حکایتهای بهلول و ملانصرالدین
15.8K subscribers
4.91K photos
2.88K videos
3 files
243 links
📚حکایتهای آموزنده
👳ملانصرالدین و بهلول دانا😊

کانال ما رو به دوستانتون معرفی کنید
😍❤️
ادمین
@kurd1_pi
تبلیغات در شش کانال
@tablighat_bohlol
Download Telegram
📘#حکایت_بهلول

●  می‌گویند: مسجدی می‌ساختند، بهلول سر رسید و پرسید: چه می‌کنید؟ گفتند: مسجد می‌سازیم.

گفت: برای چه؟ پاسخ دادند: برای چه ندارد، برای رضای خدا.

بهلول خواست میزان اخلاص بانیان خیر را به خودشان بفهماند، محرمانه سفارش داد سنگی تراشیدند و روی آن نوشتند «مسجد بهلول» شبانه آن را بالای سر در مسجد نصب کرد.

سازندگان مسجد روز بعد آمدند و دیدند بالای در مسجد نوشته شده است «مسجد بهلول». ناراحت شدند؛ بهلول را پیدا کردند و به باد کتک گرفتند که زحمات دیگران را به نام خودت قلمداد می‌کنی؟

بهلول گفت: مگر شما نگفتید که مسجد را برای خدا ساخته ایم؟ فرضا مردم اشتباه کنند و گمان کنند که من مسجد را ساخته‌ام، خدا که اشتباه نمی‌کند.



📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
🔰 همستر تیک آبی گرفت

🔹 پروژه جدید با اسم hamSter که تیک آبی تلگرام رو گرفته ‌و عین ناتکوین داره با سرعت بالا میاد :||

🔹 به هیچ‌وجه از دستش ندید که بعدا دلتون میسوزه

شروع درآمد دلاری👇
👇👇👇

https://t.me/hamsTer_kombat_bot/start?startapp=kentId285341263
⚠️هميشه بايد
مراقب سه چيز باشيم:↯↯

➊⇜وقتي تنها هستيم
🔅مراقب افكار خود🔅

➋⇜وقتي با خانواده هستيم
🔅مراقب اخلاق خود...🔅

➌⇜و زماني كه درجامعه هستيم
🔅مراقب زبان خود...🔅


📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
📚#حکایتی_خواندنی_از_ملانصرالدین

روزی کسی در کوچه پس گردنی محکمی به ملانصرالدین زد و سپس شروع به عذرخواهی کرد که ببخشید اشتباه کردم و شما را بجای کس دیگر گرفته بودم. ملا قانع نشد ، گریبان او را گرفت و پیش قاضی برد و ماجرا را باز گفت.

قاضی حکم کرد: ملا در عوض یک پس گردنی به آن شخص بزند. ملا به این امر راضی نشد. قاضی حکم کرد به عوض پس گردنی یک سکه طلا بایستی آن مرد به ملا بدهد. ناچار تسلیم شده و برای آوردن سکه از محکمه بیرون رفت.

ملا قدری به انتظار نشست. بعد در حالی که داشت در محکمه قدم میزد نگاهش به پس گردن کلفت قاضی افتاد پس درنگ نکرد و پس گردنی محکمی نثار قاضی کرد و گفت:

چون عیال در خانه منتظر من است و من زیاد وقت نشستن ندارم هر وقت آن مرد سکه را آورد شما در مقابل این پس گردنی آن سکه طلا را بگیرید.😁


📗حکایتهای بهلول و ملانصرالدین👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
✍🏻 ارزششو داشته باشید
وقتی یکی هر چند وقت حالتو می پرسه
وقتی یکی بی دلیل زنگ می زنه
وقتی پیشِت می شینه سر صحبت رو باز می کنه
وقتی سلامش خشک و خالی نیست و پرِ قربون صدقه است
وقتی یکی هوا تو داره وقتی میگه چائیت سرد نشه 🌸
وقتی میگه نبینم غم تو
فدا سرت... اینا یعنی برام ارزش داری مهمی ... برای دیگران ارزش قائل شیم
در حقیقت برای خودمون ارزش قائل شدیم
ارزششو داشته باشیم...🌸🍃


📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
قاضی شهر خواست با بهلول شوخی کند از او پرسید می خواهم مسئله ای از تو بپرسم آیا حاضری جواب بدهی ؟

بهلول گفت : آنچه را می دانم جواب می دهم و هر چه را ندانم از شما خواهم پرسید

قاضی پرسید : اگر سگی از بامی به بام دیگر جست و بادی از او رها شد آن باد متعلق به کدام یک از صاحبان بامهاست

بهلول گفت : به هر بامی که نزدیکتر است متعلق به اوست . 

قاضی گفت : اگر فاصله هر دو بام برابر باشد چطور ؟

بهلول گفت : نصف باد به صاحب اولی بام و نصف دیگر به دومی تعلق می گیرد .

قاضی گفت : چنانچه صاحبان خانه غایب باشند تکلیف چیست ؟ 

بهلول گفت : در این صورت جزو بیت المال است و به قاضی تعلق می گیرد
😁



📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
📘#حکایتی_خواندنی

🧐اندکی تأمل

حیوانات مزرعه همیشه باید کار میکردند نه شیر گاوها به گوساله هایشان میرسید و نه تخم مرغ ها منجر به تولد یک جوجه همه دسترنج #حیوانات متعلق به آقای جونز صاحب بی رحم مزرعه بود غذای حیوانات مزرعه اندک و در حد بخور و نمیر بود تا جان داشتند از ترس چوب و ترکه کار میکردند وقتی حیوانی از کار افتاده میشد یا #کشته میشد و یا در دور دست رها ...

- در این مزرعه زاغی بود که رابطه خوبی با آقای جونز داشت او برای حیوانات مزرعه از دنیایی دیگر حرف میزد میگفت : ما حیوانات وقتی بمیریم به سرزمین " شیر و عسل " میرویم آنجا دیگر نیازی به کار کردن نیست میگفت : سرزمین شیر و عسل آن بالاهاست بالای #ابرها ! حتی ادعا میکرد در یکی از پروازهایش آنجا را به چشم خود دیده است بسیاری از حیوانات مزرعه حرف او را باور و سختی ها را تحمل میکردند



📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin


انسانها و اشکال هندسی

"آدمها" هم مثل "اشکال هندسی" هستند:

بعضیها همیشه با همه "موازی" هستند و کاری با هیچ کسی ندارند!

بعضیها "متقاطعند" همه را قطع می‌کنند سوهان اعصاب، همیشه رو مخ آدمها هستند!

بعضیها "نقطه اند" کوچکند و قد خودشان حرف می‌زنند!

بعضیها "پاره خطند" اول و آخرشون معلوم نیست کجاست؟!

بعضیها "دایره اند" با همه کنار می آیند ، همه هم دوسشان دارند، موج مثبت می‌دهند!

بعضیها "مثلثند" هر جور نگاهشان کنی تند و تیز و رک هستند مثل تابلو خطر می‌مانند!

بعضیها "مربعند" چارچوب دارند منظم و خشکند!

بعضیها هم "خط خطیند" مثل مایعات به شکل ظرفشون درمیان یه بار خط ، یه بار تیز، یه بار خشک گاهی هم صمیمی!

🔶امیدواریم شما دایره ای باشد....
..


📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
🍁 ‌‌‌‌‌‌‌

#تلنگر

🎨 زندگیست دیگر ...
همیشه که همه ی رنگ هایش جور نیست،
همه ی سازهایش کوک نیست،
حواست_باشد به این روزهایی که دیگر بر نمی گردد ...
به فرصت هایی که مثل باد می آیند و می روند و همیشگی نیستند.
به این سالها که به سرعتِ برق گذشتند...
به جوانی که می رود،
به میانسالی که می آید،
حواست باشد به کوتاهی زندگي ! 👌🏻



📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
🍁


باید برای بعضی "از دست دادن‌ها"
از خدا تشکر کرد و برای
بعضی رفتن‌ها، از آدم‌ها ...!
باید تشکر کرد که رفتند و از
دست رفتند و ما را قوی‌تر کردند.
باید تشکر کرد که ما را با نعمت بزرگِ
نداشتن خودشان آشنا کردند.
که گاهی نداشتن‌ها پر منفعت‌تر است
از داشتن‌ها، و از دست دادن‌ها
آموزنده‌تر است از به دست آوردن‌ها !

باید اعتراف کرد که اگر نمی‌رفتند
ما هرگز ارزش واقعی خودمان را
نمی‌فهمیدیم و تنهایی ایستادن را
بلد نمی‌شدیم.
باید اعتراف کرد که اگر از دستشان
نمی‌دادیم، آرامشمان را به دست نمی‌آوردیم.
باید اعتراف کرد که اگر هنوز هم بودند؛
ما آدمِ جسورِ امروز نبودیم...👌
.



📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
طوری زندگی کن که مرگت برای بقیه عروسی نباشد....



📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
وقتی #ارنست_چگوارا را در پناهگاهش با کمک چوپان خبرچین دستگیر کردند، یکی از چوپان پرسید: چرا خبرچینی کردی درحالی که چگوارا برای آزادی شماها مبارزه می‌کرد!!؟
چوپان جواب داد که او با جنگهایش گوسفندان مرا می‌ترساند!

بعداز مقاومت محمدکریم در مقابل فرانسوی‌ها در مصر و شکست او، قرار بر اعدامش شد، که ناپلئون او را فراخواند و گفت:
سخت است برایم کسی را اعدام کنم که برای آزادی وطنش مبارزه می‌کرد، من به تو فرصتی می‌دهم تا ده هزارسکه طلا بابت غرامت سربازهای کشته شده به من بدهی...
محمدکریم گفت: من اکنون این پول را ندارم اما صدهزار سکه از تاجران می‌خواهم، می‌روم تهیه می‌کنم و باز می‌گردم...
محمدکریم به مدت چندروز در بازارها با زنجیر برای تهیه پول گردانیده می‌شد اما هیچ تاجری حاضر به پراخت پولی جهت آزادی او نبود و حتی بعضی طلبکارانه می‌گفتند که با جنگ‌هایش وضعیت اقتصادی را نابسامان کرد پس نزد ناپلئون  برگشت!
ناپلئون به او گفت:
چاره ایی جز اعدام تو ندارم، نه بخاطر کشتن سربازهایم، بلکه بدلیل جنگیدن برای مردمی که پول را مقدم بر وطن خود می‌دانند.

محمد کریم می‌گوید:
آدم دانا که برای جامعه‌ ای نادان مجاهدت میکند مانند کسی است که خودش را آتش می‌زند تا روشنایی را برای آدم نابینا فراهم سازد!!

اين همان حكايت #سقراط است كه ويل دورانت در پايان داستانش وقتی او را جام شوكران می دهند و می كشند، می گويد:
« بدا به حال آدمی كه بخواهد جامعه ای را پيش از آن كه موعد بيدار شدنش فرا رسيده باشد، بيداركند!»


📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
وقتی پشت سر پدرت از پله ها پایین می روی و می‌بینی چقدر آهسته می رود
تازه می‌فهمی چقدر پیر شده!

وقتی مادر بعد از غذا پنهانی مشتی دارو را می‌خورد ، می‌فهمی چقدر درد دارد اما چیزی نمی گوید....

در ۱۰ سالگی : مامان ، بابا عاشقتونم
در ۱۵ سالگی : ولم کنین
در ۲۰ سالگی : مامان و بابا همیشه میرن رو اعصابم
در ۲۵ سالگی :  باید از این خونه بزنم بیرون
در ۳۰ سالگی :  حق با شما بود
در ۳۵ سالگی :  میخوام برم خونه پدر و مادرم
در ۴۰ سالگی : نمیخوام پدر و مادرم رو از دست بدم !
در شصت سالگی : من حاضرم همه زندگیم رو بدم تا پدر و مادرم الان اینجا باشن ...
و این رسم زندگی است....
چه آرامشی دارد قدردان زحمات پدر و مادر بودن و هیچ زمانی دیر نیست
حتی همین الان...


📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin |
حتما تاحالا از ضرب المثل « ماست مالی کردن » استفاده کردید ! اما میدونید از کجا اومده ؟ 😁

👈 زمان عروسی محمدرضا شاه پهلوی و فوزیه چون مقرر بود مهمانان مصری و همراهان عروس به وسیلۀ راه‌آهن جنوب تهران وارد شوند، از طرف دربار و شهربانی دستور اکید صادر شده بود که دیوارهای تمام دهات طول راه و خانه‌های مجاور خط آهن را سفید کنند. در یکی از دهات چون گچ در دسترس نبود، بخشدار دستور می‌دهد که با کشک و ماست که در آن ده فراوان بود، دیوارها را سفید کنند ، برای همین مقدار زیادی ماست خریدند و دیوارها را ماستمالی کردند 😐

🔹از آن روز ماستمالی کردن به معنی «هم‌آوردن سروته‌کار به شکل ظاهری» رایج شد.

📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
📚#داستان_کوتاه

“طعم هدیه”


روزی فردی جوان هنگام عبور از بیابان، به چشمه آب زلالی رسید.
آب به قدری گوارا بود که مرد سطل چرمی اش را پر از آب کرد تا بتواند مقداری از آن آب را برای استادش که پیر قبیله بود ببرد. مرد جوان پس از مسافرت چهار روزه اش، آب را به پیرمرد تقدیم کرد.
پیرمرد، مقدار زیادی از آب را لاجرعه سر کشید و لبخند گرمی نثار مرد جوان کرد و از او بابت آن آب زلال بسیار قدردانی کرد. مرد جوان با دلی لبریز از شادی به روستای خود بازگشت.

اندکی بعد، استاد به یکی دیگر از شاگردانش اجازه داد تا از آن آب بچشد.
شاگرد آب را از دهانش بیرون پاشید و گفت: آب بسیار بد مزه است.
ظاهرا آب به علت ماندن در سطل چرمی، طعم بد چرم گرفته بود. شاگرد با اعتراض از استاد پرسید:
آب گندیده بود. چطور وانمود کردید که گوارا است؟

استاد در جواب گفت:
تو آب را چشیدی و من خود هدیه را چشیدم.

این آب فقط حامل مهربانی سرشار از عشق بود و هیچ چیز نمی تواند گواراتر از این باشد.


📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇

📚 @Bohlol_Molanosradin
⭕️#تلنگر

یکی از حق الناس هایی که درموردش صحبت نمیشه ، حق الناسیه به اسم عاطفه و احساس ، اینکه زور بزنی اون آدم رو فتح کنی و به هر قیمتی دلشو ببری ولی بعد از اینکه خیالت راحت شد اون آدم سرسخت دلشو بهت داده و دلبسته و وابستت شده با بی مسئولیتی تمام لهش کنی و اون آدم و توی زندگیش جا به جا کنی و باعث بشی هیچوقت اون آدم سابق نشه ، تاوان دلِ شکسته‌ی اون آدم قابل پرداخت نیست ، آهش دامنتو میگیره ، زندگیت سیاه میشه
وقتی آدم موندن نیستی آرامش کسیو نگیر
اون دل بازیچه‌ی دستت نیست.


📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
من و تو کوک زنیم
شب و مهتاب به صبح ،
برسانیم ماه عاشق را به خورشید خدا ،
من و تو ساز دل خسته ی خود کوک کنیم ...
زندگی جاری کن ،
پشت این دشت و دمَن
سرِ هر کوه بلند ،
دم صحرای دلت
زندگی را بنواز ...

" صُبحتون بخیر و خوشی"  🌒🌞🌻❤️


📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🍁

چرخ گردون چه بخندد چه
نخندد تو بخند
مشکلی گر سر راه تو ببندد، تو بخند
غصه ها فانی و باقی همه زنجیر به هم
گر دلت از ستم و غصه برنجد، تو بخند

سلام صبحتون بخیر❤️


📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
🍁 #تلنگر


👈قضاوتت میکنن ...
اونایی که قاضی نیستن !!!
حکم میکنن ؛
اونایی که حاکم نیستن ...
از حست میگن ؛
اونایی که احساسو نمیفهمن !!
تحقیرت میکنن ؛
اونایی که خودشون حقیرن ..
تو رو به بازی میگیرن ؛
اونایی که خودشون بازیچه اند !!
از عشق میگن ؛
اونایی که عاشق نیستن !!
و من مینویسم در حالی که ؛
نویسنده نیستم...
اینجا سرزمین جابه جایی هاست !!!
سرزمینی که نخونده معنات میکنن ...
ندیده ترسیمت میکنن !!
و نشناخته ازت انتقام میگیرن...
👉


📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin


بهترین و بدترین آدمها را در بین دینداران دیدم.
بهترین آنها کسانی بودند که
میخواستند خودشان به بهشت بروند
و چقدر بی آلایش و پاک بودند،
سرشان به کار خودشان بود،
بی آزار بودند و بهترین مشوق من
به دین بودند.
و بدترین آنها کسانی بودند که
میخواستند غیر از خودشان
بقیه را هم به بهشت ببرند.
چقدر وحشتناک بود برخورد با آنها
تظاهر و ریا !!!
خشونت و‌ توحش در بین آنها موج میزد...

👤گان
دی


📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin