📕حکایتی بسیار زیبا و خواندنی
نگاه متفاوت مردم به یک مسئله
*خر مشهدی رجب را شبانه دزدیدند.*
*صبح شد و داد مشهدی رجب بالا رفت.*
*اهالی روستا جمع شدند.*
*یکی گفت : تقصیر معمار است که دیوار را کوتاه ساخته، دزد براحتی اومده داخل.*
*یکی گفت : تقصیر نجار است، درب طویله را محکم نساخته.*
*یکی گفت : تقصیر قفلساز است، قفل ضعیفی ساخته.*
*یکی گفت : تقصیر خود الاغ است که سر وصدا نکرده تا مشهدی رجب بفهمه.*
*یکی گفت : تقصیر خود مشهدی رجب است که شبها میرفته راحت میخوابیده، اون باید روزها میخوابید و شبها کنار الاغش مینشست.*
*خلاصه همه مقصر بودند، به جز شخص دزد.*
✓
📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
نگاه متفاوت مردم به یک مسئله
*خر مشهدی رجب را شبانه دزدیدند.*
*صبح شد و داد مشهدی رجب بالا رفت.*
*اهالی روستا جمع شدند.*
*یکی گفت : تقصیر معمار است که دیوار را کوتاه ساخته، دزد براحتی اومده داخل.*
*یکی گفت : تقصیر نجار است، درب طویله را محکم نساخته.*
*یکی گفت : تقصیر قفلساز است، قفل ضعیفی ساخته.*
*یکی گفت : تقصیر خود الاغ است که سر وصدا نکرده تا مشهدی رجب بفهمه.*
*یکی گفت : تقصیر خود مشهدی رجب است که شبها میرفته راحت میخوابیده، اون باید روزها میخوابید و شبها کنار الاغش مینشست.*
*خلاصه همه مقصر بودند، به جز شخص دزد.*
✓
📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
📕✍#تلنگر
در کودکی همیشه برایم جای سوال بود:
که چرا پدرم دستهایش پینه دارد
و بعضی ها پیشانیشان
سالها گذشت
ومن از زندگی این را آموختم
که هرکس محل کسب درآمدش پینه میبندد...
❖
📚مجموعه حکایتها و داستانهای آموزنده
📚 @Bohlol_Molanosradin
در کودکی همیشه برایم جای سوال بود:
که چرا پدرم دستهایش پینه دارد
و بعضی ها پیشانیشان
سالها گذشت
ومن از زندگی این را آموختم
که هرکس محل کسب درآمدش پینه میبندد...
❖
📚مجموعه حکایتها و داستانهای آموزنده
📚 @Bohlol_Molanosradin
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌸𝑮𝒐𝒐𝒅 𝑴𝒐𝒓𝒏𝒊𝒏𝒈
☀️ صبح هست ....
خورشید یک یادآور روزمره است
که ما هم میتوانیم از تاریکی برخیزیم و طلوع کنیم، که ما هم میتوانیم نور خود را بتاباتیم
✓
📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
☀️ صبح هست ....
خورشید یک یادآور روزمره است
که ما هم میتوانیم از تاریکی برخیزیم و طلوع کنیم، که ما هم میتوانیم نور خود را بتاباتیم
✓
📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
📔#حکایت_ملانصرالدین_و_حلوای_ثروتمندان
می گویند روزی ملا نصرالدین به همسرش گفت: برایم حلوا درست کن که تعریف آن را فراوان از ثروتمندان شنیده ام. همسرش می گوید: آرد گندم نداریم. ملا می گوید: از آرد جو استفاده کن. همسرش می گوید: شیر هم نداریم. ملا جواب می دهد: به جایش آب بریز. همسر ملا می گوید: شکر هم نداریم. ملا پاسخ می دهد: شکر نمی خواهد. همسر ملا دست به کار می شود و با آرد جو و آب، به اصطلاح حلوا می پزد. ملا بعد از خوردن، چهره درهم می کشد و می گوید: چه ذائقه بدی دارند این ثروتمندها !!
✍حالا ببینید حکایت بسیاری از ما برای رسیدن به موفقیت چیست! کارهایی که افراد موفق انجام میدهند را انجام نمیدهیم و انتظار داریم نتایجی را بگیریم که آنها میگیرند.
✓
📗کانال حکایتهای بهلول و ملانصرالدین👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
می گویند روزی ملا نصرالدین به همسرش گفت: برایم حلوا درست کن که تعریف آن را فراوان از ثروتمندان شنیده ام. همسرش می گوید: آرد گندم نداریم. ملا می گوید: از آرد جو استفاده کن. همسرش می گوید: شیر هم نداریم. ملا جواب می دهد: به جایش آب بریز. همسر ملا می گوید: شکر هم نداریم. ملا پاسخ می دهد: شکر نمی خواهد. همسر ملا دست به کار می شود و با آرد جو و آب، به اصطلاح حلوا می پزد. ملا بعد از خوردن، چهره درهم می کشد و می گوید: چه ذائقه بدی دارند این ثروتمندها !!
✍حالا ببینید حکایت بسیاری از ما برای رسیدن به موفقیت چیست! کارهایی که افراد موفق انجام میدهند را انجام نمیدهیم و انتظار داریم نتایجی را بگیریم که آنها میگیرند.
✓
📗کانال حکایتهای بهلول و ملانصرالدین👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
📚#داستان_کوتاه
✍شعر بنی آدم و معلم بی توجه
ﻣﻌﻠﻢ ﺍﺳﻢ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﺭﺍ ﺻﺪﺍ کرﺩ. ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﭘﺎی ﺗﺨﺘﻪ ﺭﻓﺖ. ﻣﻌﻠم گفت: «ﺷﻌﺮ بنی ﺁﺩﻡ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻥ.»
ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﺷﺮﻭﻉ کرﺩ:
بنی ﺁﺩﻡ ﺍﻋﻀﺎی یکدیگرﻧﺪ که ﺩﺭ ﺁﻓﺮینش ﺯ یک ﮔﻮﻫﺮﻧﺪ
ﭼﻮ ﻋﻀﻮی ﺑﻪ ﺩﺭﺩ ﺁﻭﺭﺩ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﺩﮔﺮ ﻋﻀﻮﻫﺎ ﺭﺍ ﻧﻤﺎﻧﺪ ﻗﺮﺍﺭ ﺑﻪ ﺍینجا که ﺭسید ﻣﺘﻮﻗﻒ ﺷﺪ. ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺖ: «بقیه ﺍﺵ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻥ!»
ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﮔﻔﺖ: «یادم نمی آید.»
ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺖ: «یعنی چی؟ این ﺷﻌﺮ ﺳﺎﺩﻩ ﺭﺍ ﻫﻢ ﻧﺘﻮﺍنستی ﺣﻔﻆ کنی؟!»
ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﮔﻔﺖ: «ﺁخه مشکل ﺩﺍﺷﺘﻢ. ﻣﺎﺩﺭﻡ مریض ﺍﺳﺖ ﻭ ﮔﻮﺷﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ، ﭘﺪﺭﻡ ﺳﺨﺖ کار می کند ﺍﻣﺎ ﻣﺨﺎﺭﺝ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﺑﺎﻻﺳﺖ، ﻣﻦ باید کارهای ﺧﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺑﺪﻫﻢ ﻭ ﻫﻮﺍی ﺧﻮﺍﻫﺮ برادرهایم ﺭﺍ ﻫﻢ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ، ببخشید.»
ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺖ: «ببخشید! همین؟! مشکل ﺩﺍﺭی که ﺩﺍﺭی، باید ﺷﻌﺮ ﺭﻭ ﺣﻔﻆ می کردی. مشکلات ﺗﻮ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻣﺮﺑﻮﻁ نمیشه!»
ﺩﺭ این ﻟﺤﻈﻪ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﮔﻔﺖ:
ﺗﻮ کز ﻣﺤﻨﺖ دیگران بی غمی
نشاید که ﻧﺎﻣﺖ ﻧﻬﻨﺪ آدمی!
❖
📚مجموعه حکایتها و داستانهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
✍شعر بنی آدم و معلم بی توجه
ﻣﻌﻠﻢ ﺍﺳﻢ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﺭﺍ ﺻﺪﺍ کرﺩ. ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﭘﺎی ﺗﺨﺘﻪ ﺭﻓﺖ. ﻣﻌﻠم گفت: «ﺷﻌﺮ بنی ﺁﺩﻡ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻥ.»
ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﺷﺮﻭﻉ کرﺩ:
بنی ﺁﺩﻡ ﺍﻋﻀﺎی یکدیگرﻧﺪ که ﺩﺭ ﺁﻓﺮینش ﺯ یک ﮔﻮﻫﺮﻧﺪ
ﭼﻮ ﻋﻀﻮی ﺑﻪ ﺩﺭﺩ ﺁﻭﺭﺩ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﺩﮔﺮ ﻋﻀﻮﻫﺎ ﺭﺍ ﻧﻤﺎﻧﺪ ﻗﺮﺍﺭ ﺑﻪ ﺍینجا که ﺭسید ﻣﺘﻮﻗﻒ ﺷﺪ. ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺖ: «بقیه ﺍﺵ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻥ!»
ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﮔﻔﺖ: «یادم نمی آید.»
ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺖ: «یعنی چی؟ این ﺷﻌﺮ ﺳﺎﺩﻩ ﺭﺍ ﻫﻢ ﻧﺘﻮﺍنستی ﺣﻔﻆ کنی؟!»
ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﮔﻔﺖ: «ﺁخه مشکل ﺩﺍﺷﺘﻢ. ﻣﺎﺩﺭﻡ مریض ﺍﺳﺖ ﻭ ﮔﻮﺷﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ، ﭘﺪﺭﻡ ﺳﺨﺖ کار می کند ﺍﻣﺎ ﻣﺨﺎﺭﺝ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﺑﺎﻻﺳﺖ، ﻣﻦ باید کارهای ﺧﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺑﺪﻫﻢ ﻭ ﻫﻮﺍی ﺧﻮﺍﻫﺮ برادرهایم ﺭﺍ ﻫﻢ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ، ببخشید.»
ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺖ: «ببخشید! همین؟! مشکل ﺩﺍﺭی که ﺩﺍﺭی، باید ﺷﻌﺮ ﺭﻭ ﺣﻔﻆ می کردی. مشکلات ﺗﻮ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻣﺮﺑﻮﻁ نمیشه!»
ﺩﺭ این ﻟﺤﻈﻪ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﮔﻔﺖ:
ﺗﻮ کز ﻣﺤﻨﺖ دیگران بی غمی
نشاید که ﻧﺎﻣﺖ ﻧﻬﻨﺪ آدمی!
❖
📚مجموعه حکایتها و داستانهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
📕#داستان_کوتاه_طنز😁
دزدی وارد خانه یک پیر زنی شد و شروع کرد به جمع کردن اثاث خانه.
پیرزن که بیدار بود صداش کرد و گفت ننه نشان می دهد شما جوان خوبی هستید و از ناچاری دزدی می کنید آن وسایل سنگین ول کن بیا این النگوهای طلا به شما بدم فقط قبل از آن خوابی که قبل از آمدن شما دیدم برام تفسیر کن. دزد گفت خوب چی خواب دیدی.
پیرزن گفت خواب دیدم که همه اهل محل در یک باغ بزرگی در حال دویدن بودیم که من داخل نهر افتادم و برای بیرون اوردن من از نهر با صدای بلند پسرم عبود را صدا می کردم
عبووووووووود
عبووووووووود
بیا کمک.
پسرش عبود از خواب بیدار شد و مثل موشک از طبقه بالا آمد پایین و دزد رو گرفت و شروع کرد به زدن او پیرزن به پسرش گفت ننه بسه دیگر نزنش.
