.
_شاملو: اهمیت و ارج زندگی در همینه که موقته...
تو باید جاودانگی خودت رو در جای دیگری دنبال کنی.
_محمود دولت آبادی: اونجا کجاست؟!
_شاملو: انسانیت ...
"احمد_شاملو "
_شاملو: اهمیت و ارج زندگی در همینه که موقته...
تو باید جاودانگی خودت رو در جای دیگری دنبال کنی.
_محمود دولت آبادی: اونجا کجاست؟!
_شاملو: انسانیت ...
"احمد_شاملو "
❤8😢1
تو را بشکل یک صبح آفتابی دوست دارم.
از آن صبحهایی که باران شب قبل،
آسمانش را روشن و شفاف،
هوایش را پاک و مطبوع،
و حال دلش را عاشقانه و پُرشور کرده.
من تو را پاک دوست دارم …♥️⚘
تو را بشکل یک صبح آفتابی دوست دارم.
از آن صبحهایی که باران شب قبل،
آسمانش را روشن و شفاف،
هوایش را پاک و مطبوع،
و حال دلش را عاشقانه و پُرشور کرده.
من تو را پاک دوست دارم …♥️⚘
❤3😢1
از خدا دور افتاده بودم؛
خدا را با خودت به خانهی من آوردی...
-نامه احمد شاملو به آیدا
خدا را با خودت به خانهی من آوردی...
-نامه احمد شاملو به آیدا
❤11😢2
اگر نبودم مرا در چیزهایی پیدا کنید که دوستشان داشتم،در عشق و مهربانی و در ماه.
❤9😢1
آدمیزاد کسی را میخواهد که وقتی اشتباه میکند هم دوستش داشته باشد، دوست داشتنِ آدمی که خطایی انجام نمیدهد را همه بلدند.
❤5😢1
چه فرقی میکند اهل کجای این جهان باشی
وطن آغوش امنِ آدمی که دوستش داری ست...!
سجاد_صفری_اعظم
وطن آغوش امنِ آدمی که دوستش داری ست...!
سجاد_صفری_اعظم
❤4😢1
گفت: بیمعرفت! چجوری عواطف و خاطرات را قورت دادی؟ هستهی آلبالو که نبود! :)
عباس _معروفی
عباس _معروفی
💔6😢3
«دل من کودکی سبکسر بود
خود ندانم چگونه رامش کرد
او که می گفت دوستت دارم
پس چرا زهر غم به جامش کرد»
فروغ _فرخزاد
خود ندانم چگونه رامش کرد
او که می گفت دوستت دارم
پس چرا زهر غم به جامش کرد»
فروغ _فرخزاد
😢4💔2
.
خسته ام از آرزوها؛ آرزوهای شعاری
شوق پرواز مجازی؛ بالهای استعاری
لحظه های کاغذی را؛ روز وشب تکرارکردن
خاطرات بایگانی ؛ زندگی های اداری
آفتاب زرد وغمگین؛ پله های رو به پایین
سقفهای سرد و سنگین؛ آسمانهای اجاری
با نگاهی سرشکسته؛ چشمهایی پینه بسته
خسته از درهای بسته؛ خسته از چشم انتظاری
صندلیهای خمیده؛ میزهای صف کشیده
خنده های لب پریده؛ گریه های اختیاری
عصر جدولهای خالی؛ پارکهای این حوالی
پرسه های بی خیالی؛ نیمکتهای خماری
قیصر_امین_پور
خسته ام از آرزوها؛ آرزوهای شعاری
شوق پرواز مجازی؛ بالهای استعاری
لحظه های کاغذی را؛ روز وشب تکرارکردن
خاطرات بایگانی ؛ زندگی های اداری
آفتاب زرد وغمگین؛ پله های رو به پایین
سقفهای سرد و سنگین؛ آسمانهای اجاری
با نگاهی سرشکسته؛ چشمهایی پینه بسته
خسته از درهای بسته؛ خسته از چشم انتظاری
صندلیهای خمیده؛ میزهای صف کشیده
خنده های لب پریده؛ گریه های اختیاری
عصر جدولهای خالی؛ پارکهای این حوالی
پرسه های بی خیالی؛ نیمکتهای خماری
قیصر_امین_پور
💔6😢2❤1
و تو را یک شب به خواب دیدم
پس فراموش کردم هر آنچه که اندوهام بود
پنداشتم که خوابِ من در حضورِ تو بیداری است
تا اینکه به نداشتن دوبارهی تو بیدار شدم
اگر میدانستم که خوابِ ما را جمع خواهد کرد
تمامِ عمر چشم بر روی هم میگذاشتم...
فاروق _جویدة
پس فراموش کردم هر آنچه که اندوهام بود
پنداشتم که خوابِ من در حضورِ تو بیداری است
تا اینکه به نداشتن دوبارهی تو بیدار شدم
اگر میدانستم که خوابِ ما را جمع خواهد کرد
تمامِ عمر چشم بر روی هم میگذاشتم...
