حکایتهای بهلول و ملانصرالدین
16.1K subscribers
4.91K photos
2.89K videos
3 files
244 links
📚حکایتهای آموزنده
👳ملانصرالدین و بهلول دانا😊

کانال ما رو به دوستانتون معرفی کنید
😍❤️
ادمین
@kurd1_pi
تبلیغات در شش کانال
@tablighat_bohlol
Download Telegram
این پیام را همیشه و تا آخر عمرتون یادتون باشه...

بعضی وقتا آدما الماسی تو دست دارن، بعد چشمشون به یه گردو می افته...
خم میشن تا گردو رو بردارن، یهو الماسه می افته رو شیب زمین، قل میخوره و تو عمق چاهی فرو میره... میدونی چی می مونه...؟

یه آدم دهن باز...
یه گردوی پوک...
و یه دنیا حسرت...

مواظب الماسهای زندگیمون باشیم، شاید به دلیل اینکه صاحبش هستیم و بودنش برامون عادی شده ارزشش رو از یاد بردیم ...
میدونی الماسهای زندگی آدم چی میشه :

پدر، مادر، همسر، فرزند، سلامتی، سرفرازی، خانواده، دوستان خوب، کار، عشق و... هستند...!


📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده
📚 @Bohlol_Molanosradin
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎬 پی کی

🎥 فیلمی هندی ساخته شده در سال ۲۰۱۴ است که سومین فیلم پر فروش تاریخ سینمای هند می باشد! #کاهنان بیشترین ضربه را از فیلم خوردند و نگاه مردم نسبت به آنها و اعمال #خرافاتیشان تغییراتی کرد! کاهنان و حامیانشان گروهی تشکیل دادند و در اعتراض به فیلم تظاهرات کردند و در قسمتهایی از هند آشوب به پا کردند و خیلی از سینماها را تخریب کردند! اما اکثریت مردم هند موافق فیلم بودند و با استقبالی با شکوه و بی بدیل این فیلم رو به پرفروشترین فیلم تاریخ تبدیل کردند! همچنین فیلم مورد استقبال سیاسیون قرار گرفت و یکی از وزرای هند دستور داد که از این فیلم مالیات گرفته نشود! فیلم هم در جامعه اصلی هند و هم در جامعه مجازی از حمایت بسیار بالای مردم عادی و افراد مشهور برخوردار بود!

لطفا حوصله به خرج بدهید و تا آخر ببینید! ارزش وقتی که می گذارید را دارد!👌🏻👌🏻


📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده
📚 @Bohlol_Molanosradin
اشاره ای کافیست

مردی برای خود خانه ای ساخت واز خانه قول گرفت که تا وقتی زنده است به او وفادار باشد و بر سرش خراب نشود و قبل از هر اتفاقی وی را آگاه کند.
مدتی گذشت ترکی در دیوار ایجاد شد مرد فوراً با گچ ترک راپوشاند.

بعد ازمدتی در جایی دیگر از دیوار ترکی ایجاد شد وباز هم مرد با گچ ترک را پوشاند و این اتفاق چندین بار تکرارشد و روزی ناگهان خانه فرو ریخت.
مرد باسرزنش قولی که گرفته بود را یادآوری کرد و خانه پاسخ داد هر بار خواستم هشدار بدهم وتو را آگاه کنم دهانم را با گچ گرفتی و مرا ساکت کردی این هم عاقبت نشنیدن هشدارها !!!
العاقل بالاشاره ...

📚 مثنوی معنوی

🔻🔻🔻
آقا با چه زبونی بگیم ما کارمندا و کارگرا و حقوق بگیرا مدت هاست ترک خوردیم ترکی که با دویست تومان نگرفته و بیست درصد وعده افزایش و دوزار ده شاهی حق مسکن درست نمیشه

🔰آوارگی مون رو سرتون خراب میشه، هزینه ش زیاده ها
حالا هی دهنمون رو گچ بگیرید


📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده
📚 @Bohlol_Molanosradin
📚#داستان_آموزنده

مردى در ساحل رودخانه اى نشسته بود كه ناگهان متوجه شد مرد ديگرى در چنگال امواج خروشان رودخانه گرفتار شده است و كمك مى طلبد. داخل رودخانه شد و مرد را به ساحل نجات آورد، جراحاتش را پانسمان كرد و پزشك را به بالينش آورد. هنوز حال غريق جا نيامده بود كه شنيد دو نفر ديگر در حال غرق شدن در رودخانه اند و كمك مى خواهند. دوباره به رودخانه پريد و به زحمت آن دو نفر را هم نجات داد.
اما پيش از آنكه فرصت پيدا كند صداى چهار نفر ديگر را كه در حال غرق شدن بودند، شنيد. بلاخره آن مرد آنقدر قربانى نجات داد كه خودش خسته شده و از پا افتاد. ولى صداى فرياد كمك از طرف رودخانه قطع نمى شد. كاش اين مرد خيرخواه چند قدمى به طرف بالاى رودخانه مى رفت و متوجه مى شد كه ديوانه اى مردم را يكى يكى به آب مى اندازد. در اين صورت اين همه انرژى صرف نمى كرد و به جاى رفع معلول به مبارزه با علت مى پرداخت و جان افراد بيشترى را نجات مى داد.


در زندگى همه ما علتى بزرگ وجود دارد كه سرمنشأ همه اتفاقات و رويدادهاى زندگى ماست. علت و منشأ تمام شادى ها، غم ها و رنج ها، پيروزى ها، شكست ها، اميدها و يأس هاى زندگى يك چيز است :
افكار و عقايدى كه برگزيده ايم.
در دنياى بيرون، هيچ عاملى وجود ندارد. هرچه هست معلول انديشه ها و طرز تفكرات ماست. اگر مى خواهيد زندگى تان تغيير كند، انديشه هاى خود را تغيير دهيد. هر راه حلى چيزى جز خستگى و نااميدى نصيب انسان نخواهد كرد.


📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده
📚 @Bohlol_Molanosradin
پنج حقیقت تلخ زندگی که باید بپذیریم

👈هیچ چیزی در دنیا جز مادر واقعی نیست.

👈کسی که پول ندارد دوستی هم ندارد

👈مردم باطن خوب را دوست ندارند ظاهر خوب را دوست دارند

👈مردم به پول احترام می گذارند
نه به شخصیت

👈از شخصی که بیشترین عشق و علاقه رو بهش داری بیشترین آسیب رو هم از اون خواهی خورد


📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده
📚 @Bohlol_Molanosradin
📔#حکایت

خورجين شخصى را دزديدند.
مردمان بگفتند:
سوره ياسين بخوان ڪه آن مال پيدا شود.
مالباخته بگفت:
ڪل قرآن به يڪجا درون خورجينم بود!

#عبيد_زاكانى

اینجا دیاریست ڪﻪ ﺑﺮﺧﻰ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺍﯾﺪﻩﻫﺎﻯ ﺑﻬﺸﺘﻰ ﻣﯿﻔﺮﻭﺷﻨﺪ ﺍﻣﺎ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﺳﻮﺍﺭ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﻫﺎﻯ ﺿﺪ ﮔﻠﻮﻟﻪ ﻣﯿﺸﻮﻧﺪ و به بهترین بیمارستانهای دنیا میروند ﺗﺎ ﻭﺭﻭﺩﺷﺎﻥ ﺑﻪ ﺑﻬﺸﺖ ﺭﺍ ﺗﺎ ﺣﺪ ﻣﻤڪﻦ ﺑﻪ ﺗﻌﻮﯾﻖ ﺑﯿﻨﺪﺍﺯﻧﺪ...
و مردم ساده دل را برای مداوا به امامزاده ها میفرستند !!!


📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده
📚 @Bohlol_Molanosradin
📔#داستان_کوتاه

یکی از دوستام و خانمش میخواستن از هم جدا بشن... یه روز تو یه مهمونی بودیم ازش پرسیدم خانومت چه مشکلی داره که میخوای طلاقش بدی؟ گفت: یه مرد هیچ وقت عیب زنشو به کسی نمیگه...

وقتی از هم جدا شدن پرسیدم چرا طلاقش دادی؟ گفت آدم پشت سر دختر مردم حرف نمیزنه... بعد از چند ماه از هم جدا شدن و سالِ بعدش خانومش با یکی دیگه ازدواج کرد...

یه روز ازش پرسیدم خب حالا بگو چرا طلاقش دادی؟ گفت: یه مرد هیچوقت پشت سر زنِ مردم حرف نمیزنه... یادمان نرود نامردترین انسان کسی است که راز دوران دوستی را به وقت دشمنی فاش سازد...


📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده
📚 @Bohlol_Molanosradin
گویند چون خزانه انوشیروان دادگر
را گشودند، لوحی دیدند که پنج سطر
بر آن نوشته شده بود :

هر که مال ندارد، آبروی ندارد
هر که برادر ندارد، پشت ندارد
هر که زن ندارد، عیش ندارد
هر که فرزند ندارد، روشنی چشم ندارد

و هر که را هم این چهار ندارد،
هیچ غم ندارد ...!

📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده
📚 @Bohlol_Molanosradin
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌺سلام
🌸صبحتون بخیر

آدینه تون زیبا
روزتان متبرک به نگاه خدا
الهی روزیتون افزون وپر از
خیروبرکت باشه
تنتون سالم
ساز زندگیتون کوک
و دلتون پراز
عشق و آرامش باشه🌺


📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده
📚 @Bohlol_Molanosradin
ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی
دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی

ای درد توام درمان در بستر ناکامی
و ای یاد توام مونس در گوشه تنهایی

در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم
لطف آن چه تو اندیشی حکم آن چه تو فرمایی

فکر خود و رای خود در عالم رندی نیست
کفر است در این مذهب خودبینی و خودرایی

#حافظ


📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده
📚 @Bohlol_Molanosradin
📔#سخن_بزرگان

آدم وقتی فقیر میشود خوبیهایش هم حقیر میشوند؛ اما کسی که زر دارد یا زور دارد عیب هایش هم هنر دیده میشوند و چرندیاتش هم حرف حسابی به حساب می آیند...

#دکتر_علی_شریعتی


📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده
📚 @Bohlol_Molanosradin
📔ایرج پزشکزاد روزنامه نگار و نویسنده معروف سالها قبل نوشته بود

کلاس سوم دبستان درس می خواندم بسیار درس‌خوان و تر و تمیز و منظم بودم

روزی مدیر مدرسه من و سه دانش آموز دیگر که مثل من شیک و تر و تمیز بودند صدا کرد
پرونده مان را زیر بغلمان گذاشت و از مدرسه اخراجمان کرد
شب گریه کنان جریان را به پدرم گفتم
فردا صبح پدرم دستم را گرفت و به مدرسه برد
با عصبانیت از مدیر مدرسه علت اخراج مرا پرسید
مدیر گفت بچه های این مدرسه همه به بیماری کچلی مبتلا هستند از مرکز دستور داده اند برای اینکه بچه های سالم مبتلا به کچلی نشوند
بچه های کچل در مدرسه را اخراج کنیم
پدرم گفت: اما پسر من که کچل نیست
مدیر مدرسه گفت: بله منم می دانم
اما اگر قرار بود کچل ها را از مدرسه اخراج کنیم
باید مدرسه را می بستیم
این بود که چهار بچه ای که کچل نبودند اخراج کردیم تا مدرسه تعطیل نشود

📕حالا حکایت مبارزه با فساد هم مثل حکایت آقای پزشکزاد
حالا که نمی شود همه دزدها و رانت خوران را گرفت و زندانی کرد!

همین تعداد معدود افراد سالم و غیر دزد را از مملکت
اخراج کنید!
تا مملکت یکدست شده و تعطیل نشود

📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده
📚 @Bohlol_Molanosradin
📔#داستان_کوتاه_آموزنده

پسر کوچولو از مدرسه اومد و
دفتر نقاشیش رو پرت کرد روی زمین!

بعد هم پرید بغل مامانش و زد زیر گریه!
مادر نوازش و آرومش کرد و خواست که بره و لباسش رو عوض کنه.
دفتر رو برداشت و ورق زد.
نمره نقاشیش ده شده بود!
پسرک ، مادرش رو کشیده بود ، ولی با یک چشم!
و بجای چشم دوم ، دایره ای توپر و سیاه گذاشته بود!
معلم هم دور اون ، دایره ای قرمز کشیده بود و نوشته بود :
پسرم دقت کن!
فردای اون روز مادر سری به مدرسه زد.
از مدیر پرسید می تونم معلم نقاشی پسرم رو ببینم؟
مدیر هم با لبخند گفت بله ، لطفا منتظر باشید.
معلم جوان نقاشی وقتی وارد دفتر شد خشکش زد!
مادر از یک چشم نابینا بود و یک چشم بیشتر نداشت!
معلم با صدائی لرزان گفت :
ببخشید ... ، من نمی دونستم ... ، شرمنده ام ...
مادر دستش رو به گرمی فشار داد و لبخندی زد و رفت.
اون روز وقتی پسر کوچولو از مدرسه اومد
با شادی دفترش رو به مادر نشون داد و گفت :
معلم مون امروز نمره ام رو کرد بیست!
زیرش هم نوشته :
گلم ، اشتباهی یه دندونه کم گذاشته بودم.
**اینقدر ساده به دیگران نمره های پائین و منفی ندیم.
اینقدر راحت دلی رو با قضاوت غلط مون نشکنیم.
ﺭﺳﯿﺪﻥ ﻓﺮﺩﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﺣﺘﻤﯽ ﻧﯿﺴﺖ،
ﭘﺲ ﺍﯾﻦ ﻗﺪﺭ ﺑﺨﻨﺪﯾﺪ ﺗﺎ ﭘﻬﻠﻮﻫﺎﯾﺘﺎﻥ ﺍﺫﯾﺖ ﺷﻮﺩ ، اینقدر دست گیری کنید تا دستتان خسته شود! ﺑﻪ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺘﺸﻮﻥ ﺩﺍﺭﯾﺪ ﺍﺑﺮﺍﺯ ﻋﺸﻖ ﮐﻨﯿﺪ ﭼﺮﺍ ﮐﻪ،ﺷﺎﯾﺪ ﻓﺮﺩﺍ ﻧﯿﺎﯾﺪ ..ﺷﺎﺩ ﺑﻮﺩﻥ ﺗﻨﻬﺎ ﺍﻧﺘﻘﺎﻣﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﺪ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﮕﯿﺮد.


📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده
📚 @Bohlol_Molanosradin
📔#داستان_کوتاه

زیرکی زنان

مردی در کنار چاه زنی زیبا دید، از او پرسید : زیرکی زنان به چیست؟
زن داد و فریاد کرد و مردم را فراخواند ،
مرد که بسیار وحشت کرده بود پرسید:
چرا چنین میکنی؟ من که قصد اذیت کردن شما را نداشتم ،دیدم خانم محترم و زیبارویی هستی ، خواستم از شما سوالی بپرسم .

در این هنگام تا قبل از اینکه مردم برسند زن سطل آبی از چاه بیرون کشید و آن را بر سر خود ریخت ،مرد باتعجب پرسید : چرا چنین کردی؟ زن خطاب به مردم که برای کمک آمده بودند گفت: ای مردم من در چاه افتاده بودم و این مرد جان مرا نجات داد ، مردم از آن مرد تشکر کرده و متفرق شدند.
در این هنگام زن خطاب به مرد گفت :
این است زیرکی زنان
اگر اذیتشان کنی تو را به کام مرگ میکشند و اگر احترامشان کنی خوشبختت میکنند .

شیطان كه نظاره گر ماجرا بود، نعره ها كشيده و راه بيابان پيش گرفت...


📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده
📚 @Bohlol_Molanosradin
📚#حکایتی_زیبا_از_بهلول_دانا

بهلول بعد از طی یک راه طولانی به حوالی روستایی رسید و زیر درختی مشغول به استراحت شد .او پاهای خود را دراز کرد و دستانش را زیر سرش قرار داد. پیرمردی با مشاهده او به طرفش رفت و با ناراحتی فریاد کشید: تو دیگر چه کافری هستی؟
بهلول که آرامش خود را از دست داده بود جواب داد: چرا به من ناسزا می گویی؟ به چه دلیل گمان می کنی که من کافر و گستاخ هستم؟


پیرمرد جواب داد: تو با گستاخی دراز کشیده ای در صورتی که پاهایت به طرف مکه قرار دارند و به همین دلیل به خداوند توهین کرده ای!
بهلول دوباره دراز کشید و در حالی که چشم های خود را می بست گفت: اگر می توانی مرا به طرفی بچرخان که خداوند در آن جا نباشد!


📚حکایتهای بهلول و ملانصرالدین👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
📔#حکایت_بهلول_و_خلیفه

روزی هارون الرشید به بهلول خطاب کرد : آیا می خواهی خلیفه باشی؟

بهلول گفت: دوست ندارم.

هارون گفت : چرا؟

بهلول پاسخ داد: برای اینکه من به چشم خود مرگ سه خلیفه را دیده ام ولی خلیفه تا به حال فوت دو بهلول را ندیده است.


📚حکایتهای بهلول و ملانصرالدین👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
📔#داستان_عبرت_آموز👌

👌قشنگه, قابل تامل🌹

"کشتی" در طوفان شکست و "غرق شد."

فقط "دو مرد" توانستند به سوی جزیره ی کوچک بی آب و علفی شنا کنند و "نجات یابند."

دو نجات یافته دیدند هیچ نمی توانند بکنند، با خود گفتند؛
"بهتر است از خدا کمک بخواهیم."

بنابراین دست به "دعا" شدند و برای این که ببینند دعای کدام بهتر "مستجاب" می شود به گوشه ای از جزیره رفتند...

"نخست،" از خدا "غذا" خواستند؛
فردا "مرد اول،" درختی یافت و "میوه ای" بر آن، آن را خورد.
اما "مرد دوم" چیزی برای خوردن نداشت.

هفته بعد، مرد اول از خدا "همسر و همدم" خواست، فردا کشتی دیگری غرق شد، "زنی" نجات یافت و به مرد رسید.

در سمت دیگر، مرد دوم هیچ کس را نداشت.

مرد اول از خدا "خانه، لباس و غذای بیشتری" خواست، فردا، به صورتی "معجزه آسا،" تمام چیزهایی که خواسته بود به او رسید.

مرد دوم هنوز هیچ نداشت.

دست آخر، مرد اول از خدا "کشتی" خواست تا او همسرش را با خود ببرد.

فردا کشتی ای آمد و در سمت او "لنگر" انداخت، مرد خواست به همراه همسرش از "جزیره" برود و مرد دوم را همانجا "رها" کند..!

پیش خود گفت:
مرد دیگر حتما "شایستگی" نعمت های الهی را ندارد، چرا که درخواستهای او پاسخ داده نشد، پس همینجا بماند بهتر است!

زمان حرکت کشتی، ندایی از او پرسید: «چرا همسفر خود را در جزیره رها می کنی؟»

مرد پاسخ داد: «این همه نعمت هایی که به دست آورده ام همه مال خودم است و خودم درخواست کرده ام. درخواست های همسفرم که پذیرفته نشد. پس چه بهتر که همینجا بماند.»

آن ندا گفت:
اشتباه می کنی!
تو مدیون او هستی...
هنگامی که تنها "خواسته او" را اجابت کردم، این "نعمات" به تو رسید...

مرد با تعجب پرسید:
«مگر او چه خواست که من باید مدیونش باشم؟»

* و آن ندا پاسخ داد:
«از من خواست که تمام دعاهای تو را مستجاب کنم!!..» *🙏🙏

نکته:
* شاید داشته هایمان را مدیون کسانی باشیم که برای خود هیچ نمی خواستند و فقط برای ما دعا می کردند...🌹
ممکن است همه موفقیت و ثروت و هر چیز دیگر که داریم را...
"مدیون آن دو فرشته ای" باشیم که ما را بزرگ کردند... (پدر و مادر)🌹🌹

بدون هیچ توقعی!


📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده
📚 @Bohlol_Molanosradin
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خـــــــــدا...
همراه همیشگیته دوست من
شنونده ی دعاها
اجابت کننده ی دل‌های مضطر
بهترین ذخیره ی روز سختی‌ها
به او پناه ببر
به خود خود خدا

🌙 شبتون بخیر در پناه خدا باشید🌺🍃

📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده
📚 @Bohlol_Molanosradin
در آن زمین که نسیمی وزد ز طره دوست

چه جای دم زدن نافه‌های تاتاریست

بیار باده که رنگین کنیم جامه زرق

که مست جام غروریم و نام هشیاریست

#حافظ

سلام صبحتون بخیر و نیکی
امروزتون سراسر مهر و امید و نیکبختی🌹

📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده
📚 @Bohlol_Molanosradin
تا وقتی که کسی را نشناخته ای،
قضاوتش نکن..

تا وقتی که با کسی درگیر نشده اید
دست کمش نگیر...
و
تا وقتی که با کسی صحبت نکردید
پشت سرش حرف نزنید...


📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده
📚 @Bohlol_Molanosradin
همین یه بیت سعدی سرلوحه زندگیمون باشه کافیه برا همه عمرمون :

تیغ بُرّان گر به دستت، داد چرخ روزگار ،
هر چه می‌خواهی بِبُر، اما مَبُر نان کسی ...


📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده
📚 @Bohlol_Molanosradin