حکایتهای بهلول و ملانصرالدین
15.7K subscribers
4.9K photos
2.88K videos
3 files
243 links
📚حکایتهای آموزنده
👳ملانصرالدین و بهلول دانا😊

کانال ما رو به دوستانتون معرفی کنید
😍❤️
ادمین
@kurd1_pi
تبلیغات در شش کانال
@tablighat_bohlol
Download Telegram
🍁 ‌‌‌‌‌‌‌

معروف است ...
که روزی شخصی به خیام خردمند، که دوران
کهنسالی را پشت سر می گذاشت گفت : شما
به یاد دارید دقیقا پدر بزرگ من ، چه زمانی
درگذشت؟
خیام پرسید : این پرسش برای چیست ؟

آن جوان گفت : من شاید خیری برای اقوام و
دوستان خودم نداشته باشم اما تاریخ درگذشت
همه خویشانم را بدست آورده ام و می خواهم
روز وفات آنها بروم گورستان وبرایشان دعا کنم
و خیرات دهم و...

خیام خندید و گفت : آدم بدبختی هستی !
خداوند تو را فرستاده تا شادی بیافرینی و دست
زندگان ومستمندان را بگیری تا در سختی ومشقت
نمیرند حال تو فقط به دنبال مردگانت هستی ؟!..
بعد پشتش را به او کرد وگفت مرا با مرده پرستان
کاری نیست و از او دور شد ...

ارد بزرگ میگوید :
"کاویدن درغم ها مارا به خوشبختی نمی رساند"
درجایی دیگر نیز میگوید :
"آنکه ترانه زاری کشت میکند ، تباهیدن زندگی اش
را برداشت میکند"

امیدوارم همه ما ارزش زندگی را بدانیم و برای
شادی هم بکوشیم نه اسیر در غم و گریه و عزا...


📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌹سه‌شنبـه۲۸ فروردین ماهتون بخیر🌹

🌸الــهی این روز زیبا
🌼سهم دستاتون،بخشش
🌺سهم چشماتون،مهربانی

🌸سهم پاهاتون،استواری
🌼سهم زبانتون،صداقت
🌺سهم قلبتون،عشق

🌸سهم زنـدگیتـون
🌼انــسـانــیــت بــاشــه
🌺روزتون پراز انرژی مثبت

📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇

📚 @Bohlol_Molanosradin
📝 #از_سخنان_بهلول_دانا :

کسی که سخنانش نه راست است و نه دروغ ،"فيلسوف است"
کسی که راست و دروغ برای او يکی است، "چاپلوس است"
کسی که پول مي گيرد تا دروغ بگويد، "دلال است"
کسی که دروغ می گويد تا پول بگيرد، "گدا است"
کسی که پول می گيرد تا راست و دروغ را تشخيص دهد، "قاضی است"
کسی که پول می گيرد تا راست را دروغ و دروغ را راست جلوه دهد، "وکيل است"
کسی که جز راست چيزی نمی گويد، "بچه است"
کسی که به خودش هم دروغ می گويد، "متکبر است"
کسی که دروغ خودش را باور می کند، "ابله است"
کسی که سخنان دروغش شيرينست، "شاعر است"
کسی که علی رغم ميل باطنی خود دروغ می گويد، "همسر است"
کسی که اصلا دروغ نمی گويد، "مرده است"
کسی که دروغ می گويد و قسم هم می خورد، "بازاری است"
کسی که دروغ می گويد و خودش هم نمی فهمد، "پر حرف است"
کسی که مردم سخنان دروغ او را راست می پندارند، "سياستمدار است"
کسی که مردم سخنان راست او را دروغ می پندارند و به او می خندند، "ديوانه است "

🫧
📙کانال حکایتهای بهلول و ملانصرالدین👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
 🍁

خوب است آدمی جوری زندگی کند که آمدنش چیزی به این دنیا اضافه کند
و رفتنش چیزی از آن کم...!
حضور آدمی باید وزنی در این دنیا داشته باشد.
باید که جای پایش در این دنیا بماند.
آدم خوب است که آدم بماند و آدم تر از دنیا برود.
نیامده ایم تا جمع کنیم، آمده ایم تا ببخشیم، آمده ایم تا عشق را ؛
ایمان را ، دوستی را
با دیگران قسمت کنیم و غنی برویم
آمده ایم تا جای خالی ای را پر کنیم
که فقط و فقط با وجود ما پر میشود و بس! بی حضور ما نمایش زندگی چیزی کم داشت.
آمده ایم تا بازیگر خوب صحنه ی زندگی خود باشیم...
پس بهترین بازی خود را به نمایش بگذاریم...


📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
📙#داستان_افسانه_زندگی

خدا خر را آفرید و گفت: تو بار خواهی برد از زمانی که افتاب بدمد تا شب و 50 سال عمر خواهی کرد خر گفت:میخواهم خر باشم اما فقط بیست سال عمرکنم....خدا پذیرفت.
خدا سگ را آفرید و گفت: تو نگهبان خانه انسان خواهی شد و هرچه دادند خواهی خورد و سی سال عمر میکنی. سگ گفت :میخواهم سگ باشم اما سی سال زیاد است 15سال برایم کافیست...خدا پذیرفت.
خدا میمون را آفرید و گفت: تو مدام از شاخه ای به شاخه ای میپری و 20 سال عمر میکنی. میمون گفت میخواهم میمون باشم اما 10سال عمر کافیست........

و خدا انسان رو آفرید و گفت: تو اشرف مخلوقاتی سرور تمام زمین و 20 سال عمر میکنی انسان گفت: می خواهم انسان باشم اما آن سی سالی که خر نخواست ...پانزده سالی که سگ نخواست و ده سالی که میمون نخواست به من بده...

و اینچنین شد که ما فقط بیست سال مثل آدم زندگی میکنیم. بعد ازدواج میکنیم و سی سال مثل خر کار میکنیم و پانزده سال نگهبان خونه و بچه هامون میشیم و آخرش هم مثل میمون از خونه دختر به خونه پسر و از خونه پسر به خونه دختر میدویم....

این بود سرنوشتی که از خدا میخواستیم!!!!!!


📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚
@Bohlol_Molanosradin
📕#حکایت_ملا_و_طبیب

ملايی نزد طبيب رفت گفت:
فرزندم چند روزی است لب به غذا نميزند.
چه بايد كرد طبيب!!
طبيب گفت؛عمامه‌ات را بر سرش بگذار دنيا را خواهد خورد..

‌‌‎‌‌❖
📚مجموعه حکایتها و داستانهای آموزنده👇

📚 @Bohlol_Molanosradin
📕#تلنگر

زنده یاد حضرت آیت الله طالقانی:

یک دیکتاتور؛
دین را به استخدام می گیرد
شرف و انسانیت را به استخدام خود می گیرد
دروغ می گوید، فریب می دهد
خدا را شاهد می گیرد،
که من دلسوزترین مردم در حق شما ملت هستم
ولی روحیه اش لجوج ترین
و کینه ورزترین مردم است نسبت به خلق ...
وقتی سوار کار نشده وعده می دهد
وقتی سوار شد دیگر به هیچ چیز رحم نمیکند
این خاصیت یک دیکتاتور است....

روحش شاد و راهش هدایتگر آینده...

‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌❖
📚مجموعه حکایتها و داستانهای آموزنده👇

📚 @Bohlol_Molanosradin
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
به گورستان گذر کن تا
چه خوردند و چه پوشیدند و بردند..
" دو روزی زندگی کردند " و آخر
به هر حالی که بودند جان سپردند..