دزد گفت بگذار بزنه آخه منه خر نفهم برای دزدی اومدم یا تفسیر خواب 😂😂
✓
📚مجموعه حکایتها و داستانهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
دزدی وارد خانه یک پیر زنی شد و شروع کرد به جمع کردن اثاث خانه.
پیرزن که بیدار بود صداش کرد و گفت ننه نشان می دهد شما جوان خوبی هستید و از ناچاری دزدی می کنید آن وسایل سنگین ول کن بیا این النگوهای طلا به شما بدم فقط قبل از آن خوابی که قبل از آمدن شما دیدم برام تفسیر کن. دزد گفت خوب چی خواب دیدی.
پیرزن گفت خواب دیدم که همه اهل محل در یک باغ بزرگی در حال دویدن بودیم که من داخل نهر افتادم و برای بیرون اوردن من از نهر با صدای بلند پسرم عبود را صدا می کردم
عبووووووووود
عبووووووووود
بیا کمک.
پسرش عبود از خواب بیدار شد و مثل موشک از طبقه بالا آمد پایین و دزد رو گرفت و شروع کرد به زدن او پیرزن به پسرش گفت ننه بسه دیگر نزنش.
دزد گفت بگذار بزنه آخه منه خر نفهم برای دزدی اومدم یا تفسیر خواب 😂😂
✓
📚مجموعه حکایتها و داستانهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
📚#حکایتی_خواندنی_از_بهلول_دانا
یه روز بهلول میره تو شهر می بینه هیچکی تو شهر نیست.
میره کاخ شاه که ببینه چه خبره؟ از باغبون می پرسه: شاه کجاست؟
باغبون میگه: مردمو جمع کرده رفتن دعا کنن که بارون بیاد!
بهلول بهش میگه: چرا باغ رو آب نمیدی؟!
باغبون میگه به تو چه؟ مگه تو فضولی؟ من باغبونم خودم کارمو بلدم میدونم کی باغو آب بدم!
بهلولم میگه: پس برو به شاه بگو خدا خودش باغبونه!! می دونه کی باغشو آب بده. شما فضولی تو کارش نکن!
این داستان خطاب به کسایی که به جای کار و تلاش امید به دعا بستن و شب تا صبح فقط دعا میکنن.
اگه بخصوص پزشکا "فقط" دل به دعا می بستن، انقد تو درمان بیماری ها پیشرفت نمی کردن، نابرده رنج گنج میسر نمی شود!
✓
📚مجموعه حکایتها و داستانهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
یه روز بهلول میره تو شهر می بینه هیچکی تو شهر نیست.
میره کاخ شاه که ببینه چه خبره؟ از باغبون می پرسه: شاه کجاست؟
باغبون میگه: مردمو جمع کرده رفتن دعا کنن که بارون بیاد!
بهلول بهش میگه: چرا باغ رو آب نمیدی؟!
باغبون میگه به تو چه؟ مگه تو فضولی؟ من باغبونم خودم کارمو بلدم میدونم کی باغو آب بدم!
بهلولم میگه: پس برو به شاه بگو خدا خودش باغبونه!! می دونه کی باغشو آب بده. شما فضولی تو کارش نکن!
این داستان خطاب به کسایی که به جای کار و تلاش امید به دعا بستن و شب تا صبح فقط دعا میکنن.
اگه بخصوص پزشکا "فقط" دل به دعا می بستن، انقد تو درمان بیماری ها پیشرفت نمی کردن، نابرده رنج گنج میسر نمی شود!
✓
📚مجموعه حکایتها و داستانهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بعضى آدمها را باید آنقدر تکثیر کرد،
تا مبادا نسلشان منقرض شود...
آنها که دلیلِ حالِ خوبتان هستند؛
آنها که حتى با فکر کردن بهشان،
لبخند روى لبت مینشیند...
همان آدمهایى که در بدترین شرایط؛
شما را "" تمام و کمال ""پذیرا بودند...
✓
📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
تا مبادا نسلشان منقرض شود...
آنها که دلیلِ حالِ خوبتان هستند؛
آنها که حتى با فکر کردن بهشان،
لبخند روى لبت مینشیند...
همان آدمهایى که در بدترین شرایط؛
شما را "" تمام و کمال ""پذیرا بودند...
✓
📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خدایا
در این شب تو را به مهربانیت
قسم دلهای گرفته را شاد
دستهای نیازمند را بی نیاز
فرما و قلبی نورانی تنی سالم
خیالی راحت و زندگی آرام
نصیب دوستانم بگردان
🌹شبتان در پناه خدا🌹
✓
📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
اين شتاب عمراست
من و تو باورمان نيست كه نيست
زندگي گاه به كام است و بس است؛
زندگي گاه به نام است و كم است؛
زندگي گاه به دام است و غم است؛
چه به كام و
چه به نام و
چه به دام ...
زندگي معركه همت ماست
زندگي ميگذرد...
زندگي گاه به راز است و ملامت بدهد؛
زندگي گاه به ساز است و سلامت بدهد؛
زندگي گاه به ناز است و جهانت بدهد؛
چه به راز
و چه به ساز
و چه به ناز...
زندگي لحظه بيداری ماست
زندگی میگذرد
✓
📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
من و تو باورمان نيست كه نيست
زندگي گاه به كام است و بس است؛
زندگي گاه به نام است و كم است؛
زندگي گاه به دام است و غم است؛
چه به كام و
چه به نام و
چه به دام ...
زندگي معركه همت ماست
زندگي ميگذرد...
زندگي گاه به راز است و ملامت بدهد؛
زندگي گاه به ساز است و سلامت بدهد؛
زندگي گاه به ناز است و جهانت بدهد؛
چه به راز
و چه به ساز
و چه به ناز...