فاروق _جویدة
💔4😢1
خوابم یا بیدارم | گوگوش
@Bahmanbekesh
«خوابم یا بیدارم تو با منی با من
همراه و همسایه نزدیک تر از پیرهن
باور کنم یا نه هرم نفسهاتو
ایثار تن سوز نجیب دستاتو»
همراه و همسایه نزدیک تر از پیرهن
باور کنم یا نه هرم نفسهاتو
ایثار تن سوز نجیب دستاتو»
❤6😢1
با تمام استخوانهایم، با تمام زخمها و وجودم، با تمام رنجها و دردهایم، با تمام سلولهای بدنم، با تمام امید و ناامیدیام، با تمام غمها و خوشحالیام، تو را «دوست دارم» و هیچِ هیچوقت نقطهای برای پایانِ این حس نیست.
❤8😢1
من زخمهای بینظیری به تن دارم،
اما تو مهربانترینشان بودی، عمیقترینشان،
عزیزترینشان…
اما تو مهربانترینشان بودی، عمیقترینشان،
عزیزترینشان…
❤15😢3
آدمىست ديگر
حتى در اقيانوس هم
زنده مىماند
اما گاهى در یک جرعه دلتنگى
غرق می شود...
آدمىست ديگر
حتى در اقيانوس هم
زنده مىماند
اما گاهى در یک جرعه دلتنگى
غرق می شود...
❤10😢4
تو را از زخمهایی که در سینهات داری،
میبوسم.
و میگویم:
تمام حال خوبهای دیر شده
دیگر جزئی از زندگی نیستند.
من امّا دوست داشتم کمی از زندگیات باشم.
-طوبی کارادمیر؛ فارسیِ سیامک تقیزاده - آن
میبوسم.
و میگویم:
تمام حال خوبهای دیر شده
دیگر جزئی از زندگی نیستند.
من امّا دوست داشتم کمی از زندگیات باشم.
-طوبی کارادمیر؛ فارسیِ سیامک تقیزاده - آن
❤10
یه متن قشنگی میخوندم از «کاترین پاندر» میگفت :
باید کسانی را که دوست داریم آزاد بگذاریم تا از راه خودشان موهبتشان را بیابند .
نباید احساس کنیم که عشق به ما اجازه میدهد که سلطه جویانه آنها را به تملک خود در آوریم و یا از آنها انتقاد کنیم.
عشق راستین رها میکند.
عشق راستین به بند نمی کشاند.
با رها کردن چیزی را از دست نمی دهیم. بلعکس با عمل رها کردن عشقی را به سوی خود میکشانیم که حق الهی ماست.
باید کسانی را که دوست داریم آزاد بگذاریم تا از راه خودشان موهبتشان را بیابند .
نباید احساس کنیم که عشق به ما اجازه میدهد که سلطه جویانه آنها را به تملک خود در آوریم و یا از آنها انتقاد کنیم.
عشق راستین رها میکند.
عشق راستین به بند نمی کشاند.
با رها کردن چیزی را از دست نمی دهیم. بلعکس با عمل رها کردن عشقی را به سوی خود میکشانیم که حق الهی ماست.
❤17💔1
Forwarded from دانشگاه هاروارد شعبه ایران (Rahele)
اغلب بهترین قسمت های زندگی، زمانی بودهاند که هیچ کاری نکردهای و نشستهای دربارهی زندگی فکر کردهای؛ منظورم این است که مثلاً میفهمی که همهچیز بیمعناست. بعد به این نتیجه میرسی که خیلی هم نمیتواند بیمعنا باشد؛ چون تو میدانی بیمعناست و همین آگاهی تو از بیمعنا بودن تقریبا معنایی به آن میده؛ میدانی منظورم چیست؟ بدبینی خوشبینانه.
– تکهای از کتاب عامه پسند، چارلز بوکفسکی
– تکهای از کتاب عامه پسند، چارلز بوکفسکی
❤6
شاید باورتون نشه من از خودم توقع دارم ظاهر زیبایی داشته باشم، همه کتابهارو خونده باشم، همه آهنگارو گوش کرده باشم، با استعداد و باهوش باشم، روابط اجتماعی بالایی داشته باشم، ورزش کنم و با دوستام وقت بگذرونم، دوست دارم برای اهدافم تلاش کنم و زندگی کنم ولی بعضی وقتا حتی نمیتونم از تختم بیام بیرون.
💔11
ولی من اگر هزاران سال زنده باشم، پیر و شکسته و مردنی شوم باز یاد تو خواهم بود.
باور کن اگر بمیرم استخوانهایم، خاکسترم،
جسدم، کفنم، تو را دوست خواهند داشت...
•نامهی غلامحسین ساعدی به طاهره
باور کن اگر بمیرم استخوانهایم، خاکسترم،
جسدم، کفنم، تو را دوست خواهند داشت...
•نامهی غلامحسین ساعدی به طاهره
❤6