طمع بسیار کردند " مال دنیا "
ز روزی بیشتر هرگز نخوردند..
همانانی که بودند نور چشمی
تنش را در لحد محکم فشردند..
اگر شاه و گدا ، نادار و دارا
اجل آمد نفس بگرفت مُردند 👌👌


📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
📔#سیاست_از_دیدگاه_ملانصرالدین

زن ملانصرالدین از ملا پرسيد: سياست چیست؟

ملا گفت: يادت است قبل از ازدواج گفتم همه آرزو هايت را برآورده ميسازم؟
زن: بلی!
ملا: بعد از ازدواج چه شد؟
زن: هيچ!
ملانصرالدین گفت سياست هم همین است!😁

✔️
📙کانال حکایتهای بهلول و ملانصرالدین👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
📚#حکایت_بهلول_و_مستخدم

آورده اند که یکی از مستخدمین خلیفه هارون الرشید ماست خورده و مقداري از آن در ریـشش ریختـه
بود . بهلول از او سوال نمود چه خورده اي ؟ مـستخدم بـراي تمـسخر گفـت : کبـوتر خـورده ام . بهلـول
جواب داد قبل از آنکه بگویی من میدانستم و مستخدم پرسید از کجا میدانستی ؟
بهلول گفت : فضله ای برریشت نمودار است.😂


📙کانال حکایتهای بهلول و ملانصرالدین👇

📚 @Bohlol_Molanosradin
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
❤️𝐆𝐨𝐨𝐝 𝐍𝐢𝐠𝐡𝐭

شب بـــــا تمام پیچیدگے
چہ ســــــاده آرامش میبخشـد

چہ خـوب میـشـد
ما هم مثل شـب باشیم
آرام ڪننده ےدل ها

🌹شبتان در پناه خدا🌹

📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌸آرزویم این است نتراود اشک
🌼از چشم تو هرگز ، مگر از شوق زیاد
🌸نرود لبخند از عمق نگاهت هرگز
🌼و به اندازه هر روز تو عاشق باشی
🌸عاشق آن که تو را می خواهد
🌼و به لبخند تو از خویش رها می گردد
🌸و تــــو را دوستت می دارد
🌼به همان اندازه که دلت می خواهد

🌷لحظه‌هایتان آرام صبحتون بخير و شادی🌷

‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌  ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌   ‌‌‌‌‌‌‌‌‌   ‌‌‌‌‌‌‌‌   ‌‌‌‌‌‌  ‌‌‌‌‌‌‌‌    ‌‌‌‌‌‌‌‌      ‌‌‌‌‌‌‌

📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚
@Bohlol_Molanosradin
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎥#داستان_کوتاه_تصویری

📔حکایت زیبای مرد نادان و‌ چکاوک دانا برگرفته از مثنوی معنوی

🎙گوینده : مبین هدایت زاده
‌‌
📚مجموعه‌حکایتها و داستانهای‌آموزنده👇

📚 @Bohlol_Molanosradin
📕#حکایتی_طنز_اما_پندآموز

گویند شیخی در مسجدی پیش نماز بود.

روزی در حال سجده شیخ را دستشویی بگرفت
و نتوانست کاری بکند پس شلوار خیس شد
و سجده آخر طولانی شد.

جماعت پشت سر هم در حالت سجده ماندند.
بعد از مدتی شیخ از سجده بلند شد و سلام داد
و نماز به اتمام برد جماعت پشت سر علت این سجده طولانی را جویا شدند.
شیخ که نمیتوانست حال قضیه را باز گوید
دست به دامان دروغ شد و گفت:
در حال سجده دیدم زن و شوهر جوانی در دریای
سرخ در حال غرق شدن هستند
پس به کمک آنها رفتم و علت طولانی شدن این بود که آنجا رفته بودم.
جماعت جاهل و ساده لوح حرف شیخ را باور کرده و با خود گفتند: عجب شیخی نصیبمان شده!!

در بین آنها یکی خوش باورتر از همه بود به منزل رفت
و قضیه نجات آن زن و مرد جوان توسط شیخ
در حال سجده را به همسرش گفت
زن که بسیار با هوش و عاقل بود و گفت:
باید چنین شیخی را برای صرف غذا به خانه دعوت کنیم
تا خیر و برکت به خانه بیاید. مرد را این فکر خوش آمد
و زن گفت تنی چند از یاران شیخ را نیز دعوت کن.

القصه زن غذایی درست کرد شیخ و یاران از در درآمدند
زن غذا را در آشپزخانه منزل کشید و مرغهای پخته شده
را بر روی برنجها گذاشت و مرغ شیخ را زیر برنج پنهان کرد.
غذای هر یک از میهمانان را دادند
شیخ نگاهی به غذای خود انداخت به مرد ساده لوح گفت غذای من مرغ ندارد
مرد شرمنده شده بانوی خانه را خواست و گفت
چرا غذای شیخ مرغ ندارد زن گفت دارد ولی شیخ گفت که ندارد.
زن گفت: یا شیخ چطور از اینجا توانستی در دریای سرخ
زن و مردی را در حال غرق شدن ببینی
ولی مرغی که زیر برنج هست را نمیتوانی ببینی...!!

‼️امروزه نیز کم نیستند افرادی که پشت منبرها مردم را چیز فرض میکنند و بسیارند مردمان جاهلی که با جان و دل باور و ستایششان میکنند

‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌❖
📚مجموعه حکایتها و داستانهای آموزنده

📚 @Bohlol_Molanosradin
📕حکایتی بسیار زیبا و خواندنی

نگاه متفاوت مردم به یک مسئله

*خر مشهدی رجب را شبانه دزدیدند.*
*صبح شد و داد مشهدی رجب بالا رفت.*
*اهالی روستا جمع شدند.*

*یکی گفت : تقصیر معمار است که دیوار را کوتاه ساخته، دزد براحتی اومده داخل.*
*یکی گفت : تقصیر نجار است، درب طویله را محکم نساخته.*

*یکی گفت : تقصیر قفل‌ساز است، قفل ضعیفی ساخته.*
*یکی گفت : تقصیر خود الاغ است که سر وصدا نکرده تا مشهدی رجب بفهمه.*
*یکی گفت : تقصیر خود مشهدی رجب است که شب‌ها می‌رفته راحت می‌خوابیده، اون باید روزها می‌خوابید و شب‌ها کنار الاغش می‌نشست.*
*خلاصه همه مقصر بودند، به جز شخص دزد.*


📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚
@Bohlol_Molanosradin
📕#تلنگر

در کودکی همیشه برایم جای سوال بود:

که چرا پدرم دستهایش پینه دارد
و بعضی ها پیشانیشان

سالها گذشت
ومن از زندگی این را آموختم

که هرکس محل کسب درآمدش پینه میبندد...

‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌❖
📚مجموعه حکایتها و داستانهای آموزنده

📚 @Bohlol_Molanosradin
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌸𝑮𝒐𝒐𝒅 𝑴𝒐𝒓𝒏𝒊𝒏𝒈

☀️ صبح هست ....
خورشید یک یادآور روزمره است
که ما هم می‌توانیم از تاریکی برخیزیم و طلوع کنیم، که ما هم میتوانیم نور خود را بتاباتیم


📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇

📚 @Bohlol_Molanosradin
📔#حکایت_ملانصرالدین_و_حلوای_ثروتمندان


می گویند روزی ملا نصرالدین به همسرش گفت: برایم حلوا درست کن که تعریف آن را فراوان از ثروتمندان شنیده ام. همسرش می گوید: آرد گندم نداریم. ملا می گوید: از آرد جو استفاده کن. همسرش می گوید: شیر هم نداریم. ملا جواب می دهد: به جایش آب بریز. همسر ملا می گوید: شکر هم نداریم. ملا پاسخ می دهد: شکر نمی خواهد. همسر ملا دست به کار می شود و با آرد جو و آب، به اصطلاح حلوا می پزد. ملا بعد از خوردن، چهره درهم می کشد و می گوید: چه ذائقه بدی دارند این ثروتمندها !!

حالا ببینید حکایت بسیاری از ما برای رسیدن به موفقیت چیست! کارهایی که افراد موفق انجام میدهند را انجام نمیدهیم و انتظار داریم نتایجی را بگیریم که آنها میگیرند.


📗کانال حکایتهای بهلول و ملانصرالدین👇

📚 @Bohlol_Molanosradin
📚#داستان_کوتاه

شعر بنی آدم و معلم بی توجه

ﻣﻌﻠﻢ ﺍﺳﻢ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﺭﺍ ﺻﺪﺍ کرﺩ. ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﭘﺎی ﺗﺨﺘﻪ ﺭﻓﺖ. ﻣﻌﻠم گفت: «ﺷﻌﺮ بنی ﺁﺩﻡ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻥ.»
ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﺷﺮﻭﻉ کرﺩ:
بنی ﺁﺩﻡ ﺍﻋﻀﺎی یکدیگرﻧﺪ که ﺩﺭ ﺁﻓﺮینش ﺯ یک ﮔﻮﻫﺮﻧﺪ
ﭼﻮ ﻋﻀﻮی ﺑﻪ ﺩﺭﺩ ﺁﻭﺭﺩ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﺩﮔﺮ ﻋﻀﻮﻫﺎ ﺭﺍ ﻧﻤﺎﻧﺪ ﻗﺮﺍﺭ ﺑﻪ ﺍینجا که ﺭسید ﻣﺘﻮﻗﻒ ﺷﺪ. ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺖ: «بقیه ﺍﺵ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻥ!»
ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﮔﻔﺖ: «یادم نمی آید.»
ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺖ: «یعنی چی؟ این ﺷﻌﺮ ﺳﺎﺩﻩ ﺭﺍ ﻫﻢ ﻧﺘﻮﺍنستی ﺣﻔﻆ کنی؟!»
ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﮔﻔﺖ: «ﺁخه مشکل ﺩﺍﺷﺘﻢ. ﻣﺎﺩﺭﻡ مریض ﺍﺳﺖ ﻭ ﮔﻮﺷﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ، ﭘﺪﺭﻡ ﺳﺨﺖ کار می کند ﺍﻣﺎ ﻣﺨﺎﺭﺝ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﺑﺎﻻﺳﺖ، ﻣﻦ باید کارهای ﺧﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺑﺪﻫﻢ ﻭ ﻫﻮﺍی ﺧﻮﺍﻫﺮ برادرهایم ﺭﺍ ﻫﻢ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ، ببخشید.»
ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺖ: «ببخشید! همین؟! مشکل ﺩﺍﺭی که ﺩﺍﺭی، باید ﺷﻌﺮ ﺭﻭ ﺣﻔﻆ می کردی. مشکلات ﺗﻮ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻣﺮﺑﻮﻁ نمیشه!»

ﺩﺭ این ﻟﺤﻈﻪ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﮔﻔﺖ:

ﺗﻮ کز ﻣﺤﻨﺖ دیگران بی غمی
نشاید که ﻧﺎﻣﺖ ﻧﻬﻨﺪ آدمی!

‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌❖
📚مجموعه حکایتها و داستانهای آموزنده👇

📚 @Bohlol_Molanosradin
📕#داستان_کوتاه_طنز😁

دزدی وارد خانه یک پیر زنی شد و شروع کرد به جمع کردن اثاث خانه.
پیرزن که بیدار بود صداش کرد و گفت ننه نشان می دهد شما جوان خوبی هستید و از ناچاری دزدی می کنید آن وسایل سنگین ول کن بیا این النگوهای طلا به شما بدم فقط قبل از آن خوابی که قبل از آمدن شما دیدم برام تفسیر کن. دزد گفت خوب چی خواب دیدی.
پیرزن گفت خواب دیدم که همه اهل محل در یک باغ بزرگی در حال دویدن بودیم که من داخل نهر افتادم و برای بیرون اوردن من از نهر با صدای بلند پسرم عبود را صدا می کردم
عبووووووووود
عبووووووووود
بیا کمک.
پسرش عبود از خواب بیدار شد و مثل موشک از طبقه بالا آمد پایین و دزد رو گرفت و شروع کرد به زدن او پیرزن به پسرش گفت ننه بسه دیگر نزنش.

دزد گفت بگذار بزنه آخه منه خر نفهم برای دزدی اومدم یا تفسیر خواب 😂😂‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌


📚مجموعه حکایتها و داستانهای آموزنده👇

📚 @Bohlol_Molanosradin