« گنگ خواب دیده »
یه مدته هیچ بچه گربهی نیازمندی به تورم نخورده، دارم دیوونه میشم.
مامانم بچه کلاغ مریض پیدا کرد :))) همین فقط کلاغمون مونده بود
Forwarded from آن
و بالأخره ثبتنام کارگاه آنلاین «مونولوگنویسی» آن با بهار کاتوزی آغاز شد ✨.
این کارگاه در نظر دارد تا کمی دانش نظری پیرامون مونولوگنویسی را افزایش دهد؛ و این شامل مطالعه پیرامون مونولوگها، چه خارجی و چه ایرانی میشود. در کارگاه بناست تا مونولوگ بخوانیم، راجع به آنها صحبت کنیم و در نهایت به تحلیلشان بپردازیم؛ پس بر پایهی همکاری پیش میرود و علاوه بر بخش تئوری، شامل بخشی عملی نیز میشود.
برای مشاوره، راهنمایی و ثبتنام با پشتیبان کارگاههای آن در ارتباط باشید.
#کارآن
@monadchannel
این کارگاه در نظر دارد تا کمی دانش نظری پیرامون مونولوگنویسی را افزایش دهد؛ و این شامل مطالعه پیرامون مونولوگها، چه خارجی و چه ایرانی میشود. در کارگاه بناست تا مونولوگ بخوانیم، راجع به آنها صحبت کنیم و در نهایت به تحلیلشان بپردازیم؛ پس بر پایهی همکاری پیش میرود و علاوه بر بخش تئوری، شامل بخشی عملی نیز میشود.
برای مشاوره، راهنمایی و ثبتنام با پشتیبان کارگاههای آن در ارتباط باشید.
#کارآن
@monadchannel
« گنگ خواب دیده »
و بالأخره ثبتنام کارگاه آنلاین «مونولوگنویسی» آن با بهار کاتوزی آغاز شد ✨. این کارگاه در نظر دارد تا کمی دانش نظری پیرامون مونولوگنویسی را افزایش دهد؛ و این شامل مطالعه پیرامون مونولوگها، چه خارجی و چه ایرانی میشود. در کارگاه بناست تا مونولوگ بخوانیم،…
از من میشنوید گریبان دریده و به سوی این کلاس بشتابید، به قول خود بهار واقعا اوصیکم به شرکت کردنش.
مامان من ظرفارو نمیشورم چون پری دریاییم. با لمس کردن آب هویتم آشکار میشه.
| توییتر دَرسَرگُم |
| توییتر دَرسَرگُم |
به جوانههای گندم
و به سوگ کلاغها بر پیکر رفیق
آن روز که صلح جامهی شب را پاره کند
و آن روز که من و تو در میدانهای شهر هم را ببوسیم
آفتاب از سمت کوههای البرز طلوع خواهد کرد
و صدای شیپور بر گورها نوحه میخواند
و من و تو عشق را، و آزادی را جشن میگیریم…
و به سوگ کلاغها بر پیکر رفیق
آن روز که صلح جامهی شب را پاره کند
و آن روز که من و تو در میدانهای شهر هم را ببوسیم
آفتاب از سمت کوههای البرز طلوع خواهد کرد
و صدای شیپور بر گورها نوحه میخواند
و من و تو عشق را، و آزادی را جشن میگیریم…
بچهها من دیگه ماجرای امیرحسین فتحی رو به روم نمیارم، شمام به روتون نیارید :))
این پسر نجاتم میده، از بد اخلاقی، از بی حوصلگی، از گرسنگی، از غم، حتی از خودم، منو از دست خودمم نجات میده.
قشنگ حس میکنم دارم عقلمو از دست میدم، کی فکرشو میکرد یه ریلز ساختن اینقد سخت باشه؟!
به یاد کیان پیرفلک که اگر امروز بود دوازده ساله میشد، داستان ضحاک رو از شاهنامه بخونید، فصلی که کیان فرصت نکرد تا تمومش کنه.
تولدت مبارک پسرکی که به خدای رنگین کمان اعتقاد داشت 🌈
تولدت مبارک پسرکی که به خدای رنگین کمان اعتقاد داشت 🌈