[ کانال برهان ]
11.3K subscribers
23.5K photos
1.93K videos
745 files
13.5K links
مرکز نشر دروس اعتقادی اهل بیت علیهم‌السلام
+ مباحث نقد فرق ضاله

👤پرسش و پاسخ:
@EDborrhan

کانالهای زیرمجموعه:
@fariadras
@borrhan2
@borrhanlibrary
@borrhanmedia
@dinclass

اینستا:
https://t.me/pageborhan
Download Telegram
#معجزات_الائمه (۲۱۵)
#نقد_مدعی_یمانی (۱۰۰۷)
#شبهات_مهدوی #زبان (۵۷)

🔶 وقتی وکیل امام عصر عج می‌دانند که باید با لهجه فارسی دَری صحبت کنند

✧❁﷽❁✧

🔻 می‌دانیم که در هر دوره، هر امامی وُکلائی داشته تا شیعیان بتوانند از طریق آنان با امام خود مرتبط شوند. زیرا حصر و زندان و خفقان و #تقیه مانع از ارتباط بی‌دغدغه بین شیعیان و امام بوده، لذا نحوه مدیریت ارتباطیِ اهل بیت علیهم السلام، به اصطلاح شبکه‌ای بوده که در هر منطقه‌ای که لازم دیده‌اند، افرادی را به عنوان پُل ارتباطی با امام گماشته بودند تا هم شیعیان در معرض خطر واقع نشوند، هم ارتباط با امام، محصور در دیدار حضوری نبوده باشد. روی این روش ارتباطی اهل بیت علیهم السلام و قابلیت‌ها و استفاده آن برای این دوره، سخن بسیار است که باید بگذریم تا به مطلب مورد نظر پرداخته شود.

در بین وُکلای اهل بیت علیهم‌السلام ،جناب شیخ ابوالقاسم حسین بن روح (ره) وکیل سوم حضرت مهدی عج، جایگاه ویژه‌ای دارد ایشان اصالتا اهل قم بودند. پیشتر گزارش جالب توجهی از ايشان ارائه شد. ایشان در بغداد، در موقعیت و شرایط بسیار حساسی واسطه رابطه شیعیان با امام بود. شیخ طوسی در کتاب نفیس "الغیبة" گزارش جالبی از کیفیت #تقیه او با سران بغداد نقل کرده؛ و طبق گزارش دیگری، آنقدر شرایط ایشان حساس بود که دربان خود را به دلیل لعن بر #معاویه لعنه الله در عموم، اخراج کرد.

در آن شرایط، شیعیان نیز اموالی را که باید به امام می‌رساندند نزد وکیل ایشان آورده، و از روی دقت و حس مسئولیت درباره اموال امام، یا گاهی به دلیل بُعد مسافت و تبعا عدم شناخت کافی، وی را می‌آزمائیدند تا ببینند از عنایات خاص امام به او، چیزی می‌بینند یا نه؛←زیرا کم نبودند مدعیانی که جامعه شیعه از آنان ضربات سنگینی خورده بود. یکی از گزارشات جالب پیرامون تحویل اموال به جناب حسین بن روح، این گزارشی است که شیخ الطائفة از شیخ صدوق _ در کمال الدین _نقل کرده:

🔸أخْبَرَنَا جَمَاعَةٌ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ مُوسَى بْنِ بَابَوَيْهِ قَالَ أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ مَتِّيلٍ قَالَ: كَانَتِ امْرَأَةٌ يُقَالُ لَهَا زَيْنَبُ مِنْ أَهْلِ آبَةَ وَ كَانَتِ امْرَأَةَ مُحَمَّدِ بْنِ عِبْدِيلٍ‏ الْآبِيِّ مَعَهَا ثَلَاثُمِائَةِ دِينَارٍ فَصَارَتْ إِلَى عَمِّي جَعْفَرِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ مَتِّيلٍ وَ قَالَتْ أُحِبُّ أَنْ يُسَلَّمَ هَذَا الْمَالُ مِنْ يَدِي إِلَى يَدِ أَبِي الْقَاسِمِ بْنِ رَوْحٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ. فَأَنْفَذَنِي‏ مَعَهَا أُتَرْجِمُ عَنْهَا فَلَمَّا دَخَلْتُ عَلَى أَبِي الْقَاسِمِ بْنِ رَوْحٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ أَقْبَلَ عَلَيْهَا بِلِسَانٍ آبِيٍّ فَصِيحٍ فَقَالَ لَهَا زَيْنَبُ "چونه چون بدا كوليه جونسته" وَ مَعْنَاهُ كَيْفَ أَنْتِ وَ كَيْفَ كُنْتِ‏ وَ مَا خَبَرُ صِبْيَانِكِ فَاسْتَغْنَتْ مِنَ التَّرْجُمَةِ وَ سَلَّمَتِ الْمَالَ وَ رَجَعَتْ‏. (الغيبة ٣٢١)

✍🏻 حاصل آنکه زنی از شیعیانِ منطقه آبه یا آوه (منطقه ای در ساوه که آن زمان به تشیع معروف بوده) نزد یکی از شیعیان شناخته شده در بغداد می‌رود و می‌گوید می‌خواهم این سیصد دینار را به شیخ ابوالقاسم حسین بن روح بدهم تا به امام تحویل دهد. وی برادرزاده خود را با این زن همراه می‌کند تا مُترجم او باشد. وقتی نزد جناب حسین بن روح می‌رسند، ایشان بی مقدمه با لهجه فصیحِ آوی به آن زن می‌گوید: "زینب چونه چون بدا كوليه جونسته." یعنی: چطوری؟ حالت چگونه است؟ فرزندانت و خانواده‌ات چطورند؟ آن زن متوجه می‌شود که ایشان مُترجم نمی‌خواهد و با عنایت امام، از لهجه و اوضاع او آگاه‌ است. سپس اموال را تقدیم می‌کند و می‌رود.

قابل ذکر است که جناب مجتبی عزیزی، محقق و مترجم کتاب الغیبة نشر جمکران ص ۵۶۲ ذیل این گزارش نوشته:

در حاشیه نسخه منتشره توسط مؤسسه معارف اسلامیه که حقاً تحقیق جامعی بوده و اختلاف نسخ به شکل خوبی در آن درج شده، آمده است: در دو نسخه خطی کتابخانه آستان قدس رضوی و کتابخانه مدرسه فیضیه قم، عبارت فوق به این شکل است: «چونی چون بدی» که نسبت به نسخ دیگر، واضح‌تر و فصیح‌تر و صحیح‌تر است. در بحارالانوار که این گزارش را از کمال الدین نقل کرده، آمده است: «چونا چویدا کواید چون ایقنه» به نظر می‌رسد از مجموع نسخ عبارت صحیح این باشد که "چونی" یعنی چگونه هستی، چطوری - حال شما چطور است؛ "چون بدی" [یا چون بدا] یعنی چگونه بودی - قبلاً در چه حالی بودی؛ "کوبیه" [یا کواند یا کوالید] یعنی فرزندان - بچه‌ها - خانواده؛ "چونسته" [یا چون استه] یعنی چطورند - چطور هستند.این عبارت فارسی دَری است که اساس زبان ایران زمین بوده و از غنای خاص خودش برخوردار است و تا قرن هفتم هجرت گویش غالب مردم ایران به همین صورت فارسی دری بوده است و بعد دچار تحول شده و پس از تغییرات بسیار به حالت امروزی در آمده است.

@borrhan
[ کانال برهان ]
#نقد_مدعی_یمانی به خاطر داشته باشید: معرفت به تمام زبان ها و لغت ها از نشانه‌ها و علائم و شرایط شناخت امام است. ▪️💠🎴¤¤ #زبان_حبشى از ابن ابى حمزه، روایت شده است که گفت من در محضر امام هفتم علیه‌السلام بودم، سى برده که از حبشه براى آن حضرت خریده بودند،…
در روایت آمده:
سی نفر از حبشه خدمت امام کاظم علیه السلام رسیدند. حضرت با آن‌ها به زبان مادری‌شان شروع به صحبت نمودند.
همه تعجب کردند.
حضرت فرمودند:
اینکه جای تعجب ندارد؛ آنچه دیدید مثل این است که پرنده‌ای با منقارش قطره‌ای آب از دریا بردارد. آیا چیزی از دریا کم می‌شود؟!

فَإِنَّ الْإِمَامَ بِمَنْزِلَةِ الْبَحْرِ لَا يَنْفَدُ مَا عِنْدَهُ، وَ عَجَائِبُهُ أَكْثَرُ مِنْ ذَلِكَ،
امام مثل دریاست! داشته‌های او هرگز تمام نمی‌شود،
کارهای شگفت‌انگیز امام از شگفتی‌های دریا هم بیشتر است.

برگرفته از:
📔قرب الإسناد ص 336.
📔الخرائج ج1 ص313.

پی‌نوشت: به خاطر  داشته باشید هر کس مدعی مقام امامت الهی شد را میتوان با یک راهکار ساده و کاربردی محک زد:
امام معصوم به تمام زبان ها ولهجه ها آگاهی و تسلط دارد. بنابراین از مدّعی بخواهید به زبان و لهجه هایی که می‌گوئید، حرف بزند.

#نقد_مدعی_یمانی (۱۰۰۹)
#معجزات_الائمه (۲۱۶)
@borrhan
#معجزات_الائمه (۲۱۷)
#زبان_ترکی #پیشگویی
#تبرک (۶۷)

سُمِ اسبِ امام هادی علیه السلام را بوسید...

┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄

🔸[إعلام الوری] السَّیِّدُ أَبُو طَالِبٍ مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَیْنِ الْحُسَیْنِیُّ الْجُرْجَانِیُّ عَنْ وَالِدِهِ الْحُسَیْنِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ أَبِی الْحُسَیْنِ طَاهِرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْجَعْفَرِیِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَیَّاشٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ یَعْقُوبَ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ أَحْمَدَ الْمَالِکِیِّ عَنْ أَبِی هَاشِمٍ الْجَعْفَرِیِّ قَالَ: کُنْتُ بِالْمَدِینَةِ حَتَّی مَرَّ بِهَا بغا أَیَّامَ الْوَاثِقِ فِی طَلَبِ الْأَعْرَابِ فَقَالَ أَبُوالْحَسَنِ أَخْرِجُوا بِنَا حَتَّی نَنْظُرَ إِلَی تَعْبِئَةِ هَذَا التُّرْکِیِّ فَخَرَجْنَا فَوَقَفْنَا فَمَرَّتْ بِنَا تَعْبِئَتُهُ فَمَرَّ بِنَا تُرْکِیٌّ فَکَلَّمَهُ أَبُو الْحَسَنِ علیه السلام بِالتُّرْکِیَّةِ فَنَزَلَ عَنْ فَرَسِهِ فَقَبَّلَ حَافِرَ دَابَّتِهِ قَالَ فَحَلَّفْتُ التُّرْکِیَّ وَ قُلْتُ لَهُ مَا قَالَ لَکَ الرَّجُلُ قَالَ هَذَا نَبِیٌّ قُلْتُ لَیْسَ هَذَا بِنَبِیٍّ قَالَ دَعَانِی بِاسْمٍ سُمِّیتُ بِهِ فِی صِغَرِی فِی بِلَادِ التُّرْکِ مَا عَلِمَهُ أَحَدٌ إِلَّا السَّاعَة.

#ترجمه : ابوهاشم جعفری می‌گوید: در مدینه بودم که بغاء (یکی از سپهداران #متوکل ) در عهد واثق عباسی در جستجوی اعرابِ لشکر به مدینه رسید. حضرت هادی علیه السّلام فرمودند: برویم ببینیم این سپهدار تُرک چگونه صف آرایی کرده. بیرون شدیم و ایستادیم تا سپاه آمد. مردی از تُرکها از کنار ما گذشت. حضرت هادی علیه السلام با او به زبان ترکی صحبت کرد. مردِ تُرک از اسب پیاده شد و سُمِ مرکب امام را بوسید. من او را قسم دادم که این مرد به تو چه گفت؟ از من پرسید، این مرد پیامبر است؟ گفتم: نه، گفت: مرا بنامی صدا زد که در کودکی در سرزمین تُرک آن نام را بر من گذاشته بودند و کسی تا این ساعت از آن نام اطلاع نداشت.

📔 بحارالانوار، ۵۰/۱۲۴

پی‌نوشت: امام الناس باید لسان الناس را بداند!

مسیحی‌ای که سجاده امام رضا علیه‌السلام را بوسید:
https://t.me/borrhan/44239

@borrhan
#معجزات_الائمه (۲۱۸)
#گسترش_تشیع (۹۶)
#توسل (۳۰۴)

عنایت حضرت جوادالائمه علیه السلام به یکی از شیعیان

┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄

مرحوم سیدمحمدضیاءآبادی می‌نویسد:
این قصه را مرحوم علامه مجلسی (رضوان‌الله‌تعالی‌علیه) نقل کرده‌اند که:

مردی به نام علی بن خالد که زیدی مذهب بود و پس از امامت امام سجاد (علیه‌السلام) به امامت #زید_بن_علی ، فرزند آن حضرت معتقد شد و به امامت امام باقر (علیه‌السلام) و امامان پس از آن حضرت اعتقاد نداشت گفته است : روزی شنیدم مردی را از شام دستگیر کرده و بر گردنش زنجیر نهاده، به عراق آورده و زندانش کرده‌اند (به اتهام اینکه ادعای نبوت کرده است) من تعجب کردم و خواستم او را از نزدیک ببینم که چگونه آدمی است.

رفتم با زندان‌بان‌ها رابطه‌ای برقرار کردم تا ترتیب ملاقاتم را با او دادند.
وقتی رفتم و او را دیدم و صحبت کردم، او را آدم عاقل و فهمیده‌ای یافتم و دیدم معقول نیست او ادعای نبوت کرده باشد. پرسیدم: مطلب چه بوده که شما را متهم کرده‌اند؟ گفت: اصل جریان این است که من در شام، در جایی معروف به رأس الحسین، مدت‌ها مشغول عبادت بودم تا یک روز دیدم مرد بزرگواری نزد من آمد و گفت: برخیز و همراه من بیا، من نیز مانند کسی که مجذوب شده باشد از جا برخاستم و همراهش شدم.
چند قدمی که رفتیم با کمال تعجب دیدم در مسجد کوفه هستم ! از من پرسید: اینجا را می‌شناسی؟
گفتم: بله ؛ اینجا مسجد کوفه است. او مشغول نماز شد و من هم نماز خواندم.
بعد حرکت کرد و من هم دنبالش رفتم، چند قدم که رفتیم؛ دیدم در مسجد مدینه هستم، فرمود: اینجا را می‌شناسی؟
گفتم: بله ، اینجا مسجد مدینه است.
آنجا هم مشغول نماز و زیارت شد ، من هم نماز خواندم و زیارت کردم.بعد از چند قدمی که رفتیم، دیدم در مکه و مسجد الحرام هستم، طواف بیت کردیم و نماز خواندیم.
بعد از چند لحظه دیدم در جای اول خودم؛ یعنی در شام و رأس الحسین (علیه‌السلام) هستم.

خیلی تعجب کردم که این چه سِیری بود! ناگهان او هم از چشم من غایب شد.
تا یک سال از این جریان گذشت و سال دیگر باز در همان مکان، همان شخص نزد من آمد و به من گفت: برخیز و با من باید؛ باز همان برنامه‌ی سال قبل تکرار شد.

وقتی که به موضع خود در شام برگشتم. و او خواست از من جدا شود ، قسمش دادم که تو را به حق آن کسی که این قدرت را به تو داده است، خود را معرفی کن.
تأملی کرد و فرمود:
من محمد بن علی بن موسی الرضا هستم.
فهمیدم که حضرت امام جواد (علیه‌السلام) است. این مطلب گذشت و مردم با خبر شدند و در مجالس نقل شد تا به گوش وزیر رسید.
محمد بن عبدالملک زیات، وزیر خلیفه‌ی عباسی، آدم جباری بود و با آل علی (علیه‌السلام) هم دشمنی داشت.
او دستور داد مرا بردند و بدون مقدمه زنجیر بر گردنم نهادند و متهمم کردند که ادعای نبوت کرده‌ام، تا اینکه مرا اینجا آورده و زندانم کرده‌اند.

علی بن خالد گوید: من خیلی دلم به حال او سوخت که چنین مرد بزرگوار و محترمی را اینگونه گرفتارش کرده‌اند.
گفتم: مایل هستید گزارش حال شما را به وزیر بدهم؟ شاید برای او اشتباه شده باشد.
گفت: مانعی نیست. من برای وزیر نامه‌ای نوشتم که حال او چنین است و ادعای نبوت نکرده و متهمش کرده‌اند؛ و امیدوار بودم که آزادش کنند ولی پس از مدتی جواب آمد، دیدم زیر آن نامه نوشته است:

به او بگو همان کسی که تو را در یک روز از شام به کوفه و مدینه و مکه برده و برگردانده است، هم او بیاید و تو را از زندان بیرون بیاورد!
دیدم مطلب را به مسخره گرفته و کینه‌توزانه برخورد کرده است.

خیلی متأسف شدم و تصمیم گرفتم بروم و دوباره او را ببینم و دلداریش بدهم و بگویم فعلاً چاره‌ای نیست، صبر کن تا شاید فرجی حاصل شود.
وقتی که به زندان رفتم دیدم غوغا و ازدحام عجیبی در اطراف زندان برپاست. پاسبان‌ها و زندان‌بان‌ها شدیداً مضطربند و این سمت و آن سمت می‌روند و سخت ناراحتند.
پرسیدم: چه شده است؟!
گفتند: آن مرد شامی که ادعای نبوت کرده و محبوس بود مفقود شده است.
با اینکه درهای زندان بسته بوده هیچ معلوم نیست چه شده؟ آیا به زمین فرو رفته یا به آسمان صعود کرده؟! نفهمیدیم

من با خود گفتم: بله، همان کسی که او را در یک روز از شام به کوفه و مدینه و مکه برده و برگردانده است، هم او را نجاتش داده است.

همین علی بن خالد، راوی جریان؛ گفته است: من اول زیدی مذهب بودم ؛ آن روز مستبصر (آگاه به حقیقت شدن) شدم و حقیقت را فهمیدم و به امامت امام جواد (علیه‌السلام) و دیگر امامان (علیهم‌السلام) معتقد شدم.

📚 منابع:
۱. بحارالأنوار، ج۵۰، ص۳۸
۲. امام جواد (علیه‌السلام) دردانه هدایت، آیت‌الله ضیاءآبادی، ص۱۷


@borrhan
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM