This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌺سلام ، امیدوارم
در این صبح زیبا
🌺اميد و تندرستی
مهمون وجودتون
🌺سفره تون پربرکت
روزيتون افزون
🌺و دلتون قرص به
حضور خداوند باشه
🌸صبح زیباتون بخیر
جمعه تون شادِ شاد
❖
📚مجموعه حکایتها و داستانهای آموزنده
📚 @Bohlol_Molanosradin
در این صبح زیبا
🌺اميد و تندرستی
مهمون وجودتون
🌺سفره تون پربرکت
روزيتون افزون
🌺و دلتون قرص به
حضور خداوند باشه
🌸صبح زیباتون بخیر
جمعه تون شادِ شاد
❖
📚مجموعه حکایتها و داستانهای آموزنده
📚 @Bohlol_Molanosradin
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
یـادش بـخیـر ❤️
هـر جـمعه خونـه "مادربزرگ" جمـع مـیشدیـم
ریـز تـا درشـت، کـوچک تــا بـزرگ
از هـمهمهی زیـاد، صـدا به صــدا نـمیرسـید
آنقَـدَر میگفتـیم و میخندیدیم که اصـلاً متوجـهِ گذر زمان نمیشدیم
بـوی غـذای مادر بزرگ را تا چـند خیابان آنطرف تر مـیشد حس کرد
روزهای هفـته را روی دورِ تـند میزدیـم تا برسـیم به جمعه
جمعه های بچگی مان را با هیچ روزی عوض نمیکردیم
گـذشـت و گـذشـت "مـادربـزرگ" از میـانمان رفـت...
دورتـر و دورتـر شدیم
شـاید دیگر در مـاه و یا حـتی در سال یـکبار دورِ هم جمع شـویم
آن هم قـبلش طی میکنـیم میزبان اینـترنت داشته باشـد !
دیگـر از صـدای همهمه خـبری نـیست
همهی سـرها داخــل گـوشی شان هست
و جُـک ها و اخــبارِ روز را نـقل قـول میکنند
غـذا را از بیرون می آورند و به لـطفِ غــذا کنارِ هم مینشـینیم
❖
📚مجموعه حکایتها و داستانهای آموزنده
📚 @Bohlol_Molanosradin
هـر جـمعه خونـه "مادربزرگ" جمـع مـیشدیـم
ریـز تـا درشـت، کـوچک تــا بـزرگ
از هـمهمهی زیـاد، صـدا به صــدا نـمیرسـید
آنقَـدَر میگفتـیم و میخندیدیم که اصـلاً متوجـهِ گذر زمان نمیشدیم
بـوی غـذای مادر بزرگ را تا چـند خیابان آنطرف تر مـیشد حس کرد
روزهای هفـته را روی دورِ تـند میزدیـم تا برسـیم به جمعه
جمعه های بچگی مان را با هیچ روزی عوض نمیکردیم
گـذشـت و گـذشـت "مـادربـزرگ" از میـانمان رفـت...
دورتـر و دورتـر شدیم
شـاید دیگر در مـاه و یا حـتی در سال یـکبار دورِ هم جمع شـویم
آن هم قـبلش طی میکنـیم میزبان اینـترنت داشته باشـد !
دیگـر از صـدای همهمه خـبری نـیست
همهی سـرها داخــل گـوشی شان هست
و جُـک ها و اخــبارِ روز را نـقل قـول میکنند
غـذا را از بیرون می آورند و به لـطفِ غــذا کنارِ هم مینشـینیم
❖
📚مجموعه حکایتها و داستانهای آموزنده
📚 @Bohlol_Molanosradin
در روزگاران پیشین، شغلی بنام خوشه چینی وجود داشت. آنها که دست شان تنگ بود و خرمن و مزرعه ای نداشتند، پشت سر دِروگر ها راه میرفتند و خوشه های جامانده را از زمین بر میداشتند و گاهی صاحب مزرعه به دروگران دستور میداد که شلخته درو کنند تا چیزی هم گیر خوشه چین ها بیاید.
حافظ نيز در شعرى چنين میفرماید :
ثوابت باشد ای دارای خرمن
اگر رحمی کنی بر خوشه چینی
دستفروشان «خوشه چین» های روزگار ما هستند! آنهايى که در این هوای سرد چشم دارند به اینکه از جیب ما «اسکناسی» بیرون بیاید و چیزی از بساط مختصرشان بخریم. گاهی لازم است شلخته درو کنیم و شلخته خرج کنیم
❖
📚مجموعه حکایتها و داستانهای آموزنده
📚 @Bohlol_Molanosradin
حافظ نيز در شعرى چنين میفرماید :
ثوابت باشد ای دارای خرمن
اگر رحمی کنی بر خوشه چینی
دستفروشان «خوشه چین» های روزگار ما هستند! آنهايى که در این هوای سرد چشم دارند به اینکه از جیب ما «اسکناسی» بیرون بیاید و چیزی از بساط مختصرشان بخریم. گاهی لازم است شلخته درو کنیم و شلخته خرج کنیم
❖
📚مجموعه حکایتها و داستانهای آموزنده
📚 @Bohlol_Molanosradin
📚#حکایتی_زیبا_و_خواندنی
👌#عاليه_حتما_بخونيد👇🏻
از عزرائیل پرسیدند:
تابه حال گریه نکردی زمانیکه جان بنی آدمی را میگرفتی؟
عزرائیل جواب داد:
یک بارخندیدم،
یک بارگریه کردم
ویک بارترسیدم.
"خنده ام" زمانی بودکه به من فرمان داده شد جان مردی رابگیرم،اورادرکنارکفاشی یافتم که به کفاش میگفت:کفشم را طوری بدوز که یک سال دوام بیاورد! به حالش خندیدم وجانش راگرفتم..
"گریه ام"زمانی بود که به من دستور داده شدجان زنی رابگیرم، او را دربیابانی گرم وبی درخت و آب یافتم که درحال زایمان بود..منتظرماندم تا نوزادش به دنیا آمد سپس جانش را گرفتم..دلم به حال آن نوزاد بی سرپناه درآن بیابان گرم سوخت وگریه کردم..
"ترسم"زمانی بودکه خداوندبه من امر کرد جان فقیهی را بگیرم نوری ازاتاقش می آمد هرچه نزدیکتر میشدم نور بیشترمی شد و زمانی که جانش را می گرفتم از درخشش چهره اش وحشت زده شدم.. دراین هنگام خداوندفرمود:
میدانی آن عالم نورانی کیست؟..
او همان نوزادی ست که جان مادرش راگرفتی.
من مسئولیت حمایتش را عهده دار بودم هرگز گمان مکن که باوجودمن، موجودی درجهان بی سرپناه خواهد بود👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻
❖
📚مجموعه حکایتها و داستانهای آموزنده
📚 @Bohlol_Molanosradin
👌#عاليه_حتما_بخونيد👇🏻
از عزرائیل پرسیدند:
تابه حال گریه نکردی زمانیکه جان بنی آدمی را میگرفتی؟
عزرائیل جواب داد:
یک بارخندیدم،
یک بارگریه کردم
ویک بارترسیدم.
"خنده ام" زمانی بودکه به من فرمان داده شد جان مردی رابگیرم،اورادرکنارکفاشی یافتم که به کفاش میگفت:کفشم را طوری بدوز که یک سال دوام بیاورد! به حالش خندیدم وجانش راگرفتم..
"گریه ام"زمانی بود که به من دستور داده شدجان زنی رابگیرم، او را دربیابانی گرم وبی درخت و آب یافتم که درحال زایمان بود..منتظرماندم تا نوزادش به دنیا آمد سپس جانش را گرفتم..دلم به حال آن نوزاد بی سرپناه درآن بیابان گرم سوخت وگریه کردم..
"ترسم"زمانی بودکه خداوندبه من امر کرد جان فقیهی را بگیرم نوری ازاتاقش می آمد هرچه نزدیکتر میشدم نور بیشترمی شد و زمانی که جانش را می گرفتم از درخشش چهره اش وحشت زده شدم.. دراین هنگام خداوندفرمود:
میدانی آن عالم نورانی کیست؟..
او همان نوزادی ست که جان مادرش راگرفتی.
من مسئولیت حمایتش را عهده دار بودم هرگز گمان مکن که باوجودمن، موجودی درجهان بی سرپناه خواهد بود👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻
❖
📚مجموعه حکایتها و داستانهای آموزنده
📚 @Bohlol_Molanosradin
📔🌺امام علی( ع) :
سخن را تا نگفتهاى در
بند توست
چون گفتى تو در بندآنى
پس زبانت را
چون طلاونقرهات حفظ كن
چه بسا يك كلمه
نعمتى را از بينبرده و
عذابى را پيشآورده
❖
📚مجموعه حکایتها و داستانهای آموزنده
📚 @Bohlol_Molanosradin
سخن را تا نگفتهاى در
بند توست
چون گفتى تو در بندآنى
پس زبانت را
چون طلاونقرهات حفظ كن
چه بسا يك كلمه
نعمتى را از بينبرده و
عذابى را پيشآورده
❖
📚مجموعه حکایتها و داستانهای آموزنده
📚 @Bohlol_Molanosradin
دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ.
ای هیچ برای هیچ بر هیچ مپیچ
دانی که پس از عمر چه ماند باقی؟
مهر است و محبت است و باقی همه هیچ
🖊مولانا
❖
📚مجموعه حکایتها و داستانهای آموزنده
📚 @Bohlol_Molanosradin
ای هیچ برای هیچ بر هیچ مپیچ
دانی که پس از عمر چه ماند باقی؟
مهر است و محبت است و باقی همه هیچ
🖊مولانا
❖
📚مجموعه حکایتها و داستانهای آموزنده
📚 @Bohlol_Molanosradin
هرگز به خاطر مردم تغيیر نكن
اين جماعت هر روز تو را جور دیگری
می خواهند...
شهری كه همه در آن می لنگند
به كسي كه راست راه می رود
می خندند...
ياد بگير تنها کسی كه لبخند تو را
می خواهد عكاس است
كه او هم پولش را می گيرد...
به چیزی كه دل ندارد دل نبند ...
هرگز تمامت را برای کسی رو نكن'''
بگذار کمی دست نيافتنی باشی...
آدم ها تمامت كه كنند
رهايت می كنند ...
❖
📚مجموعه حکایتها و داستانهای آموزنده
📚 @Bohlol_Molanosradin
اين جماعت هر روز تو را جور دیگری
می خواهند...
شهری كه همه در آن می لنگند
به كسي كه راست راه می رود
می خندند...
ياد بگير تنها کسی كه لبخند تو را
می خواهد عكاس است
كه او هم پولش را می گيرد...
به چیزی كه دل ندارد دل نبند ...
هرگز تمامت را برای کسی رو نكن'''
بگذار کمی دست نيافتنی باشی...
آدم ها تمامت كه كنند
رهايت می كنند ...
❖
📚مجموعه حکایتها و داستانهای آموزنده
📚 @Bohlol_Molanosradin
در زندگی همه چیز به سادگی فقط وجود دارد.
در زندگی «باید» وجود ندارد.
واژهی «باید» را انسان آفریده است.
زمانیكه از واژهی«باید» استفاده میكنی،
زندگی را به دو بخشِ «خوب»
و «بد» تقسیم میكنی.
زمانیكه بگویی «باید اینطور باشد»
و یا «نباید چنین باشد»،
از واقعیت زندگی «و آنچه که هست» دور شدهای.
واقعیت همان چیزی است كه وجود دارد.
هرگز از «باید» و «نباید»استفاده نكن
وگرنه محكومیت،
سرزنش و رنج در پی خواهد داشت.
#اشو
❖
📚مجموعه حکایتها و داستانهای آموزنده
📚 @Bohlol_Molanosradin
در زندگی «باید» وجود ندارد.
واژهی «باید» را انسان آفریده است.
زمانیكه از واژهی«باید» استفاده میكنی،
زندگی را به دو بخشِ «خوب»
و «بد» تقسیم میكنی.
زمانیكه بگویی «باید اینطور باشد»
و یا «نباید چنین باشد»،
از واقعیت زندگی «و آنچه که هست» دور شدهای.
واقعیت همان چیزی است كه وجود دارد.
هرگز از «باید» و «نباید»استفاده نكن
وگرنه محكومیت،
سرزنش و رنج در پی خواهد داشت.
#اشو
❖
📚مجموعه حکایتها و داستانهای آموزنده
📚 @Bohlol_Molanosradin
هرگز منتظر فرداى خيالى نباش.
سهمت را از شادى زندگى همين امروز بگير.
فراموش نکن مقصد هميشه جايى در انتهاى مسير نيست!
مقصد لذت بردن از قدمهايی است که بین مبدا تا مقصد بر میداریم!
نگران فردا مباش،
از گندم زار من و تو مشتی کاه میماند برای بادها...
❖
📚مجموعه حکایتها و داستانهای آموزنده
📚 @Bohlol_Molanosradin
سهمت را از شادى زندگى همين امروز بگير.
فراموش نکن مقصد هميشه جايى در انتهاى مسير نيست!
مقصد لذت بردن از قدمهايی است که بین مبدا تا مقصد بر میداریم!
نگران فردا مباش،
از گندم زار من و تو مشتی کاه میماند برای بادها...
❖
📚مجموعه حکایتها و داستانهای آموزنده
📚 @Bohlol_Molanosradin
📔#حکایت
مُشک را گفتند تو را یک عیب هست
با هر که نشینی از بوی خوشت به او دهی
گفت:
زیرا که ننگرم با که هستم
به آن بنگرم که من که هستم
❖
📚مجموعه حکایتها و داستانهای آموزنده
📚 @Bohlol_Molanosradin
مُشک را گفتند تو را یک عیب هست
با هر که نشینی از بوی خوشت به او دهی
گفت:
زیرا که ننگرم با که هستم
به آن بنگرم که من که هستم
❖
📚مجموعه حکایتها و داستانهای آموزنده
📚 @Bohlol_Molanosradin
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
قابل توجه جنگ طلبان....
فیلمی که چهره ی زشت جنگ را نشان ميدهد...
مناطق تاريخى و ديدنى سوریه قـــبــل و بــــعــد از جنگ....
جنگ برنده ندارد...
🎥#حتمأببینید...
❖
📚مجموعه حکایتها و داستانهای آموزنده
📚 @Bohlol_Molanosradin
فیلمی که چهره ی زشت جنگ را نشان ميدهد...
مناطق تاريخى و ديدنى سوریه قـــبــل و بــــعــد از جنگ....
جنگ برنده ندارد...
🎥#حتمأببینید...
❖
📚مجموعه حکایتها و داستانهای آموزنده
📚 @Bohlol_Molanosradin
اكثر انسانها حتی جسارت
دور ريختن لباسهايی كه
مدتهاست بدون استفاده در
كمدهايشان آويخته شده را ندارند،
بعد از آنها توقع داريم كه
باورهای غلطی را كه قرن هاست
در ذهنشان زنجير شده است به
راحتی كنار بگذارند و دور بريزند ...!!!
"جهل" نرمترين بالشی ست كه بشر
ميتواند سر خود را بگذارد و آرام بخوابد!
👤گاندى
❖
📚مجموعه حکایتها و داستانهای آموزنده
📚 @Bohlol_Molanosradin
❖
واقعا قشنگه
حتما بخونید آرامش میده 🌹
اگر از خودخواهی کسی به تنگ آمده ای، او را خوار مساز؛ بهترین راه آن است که چند روزی رهایش کنی.
گاهی شاپرکی را از تار عنکبوت میگیری تا خیلی آرام رهایش کنی،شاپرک میان دستانت له میشود....
نیت تو کجا و سرنوشت کجا
هنگامی که افسرده ای ،بدان جایی در اعماق وجودت ،حضور " خدا " را فراموش کرده ای...
لحظه ها ،
تنها مهاجرانی هستند
که هر گز بر نمی گردند
هرگز !
ﮔﻼﯾـﻪ ﻫﺎ ﻋﯿﺒﯽ ﻧـﺪﺍﺭد ...
اما ﮐﻨــــﺎﯾﻪ ﻫــﺎ ﻭﯾـــ ــﺮﺍﻥ ﻣﯿـکند
سه چیز را نگه دار:
گرسنگیت را سر سفره دیگران
زبانت را در جمع
و چشمت را در خانه دوست . .
عاشــق طرز فکر آدمهـــا نشویــد
آدمهـــا زیــبا فکـــر میکنند
زیـــبا حرف میزنند
امـــا زیــبا زندگـــی نمیکنند.
مراقب باش
بعضی حرف ها فقط قابل بخشش هستند
نه فراموش شدن !
آرزوهایت را کنار نگذار
دنیا بالاخره مجبور می شود با دلت کنار بیاید !
❖
📚مجموعه حکایتها و داستانهای آموزنده
📚 @Bohlol_Molanosradin
واقعا قشنگه
حتما بخونید آرامش میده 🌹
اگر از خودخواهی کسی به تنگ آمده ای، او را خوار مساز؛ بهترین راه آن است که چند روزی رهایش کنی.
گاهی شاپرکی را از تار عنکبوت میگیری تا خیلی آرام رهایش کنی،شاپرک میان دستانت له میشود....
نیت تو کجا و سرنوشت کجا
هنگامی که افسرده ای ،بدان جایی در اعماق وجودت ،حضور " خدا " را فراموش کرده ای...
لحظه ها ،
تنها مهاجرانی هستند
که هر گز بر نمی گردند
هرگز !
ﮔﻼﯾـﻪ ﻫﺎ ﻋﯿﺒﯽ ﻧـﺪﺍﺭد ...
اما ﮐﻨــــﺎﯾﻪ ﻫــﺎ ﻭﯾـــ ــﺮﺍﻥ ﻣﯿـکند
سه چیز را نگه دار:
گرسنگیت را سر سفره دیگران
زبانت را در جمع
و چشمت را در خانه دوست . .
عاشــق طرز فکر آدمهـــا نشویــد
آدمهـــا زیــبا فکـــر میکنند
زیـــبا حرف میزنند
امـــا زیــبا زندگـــی نمیکنند.
مراقب باش
بعضی حرف ها فقط قابل بخشش هستند
نه فراموش شدن !
آرزوهایت را کنار نگذار
دنیا بالاخره مجبور می شود با دلت کنار بیاید !
❖
📚مجموعه حکایتها و داستانهای آموزنده
📚 @Bohlol_Molanosradin
الهـی⭐
یـاورمان بـاش ⭐️
تامحتاج روزگار نباشیم⭐️
همدممان باش
تا که تنهای روزگـار نباشیم ⭐️
کنارمان بمان
تا که بی کس روزگار نباشیم⭐️
وخدایمان باش
تا بنده این روزگار نباشیم⭐️
شبتون بخیر
آرامش شب نصیبتون⭐️
❖
📚مجموعه حکایتها و داستانهای آموزنده
📚 @Bohlol_Molanosradin
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
صبحها
صبح بخیرتان را بلندتر بگویید...
بگذارید زندگی جریان پیدا کند
در رگهای خشک شدهٔ دنیایمان!
🌹صبح بخیر زندگی🌹
❖
📚مجموعه حکایتها و داستانهای آموزنده
📚 @Bohlol_Molanosradin
صبح بخیرتان را بلندتر بگویید...
بگذارید زندگی جریان پیدا کند
در رگهای خشک شدهٔ دنیایمان!
🌹صبح بخیر زندگی🌹
❖
📚مجموعه حکایتها و داستانهای آموزنده
📚 @Bohlol_Molanosradin
📔#حکایت_آموزنده
قطره عسلی بر زمین افتاد، مورچه کوچکی آمد و از آن چشید و خواست که برود اما مزه ی عسل برایش اعجاب انگیز بود، پس برگشت و جرعه دیگری نوشید ...
باز عزم رفتن کرد، اما احساس کرد که خوردن از لبه عسل کفایت نمی کند و مزه واقعی را نمی دهد، پس بر آن شد تا خود را در عسل بیندازد تا هر جه بیشتر و بیشتر لذت ببرد ...
مورچه در عسل غوطه ور شد و لذت می برد ...
اما ( افسوس ) که نتوانست از آن خارج شود، پاهایش خشک و به زمین چسبیده بود و توانایی حرکت نداشت ...
در این حال ماند تا آنکه نهایتا مرد ...
بنجامین فرانکلین می گوید: دنیا چیزی نیست جز قطره عسلی بزرگ!
پس آنکه به نوشیدن مقدار کمی از آن اکتفا کرد نجات می یابد، و آنکه در شیرینی آن غرق شد هلاک می شود ...
این است حکایت دنیا...
❖
📚مجموعه حکایتها و داستانهای آموزنده
📚 @Bohlol_Molanosradin
قطره عسلی بر زمین افتاد، مورچه کوچکی آمد و از آن چشید و خواست که برود اما مزه ی عسل برایش اعجاب انگیز بود، پس برگشت و جرعه دیگری نوشید ...
باز عزم رفتن کرد، اما احساس کرد که خوردن از لبه عسل کفایت نمی کند و مزه واقعی را نمی دهد، پس بر آن شد تا خود را در عسل بیندازد تا هر جه بیشتر و بیشتر لذت ببرد ...
مورچه در عسل غوطه ور شد و لذت می برد ...
اما ( افسوس ) که نتوانست از آن خارج شود، پاهایش خشک و به زمین چسبیده بود و توانایی حرکت نداشت ...
در این حال ماند تا آنکه نهایتا مرد ...
بنجامین فرانکلین می گوید: دنیا چیزی نیست جز قطره عسلی بزرگ!
پس آنکه به نوشیدن مقدار کمی از آن اکتفا کرد نجات می یابد، و آنکه در شیرینی آن غرق شد هلاک می شود ...
این است حکایت دنیا...
❖
📚مجموعه حکایتها و داستانهای آموزنده
📚 @Bohlol_Molanosradin
آنکس که بدم گفت،بدی سیرت اوست
وانکس که مراگفت نکو خود نیکوست
حال متکلم از کلامش پیداست
ازکوزه همان برون تراود که در اوست
👤شیخ بهایی
❖
📚مجموعه حکایتها و داستانهای آموزنده
📚 @Bohlol_Molanosradin
مشهورترین ضرب المثل های ملل مختلف جهان:
اسپانیایی:
کسی یکبار به دزده همیشه میدزده!
آفریقایی :
دوست خوب رو باید با هر دو دست نگه داشت!
عربی:
هیچ کس را وادار به دو کار نکن! جنگیدن و ازدواج!
دانمارکی :
وقتی آش از آسمون میباره گدا قاشق نداره!
روسی :
برای کسی که شکمش خالیه هرباری سنگینه!!!
❖
📚مجموعه حکایتها و داستانهای آموزنده
📚 @Bohlol_Molanosradin
اسپانیایی:
کسی یکبار به دزده همیشه میدزده!
آفریقایی :
دوست خوب رو باید با هر دو دست نگه داشت!
عربی:
هیچ کس را وادار به دو کار نکن! جنگیدن و ازدواج!
دانمارکی :
وقتی آش از آسمون میباره گدا قاشق نداره!
روسی :
برای کسی که شکمش خالیه هرباری سنگینه!!!
❖
📚مجموعه حکایتها و داستانهای آموزنده
📚 @Bohlol_Molanosradin
📔حکایت_شیخ_و_دزدها
شیخی پای منبر در مورد حلال و حرام صحبت میکرد و می گفت :
روزی سه تا دزد به خونه یک تاجر دینداری زدند و کلی پول و سکه رو روی خر صاحبخونه گذاشتن و زدن بیرون!!
تو مسیر دوتاشون دسیسه چیدن که سومی رو بکشن تا سهمشون بیشتر بشه و همین کارو هم کردن!!
بعدش آب و غذایی خوردن و باز راه افتادن که یه دفعه یکیشون خنجر کشید و رفیق دومیش رو هم کشت!!
شب که شد دزد آخر دلدرد شدیدی گرفت و بر اثر سمی که شریک قبلیش در غذایش ریخته بود ، مُرد!!
الاغ که تنها مانده بود ، راه صاحبخونه را در پیش گرفت و بهمراه مال به خانه تاجر دیندار برگشت...
این یعنی مال حلال به صاحبش برمیگردد!!
مردم پای منبر صلواتی بلند فرستادند که ، معتادی بلند شد و گفت:
ای شیخ!
تمام دزدا که مردند، پس جریان رو کی واستون تعریف کرده!؟؟ خره؟!
بعد از آنروز دیگر کسی شیخ را ندید!
❖
📚مجموعه حکایتها و داستانهای آموزنده
📚 @Bohlol_Molanosradin
شیخی پای منبر در مورد حلال و حرام صحبت میکرد و می گفت :
روزی سه تا دزد به خونه یک تاجر دینداری زدند و کلی پول و سکه رو روی خر صاحبخونه گذاشتن و زدن بیرون!!
تو مسیر دوتاشون دسیسه چیدن که سومی رو بکشن تا سهمشون بیشتر بشه و همین کارو هم کردن!!
بعدش آب و غذایی خوردن و باز راه افتادن که یه دفعه یکیشون خنجر کشید و رفیق دومیش رو هم کشت!!
شب که شد دزد آخر دلدرد شدیدی گرفت و بر اثر سمی که شریک قبلیش در غذایش ریخته بود ، مُرد!!
الاغ که تنها مانده بود ، راه صاحبخونه را در پیش گرفت و بهمراه مال به خانه تاجر دیندار برگشت...
این یعنی مال حلال به صاحبش برمیگردد!!
مردم پای منبر صلواتی بلند فرستادند که ، معتادی بلند شد و گفت:
ای شیخ!
تمام دزدا که مردند، پس جریان رو کی واستون تعریف کرده!؟؟ خره؟!
بعد از آنروز دیگر کسی شیخ را ندید!
❖
📚مجموعه حکایتها و داستانهای آموزنده
📚 @Bohlol_Molanosradin
🌷🌹طنز وکیل مجلس
«با اجازه حافظ»
ستاره ای بدمید و وکیل مجلس شد
دل رمیده ما را انیس و مونس شد
نگار ما که به مکتب نرفت و خط ننوشت
به برکت ژن مرغوب خود مهندس شد
چنان به بخش خصوصی علاقه پیدا کرد
که عضو ارشد ده هیئت مؤسس شد
سرک کشید به بازار بورس اما بعد
گرفت بورسیه و بعد از آن مدرس شد
کسی که حرف حسابش جوی نمی ارزید
جفنگ ساده او کیمیای هر مس شد
حساب یک قلم از اختلاس او جوری است
که علم بی خبر افتاد و عقل بی حس شد
یکی چو حضرت ایشان شد و یکی چون من
مسیر شعر و ادب طی نمود و مفلس شد
❖
📚مجموعه حکایتها و داستانهای آموزنده
📚 @Bohlol_Molanosradin
«با اجازه حافظ»
ستاره ای بدمید و وکیل مجلس شد
دل رمیده ما را انیس و مونس شد
نگار ما که به مکتب نرفت و خط ننوشت
به برکت ژن مرغوب خود مهندس شد
چنان به بخش خصوصی علاقه پیدا کرد
که عضو ارشد ده هیئت مؤسس شد
سرک کشید به بازار بورس اما بعد
گرفت بورسیه و بعد از آن مدرس شد
کسی که حرف حسابش جوی نمی ارزید
جفنگ ساده او کیمیای هر مس شد
حساب یک قلم از اختلاس او جوری است
که علم بی خبر افتاد و عقل بی حس شد
یکی چو حضرت ایشان شد و یکی چون من
مسیر شعر و ادب طی نمود و مفلس شد
❖
📚مجموعه حکایتها و داستانهای آموزنده
📚 @Bohlol_Molanosradin