک را ازادمیان میستانند .
ودر نتیجه نیروی حیاتی آنان را در مجاری خاص به کار می‌اندازند.
وبنابراین .
هنر وهرانچه که جایگاه رهایی کارمایه لیبیدویی است را با درآمدن به خدمت سیاستهای کلان دولتی وروایتهای کلان سیاسی که توسط ابزار تبلیغاتی وخیل وسیع ایدئولوگها ونظام آموزشی ِ تسخیر شده ، در اختیار خود میگیرد.
نظام‌های مدرن توتالیتر.
با رسانه های انحصاری خود ونیز تهدید به سرکوب حذف دگر اندیشان و دستکاری درتاریخ و ونشر جو رعب ووحشت ووعده رهایی وازادی دراینده و...... میل به قدرت‌خواهی سیری ناپذیر خود را درجامعه پمپاژ میکنند.
وبدینسان موتور پویایی تحرک فردی وازادی فردی را در جامعه را ازکار میاندازد وفرد و نهادهای مدنی کارایی خود را ازدست میدهند.
لیوتار درکتاب «گفتمان وتصور» با نگارشی درمورد مارکس وفروید و سوسور و لاکان و مرلوپونتی و هگل کوشید تا انواع گونه های روایت‌هایی کلان را به نقد بکشد.او دراین اثر خودتاکید نمود که احساس تصور وتمثیل که بیش ارهرجا در هنر وزبان هنری جولان میدهد وبطور کلی تجربهای فردی منجر میشود ،بهترین وقابل اعتمادترین معلم برای آدمی به شمار می‌رود در زیر سایه روایتهای کلان که وعده آزادی ورهایی ترقی میدهند مدفون می‌شوند.وتحرک وپویایی فرد و جامعه از بین می‌رود.
چنین فروپاشی که ناشی ازمیل لیبیدویی حاکمان مستبد در جوامع کهن می‌باشد ،
بکار گیری روایتهای کلان دینی وتبیدیل آن به جسم بی روح چپ سرشار از مناسک بی مایه توسط حکومتعای دینی مدرن به فروپاشی روایت‌هایی کهن دینی که قرن‌ها قوام‌بخش جامعه ومایه امید وایمان مردم بوده است ونیز درهم پاشی ارزشها و باورهای کهن و همان مرگ خدا ویا نهیلیسم منجر میشود.
در جامعه ای مانند ایران که قرن‌ها پدیده ای مانند اسلام وایرانی بودنه قوام بخش جامعه ومایه ایمان وسعادت ورستگاری شمرده میشد .
با رخداد انقلاب و استفاده ابزاری ازهمه اجرای فرهنگ کهن که برای توسعه میل حکمرانی وبرابر نهادن آن در برابر ارزشهای مدرن،که وفق روایت‌هایی خاص حاکمیتی انجام می‌شد.
باورها و ارزش‌های کهن را با فروپاشی تام و تمام مواجه ساخته است.و بعبارتی بقول لیوتار کلان روایت اسلامی وایرانی( تشیع) در برابر ارزشهای جهان مدرن به یکباره درهم فروپاشیده شد.
@cafe_andishe95
لیبراسیون/لیبرالیسم
نتایج اجتماعی حکومتهای استبدادی. اخیرا در فضای مجازی مطالبی درمورد ازدواج برخی دختران حزب الهی با شهدا درج شده است که طی آن دختران مذکور خود را به عقد یکی از شهدای مجرد در می‌آورند. درهر صورت . چه این گفته درست باشد ومصداق بیرونی داشته باشد ویا نداشته باشد.وجود…
ادامه/در چنین وضعی که ارزش‌های کهن با فروپاشی کی تمام مواجه شده و نظام وجامعه به هزار دلیل از ایجاد نظام جایگزین عاجز وناتوان است.راه بر انواع نهیلیسم ( پوچ گرایی)هموار میشود .
در چنین وضع فاجعه باری که عناصر قوام دهنده جامعه درهم فروپاشیده شده آند.جامعه وفرد درآستانه رفتارهای عجیبی وغریبی است که شنیدن اخبار وروایتهای تکان دهنده آن به بخش لاینفک زندگانی روزانه ما تبدیل شده است
بیچاره آن دختر نوجوان ومفلوکی که خود قربانی چنین نظام فاسدی است سعی دارد تا با ترکیبی از پندارهای خود تکه هایی ازگذشته موهوم با پناه بردن به قبرستان وبرساخاک نشستن جسد ازمیان رفته ودرگور نهاده شده ،مغاکی دور ازهیاهوهای شهری پیدا نماید!! تا بلکه دمی خود را از شر تمام نجاستی که تمام شهر را فراگرفته رها وفارغ نماید.!!!!
او مدل دیگری از همان دخترانی است که روزانه خبر خودکشی آنها را از روی پلی در وسط میدان شهر به پایین پرتاب میکند..
او نمونه دیگری از هزاران دختر بینوا ودرمانده است که برای فرار از وضع جامعه بیقرار وفروپاشی های ومملو از پلشتی ها سر به دامان انواع مخدر مینهد وبه جمع کثیر وپر شمار کارتن خوابها میپیوندد.!!!!
او چهره دیگری از دخترانی است که با افتخار پا در راه صیغه نمودن خود برای رهایی از اسارت تن وخرید بهشت میگذارد.
اینها همه مشت از خروارهایی هستند که باید ریشه پیدایش آنها را در فروپاشی ارزش‌های کهن ودرغیاب ارزشهای مدرن دانست.
والبته براین باورهستم که علل ودلایل چنین فروپاشی بزرگ و درهم فروپاشیده جامعه بسی پیچیده تر وعظیم ترازان است که بخواهیم آنرا صرفا به برآمدن دولت توتالیتر/ مذهبی ۵۷ درایران تقلیل دهیم.بلکه پدید آمدن وامکان ظهور یافتن چنین دولتی درایران ناشی از وجود لایه های زیرین تر و پنهان تری است که چشمان ‌ما‌ ازدرک وتبین درست آن عاجز وناتوان است.
🔷حسن ذاکر
@cafe_andishe95
مهمترین ارزشهای جامعه مدرن
شامل :

1️⃣خردگرایی ملهم از روشنگریست که چپگرایان مکتب فرانکفورت با آن دشمن هستند و آن را به غلط عاملی در جهت فاشیسم میدانند!
اندیشه انتقادی مدرن از عصر روشنگری به اوج خود رسید چیزی که فرانکفورتیان به اشتباه عامل فاشیسم می دانند!
فردگرایی (Individualism)هم دشمنی کور مارکسیستها را بر می انگیزد و مبلغ رویکرد ارتجاعی جمع گرایی هستند!

2️⃣لیبرالیسم:خردگرایی منجر به درک محوریت آزادی در فرد بالغ میشود که قیمومیت غیر را نپذیرفته
.اصولن خردگرایی الزامن باید به محوریت آزادی منجر شود .که کمونیستها دشمن آنند

3️⃣دموکراسی:به عنوان ارزشی مهم و کلیدی به مثابۀ نظامی از ارزشها که حکومتی برتر را خلق میکند و ساختاریست متضمن بر قدرت نشاندن آزادی
-کمونیسم با دموکراسی دشمنی دارد و قرار است از طریق دیکتاتوری پرولتاریا به جامعه بی طبقه آرمانشهری خود برسد پس ضد توسعه سیاسی در قالب دموکراتیک آن است.
4️⃣سکولاریسم هم در بطن دموکراسی عنصری معنوی و الزامیست تا حیطه دین را مشخص کند و رویکرد ضد دینی ندارد
اما کمونیسم که ضد دین است و آن را افیون توده ها میداند و در جامعه آرمانی خود سهمی برای دین و دیندار قائل نیست ضد این ارزش کلیدیسست و فاقد رواداری و مُلکِ خِرَدیست که ولتر مبشر آن بود!
—————————-
ارزشهای مادی:
شامل
5️⃣ سرمایه داری به عنوان موتور محرکۀ اقتصادی جریان ،که چپ اساسن یا ضدیت با آن تشخص می یابد
6️⃣صنعتی شدن:
که آنهم در نظام های کمونیستی با زور و چماق تا حدی پیش رفته! مثل مورد مائو و استالین

بنابراین در مجموع کمونیسم جنبشیست ضد مدرن

@cafe_andishe95
🔸سخن بر سرِ اخلاق نیست. من به کسانی برخورده‌ام که با وجودِ پایبندی به اخلاق، رفتار پسندیده‌ای نداشته‌اند و همه روزه درمی‌یابم که شرافت، نیازمندِ قانون نیست.

آلبر کامو _کتاب: افسانه سیزیف
@cafe_andishe95
🔴هر اندازه که جنبش طبقه ی کارگر مستقل تر, اهدافش عمیقتر و وسیعتر و از کوته بینی رفرمیستی آزادتر باشد، ابقاء و بهره برداری از کمبودها برای کارگران آسانتر خواهد بود. هر چه نفوذ رفرمیستی در میان کارگران قویتر باشد طبقه ی کارگر ضعیفتر و وابستگی اش به بورژوازی بیشتر میشود. رفرمیسم فریب بورژوائی کارگران است. کارگران از اصلاحات برای تکامل و توسعه ی مبارزه ی طبقاتی استفاده میکنند.
🔼لنین_ مارکسیسم و رفرمیسم

این متون نشان میدهند که اصلاحات و رفرمیست بودن اصولن در دید کمونیستهای ارتدوکس مردود و تکفیر می شود!
در انقلاب 1357 ایران نیز با این پیشینۀ تئوریک میتوان متوجه شد که انقلابیون ایران تحت تاثیر ایدئولوژی چگونه نابینا شده بودند و امکان اصلاح کم هزینه را نمی دیدند.
چون ایدئولوژی ذهن آنان را کور کرده بود و تنها اتفاقی که باید می افتاد انقلاب بوده است!ولاغیر

به نظر می رسد با این منش تئوریک فاسد مخالفان شاه آنان خود مقصرین اصلی وضع فلاکتبار کنونی اند.
نکته دیگر در منش نیروهای انقلابی ضدیت کور با هر نوع پادشاهی و معادل ارتجاع قرار دادن آن است که دریچه اصلاحات در 1357 را مسدود و ایران را به دامن انقلابی ارتجاعی کشاند!
ایدئولوژی فرد را کور میکند تا پادشاهی سوئد و هلند را نبیند که هرگز معادل ارتجاع نیست

این ذات کمونیسم است که ضد اصلاحات بوده است نه شاه!


@cafe_andishe95
🌿فلسفه را نباید به‌ منظور به‌دست آوردن پاسخ‌هایی صریح و قطعی به پرسش‌هایی که مطرح می‌سازد مطالعه کرد، زیرا صحت و سقم این پاسخ‌ها را نمی‌توان به‌طور قطعی معلوم کرد، بلکه باید آن‌را برای آگاهی از خودِ مسائل بررسی نمود زیرا این پرسش‌ها و مشکلات دایره‌ی مفاهیم ما را درباره‌ی امور ممکنه وسیع‌تر می‌کند و تخیل عقلانی ما را می‌پروراند و از یقین و اطمینانی جزمی که دریچه‌ی ذهن را به‌روی تفکرات نقدی و نظری می‌بندد جلوگیری می‌کند و از همه بالاتر به واسطه‌ی تأمل در عظمت عالم ذهن را نیز وسعت و عظمت می‌بخشد.
برتراند راسل🌿
@cafe_andishe95
‏این جملات‌ که «جلادها می‌میرند» و «عاقبت ستم این‌ است»، فقط به درد خودفریبی می‌خورد.

مگر انسان‌های خوب نمی‌میرند؟ کدام عاقبت؟ یک عمر زندگی راحت با بهترین امکانات و در آخر مرگی که پاکان هم دچارش می‌شوند.

جهان و هستی از معنا تهی است و عدالتی در کار نیست.با این درک،زندگی‌ بامعناتر می‌شود.
ب.مهرانی
@cafe_andishe95
👤آدم‌حسابی

💢هنگامی‌که بخواهیم از کسی تعریف کنیم و او را متمایز از دیگران بشماریم می‌گوییم: "فلانی آدم‌حسابی است". عبارت آدم‌حسابی در کارکردهای مختلف یک جامعه می‌تواند ویژگی‌هایی را در بر گیرد. در نشست و برخاست‌هایی که در طی این چند سال داشته‌ام این عبارت را زیاد شنیده‌ام و اگر مجالی بوده از گوینده‌اش پرسیده‌ام که بر چه اساسی این قضاوت را در خصوص فرد مورد نظرش داشته است. پاسخ‌هایی که دریافت کرده‌ام بسیار متنوع و متفاوت و بیشتر به یک یا چند ویژگی محدود بوده است و از کنار هم گذاشتن این ویژگی‌ها و ساده‌سازی و پالایش آن‌ها به موارد زیر رسیده‌ام. البته چون معاشرت‌های من بیشتر در مجامع اقتصادی بوده است که در آن از مدیران دولتی گرفته تا نمایندگان مجلس و سایر دستگاه‌ها و البته، به میزان بیشتری، مدیران بخش خصوصی رفت و آمد داشته‌اند شاید روایی این ویژگی‌ها بیشتر درباره‌ی این گروه‌ها باشد.

١. آدم‌حسابی حرف حسابی می‌زند. اهل مغلطه نیست، اهل حرافی و هرزگویی نیست، اهل سخنان درهم ریخته و بی‌هدف هم نیست. برای همین شنوندگانش او را آسان می‌فهمند. سخنانش برخاسته از دانش است نه شهوت کلام یا خودنمایی.

٢. آدم‌حسابی اهل تخریب دیگران و تهمت‌زدن به کسی نیست. او برای حذف رقیب توطئه‌چینی یا زیرآب‌زنی نمی‌کند.

٣. آدم‌حسابی قانون‌گراست. اهل دورزدن قانون نیست. رشوه نمی‌دهد و رشوه قبول نمی‌کند. اهل پارتی‌بازی و رابطه‌سالاری نیست.

٤. آدم‌حسابی از اقرار به اشتباهاتش ابا ندارد و هرگاه متوجه اشتباه شد در صدد جبران آن یا برگشت از راه رفته بر می‌آید.

٥. آدم‌حسابی به اقتضای جلسه و محفلی که در آن نشسته است سخن نمی‌گوید. سخن او همواره برخاسته از باورهایش است.

٦. آدم‌حسابی با برخی افراد و افکار نمی‌تواند کار کند و قبول‌شان ندارد. او خود را مجبور به این کار نمی‌کند.

٧. آدم‌حسابی در مسائل کوچک صرف وقت نمی‌کند و درباره‌ی مسائل مهم بی‌تفاوت نیست.

٨. آدم‌حسابی با بالادستی‌هایش تعارف ندارد. اگر اشتباهی از ایشان ببیند می‌گوید و اگر اقناع نشود از هم‌کاری و هم‌راهی با ایشان کناره می‌گیرد.

٩. آدم‌حسابی در هر پست و مقامی که مشغول باشد، تمام تلاشش در راستای انجام مأموریت‌های محوله به بهترین شکل است. او برای خوش‌آمد رئیس‌ش یا به‌طمع پست و مقامی بهتر، تصمیم نمی‌گیرد و کار نمی‌کند.

١٠. آدم‌حسابی اهل باج‌دادن و معامله‌کردن در وظایف و اختیاراتش نیست. او از دید هم‌کارانش آدم سختی به‌نظر می‌رسد.

١١. آدم‌حسابی به کسانی که از او تعریف و تمجید می‌کنند با احتیاط نگاه می‌کند و به کسانی که او را نقد می‌کنند خوب گوش می‌کند و در صدد تلافی برنمی‌آید.

١٢. آدم‌حسابی در مقابل کاری که برای دیگران می‌کند انتظاری از ایشان ندارد و در زمانی‌ که کارش به آن‌ها بیافتد به ایشان یاداوری نمی‌کند که چه کارهایی برایشان کرده است.

١٣. آدم‌حسابی در قید و بند دریافت تبریک و تسلیت از دیگران یا برگزاری مراسم بزرگ‌داشت و تکریمش نیست. او کیش شخصیت ندارد.

١٤. آدم‌حسابی وامدار فرد یا گروهی نمی‌شود. او تلاش می‌کند کاستی‌هایش را با عزت‌نفس پر کند اما آزادگی‌اش را در گرو نیازهایش نگذارد.

١٥. آدم‌حسابی براساس باورهای راستین‌اش در گروه، حزب یا سازمانی وارد می‌شود. او اهل یافتن هم‌فکرانش است نه هم‌فکرشدن برای رسیدن به امیالش.

١٦. آدم‌حسابی دارای یک سلسله ارزش‌های اخلاقی است که آن‌ها را با اندیشه و پژوهش خود یافته است نه توصیه و تلقین دیگران.

١٧. آدم‌حسابی اهل مدرک‌گرایی نیست. او نداشتن عنوان دکتر و مهندس را کسر شأن نمی‌داند و به‌دنبال خرید مدرک یا عنوان تقلبی نیست. او یادگیری را یادگرفته است.

١٨. آدم‌حسابی نه اهل توهین است و نه اهل لودگی. او با گفتارش دیگران را خودخواسته به احترام وامی‌دارد. او آدم خشکی نیست. انضباط و چارچوب اخلاقی و شخصیتی مشخصی دارد اما دیگران از معاشرت با او زده نمی‌شوند.

١٩. آدم‌حسابی به کاری که می‌کند اعتقاد دارد و کاری نمی ث‌کند که به آن باور نداشته باشد. برای همین آمادگی بیشتری را برای جدا‌شدن از گروه، حزب، سازمان یا شغلی که مغایر با باورهایش باشد دارد.

٢٠. آدم‌حسابی با واژه ی "مصلحت" رفتار و گفتارش را توجیه نمی‌کند. مصلحت برایش مانند سوزنی است که او به‌ندرت به جان خود فرو می‌کند.

باید اقرار کرد که "آدم‌حسابی‌بودن" کار دشواری است و به‌ویژه در اوضاع کنونی جامعه‌ی ما "آدم‌حسابی‌ماندن" دشوارتر. در زمانی که آشفتگی به جان جامعه‌ی ایرانی افتاده است، برشمردن و یادآوری ویژگی‌های آدم‌های حسابی به‌ما کمک می‌کند که این نیاز راستین کشور را به فراموشی نسپریم.
-پدرام سلطانی
@cafe_andishe95
♦️ استمرار فرقه‌ی تبهکار، شرط بقای برخی رسانه‌های فارسی‌زبان است


طی چند روز اخیر، عمله و اَکَره‌ی ارتجاع سرخ و سیاه که شاخصه‌ی مشترک هویت‌شان در کینه‌ورزی و هتاکی به پادشاهان فقید پهلوی و میراث آنها خلاصه می‌شود، در اتحاد با «خبرفرستان» بی‌بی‌سی فارسی و باقی رسانه‌های جریان اصلی، حملاتی همه‌جانبه را علیه شاهزاده رضا پهلوی- شاخص‌ترین چهره‌ی اپوزیسیون- سازماندهی کرده‌اند.

فعالیت‌ها و سخنان رضا پهلوی در این چند ماه– به ویژه سخنرانی و گفتگوی اخیر وی در انستیتو واشنگتن به میزبانی مهدی خلجی نه تنها آب در خوابگه مورچگان استمرارطلب ریخته بلکه موجب شده تا بسیاری از دلدادگانِ پیدا و پنهان فرقه‌ی تبهکار در رسانه‌های فارسی‌زبان خارج از کشور، خویشتنداری از دست بدهند و ماهیت واپسگرا و کینه‌جوی خود را بیش از پیش آشکار کنند.

تبهکاران صادراتی جمهوری اسلامی، تخم و ترکه‌ی دزدان مهاجر حکومتی، «عرق‌خوران ولایی» ساکن لندن، پاتریشیاسادات‌های مقیم تورنتو و چپول‌های مستمری‌بگیرِ «دولت‌های رفاهِ» سرمایه‌سالار، همگی به سبب نفرت از پهلوی‌گرایی و ترس از قطع شدن رشته‌ی منافع و مواجب دریافتی‌شان از فرقه‌ی تبهکار، شروع به تحریف سخنان و تخریب چهره‌ی ولیعهد پیشین ایران کرده‌اند. این تخریب‌ها و توهین‌ها، ادامه‌ی موجی است که از سال گذشته آغاز شده و روز به روز بر حجم و گستره‌ی آن افزوده گردیده است.
صاحب این صفحه‌کلید، چهار ماه پیش و پس از انتشار یادداشت شاهزاده رضا پهلوی با عنوان «سرزمینمان را پس خواهیم گرفت»-که همزمان در وال‌استریت ژورنال و رادیو فردا منتشر شد- نوشت: «اینکه رضا پهلوی بسیار بیش از گذشته آماج حملات و زشتگویی‌های اوباش مزدور و هواخواه جمهوری اسلامی واقع شده، نشان از جدی شدنِ نقش او در حوادث آینده‌ی ایران دارد. فرقه‌ی تبهکار، در این چند ماه با حقیقتی روبرو شده که بیش از چهار دهه تمام همّ و غم خود را برای زدودن آن از اذهان عمومی ایرانیان گذاشته بود. از دی‌ماه سال گذشته که نام رضاشاه تبدیل به تنها اسم پرطنین در اعتراضات سراسری ایرانیان شده است، دستگاه تبلیغاتی حکومت اسلامی همراه و همصدا با با مزدوران استمرارطلب و چپگرای شارلاتان و بی‌سوادش، برنامه‌ای هماهنگ را برای توهین و تخریب میراث پهلوی و وارث آن، در دستور کار خود قرار داده‌اند. این جماعت هر روز در تلاشند تا از خلال گفتار و رفتار رضا پهلوی، بهانه‌ای برای حمله به او پیدا کنند.»

بدون تعارف، آنچه امروز در عرصه‌ی پرهیاهوی رسانه‌های رسمی می‌بینیم، ادامه‌ی همان سیاستی است که به دنبال کمرنگ کردنِ حضور پهلوی‌گرایی در تحولات آینده‌ی ایران است.

اگر در آذرماه سال ۱۳۹۶ خورشیدی از افراد طیف‌ متنوع اپوزیسیون خارج‌نشین جمهوری اسلامی یا مخالفین داخلی آن می‌پرسیدید که امکانِ به چالش کشیدن سراسر حکومت اسلامی را تا چه میزان واقعگرایانه می‌یابند، اکثر قریب به اتفاق آنها نومیدانه یا با پوزخند پاسخ می‌دادند که با توجه به نتایج انتخابات کذایی ریاست جمهوری آن سال، محال است تا مدت‌ها شاهد اعتراض گسترده‌ی مردم علیه حکومت باشیم. باز اگر در همان زمان از این جماعت سؤال می‌شد که بخت بازگشت پهلوی‌گرایی به عرصه‌ی سیاست ایران چقدر است، بسیاری از آنها با نگاهی عاقل اندر سفیه به پرسشگر پاسخ می‌دادند که: پهلوی و میراثش به تاریخ پیوسته و محال است که کوچکترین شانسی برای بازگشت این گفتمان به عرصه‌ی سیاست ایران وجود داشته باشد. واقعیت اما عکس این نظر را نشان داده است.

@cafe_andishe95
لیبراسیون/لیبرالیسم
♦️ استمرار فرقه‌ی تبهکار، شرط بقای برخی رسانه‌های فارسی‌زبان است طی چند روز اخیر، عمله و اَکَره‌ی ارتجاع سرخ و سیاه که شاخصه‌ی مشترک هویت‌شان در کینه‌ورزی و هتاکی به پادشاهان فقید پهلوی و میراث آنها خلاصه می‌شود، در اتحاد با «خبرفرستان» بی‌بی‌سی فارسی و…
ادامه/خیزش سراسری دی‌ماه ۱۳۹۶ نه‌تنها همگی «کارشناسان» و «صاحب‌نظران» مسائل ایران در رسانه‌هایی از قماش بی‌بی‌سی را غافلگیر کرد بلکه تضاد میان واقعیت جاری در متن جامعه با تصویر تخیلی و باسمه‌ای از شرایط ایران که توسط این رسانه‌های استمرارطلب ساخته شده بود را به وضوح نشان داد. به همین سبب، «کارشناسان» و «تحلیلگران» مستقر یا مهمان در این رسانه‌ها، نخست کوشیدند تا با تجاهل و خودفریبی، حضور پررنگ پهلوی‌گرایی را در شعارهای معترضین نادیده بگیرند. استمرار این شعارها در اعتراضات، پس از چندی موجب شد تا چشم بستن بر آنها ممکن نباشد بنابراین گردانندگان و سیاست‌گذاران این رسانه‌ها، برای لوث کردن حقیقت، تصمیم به تخریب سازمان‌یافته‌ی شاهزاده رضا پهلوی و گفتمان پهلوی‌گرایی گرفتند.

🔸حضور چشمگیر هواداران استمرار جمهوری اسلامی در رسانه‌هایی چون بی‌بی‌سی فارسی و رادیو فردا که زیر نقاب اصلاح‌طلبی و اعتدال از حفظ وضع موجود دفاع کرده و همزمان با وقاحتی مثال‌زدنی انواع تحریف و توهین را نثار دوران پهلوی می‌کنند، خود نشانگر برنامه‌ی این رسانه‌ها برای تخریب شاخص‌ترین گزینه‌ی رهبری تحولات پیشِ رو در ایران است.

هر چند سیاست خارجی دولت‌های مالک بی‌بی‌سی و رادیو فردا نقش مهمی در جهت‌گیری‌های سیاسی آنها دارد ولی به هیچ وجه نباید از موضوع منافع شخصی و سلیقه‌ی سیاسی کارکنان فارسی‌زبان این رسانه‌ها غفلت کرد. بدیهی است که رسانه‌ای چون بی‌بی‌سی فارسی حیاتش در حفظ وضع موجود در ایران است. علت اصلی اقبال به بی‌بی‌سی فارسی، نه باور به افسانه‌ی بی‌طرفی و بی‌غرضی این رسانه‌ی ریاکار بلکه فقدان یک رسانه‌ی ملی مستقل و توانمند در داخل کشور است. کیست که نداند برخی از کارمندان این رسانه، پروردگان دستگاه امنیتی-ارشادی جمهوری اسلامی هستند و بیشینه‌ی «کارشناسان» آن تباهکارانی از قماش عطاءالله مهاجرانی و اطرافیانش.

تصور کنید که پس از سقوط جمهوری اسلامی و استقرار یک نظام دموکراتیک در ایران، با شکل‌گیری یک رسانه‌ی ملی مستقل و همچنین انواع فرستده‌های دولتی و خصوصی، فلسفه‌ی وجودی تلویزیون بی‌بی‌سی فارسی به شکل امروز و همچنین رسانه‌های مشابه، به کلی از بین می‌رود و دستگاه عریض و طویل آنها که از محل مالیات شهروندان بریتانیا و کشورهای متبوع اداره می‌شود، کاملا بی‌استفاده خواهد شد. خب، این یعنی خراب شدن لانه‌ی شغال و تخته شدنِ ناندانی یک مشت آدم بی‌استعداد و «فعالِ منفعل سیاسی» که هنری جز تلاش برای حفظ وضع موجود و نان قرض دادن به رفقای «دسته‌دیزی» خود ندارند.

رفیق‌بازی، فامیل‌بازی و زد و بند در بی‌بی‌سی فارسی و رسانه‌های مشابه بیداد می‌کند. شاید هیچ رسانه‌ای اینگونه پر از زن و شوهرهایی که در یک محل کار می‌کنند و منافع مشترک دارند، نباشد. این وضعیت که خود به شدت زمینه‌ساز مفسده است، از ریاست این رسانه‌ها تا سردبیر وبگاه و تهیه‌کننده‌ی ارشد و کارمندان آنها را شامل می‌شود. زن و شوهر بودن رؤسا و سردبیران و برخی تهیه‌کنندگان و مجریان این رسانه مشت نمونه‌ی خروار است. اگر روزی روزگاری ایران دارای رسانه‌ای ملی و مستقل و همچنین فرستده‌های چندصدایی بشود، این بزرگواران و باقی قوم و قبیله‌هایی که در رسانه‌های مشابه بساط پهن کرده‌اند و از قِبَل شرایط موجود ایران نان می‌خورند، باید دنبال کار دیگری بگردند.

این قبیله‌گرایی و فامیل‌بازی وقتی با میانمایگی ترکیب شود، محصولش می‌شود انحطاط و سقوطِ تدریجی. از چندین سال پیش که میانمایگان مدیریت بخش فارسی بی‌بی‌سی را در دست گرفتند، این رسانه حتی از استانداردهای دوران رادیو– زمانی که بزرگانی چون مجتبی مینوی و مسعود فرزاد در رادیو بی‌بی‌سی کار می‌کردند- هم فرسنگ‌ها فاصله گرفت. حجم اخبار زرد و بی‌ربط در تلویزیون و وبگاه این رسانه هر روز بیشتر می‌شود. همچنین، وبسایت بی‌بی‌سی سرشار از شلختگی و غلط‌های فاحش املایی و نگارشی است. انگار که هیچ ویراستار و سردبیری بر این وبسایت نظارت نمی‌کند. همانطور که نگارنده پیش از این هم نوشته: «توقعِ مینوی و فرزاد داشتن که شوخی است اما قبل از استخدامِ استعدادهای درخشانِ فعلی، یک امتحان املا و نگارش بی‌فایده نمی‌بود.»
@cafe_andishe95
لیبراسیون/لیبرالیسم
ادامه/خیزش سراسری دی‌ماه ۱۳۹۶ نه‌تنها همگی «کارشناسان» و «صاحب‌نظران» مسائل ایران در رسانه‌هایی از قماش بی‌بی‌سی را غافلگیر کرد بلکه تضاد میان واقعیت جاری در متن جامعه با تصویر تخیلی و باسمه‌ای از شرایط ایران که توسط این رسانه‌های استمرارطلب ساخته شده بود…
ادامه/اینکه شاهزاده رضا پهلوی به درستی، رسانه‌هایی چون بی‌بی‌سی فارسی ورادیو فردا را در خدمت فرقه‌ی تبهکار اشغالگر ایران می‌داند، به این معنی نیست که هواداران براندازی تنها این رسانه ها را تحریم کرده و به حال خود رها کنند. وظیفه‌ی همه‌ی براندازان است که ضمن رسوا کردن هواخواهان فرقه‌ی تبهکار در این رسانه‌ها، تمام تلاش خود را برای فشار بر صاحبان آنها وارد آورند تا این دکان‌ها برای همیشه تعطیل شوند. فلسفه‌ی وجود رسانه‌هایی از این قماش، مدیریتِ ذهنِ مخاطبان در جهت منافع صاحبان این رسانه‌هاست. آسیب حضور چنین رسانه‌هایی در عرصه‌ی سیاست ایران، بارها بیش از منافع محدود و کوتاه‌مدتی است که ممکن است عاید اپوزیسیون کنند.
🔻آنچه بیش از هر چیز موجب استمرار حکومت مافیایی جمهوری اسلامی است، وجود این نوع رسانه‌ها و «خبرفرستانی» از قماش کارمندانی است که با ترفندهای مختلف تلاش دارند تا به دنیا بقبولانند که گانگسترهای جمهوری اسلامی قابلیت «اصلاح‌ تدریجی» دارند.
کیهان لندن
@cafe_andishe95
لیبراسیون/لیبرالیسم
@cafe_andishe95
🔺🔺این هم پاسخ مهاجرانی به کسانی که فکر می کردند او فقط در برابر بعضی زنان ، زانوهایش می لرزد .خیر! صدای زنواره و اطوار های معروف هم او را حالی به حالی می کند. شرم بر کسانی که او را دانشمند اصلاح طلبان می دانند. دیدید حق داشتم حنجره او را به مستراح عمومی تشبیه کردم؟
م.واحدی
چنین انسانی با چنین ادبیات زن‌ستیزانه‌ای که صدای نازک زنانه در مرد را تمسخرآمیر می‌داند، زمانی وزیر ارشاد و فرهنگ اصلاح‌طلبان بوده است.
ب.مهرانی
@cafe_andishe95