اونی که تمامِ پُلهای پشت سرشو خراب کرد، تو بودی.
اونی که ذوقمو کور کرد، تو بودی.
اونی که من و از صبور بودن و تلاش کردن ناامید کرد، تو بودی.
اونی که همه چیو سوزوند، خاکسترش و برام یادگاری گذاشت، تو بودی.
اونی که باعث شد همون نخِ باریک بینمون هم پاره بشه، تو بودی.
اونی که راهِ برگشت نذاشت، تو بودی.
اونی که غریبه شد، تو بودی.
نباید یادت بره اونی که منو مجبور به رفتن کرد، تو بودی...
اونی که ذوقمو کور کرد، تو بودی.
اونی که من و از صبور بودن و تلاش کردن ناامید کرد، تو بودی.
اونی که همه چیو سوزوند، خاکسترش و برام یادگاری گذاشت، تو بودی.
اونی که باعث شد همون نخِ باریک بینمون هم پاره بشه، تو بودی.
اونی که راهِ برگشت نذاشت، تو بودی.
اونی که غریبه شد، تو بودی.
نباید یادت بره اونی که منو مجبور به رفتن کرد، تو بودی...
جوری که آدما دلترو میشکنن باعث میشه «مرور
خاطرات توی تنهایی»رو ترجیح بدی به روابط جدید ؛)
خاطرات توی تنهایی»رو ترجیح بدی به روابط جدید ؛)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
جهان به چه کار آید؟!
خیلی گارد داشتم رو این موضوع که میگفتن خوبیِ زیادی، خوب نیست. همش میگفتم خوبی اگه صرف آدم درست بشه هیچوقت هدر نمیره! اما در این لحظه از زمان واقعا پی بردم بچهها؛ خوبی زیاد، دلِ آدما رو میزنه. حالا تو میخوای با هر منطقی برای من توضیح بده که اینجوری نیست! این موضوع دیگه ثابت شدهست واسم.
_شب یا روز؟
+روز.
_چرا؟
+چون شبا با خودم دشمن میشم، ضعیف میشم و ممکنه تموم بشم.
+روز.
_چرا؟
+چون شبا با خودم دشمن میشم، ضعیف میشم و ممکنه تموم بشم.
روزی در وصف من خواهند گفت:
فلانی بلندپروازترین بود و ریسکپذیرترین بود و بسیار خطر میکرد، اما با تمام وجودش پای همه چیز میایستاد و ادامهدهندهترین بود و شیفتهترین؛ برای تجربهها و مسیرهای تازه...
روزی در وصف من خواهندگفت: زیاد میفهمید، هرچند در ظاهر، کودک سردرگم و بیتجربهای بود که در دنیای شلوغ آدمبزرگها
گم شدهبود...
فلانی بلندپروازترین بود و ریسکپذیرترین بود و بسیار خطر میکرد، اما با تمام وجودش پای همه چیز میایستاد و ادامهدهندهترین بود و شیفتهترین؛ برای تجربهها و مسیرهای تازه...
روزی در وصف من خواهندگفت: زیاد میفهمید، هرچند در ظاهر، کودک سردرگم و بیتجربهای بود که در دنیای شلوغ آدمبزرگها
گم شدهبود...
ردپایِ آبی.
آخرین پروانه ات هم درقلبم مرد،توآزادی🫠🦋
دیگه ذره ای از روحت درون قلبم نیست
دیگه خیال بودنت تمام من را درآغوش نمیگیرد
دیگه تموم شد خیال بافی هایم برای کنارت قدم زدن،دست هایت را برای گرفتن.
پروانه ات درقلبم مرد وروحش پرواز کرد.اکنون تو آزادی و رها.
دیگه لحن صدات درگوشم زمزمه نمیشود،دیگه گرمای دستات و آغوشت دلگرمی شب هایم نیست.
سخت بود خیلی سخت بود اما آخرین تو در من مُرد…
دیگه خیال بودنت تمام من را درآغوش نمیگیرد
دیگه تموم شد خیال بافی هایم برای کنارت قدم زدن،دست هایت را برای گرفتن.
پروانه ات درقلبم مرد وروحش پرواز کرد.اکنون تو آزادی و رها.
دیگه لحن صدات درگوشم زمزمه نمیشود،دیگه گرمای دستات و آغوشت دلگرمی شب هایم نیست.
سخت بود خیلی سخت بود اما آخرین تو در من مُرد…