زندگي لحظه بيداری ماست
زندگی میگذرد
✓
📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
گوینده های "خونه ی مادربزرگه" رو دیده بودید؟ 😍
✓
📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
✓
📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
💞مگه ما چقدر زندهایم که بخوایم همهی آدمارو تا دقیقه نود تو زندگیمون نگه داریم؟ مگه چقدر زندهایم که بخوایم به کسی بارها فرصت اشتباه کردن بدیم؟ مگه چقدر هستیم که بخوایم دورمونو با آدمایی پر کنیم که به جز حال بد هیچی دیگه برامون نمیارن؟
مهم ترین مسئولیت ما در مقابل خودمونه. ما مسئول تک تک لحظهها و ثانیههای خودمونیم. مسئول تک تک روزایی که داره از عمرمون میگذره. مسئول تک تک آسیبایی که به خودمون میزنیم. مسئول تک تک آسیبایی که اجازه میدیم بقیه بهمون بزنن.
ما مهم ترین مسئولیتمون در قبال خودمون و زندگی خودمونه. اونقدرام وقت نداریم که به هر آدم اشتباه فرصت هزارم بدیم. پس بهتره این چند صباحی که هستیم، دورمونو با کسایی پر کنیم که از کنارشون بودن آرامش میگیریم.
کسایی که حال خوب بهمون میدن. کسایی که واقعا دوستشون داریم و واقعا دوستمون دارن. انقدری دوستمون دارن که نیازی به فرصت هزارم نباشه. تو همون فرصت اول میان و میمونن و میشن کلی خاطره خوب.
دورمونو پر کنیم از آدمایی که حالمونو خوب میکنن؛ که اگه زندگی فشار آورد بهمون کم نیاریم وسط راه. امید داشته باشیم که ادامه بدیم. کسایی رو داشته باشیم که به خاطرشون از زمین بلند بشیم. کسایی که منتظر موفقیتمونن. کسایی که از خوشحالیمون خوشحال میشن. کسایی که تو غم و غصه هامون هستن.
آدمای سمی زندگیتونو حذف کنید. ما درخت نیستیم که همیشه یه جا ثابت بمونیم.ترک میکنیم جایی رو، کسی رو که حال خوبمونو ازمون بگیره. فرصت زیادی نمونده. بلند شو بقیه زندگیتو بساز خیلیا منتظرن که تو دوباره از جات بلند بشی. خیلیا منتظر خندههاتن.
✓
📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
مهم ترین مسئولیت ما در مقابل خودمونه. ما مسئول تک تک لحظهها و ثانیههای خودمونیم. مسئول تک تک روزایی که داره از عمرمون میگذره. مسئول تک تک آسیبایی که به خودمون میزنیم. مسئول تک تک آسیبایی که اجازه میدیم بقیه بهمون بزنن.
ما مهم ترین مسئولیتمون در قبال خودمون و زندگی خودمونه. اونقدرام وقت نداریم که به هر آدم اشتباه فرصت هزارم بدیم. پس بهتره این چند صباحی که هستیم، دورمونو با کسایی پر کنیم که از کنارشون بودن آرامش میگیریم.
کسایی که حال خوب بهمون میدن. کسایی که واقعا دوستشون داریم و واقعا دوستمون دارن. انقدری دوستمون دارن که نیازی به فرصت هزارم نباشه. تو همون فرصت اول میان و میمونن و میشن کلی خاطره خوب.
دورمونو پر کنیم از آدمایی که حالمونو خوب میکنن؛ که اگه زندگی فشار آورد بهمون کم نیاریم وسط راه. امید داشته باشیم که ادامه بدیم. کسایی رو داشته باشیم که به خاطرشون از زمین بلند بشیم. کسایی که منتظر موفقیتمونن. کسایی که از خوشحالیمون خوشحال میشن. کسایی که تو غم و غصه هامون هستن.
آدمای سمی زندگیتونو حذف کنید. ما درخت نیستیم که همیشه یه جا ثابت بمونیم.ترک میکنیم جایی رو، کسی رو که حال خوبمونو ازمون بگیره. فرصت زیادی نمونده. بلند شو بقیه زندگیتو بساز خیلیا منتظرن که تو دوباره از جات بلند بشی. خیلیا منتظر خندههاتن.
✓
📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
🫧#تلنگر
📍کسی که دربارۀ پول و دستمزدش زیاد اصرار نمیکند و خیال میکند دیگران انصاف دارند، احمق نیست،
👈مناعت طبع دارد.
📍کسی که به موقع می آید و برای با کلاس بودن، عده ای را منتظر نمیگذارد، احمق نیست،
👈منظم و محترم است.
📍کسی که برای حل مشکلات دیگران به آنها پول قرض میدهد یا ضامن وام آنها میشود و به دروغ نمیگوید که ندارم و گرفتارم، احمق نیست،
👈کریم و جوانمرد است.
📍کسی که از معایب و کاستی های دیگران،میگذرد و بدی ها را نادیده میگیرد، احمق نیست،
👈شریف است.
📍كسی كه در مقابل بی ادبی و بی شخصيتی ديگران با تواضع و محترمانه صحبت میكند و مانند آنها توهين و بد دهنی نمیكند، احمق نيست،
👈مودب و باشخصيت است.
📍کسی که به حرف های پشت سرش زده میشود اهمیت نمیدهد، بی خبر نیست،
👈صبور و با گذشت است.
" انسان بودن هزينه سنگينی دارد "
✓
📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
📍کسی که دربارۀ پول و دستمزدش زیاد اصرار نمیکند و خیال میکند دیگران انصاف دارند، احمق نیست،
👈مناعت طبع دارد.
📍کسی که به موقع می آید و برای با کلاس بودن، عده ای را منتظر نمیگذارد، احمق نیست،
👈منظم و محترم است.
📍کسی که برای حل مشکلات دیگران به آنها پول قرض میدهد یا ضامن وام آنها میشود و به دروغ نمیگوید که ندارم و گرفتارم، احمق نیست،
👈کریم و جوانمرد است.
📍کسی که از معایب و کاستی های دیگران،میگذرد و بدی ها را نادیده میگیرد، احمق نیست،
👈شریف است.
📍كسی كه در مقابل بی ادبی و بی شخصيتی ديگران با تواضع و محترمانه صحبت میكند و مانند آنها توهين و بد دهنی نمیكند، احمق نيست،
👈مودب و باشخصيت است.
📍کسی که به حرف های پشت سرش زده میشود اهمیت نمیدهد، بی خبر نیست،
👈صبور و با گذشت است.
" انسان بودن هزينه سنگينی دارد "
✓
📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
🍁
مطالعه کن، وقتی که دیگران در خوابند.
تصمیم بگیر، وقتی که دیگران مُرَددند.
خود را آماده کن، وقتی که دیگران در خیال پردازیاند.
شروع کن، وقتی که دیگران در حال تعللاند.
کار کن، وقتی که دیگران در حال آرزو کردناند.
صرفه جویی کن، وقتی که دیگران در حال تلف کردناند.
گوش کن، وقتی که دیگران در حال صحبت کردناند.
پافشاری کن، وقتی که دیگران در حال رها کردناند.
✓
📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
مطالعه کن، وقتی که دیگران در خوابند.
تصمیم بگیر، وقتی که دیگران مُرَددند.
خود را آماده کن، وقتی که دیگران در خیال پردازیاند.
شروع کن، وقتی که دیگران در حال تعللاند.
کار کن، وقتی که دیگران در حال آرزو کردناند.
صرفه جویی کن، وقتی که دیگران در حال تلف کردناند.
گوش کن، وقتی که دیگران در حال صحبت کردناند.
پافشاری کن، وقتی که دیگران در حال رها کردناند.
✓
📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌸دل های پاک
🌼همچون برکههای زلال
🌸و آرامیاند که
🌼پرندگان سبکبال
🌸برای رفع خستگی کنار آن
🌼مینشینند و به آن
🌸پناه میبرند
🌼خوشا بحال دلهای پاک
🌸و خوشا بحال کسانی که
🌼مایهی آرامش دیگرانند
🌷تقدیم بــه دلهای پــاکــتــون🌷
🌻سلام روزتون بخیر
✓
📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
🌼همچون برکههای زلال
🌸و آرامیاند که
🌼پرندگان سبکبال
🌸برای رفع خستگی کنار آن
🌼مینشینند و به آن
🌸پناه میبرند
🌼خوشا بحال دلهای پاک
🌸و خوشا بحال کسانی که
🌼مایهی آرامش دیگرانند
🌷تقدیم بــه دلهای پــاکــتــون🌷
🌻سلام روزتون بخیر
✓
📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
❤️ #جملات_ناب ❤️
1 - باﺭﺍﻥ ﮐﻪ ﻣﯿﺒﺎﺭﺩ ﻫﻤﻪ ﭘﺮﻧﺪﻩ ﻫﺎ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺳﺮ ﭘﻨﺎﻫﻨﺪ ! ﺍﻣﺎ ﻋﻘﺎﺏ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﺟﺘﻨﺎﺏ ﺍﺯ ﺧﯿﺲ ﺷﺪﻥ ﺑﺎﻻﺗﺮ ﺍﺯ ﺍﺑﺮﻫﺎ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﻣﯿﮑﻨﺪ ! " ﺍﯾﻦ ﺩﯾﺪﮔﺎﻩ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺗﻔﺎﻭﺕ ﺭﺍ ﺧﻠﻖ ﻣﯿﮑﻨﺪ ! "
2 - ﺍﻧﺴــﺎﻧﻬﺎﻯ ﺑــﺰﺭﮒ ، ﺩﻭ ﺩﻝ ﺩﺍﺭﻧـــﺪ ! ﺩﻟـﻰ ﮐﻪ ﺩﺭﺩ ﻣﻰ ﮐﺸـــﺪ ﻭ ﭘﻨﻬـﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺩﻟـﻰ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﻨﺪﺩ ﻭ ﺁﺷﮑـﺎﺭ ﺍﺳﺖ !
3 - ﺩﺭ ﻣﺴﺎﺑﻘﻪ ﺑﯿﻦ ﺷﯿﺮ ﻭ ﺁﻫﻮ ، ﺑﺴﯿﺎﺭﯼ ﺍﺯ ﺁﻫﻮﻫﺎ ﺑﺮﻧﺪﻩ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ ! ﭼﻮﻥ: ﺷﯿﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﻏﺬﺍ ﻣﯽ ﺩﻭﺩ ﻭ ﺁﻫﻮ ﺑﺮﺍﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ ! ﭘﺲ: " هدف ﻣﻬﻢ ﺗﺮ ﺍﺯ ﻧﯿﺎﺯ ﺍﺳﺖ
4 - نعره ﻫﯿﭻ ﺷﯿﺮﯼ ﺧﺎﻧﻪ ﭼﻮﺑﯽ ﻣﺮﺍ ﺧﺮﺍﺏ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﺪ ، ﻣﻦ ﺍﺯ ﺳﮑﻮﺕ ﻣﻮﺭﯾﺎﻧﻪ ﻫﺎ ﻣﯽ ﺗﺮﺳﻢ
5 - ﯾﮏ ﺷﻤﻊ ﺭﻭﺷﻦ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﻫﺰﺍﺭﺍﻥ ﺷﻤﻊ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﺭﺍ ﺭﻭﺷﻦ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺫﺭﻩ ﺍﯼ ﺍﺯ ﻧﻮﺭﺵ ﮐﺎﺳﺘﻪ ﻧﺸﻮﺩ !
6 - ﻣﺸﮑﻞ ﻓﮑﺮ ﻫﺎﯼ ﺑﺴﺘﻪ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﻫﺎﻧﺸﺎﻥ ﭘﯿﻮﺳﺘﻪ ﺑﺎﺯ ﺍﺳﺖ !
7 - کاش به جای اینکه دستی بالای دست بود ، دستی توی دست بود !
8 - شیر هم که باشی ... جلو جماعت گاو کم میاوری !
9 - اگر تمام شب را در حسرت خورشید گریه کنی فقط خود را از لذت دیدار ستاره ها محروم کرده ای
10 - و اما اخر اینکه خدایا حرف دل هیچ کس را بغض نکن
یادمان باشد با شکستن پای دیگران ، ما بهتر راه نخواهیم رفت
✓
📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
1 - باﺭﺍﻥ ﮐﻪ ﻣﯿﺒﺎﺭﺩ ﻫﻤﻪ ﭘﺮﻧﺪﻩ ﻫﺎ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺳﺮ ﭘﻨﺎﻫﻨﺪ ! ﺍﻣﺎ ﻋﻘﺎﺏ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﺟﺘﻨﺎﺏ ﺍﺯ ﺧﯿﺲ ﺷﺪﻥ ﺑﺎﻻﺗﺮ ﺍﺯ ﺍﺑﺮﻫﺎ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﻣﯿﮑﻨﺪ ! " ﺍﯾﻦ ﺩﯾﺪﮔﺎﻩ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺗﻔﺎﻭﺕ ﺭﺍ ﺧﻠﻖ ﻣﯿﮑﻨﺪ ! "
2 - ﺍﻧﺴــﺎﻧﻬﺎﻯ ﺑــﺰﺭﮒ ، ﺩﻭ ﺩﻝ ﺩﺍﺭﻧـــﺪ ! ﺩﻟـﻰ ﮐﻪ ﺩﺭﺩ ﻣﻰ ﮐﺸـــﺪ ﻭ ﭘﻨﻬـﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺩﻟـﻰ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﻨﺪﺩ ﻭ ﺁﺷﮑـﺎﺭ ﺍﺳﺖ !
3 - ﺩﺭ ﻣﺴﺎﺑﻘﻪ ﺑﯿﻦ ﺷﯿﺮ ﻭ ﺁﻫﻮ ، ﺑﺴﯿﺎﺭﯼ ﺍﺯ ﺁﻫﻮﻫﺎ ﺑﺮﻧﺪﻩ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ ! ﭼﻮﻥ: ﺷﯿﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﻏﺬﺍ ﻣﯽ ﺩﻭﺩ ﻭ ﺁﻫﻮ ﺑﺮﺍﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ ! ﭘﺲ: " هدف ﻣﻬﻢ ﺗﺮ ﺍﺯ ﻧﯿﺎﺯ ﺍﺳﺖ
4 - نعره ﻫﯿﭻ ﺷﯿﺮﯼ ﺧﺎﻧﻪ ﭼﻮﺑﯽ ﻣﺮﺍ ﺧﺮﺍﺏ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﺪ ، ﻣﻦ ﺍﺯ ﺳﮑﻮﺕ ﻣﻮﺭﯾﺎﻧﻪ ﻫﺎ ﻣﯽ ﺗﺮﺳﻢ
5 - ﯾﮏ ﺷﻤﻊ ﺭﻭﺷﻦ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﻫﺰﺍﺭﺍﻥ ﺷﻤﻊ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﺭﺍ ﺭﻭﺷﻦ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺫﺭﻩ ﺍﯼ ﺍﺯ ﻧﻮﺭﺵ ﮐﺎﺳﺘﻪ ﻧﺸﻮﺩ !
6 - ﻣﺸﮑﻞ ﻓﮑﺮ ﻫﺎﯼ ﺑﺴﺘﻪ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﻫﺎﻧﺸﺎﻥ ﭘﯿﻮﺳﺘﻪ ﺑﺎﺯ ﺍﺳﺖ !
7 - کاش به جای اینکه دستی بالای دست بود ، دستی توی دست بود !
8 - شیر هم که باشی ... جلو جماعت گاو کم میاوری !
9 - اگر تمام شب را در حسرت خورشید گریه کنی فقط خود را از لذت دیدار ستاره ها محروم کرده ای
10 - و اما اخر اینکه خدایا حرف دل هیچ کس را بغض نکن
یادمان باشد با شکستن پای دیگران ، ما بهتر راه نخواهیم رفت
✓
📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
📚#حکایت_ملانصرالدین_و_مرتاض
ملانصرالدین از جلو غاری می گذشت، مرتاضی را در حال مراقبه دید و از او پرسید دنبال چه می گردد.
مرتاض گفت:" بر حیوانات مطالعه می کنم، از آن ها درس های زیادی می گیرم که می تواند زندگی آدم را زیر و رو کند."
ملانصرالدین پاسخ داد:" بله، قبل از این، یک ماهی جان مرا نجات داده. اگر هرچه را که می دانی به من بگویی، من هم ماجرای ماهی را برایت می گویم."
مرتاض از جا پرید:" این اتفاق فقط می توانست برای یک قدیس رخ بدهد."
بنابراین هرچه را که می دانست به او گفت.
-" حالا که همه چیز را به تو گفتم، خوشحال می شوم که بدانم چگونه یک ماهی جان شما را نجات داد؟!"
ملانصرالدین پاسخ داد:" خیلی ساده! موقع قحطی داشتم از گرسنگی می مردم و به لطف آن ماهی توانستم سه روز دیگر دوام بیاورم"
✓
📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
ملانصرالدین از جلو غاری می گذشت، مرتاضی را در حال مراقبه دید و از او پرسید دنبال چه می گردد.
مرتاض گفت:" بر حیوانات مطالعه می کنم، از آن ها درس های زیادی می گیرم که می تواند زندگی آدم را زیر و رو کند."
ملانصرالدین پاسخ داد:" بله، قبل از این، یک ماهی جان مرا نجات داده. اگر هرچه را که می دانی به من بگویی، من هم ماجرای ماهی را برایت می گویم."
مرتاض از جا پرید:" این اتفاق فقط می توانست برای یک قدیس رخ بدهد."
بنابراین هرچه را که می دانست به او گفت.
-" حالا که همه چیز را به تو گفتم، خوشحال می شوم که بدانم چگونه یک ماهی جان شما را نجات داد؟!"
ملانصرالدین پاسخ داد:" خیلی ساده! موقع قحطی داشتم از گرسنگی می مردم و به لطف آن ماهی توانستم سه روز دیگر دوام بیاورم"
✓
📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
🍁📝#حکایت_گوسفند_مفت_خور
کره خری از مادرش پرسید:
این کجای انصاف است که ما با کلی سختی و مشقت ، یونجه را از مزرعه به خانه حمل می کنیم، در حالی که گل های یونجه را گوسفند میخورد و ته مانده آن را به ما می دهند...؟!
گوسفند آنچنان به حرص و ولع گلهای یونجه را می خورد که صدای خرت خرت آن و حسرت یکبار خوردن گل یونجه، ما را می کشد...
خر به فرزندش گفت: صبر داشته باش و عاقبت این کار را ببین...
بعد از مدتی سر گوسفند را بریدند...
گوسفند در حالیکه جان می داد، صدای غرغرش همه حا پیچیده بود...
خر به فرزندش گفت:
کسی که یونجه های مفت را با صدای خرت خرت می خورد، عاقبت همینطور هم غر غر می کند!
هرکسی حاصل دسترنج دیگران را مفت میخورد باید نگران عواقبش هم باشد...
✓
📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
کره خری از مادرش پرسید:
این کجای انصاف است که ما با کلی سختی و مشقت ، یونجه را از مزرعه به خانه حمل می کنیم، در حالی که گل های یونجه را گوسفند میخورد و ته مانده آن را به ما می دهند...؟!
گوسفند آنچنان به حرص و ولع گلهای یونجه را می خورد که صدای خرت خرت آن و حسرت یکبار خوردن گل یونجه، ما را می کشد...
خر به فرزندش گفت: صبر داشته باش و عاقبت این کار را ببین...
بعد از مدتی سر گوسفند را بریدند...
گوسفند در حالیکه جان می داد، صدای غرغرش همه حا پیچیده بود...
خر به فرزندش گفت:
کسی که یونجه های مفت را با صدای خرت خرت می خورد، عاقبت همینطور هم غر غر می کند!
هرکسی حاصل دسترنج دیگران را مفت میخورد باید نگران عواقبش هم باشد...
✓
📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
آنقدر که از دست دادن چیزی ما را افسرده می کند، از داشتن همان چیز احساس خوشبختی نمی کنیم...
و این ذات آدمیزاد است...!
✓
📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
و این ذات آدمیزاد است...!
✓
📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
📚#حکایت_ملانصرالدین
🍯کوزه عسل ملانصرالدین و قاضی
ملانصر الدین سندی داشت که باید قاضی شهر آن را تایید می کرد اما از بخت بد او قاضی هیچ کاری را بدون رشوه انجام نمی داد .
ملا هم آه در بساط نداشت که با قاضی شریک شود و کار تایید سند را به انجام برساند این بود که کوزه ای برداشت و آن را پر از خاک کرد و روی آن عسل ریخت بعد کوزه ی عسل و سند را برداشت و نزد قاضی رفت کوزه را پیشکش کرد و درخواستش را گفت.
قاضی همین که در پوش کوزه را برداشت و عسل را دید بی فوت وقت سند را تایید کرد و هر دو شاد و خندان از هم خداحافطی کردند .
چند روز گذشت قاضی به حیله ی ملانصرالدین پی برد یکی از نزدیکان خود را به خانه ی ملا فرستاد و پیغام داد که در سند اشتباهی شده
ملا به فرستاده قاضی جواب داد از طرف من سلامی گرم به قاضی برسان و بگو اشتباه در سند نیست در کوزهی عسل است.
✓
📚کانال حکایتهای بهلول و ملانصرالدین👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
🍯کوزه عسل ملانصرالدین و قاضی
ملانصر الدین سندی داشت که باید قاضی شهر آن را تایید می کرد اما از بخت بد او قاضی هیچ کاری را بدون رشوه انجام نمی داد .
ملا هم آه در بساط نداشت که با قاضی شریک شود و کار تایید سند را به انجام برساند این بود که کوزه ای برداشت و آن را پر از خاک کرد و روی آن عسل ریخت بعد کوزه ی عسل و سند را برداشت و نزد قاضی رفت کوزه را پیشکش کرد و درخواستش را گفت.
قاضی همین که در پوش کوزه را برداشت و عسل را دید بی فوت وقت سند را تایید کرد و هر دو شاد و خندان از هم خداحافطی کردند .
چند روز گذشت قاضی به حیله ی ملانصرالدین پی برد یکی از نزدیکان خود را به خانه ی ملا فرستاد و پیغام داد که در سند اشتباهی شده
ملا به فرستاده قاضی جواب داد از طرف من سلامی گرم به قاضی برسان و بگو اشتباه در سند نیست در کوزهی عسل است.
✓
📚کانال حکایتهای بهلول و ملانصرالدین👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
📚 #حکایت_زیبا
🦓#سر_خر
رﻭﺯﯼ ﻣﺮﺩی ﺳﻮﺍﺭ ﺑﺮ ﺧﺮ ﺍﺯ ﺩﻫﯽ ﺑﻪ ﺩﻫﯽ ﺩﯾﮕﺮ میرفت. ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﺭﺍﻩ ﻋﺪﻩ ﺍﯼ ﺍﺯ ﺟﻮﺍﻧﺎﻥ ﮐﻪ ﺷﺮﺍﺏ ﺧﻮﺭﺩﻩ بودند ﻭ ﻣﺴﺖ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺭﺍﻩ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺍﻭ میبندند ﻭ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﺟﺎﻣﯽ ﺭﺍ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺷﺮﺍﺏ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺗﻌﺎﺭﻑ میکند.
👀ﻣﺮﺩ ﺍﺳﺘﻐﻔﺮﺍﻟﻠﻪ ﮔﻮﯾﺎﻥ ﺳﺮﺑﺎﺯ ﺯﺩ ﻭ ﻭﻟﯽ ﺟﻮﺍﻧﺎﻥ ﺩﺳﺖ ﺑﺮﺩﺍﺭ ﻧﺒﻮﺩﻧﺪ. سرانجام یکی ﺍﺯ آنان ﺗﻬﺪﯾﺪ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﺷﺮﺍﺏ ﺗﻌﺎﺭﻓﯽ ﺭﺍ ﻧﺨﻮﺭﺩ ﮐﺸﺘﻪ میشود.
ﻣﺮﺩ ﺑﺮﺍﯼ ﺣﻔﻆ ﺟﺎﻥ ﺭﺍﺿﯽ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺑﺎ ﺍﮐﺮﺍﻩ ﺟﺎﻡ را ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻭ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﮔﻔﺖ: «ﺧﺪﺍﯾﺎ ﺗﻮ میدانی ﮐﻪ ﻣﻦ به خاطر ﺣﻔﻆ ﺟﺎﻧﻢ ﺍﯾﻦ ﺷﺮﺍﺏ ﺭﺍ میخورم.»
وقتی مرد ﺟﺎﻡ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻟﺐ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﮐﺮﺩ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﺧﺮﺵ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﺗﮑﺎﻥ ﺩﺍﺩﻥ ﺳﺮ ﺧﻮﺩ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺳﺮ ﺧﺮ ﺑﻪ ﺟﺎﻡ ﺷﺮﺍﺏ ﺧﻮﺭﺩ ﻭ ﺷﺮﺍﺏ ﺑﺮ ﺯﻣﯿﻦ ﺭﯾﺨﺖ ﻭ ﺟﻮﺍﻧﺎن خندیدند.
ﻣﺮﺩ ﻧﯿﺰ ﺑﺎ ﺩﻟﺨﻮﺭﯼ ﮔﻔﺖ: «ﭘﺲ ﺍﺯ ﻋﻤﺮﯼ ﺧﻮﺍﺳﺘﯿﻢ ﺷﺮﺍﺑﯽ ﺣﻼﻝ ﺑﺨﻮﺭﯾﻢ ﺍﯾﻦ ﺳﺮ ﺧﺮ نگذاشت.»
✓
📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
🦓#سر_خر
رﻭﺯﯼ ﻣﺮﺩی ﺳﻮﺍﺭ ﺑﺮ ﺧﺮ ﺍﺯ ﺩﻫﯽ ﺑﻪ ﺩﻫﯽ ﺩﯾﮕﺮ میرفت. ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﺭﺍﻩ ﻋﺪﻩ ﺍﯼ ﺍﺯ ﺟﻮﺍﻧﺎﻥ ﮐﻪ ﺷﺮﺍﺏ ﺧﻮﺭﺩﻩ بودند ﻭ ﻣﺴﺖ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺭﺍﻩ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺍﻭ میبندند ﻭ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﺟﺎﻣﯽ ﺭﺍ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺷﺮﺍﺏ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺗﻌﺎﺭﻑ میکند.
👀ﻣﺮﺩ ﺍﺳﺘﻐﻔﺮﺍﻟﻠﻪ ﮔﻮﯾﺎﻥ ﺳﺮﺑﺎﺯ ﺯﺩ ﻭ ﻭﻟﯽ ﺟﻮﺍﻧﺎﻥ ﺩﺳﺖ ﺑﺮﺩﺍﺭ ﻧﺒﻮﺩﻧﺪ. سرانجام یکی ﺍﺯ آنان ﺗﻬﺪﯾﺪ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﺷﺮﺍﺏ ﺗﻌﺎﺭﻓﯽ ﺭﺍ ﻧﺨﻮﺭﺩ ﮐﺸﺘﻪ میشود.
ﻣﺮﺩ ﺑﺮﺍﯼ ﺣﻔﻆ ﺟﺎﻥ ﺭﺍﺿﯽ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺑﺎ ﺍﮐﺮﺍﻩ ﺟﺎﻡ را ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻭ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﮔﻔﺖ: «ﺧﺪﺍﯾﺎ ﺗﻮ میدانی ﮐﻪ ﻣﻦ به خاطر ﺣﻔﻆ ﺟﺎﻧﻢ ﺍﯾﻦ ﺷﺮﺍﺏ ﺭﺍ میخورم.»
وقتی مرد ﺟﺎﻡ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻟﺐ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﮐﺮﺩ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﺧﺮﺵ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﺗﮑﺎﻥ ﺩﺍﺩﻥ ﺳﺮ ﺧﻮﺩ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺳﺮ ﺧﺮ ﺑﻪ ﺟﺎﻡ ﺷﺮﺍﺏ ﺧﻮﺭﺩ ﻭ ﺷﺮﺍﺏ ﺑﺮ ﺯﻣﯿﻦ ﺭﯾﺨﺖ ﻭ ﺟﻮﺍﻧﺎن خندیدند.
ﻣﺮﺩ ﻧﯿﺰ ﺑﺎ ﺩﻟﺨﻮﺭﯼ ﮔﻔﺖ: «ﭘﺲ ﺍﺯ ﻋﻤﺮﯼ ﺧﻮﺍﺳﺘﯿﻢ ﺷﺮﺍﺑﯽ ﺣﻼﻝ ﺑﺨﻮﺭﯾﻢ ﺍﯾﻦ ﺳﺮ ﺧﺮ نگذاشت.»
✓
📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin