« گنگ خواب دیده »
2.1K subscribers
1.36K photos
197 videos
7 files
260 links
من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر
من عاجزم ز گفتن و خلق از شنیدنش 🍃
Download Telegram
امیر لطفی قصه‌ها ناتموم نمی‌مونن، نمی‌دونم، شاید هنوز وقت خداحافظی نرسیده.
Forwarded from طامات
سالی که رادیو عراق حتمی ش کرد که راکت میزنه و از کارخونجات تا هفت تومنی ها تا فنس نیرو هوایی رو صافِ صاف میکنه، دوتا خونه موندن و اثاث جمع نکردن:
یکی حبیب آزما که گفت: نمیرُمبه؛ یکی حسین اُسالی که گفته بودن نمیمونه.
دکترای بیمارستان اُختیف کمیسیون کرده بودند و گفته بودند “فوقش شیش ماه” و حسین دست از مبارزه کشیده بود.
راکت، جاش فرود نیمد. نصفی که ساعت سه نصف شب تو جلالیه مُردن، کارگرای کارخونجات و بچه هاشون بودن.
کمیسیون هم خطا داشت، چون سی و شش سال بعد، خبر رُمبیدن متروپل رو  حسین اُسالی به مو داد. صد و پنجاه متری متروپل، کنار گاریِ رانی و رِدبولش ایستاده بوده و تمام ماجرا را دیده بود.
گفت، سه دقیقه قبل توش بودم. بشکه مو آب کردم. سه دقیقه احسانو!
گفتم:حسین آیا تو یه روز میمیری هم؟؟
ساکت شد. نایاب ترین غمگینترین وحشی ترین حالت حسین اُسالی، ساکتیشه.
آن جمله که از سوادش میزد بالا را اینجا گفت. گفت: کم نه! گفت: مُرده ها مرگشون میذارن رو کولِ زنده ها و میرن. میّت فهم نداره که. درد نداره که. کارش سخت نیس که.
خوب نگاه کردم. از شصت و چهار تا حالا را نگاه کردم… دیدم حسین توی همه روایت ها مُرده واقعا.
زنش که نهادش رفت
سر چتربازی که زندگی ش رفت.
تو قمار که گالانتِ معروفِ خسروشاهی رو برد، ولی برنداشت و از خونه درویشی زد در.
کُکاش اصغر که خواست ببرد پیش خودش بلژیک، نگفت ها و نرفت.
بوشهر را که ول کرد رفت.

گفتم الان کجا بساط میکنی؟
گفت:تو مبارزه م. شبا بیرونم با مردم.
گفتم: مبااارزززه؟! در بیو لاجون! تو تا مستراح سه بار دیوار میگیری میری. لهت میکنن!
گفت: کو پس؟چرا نمیکُنن؟

آخ از اینجای تلفن. آخ از کم و وحشی حرف زدنای حسین اُسالی.
آخ از گُه مزگیِ مرگ که اهمیتش را نزد نکبت زندگی از دست داده باشد.
گفتم: حسین ده تا باسکت ردبول به حساب مو بده مردم، هر کدوم که خسته و تشنه س.
گفت: چه عادتای زشتی توت پیدا شده احسانو. ای راه پله و پنجره خونه ت نیس که یکی بگیری بیاد جات بشوردش، مدرسه بچه ت نیس که یکی بگیری جات ببردش. گُه تو پولت که جات میره همه جا.
و
غمدار گفت: آدمِ تخم ندار! کسی نایب الزیاره ی کسی نیست روبرو باتوم.
و
آخ از لودرِ تو کلماتِ حسین اُسالی.

دومین سالگرد متروپل آبادان

طامات
@taamat1
گاهی دلم میخواد با کسی حرف بزنم و باهاش دعوام نشه!
Forwarded from • رایمون
یک زن
تنها به مردی که دوستش دارد
صدها بار شانسِ دوباره می‌دهد!


• ایلیان برک
عمیقا تنها هستم، حتی همین حالا که من و شما در حال صحبت هستیم، بعید میدانم که در حال تجربه‌ی یک چیز باشیم!
بچه‌ها ما یه آشنایی داریم با هر دختری آشنا می‌شه می‌خواد ببرتش هتل هما، خواستم بگم اونم‌ رفته مراسم ختم :))))
گاهی به آخرین پیراهنی فکر می‌کنم، که مرگ در آن رخ می‌دهد!
دلم میخواست بودی بهت می‌گفتم رئیسم دوست پوریا عالمیه.
آن سست‌عهدِ سرکشِ بدمهرِ سنگ‌دل
ما را به هیچ داد،که ارزان خریده بود...

#اوحدی
احساس می‌کنم قراره خیلی برام سخت باشه.
You fucked up.
سپیده که سربزند
نخستین روزِ روزهای بی مرا
آغاز خواهی کرد
به پروانه‌ها خواهی اندیشید
و به شاخه سدری
که سایه نینداخته برآستانه‌ات

#منوچهر_آتشی
«کاش من با تو نسبتی داشتم
آنقدر نزدیک که همه مرا با نام تو می‌شناختند.»
الان حالشو ندارم بیام براتون باز کنم که عهد عتیق میگه چرا سر فلسطین دعواست :))) فقط بدونید از قدیم دعوا بوده، از خیلی قدیم، از بعد موسی!
« هرگز آسمان آفریده‌ای زیباتر از او را از دست نداده بود »
کاش بیاید بریم دشت بابونه‌ی اردبیل.
Forwarded from آن
و بالأخره ثبت‌نام کارگاه آن‌لاین «مونولوگ‌نویسی» آن با بهار کاتوزی آغاز شد .

این کارگاه در نظر دارد تا کمی دانش نظری پیرامون مونولوگ‌نویسی را افزایش دهد؛ و این شامل مطالعه پیرامون مونولوگ‌ها، چه خارجی و چه ایرانی می‌شود. در کارگاه بناست تا مونولوگ بخوانیم، راجع به آن‌ها صحبت کنیم و در نهایت به تحلیل‌شان بپردازیم؛ پس بر پایه‌ی همکاری پیش می‌رود و علاوه بر بخش تئوری، شامل بخشی عملی نیز می‌شود.

‏برای مشاوره، راهنمایی و ثبت‌نام با پشتیبان کارگاه‌های آن در ارتباط باشید.
#کارآن
@monadchannel