[ کانال برهان ]
11.2K subscribers
23.1K photos
1.84K videos
742 files
13.1K links
مرکز نشر دروس اعتقادی اهل بیت علیهم‌السلام
+ مباحث نقد فرق ضاله

👤پرسش و پاسخ @EDborrhan


کانالهای زیرمجموعه:
@fariadras
@borrhan2
@borrhanlibrary
@borrhanmedia
@dinclass

اینستا:
https://t.me/pageborhan
Download Telegram
[ کانال برهان ]
با نزدیک شدن به غروب آخرین روز ماه صفر پیامی به این مضمون که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرموده‌اند هرکس حلول ماه ربیع را مژده دهد بهشت بر او واجب می‌شود ، پخش می‌شود ؛ آیا این مطلب صحت دارد؟؟!! شما را دعوت می‌کنیم تا لینکهای زیر را بخوانید و دریابید…
روایتِ بشارتِ خروج از ماه صفر، در مثنوی مولوی

🔻دکتر زرین‌کوب، ذیل این شعر می‌نویسد: «روایت عکّاشه که در کتبِ صوفیه مبنی بر بشارتِ خروج از ماه صفر آمده، طبق نظر محدثین جعلی و ساختگی است. مولوی در نظر دارد با این شعر، شوق آن حضرت مبنی بر خروج از دنیا را بگوید که ایشان در ماه صفر انتظار ربیع الاول را می‌کشید برای لقای پروردگار. او در این شعر زمان رحلت رسول اکرم را نشان می‌دهد که طبق نظر اهل سنت در ماه ربیع الاول بوده و قید «بی‌جدل» را برای همین آورده چون در میان اهل سنت اختلافی در زمان رحلت پیامبر اکرم نیست. لذا مولوی در تاريخِ رحلت، نظر مذهب خود را گفته و کاملا با روایات شیعی در این زمینه بیگانه بوده است. زیرا مشهور در میان شیعیان این است که آن حضرت در ماه صفر از دنیا رفت.»

📚 سِرّ نِی، ج١ ص٣٩٨

🔹در شرح مثنوی «شهیدی» نیز به جعلی بودن این روایت (بشارتِ خروج از ماه صفر) تصریح شده است.

📚 شرح مثنوی، ج۵ ص٣٨٢

#نقد_مولوی (۲۰۹)
#شهادت_رسولخدا (۹۱)
@borrhan
#نقد_تصوف (۶۱۷)
#خواب (۱۱۸) #نقد_مولوی (۲۱۰)
#نقد_شمس_تبریزی (۴۰)
#علم_دین

تصوف، مَلجأ سرخوردگان

←گزارشاتی جالب توجه و البته اسف‌بار از علم‌ستیزی صوفیه!

┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄

✍🏻 دکتر زرین‌کوب می‌نویسد:

«تصوف در واقع مَلجأ سرخوردگان بود. سرخوردگان از دنیا و سرخوردگان از علم. يوسف بن حسین رازی میگفت هم دنیا طغیان دارد و هم علم!!! نجات از طغيانِ علم به عبادت است و نجات از طغیان مال به زهد؛ در بین صوفیه کسانی بودند که در واقع از دنیا - از دنیای بی بند و بار خویش - به تصوف می‌گریختند. ابراهیم ادهم و ابوبکرشبلى امارت و حكومت را رها کردند و پناه به تصوف بردند. (البته فيه نظر) شقیق بلخی از مشغله تجارت و قيل و قال بازار به خانقاه صوفیه روی آورد. ابومحمد سنبکی از راهزنی توبه کرد و در زی صوفیه در آمد.* شیخ احمد ژنده پیل ( احمد جام ) از شرابخواری و تبهکاری خویش به تصوف گریخت. بعضی هم از علم و بحث و قیل و قال مدرسه سر می‌خورده‌اند و پناه به خانقاه می‌آورده‌اند. در واقع عده‌ای از صوفیه در آغاز کار اشتغال به علم و حدیث می‌داشته‌اند و سپس از آن ملول می‌شده‌اند و به ترك آن می‌پرداخته‌اند. یوسف بن ایوب همدانی در فقه و حدیث و خلاف و اصول در عصر خویش مُبَرز بود اما آن‌همه را ترک کرد و دست به مجاهده و ریاضت زد. مجلس او در نظاميه مشحون بود از وعظ و زهد؛ ابو عبدالله ترمذی در حدیث تصنيفات داشت، با این حال اوقات خود را بیشتر مصروف احوال قلبی می‌کرد؛ ابوحمزه بغدادی فقیه بود و در بغداد و مدینه منبر می‌رفت. مع هذا غالبا در سیاحت بود و به شهرت و قبول فقیهان اعتنایی نداشت. ابوعلی ثقفی فقیه ومحدث بود و بعد از تمام مقامات و معارف دست شست و به تصوف گرائید. #ابوسعید_ابوالخیر هم نخست به درس و بحث علاقه تمام نشان داد، اما آخر از آن منصرف شد و گویند کتابهای خود را دفن کرد!!! غزالی در فقه و حدیث و کلام و فلسفه سرآمد بود، با این‌ حال از آن‌همه سرخورده شد و آرامش قلبی را در تصوف جست. در بین صوفیه کسانی از مشایخ بودند که حتی سواد نداشتند و این را هم عیب نمی‌شمردند!!! ابوعلی سیاه از مشایخ قدیم، اُمیّ بود، نه چیزی می‌توانست نوشت نه چیزی می‌توانست خواند!!! شمس تبریزی و صلاح الدین زرکوب از مشایخ مولویه هم هر دو بی‌سواد بودند، و صلاح الدين حتى به لفظ درست سخن نمی‌گفت!!! شیخ داود کبیر از مشایخ شاذلیه نوشتن و خواندن نمی‌دانست. نزد بعضی از صوفیه اشتغال به علم حجاب راه بود، در احوال عده‌ای از مشایخ هست که دفاتر و أمالی حدیث را شسته‌اند و در خاك کرده‌اند!!! در گفت و شنودی که گویند بین شمس تبريزی و مولوی در آغاز آشنایی روی داد، مشهور است که شمس هم به این نکته اشارت داشت.ابوبکر شبلی علم خِرق را در مقابل علم وَرق عرضه می‌کرد! و از ابن مسروق نقل است که خواب دید کثرت اشتغال او به حدیث سبب محروم ماندنش از مائده‌ای شده که پیامبر ( صلی الله علیه و آله ) در روز قیامت برای صوفیه ترتیب داده بود. طعنی هم که صوفیه در باب عبدالرزاق صنعانی - محدث نام آور قدیم - دارند از این باب است. و از همین روست که بعضی از صوفیه وقتی در مجلسی سخن از "حدثنا واخبرنا" که شیوه اهل حدیث بود می‌شنیدند، بر می‌آشفتند و فریاد می‌زدند که "تا چند از ین حدثنا و أخبرنا؟! يك تن نیست که سخن از حدثنی قلبي عن ربی بگوید؟" و آنجا که صوفیه علم خویش را ورای علم اهل مدرسه می‌دیده‌اند و دفتر خویش را از سواد و حرف عاری می‌شمرده‌اند اینجاست، و این‌همه از اسرار صوفیه به شمار می‌آید.»

📙 ارزش میراث صوفیه، ص ٢٠۶ _ ٢٠٨

(*) : وی از راهزنی چیزی عایدش نشده، به راهزنی دین و ایمان روی آورده، که اگر اموال مردم را می‌ربود امید توبه داشت، اما بدعت نهادن و نشر آن، توبه ندارد.

خلاصهٔ کلام دکتر زرین‌کوب بدون تعارف این است که: هرکس در زندگی‌اش چیزی نشده و به جایی نرسیده و هنری نداشته، آمده در خانقاه و بعد دُکانی گشوده که متاعش دروغ و تزویر و کفر و شرک بوده و عده‌ای لامذهب و بی‌عقل نیز مشتری این دُکان‌ها شده‌اند. آیا دانش آموز دوره‌های ابتدایی می‌پذیرد که معلمش خواندن و نوشتن نداند؟! آیا چنین شخصی را به معلمی می‌پذیرد و باز به کلاسش می‌رود؟! آیا کتاب‌های خود را می‌سوزانَد یا دفن کند؟!

حال چه بگوئیم وقتی صوفیه از مُشتی بی‌سواد و بی‌عقل و بی‌هنر که تنها هنرشان بی‌سوادی و تَوهُم و دروغ و نقل خواب و مکاشفه و بَردگی شیطان بوده، تجلیل‌ها به عمل آورده‌اند و مقاماتی برایشان تراشیده‌اند و بلکه مطیع محضشان شده‌اند!!! باید گریست به حال جماعتی که این طایفه را مؤمن و مسلمان می‌دانند! کسانی که نوشتن و خواندن و حتی مکالمه عادی و متعارف نمی‌دانستند، ادعای "حدثنی قلبي عن ربي" داشته‌اند و بی‌پرده می‌گفته‌اند بر ما وحی می‌شود!!! آری وحی بوده، اما از نوعِ "إِنَّ الشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ إِلَىٰ أَوْلِيَائِهِم."


@borrhan
#معاویه (۳۷۶)
#نقد_مولوی (۲۱۲)

🔻مولوی و مدح معاویه

┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄

🔸یکی از چهره های منفور نزد ما، معاویه (لعنة الله عليه) است. او بود که لعن بر امیرالمؤمین علیه السلام را سنت نمود‌‌ و بسیار بر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) دروغ می‌بست و‌ حدیث جعل میکرد تا مقاصد شوم خود را رواج دهد؛ او بود که دربارهٔ مادرش نوشته اند: «کان أحب الرجال الیها السودان» یعنی هند مادر معاویه به مردان سیاه پوست بسیار علاقه داشت!
📚بحارالأنوار، ۳۳/۱۹۸، به نقل از «الزام النواصب و‌ کشف الحق»

←←#ابن_ابی_الحدید معتزلی به این نکته تصریح دارد و می‌گوید:
«حق این است که معاویه در داشتن دین مورد شک و تردید و دچار طعن و عیب‌جویی بوده است و در زمان حکمرانی خود چه اعمالی را مرتکب نگردید، و از طرف دیگر شیوخ معتزله در کتب خود معاویه را زندیق و کافر معرفی کردند به خاطر اعمال ننگینش، چرا که معاویه از طعن و مسخره کردن و گفتار زشت و ناهنجار درباره رسول خدا و دین او پروا نداشت و گاه و بیگاه از خلال اظهارات او تراوش می‌کرد. مثلاً روزی مؤذن اذان می‌گفت، وقتی بعد از شهادت به توحید، شهادت به رسالت پیامبر را شنید، معاویه سر برداشت و گفت ای محمد! روح پدرت شاد ای پسر عبدالله، چقدر بلند همت بودی تو که به کمتر از این قانع نشدی و رضایت ندادی تا سرانجام نام خود را در کنار نام پروردگار عالم قرار دادی!» (معاذالله)

←←باز ابن ابی الحدید و مسعودی نقل میکنند:
«زبیر بن بکار در کتاب خود -الموفقیات- از قول مطرف فرزند #مغیرة می‌نویسد: به همراه پدرم به سفر شام رفتیم و پدرم بر معاویه وارد شد و بعد از مراجعت از هوش و کیاست معاویه تعریف می‌کرد، اما یک شب دیگر وقتی از نزد معاویه برگشت خیلی ناراحت بود... بعد از سؤال از اینکه چرا ناراحتی؟ در جوابم گفت: فرزندم من از نزد خبیث‌ترین و کافر ترین مردم بازگشته ام، گفتم برای چه؟ گفت: مجلس معاویه وقتی خالی از اغیار شد به او گفتم یا امیر، علی (علیه السلام) که از دنیا رفت و شما به خواسته‌های خود رسیده‌ای، لذا به ظلمهای خود پایان بده تا نام نیکی از خود به یادگار بگذاری. اما معاویه پاسخ داد: دور است، دور است آنچه می‌گویی، ابوبکر و عمر و عثمان آمدند و حکومت کردند، اما نام آنها باقی نمانْد. در حالی که این مرد هاشمی (پیامبر) را هر روز پنج مرتبه در سراسر جهان اسلام فریاد برمی‌دارند و به بزرگی یادش می‌کنند. ای بی‌مادر به خدا سوگند، آرام نخواهم نشست، مگر اینکه این نام را دفن کنم و این اسم را مدفون سازم. مأمون (لعنة الله علیه) پس از شنیدن این خبر دستور داد تا معاویه را همه جا لعن کنند، اما به دلایلی موقت بود و پایدار نماند.»
📚شرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید، چاپ اول مشهد، ۵/۱۲۹ (تصویر الحاقی)
📚مروج‌ الذهب، ۲/۳۴۱


اینها قطره ای از دریای رذائل و‌ خباثت معاویه بود. حال جالب است که مولوی در مدح معاویه شعری سروده است:

«در خبر آمد که خال مؤمنان
خفته بد در قصر بر بستر ستان
قصر را از اندرون در بسته بود
کز زیارتهای مردم خسته بود
ناگهان مردی ورا بیدار کرد
چشم چون بگشاد پنهان گشت مرد
گفت اندر قصر کس را ره نبود
کیست کین گستاخی و جرات نمود
گرد برگشت و طلب کرد آن زمان
تا بیاید زان نهان گشته نشان
او پس در مدبری را دید کو
در پس پرده نهان می‌کرد رو
گفت هی تو کیستی نام تو چیست
گفت نامم فاش ابلیس شقیست
گفت بیدارم چرا کردی بجد
راست گو با من مگو بر عکس و ضد.»

❗️مولوی چنین داستان سازی می کند که معاویه، دایی مؤمنان! در قصرش خفته بود و در حالی که درهای قصر به روی همه بسته بود، شخصی او را بیدار می کند. معاویه متعجب از این که چه کسی توانسته وارد قصر و اتاق خواب او شود، می گوید: تو که هستی و چگونه جرأت کردی وارد قصر شوی؟! در این هنگام #ابلیس خود را معرفی میکند و میگوید او بوده است که معاویه را بیدار کرده است. معاویه از او می پرسد چرا مرا بیدار کردی؟ راستش را بگو!(تصویر در پست بعد)

«1⃣»
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
[ کانال برهان ]
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM