Forwarded from BestRap👽Official
من درشعبده بازی 🃏
روی طناب راه رفته ام
ومیدانم چقدر این کاردشوار است
اما به جرات به تومیگویم
که #انسان بودن و روی زمین راه رفتن
از این هم سخت تراست. 🎎
#چارلی_چاپلین 🗣
Join 👉 @tAnZ_andiShe
روی طناب راه رفته ام
ومیدانم چقدر این کاردشوار است
اما به جرات به تومیگویم
که #انسان بودن و روی زمین راه رفتن
از این هم سخت تراست. 🎎
#چارلی_چاپلین 🗣
Join 👉 @tAnZ_andiShe
Forwarded from 1toman
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from سرگرمی ها
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
👇🏿👇🏿👇🏿
@sargarmiha195
@sargarmiha195
Forwarded from درج زیرنویس فیلم و عکس
Forwarded from Amirr3z4
#bob_marley
این پست درمورد کسی هست که توی ایران به عنوان نماد ماری جوانا شناخته میشه کسی که باید با خوبی هاش بشناسیمش
"باب مارلی"
مرد آزادیخواه جاماییکایی و خواننده ی سبک رِگی در سال 1945 در جاماییکا به دنیا آمد باب در دوران کودکی طعم نژاد پرستی رو چشید و در آهنگاش بر ضد نژاد پرستی و برده داری میخوند و به عنوان یک چهره ی با نفوذ در سراسر جهان شناخته میشه که از طریق موسیقی به ترویج عشق و شادی و با هم بودن و ایستادگی در برابر ظلم پرداخت مواردی که در دستور کار روشن فکران مناسب نیست.
سیستم به کسانی نیاز داره که در موسیقی شان مواد مخدر،همجنس گرایی و اینجور کثافت کاری ها را ترویج کنن و کسایی که درباره ی آزادی بخونن و خوب بودن رو نمایان کنند باید از بین برند کلا همه چیز باید برای اونها باشه و باید بر حهان تسلط داشته باشند.
باب با شکل نادری از سرطان مواجه شد که بسیاری معتقدند توسط کسایی که میخواستند اورا ساکت کنند به او تزریق شد.
یعنی ایلومیناتی اومده با تزریق ویروس به باب مارلی اونو ساکت کرده.
اما چیزی که ازش به جا مونده آهنگای سرشار از احساس اونه.و بهتره که از این هنرمند و آزادی خواه به جای ماری جوانا مبارزه و آزادگی اش رو یاد بگیریم اما ما میایم اونو الگوی خودمون قرار میدیم و سعی میکنیم سیگار کشیدن مون به استایل باب مارلی بخوره.واقعا جای تاسف داره. ملت پوچی که از یه هنرمند یا رپر میان سیگار کشیدن اون رو یاد میگیرن و این کار خیلی برای سیستم خوشحال کنندس.
چشماتون رو باز کنید به افراد مشهور خوب نگاه کنید . افراد زیادی توی رپ آمریکا و درکل توی موزیک و جنبه ی هنر ایلومینات هستن . کسی رو که برای خودتون الگو قرار میدین بشناسین . و نکات مثبت اون شخص رو ببینید.
⛔️یادتون نره باب مارلی یه آزادی خواه بود✌🏻 نه یه بنگی.
این پست درمورد کسی هست که توی ایران به عنوان نماد ماری جوانا شناخته میشه کسی که باید با خوبی هاش بشناسیمش
"باب مارلی"
مرد آزادیخواه جاماییکایی و خواننده ی سبک رِگی در سال 1945 در جاماییکا به دنیا آمد باب در دوران کودکی طعم نژاد پرستی رو چشید و در آهنگاش بر ضد نژاد پرستی و برده داری میخوند و به عنوان یک چهره ی با نفوذ در سراسر جهان شناخته میشه که از طریق موسیقی به ترویج عشق و شادی و با هم بودن و ایستادگی در برابر ظلم پرداخت مواردی که در دستور کار روشن فکران مناسب نیست.
سیستم به کسانی نیاز داره که در موسیقی شان مواد مخدر،همجنس گرایی و اینجور کثافت کاری ها را ترویج کنن و کسایی که درباره ی آزادی بخونن و خوب بودن رو نمایان کنند باید از بین برند کلا همه چیز باید برای اونها باشه و باید بر حهان تسلط داشته باشند.
باب با شکل نادری از سرطان مواجه شد که بسیاری معتقدند توسط کسایی که میخواستند اورا ساکت کنند به او تزریق شد.
یعنی ایلومیناتی اومده با تزریق ویروس به باب مارلی اونو ساکت کرده.
اما چیزی که ازش به جا مونده آهنگای سرشار از احساس اونه.و بهتره که از این هنرمند و آزادی خواه به جای ماری جوانا مبارزه و آزادگی اش رو یاد بگیریم اما ما میایم اونو الگوی خودمون قرار میدیم و سعی میکنیم سیگار کشیدن مون به استایل باب مارلی بخوره.واقعا جای تاسف داره. ملت پوچی که از یه هنرمند یا رپر میان سیگار کشیدن اون رو یاد میگیرن و این کار خیلی برای سیستم خوشحال کنندس.
چشماتون رو باز کنید به افراد مشهور خوب نگاه کنید . افراد زیادی توی رپ آمریکا و درکل توی موزیک و جنبه ی هنر ایلومینات هستن . کسی رو که برای خودتون الگو قرار میدین بشناسین . و نکات مثبت اون شخص رو ببینید.
⛔️یادتون نره باب مارلی یه آزادی خواه بود✌🏻 نه یه بنگی.
Forwarded from petrickoo
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from Majid ghofli (street dance)
چرا درایران مشروب وتریاک واکثر کالاهای خارجی ممنوع وقاچاق محسوب می شود:
در یکی از شهرهای ایتالیا جوانی بود به نام آلفردو . آلفردو دکه کوچکی داشت که در آن عرق سگی میفروخت. او هر بطری عرق سگی را به قیمت دو لیره میفروخت. هزینه تولید عرق سگی چیزی حدود 1.8 لیره بود. برای همین آلفردو در ازای فروش هر بطری عرق سگی چیزی حدود 0.2 لیره سود میبرد. او در روز 200 بطری عرق میفروخت و لذا درآمدش روزانه 40 لیره بود و با این 40 لیره با مادرش به دشواری زندگی میگذرانید.
روزی از روزها دولت بنیتو موسولینی قانونی امضا کرد که در آن خرید و فروش عرق سگی ممنوع اعلام میشد. اینگونه بود که فردای آن روز ماموران پلیس به مغازه او هجوم آوردند و مغازه او را پلمپ کردند.
آلفردو بیچاره تنها و سرگردان به پارک پناه برد. او در پارک ناراحت و غمگین شروع به راه رفتن کرد و بر بخت بد خود بسی گریست و گریست . در حالی که سرش را به درختی تکیه داده بود داشت هق هق میزد و از زمین و زمان دل چرکین بود ، ناگهان یک نفر از پشت سرش گفت :
هی آلفردو! خوب شد پیدات کردم. بد جوری تو خماری موندم رفیق. امروز تمام عرق فروشی های شهر رو تعطیل کردند و من هم نمیدونم باید از کجا عرق گیر بیارم. تو چیزی تو خونه ات داری به من بدی ؟ من حاضرم به جای دو لیره ، بهت 10 لیره پول بدم.
آلفردو در بهت فرو رفت. سریع به خانه رفت و در زیر زمین به جست و جو پرداخت. تعدادی بطری عرق سگی پیدا کرد . یکی از آنها را در یک کیسه مشکی گذاشت و یواشکی دوباره به پارک برگشت و بطری را دست مشتری داد و ده لیره را گرفت. او در پایان به مشتری گفت :
اگه باز هم خواستی بیا همینجا. به دوستان قابل اعتمادت هم بگو. اسم رمز هم این باشه :
"آقا ببخشید ! شما دیروز بازی اینتر و یونتوس رو دیدید؟
در روزهای بعد هم آلفردو به پارک میرفت. هر روز تعداد بیشتری پیدایشان میشد. در هفته اول مشتری های او به ده تن رسیده بود. در هفته دوم مشتری های او سی تن شده بودند. در آمد او کم کم روزانه به 200 لیره رسیده بود. او خانه ای جدید خرید. برای مادرش خدمتکار گرفت که لازم نباشد کار کند. با ویتوریا ی جوان نامزد کرد و برای او گردنبند طلا خرید. دوستان جدیدی پیدا کرد :
لئوناردو. کارلو . الساندرو
کم کم شهرتش فزونی گرفت طوری که پلیس از افزایش ثروت او مشکوک شد که نکند که او به صورت مخفیانه دارد عرق سگی میفروشد. این گونه بود که ماموری را برای تحقیقات روانه کرد.
مامور فردایش به اداره برگشت و گفت نه قربان . آلفردو هیچ قانون شکنی ای انجام نداده است
مامور دیگری را فرستاند و او هم همین را گفت . مامور دیگر هم همین را گفت و اینگونه بود که خیال رئیس پلیس راحت شد که مشکلی در کار نیست.
آن ماموران برای حق السکوت روزانه 5 لیره از آلفردو شیتیل میگرفتند و هر از گاهی هم از خود آلفردو عرق میخریدند. آلفردو در این مدت حسابی به این ماموران رشوه داد . کم کم خود رئیس پلیس هم شروع به رشوه گرفتن کرد.
گذشت تا اینکه بنیتو موسولینی به گسترش یک باند مافیایی در کشور مشکوک شد. او اختیارات سازمان جاسوسی را برای نفوذ در مافیا افزایش داد اما افسوس که دیگر دیر شده بود. آلفردو حتی افرادی را در بین خود مقامات فاشیست خریده بود که از قضا یکی از آنها رئیس اطلاعات موسولینی بود. این شخص از کل کشور برای آلفردو اطلاعات می آورد. مرتب هم موسولینی را در مورد مافیا گیج میکرد. در نهایت آلفردو با متفقین متحد شده و زمینه سقوط موسولینی را فراهم کرد. بعد از روی کار آمد نظام جدید ، نخست وزیران توسط آلفردو نصب و عزل میشدند. در واقع همه سیاستمداران فهمیده بودند که " پدر خوانده " کیست.
چند بار چند تن از سیاستمداران مستقل تلاش کردند که خرید و فروش عرق سگی را بار دیگر آزاد گرداندند اما همگی به شکل فجیعی ترور شدند.
عموم تصور میکنند که مافیا در فقدان قانون است که رشد میکند حال آنکه دقیقا جریان برعکس است. مافیا از قانون تغذیه میکند. منتهی یک قانون اضافی (نامناسب)
هر جا قانون اضافه باشد مافیا آنجا است.
در یکی از شهرهای ایتالیا جوانی بود به نام آلفردو . آلفردو دکه کوچکی داشت که در آن عرق سگی میفروخت. او هر بطری عرق سگی را به قیمت دو لیره میفروخت. هزینه تولید عرق سگی چیزی حدود 1.8 لیره بود. برای همین آلفردو در ازای فروش هر بطری عرق سگی چیزی حدود 0.2 لیره سود میبرد. او در روز 200 بطری عرق میفروخت و لذا درآمدش روزانه 40 لیره بود و با این 40 لیره با مادرش به دشواری زندگی میگذرانید.
روزی از روزها دولت بنیتو موسولینی قانونی امضا کرد که در آن خرید و فروش عرق سگی ممنوع اعلام میشد. اینگونه بود که فردای آن روز ماموران پلیس به مغازه او هجوم آوردند و مغازه او را پلمپ کردند.
آلفردو بیچاره تنها و سرگردان به پارک پناه برد. او در پارک ناراحت و غمگین شروع به راه رفتن کرد و بر بخت بد خود بسی گریست و گریست . در حالی که سرش را به درختی تکیه داده بود داشت هق هق میزد و از زمین و زمان دل چرکین بود ، ناگهان یک نفر از پشت سرش گفت :
هی آلفردو! خوب شد پیدات کردم. بد جوری تو خماری موندم رفیق. امروز تمام عرق فروشی های شهر رو تعطیل کردند و من هم نمیدونم باید از کجا عرق گیر بیارم. تو چیزی تو خونه ات داری به من بدی ؟ من حاضرم به جای دو لیره ، بهت 10 لیره پول بدم.
آلفردو در بهت فرو رفت. سریع به خانه رفت و در زیر زمین به جست و جو پرداخت. تعدادی بطری عرق سگی پیدا کرد . یکی از آنها را در یک کیسه مشکی گذاشت و یواشکی دوباره به پارک برگشت و بطری را دست مشتری داد و ده لیره را گرفت. او در پایان به مشتری گفت :
اگه باز هم خواستی بیا همینجا. به دوستان قابل اعتمادت هم بگو. اسم رمز هم این باشه :
"آقا ببخشید ! شما دیروز بازی اینتر و یونتوس رو دیدید؟
در روزهای بعد هم آلفردو به پارک میرفت. هر روز تعداد بیشتری پیدایشان میشد. در هفته اول مشتری های او به ده تن رسیده بود. در هفته دوم مشتری های او سی تن شده بودند. در آمد او کم کم روزانه به 200 لیره رسیده بود. او خانه ای جدید خرید. برای مادرش خدمتکار گرفت که لازم نباشد کار کند. با ویتوریا ی جوان نامزد کرد و برای او گردنبند طلا خرید. دوستان جدیدی پیدا کرد :
لئوناردو. کارلو . الساندرو
کم کم شهرتش فزونی گرفت طوری که پلیس از افزایش ثروت او مشکوک شد که نکند که او به صورت مخفیانه دارد عرق سگی میفروشد. این گونه بود که ماموری را برای تحقیقات روانه کرد.
مامور فردایش به اداره برگشت و گفت نه قربان . آلفردو هیچ قانون شکنی ای انجام نداده است
مامور دیگری را فرستاند و او هم همین را گفت . مامور دیگر هم همین را گفت و اینگونه بود که خیال رئیس پلیس راحت شد که مشکلی در کار نیست.
آن ماموران برای حق السکوت روزانه 5 لیره از آلفردو شیتیل میگرفتند و هر از گاهی هم از خود آلفردو عرق میخریدند. آلفردو در این مدت حسابی به این ماموران رشوه داد . کم کم خود رئیس پلیس هم شروع به رشوه گرفتن کرد.
گذشت تا اینکه بنیتو موسولینی به گسترش یک باند مافیایی در کشور مشکوک شد. او اختیارات سازمان جاسوسی را برای نفوذ در مافیا افزایش داد اما افسوس که دیگر دیر شده بود. آلفردو حتی افرادی را در بین خود مقامات فاشیست خریده بود که از قضا یکی از آنها رئیس اطلاعات موسولینی بود. این شخص از کل کشور برای آلفردو اطلاعات می آورد. مرتب هم موسولینی را در مورد مافیا گیج میکرد. در نهایت آلفردو با متفقین متحد شده و زمینه سقوط موسولینی را فراهم کرد. بعد از روی کار آمد نظام جدید ، نخست وزیران توسط آلفردو نصب و عزل میشدند. در واقع همه سیاستمداران فهمیده بودند که " پدر خوانده " کیست.
چند بار چند تن از سیاستمداران مستقل تلاش کردند که خرید و فروش عرق سگی را بار دیگر آزاد گرداندند اما همگی به شکل فجیعی ترور شدند.
عموم تصور میکنند که مافیا در فقدان قانون است که رشد میکند حال آنکه دقیقا جریان برعکس است. مافیا از قانون تغذیه میکند. منتهی یک قانون اضافی (نامناسب)
هر جا قانون اضافه باشد مافیا آنجا است.
Forwarded from لۅتــــــــــے
دنیا پر از آدم های خوبه، اما اگر نتونستی حتی یک نفر از اونا رو پیدا کنی،
حداقل خودت خوب باش ...
............................
💭چارلی چاپلین
@lotimanesh
حداقل خودت خوب باش ...
............................
💭چارلی چاپلین
@lotimanesh
خدایا منو ببخش اینها فقط آرزوهامه . رویاهامو نوشتم
r
من اگه خدا بودم، وقتی شیطان در برابر انسان سجده نکرد ، خشتکش رو در می آوردم و از بارگاه بیرونش می کردم !
چه معنی داره شیطان به حرف خدا گوش نکنه !
وقتی می خواستم پیغمبر خلق کنم، از ۱۲۴۰۰۰ پیغمبر، ۶۲۰۰۰ نفرش رو از زنان منسوب می کردم تا عدالت رعایت بشه !
کمی سلیقه به خرج می دادم و بجای اینکه خونه خودم رو در صحرای خشک و بی آب و علف عربستان بنا کنم، در سواحل جزایر هاوایی یه خونه شیک و مدرن بنا می کردم با سوییت های مجهز و مجانی برای زواری که برای زیارت میومدن !
هیچوقت خونه خودم رو در انحصار مسلمون ها قرار نمی دادم و همه حق داشتن بیان خونه ام …
حتی بی خدا ها! قدمشون سر چشم! زوار بجای اینکه تو صحرای عرفه بدو بدو کنن، کنار ساحل بدو بدو کنن حالشو ببرن و بجای لباس احرام هم مایوی دو تیکه بپوشن !
یه مشت از این حوری ها و غلامان رو هم مامور می کردم به حجاج سرویس بدن و پذیرایی کنن تا زیارت بهشون بهتر بچسبه !
اصلا نمی ذاشتم آدما صبح و ظهر و شب هی نماز بخونن و سجده کنن و حرفای تکراری بزنن! کمبود که ندارم هی بخوام طفلکی ها رو اذیت کنم که !
همه مسجد ها رو هم جمع می کردم به جاش کافی شاپ و کتابخونه و سینما درست می کردم !
یه چند تاش رو هم قهوه خونه سنتی درست می کردم که محسن نامجو توش سه تار بزنه و بخونه !
هر کسی هم که من رو صدا می زد و می گفت اِی خدا، زود بهش می گفتم جانم …عزیز دلم …نه اینکه محل سگ هم نذارم! بنده آفریدم باید سرویس بدم دیگه … گوسفند که نیستن ول کنم تو بیابون !
قشری به نام روحانیت رو اصلا خلق نمی کردم ! به بنده هام همه یه جو عقل می دادم تا بتونن بد رو از خوب تشخیص بدن و نیازی به فتوا و این مزخرفات نباشه !
عزراییل رو هم می فرستادم اونجا که عرب نی انداخت بره غاز بچرونه! به جای عزراییل یه حوری خوش هیکل سفید و بلوری می فرستادم تا جون مرد ها رو بگیره و یک جوون رعنای خوش هیکل رو هم می فرستادم تا جون خانمها رو بگیره! (اینجوری دیگه نه تنها کسی از مرگ نمی ترسید، بلکه این پیرزن پیرمردها هی از خدا مرگ میخواستن نصفه شبی) !
جون بچه ها رو هم اصلا نمی گرفتم! اصلا اجازه نمی دادم انسان ناقص و معلول به دنیا بیاد … ریشه جنگ رو هم خشک می کردم، بجاش عشق و عطوفت و مهربونی می کاشتم !
سعی می کردم حضورم اینقدر در زندگی مردم ملموس باشه که دیگه هیچ کس نگه خدای چی! کشک چی! ….. خدا کیلو چند؟ ….. کدوم خدا؟
آخ که اگه خدا بودم یه بهشت توی یکی از سیاره ها خلق می کردم اخرین مدل! نه اینجوری که توی جوب هاش (جوی هاش) شیر و عسل بیاد! شیر و عسلی که توی جوب (جوی) باشه، به درد همون اعراب هزار و چهار صد سال پیش می خوره! اونایی که بنده صالح بودن می فرستادم توی این بهشت و اونایی هم که خطا کار بودن و بنده های درست درمونی نبودن، بجای جهنم می فرستادم توی عربستان زندگی کنن تا قدر عافیت رو بدونن !
از خدا بخاطر این همه اختلاف سلیقه عذر خواهی می کنم
r
من اگه خدا بودم، وقتی شیطان در برابر انسان سجده نکرد ، خشتکش رو در می آوردم و از بارگاه بیرونش می کردم !
چه معنی داره شیطان به حرف خدا گوش نکنه !
وقتی می خواستم پیغمبر خلق کنم، از ۱۲۴۰۰۰ پیغمبر، ۶۲۰۰۰ نفرش رو از زنان منسوب می کردم تا عدالت رعایت بشه !
کمی سلیقه به خرج می دادم و بجای اینکه خونه خودم رو در صحرای خشک و بی آب و علف عربستان بنا کنم، در سواحل جزایر هاوایی یه خونه شیک و مدرن بنا می کردم با سوییت های مجهز و مجانی برای زواری که برای زیارت میومدن !
هیچوقت خونه خودم رو در انحصار مسلمون ها قرار نمی دادم و همه حق داشتن بیان خونه ام …
حتی بی خدا ها! قدمشون سر چشم! زوار بجای اینکه تو صحرای عرفه بدو بدو کنن، کنار ساحل بدو بدو کنن حالشو ببرن و بجای لباس احرام هم مایوی دو تیکه بپوشن !
یه مشت از این حوری ها و غلامان رو هم مامور می کردم به حجاج سرویس بدن و پذیرایی کنن تا زیارت بهشون بهتر بچسبه !
اصلا نمی ذاشتم آدما صبح و ظهر و شب هی نماز بخونن و سجده کنن و حرفای تکراری بزنن! کمبود که ندارم هی بخوام طفلکی ها رو اذیت کنم که !
همه مسجد ها رو هم جمع می کردم به جاش کافی شاپ و کتابخونه و سینما درست می کردم !
یه چند تاش رو هم قهوه خونه سنتی درست می کردم که محسن نامجو توش سه تار بزنه و بخونه !
هر کسی هم که من رو صدا می زد و می گفت اِی خدا، زود بهش می گفتم جانم …عزیز دلم …نه اینکه محل سگ هم نذارم! بنده آفریدم باید سرویس بدم دیگه … گوسفند که نیستن ول کنم تو بیابون !
قشری به نام روحانیت رو اصلا خلق نمی کردم ! به بنده هام همه یه جو عقل می دادم تا بتونن بد رو از خوب تشخیص بدن و نیازی به فتوا و این مزخرفات نباشه !
عزراییل رو هم می فرستادم اونجا که عرب نی انداخت بره غاز بچرونه! به جای عزراییل یه حوری خوش هیکل سفید و بلوری می فرستادم تا جون مرد ها رو بگیره و یک جوون رعنای خوش هیکل رو هم می فرستادم تا جون خانمها رو بگیره! (اینجوری دیگه نه تنها کسی از مرگ نمی ترسید، بلکه این پیرزن پیرمردها هی از خدا مرگ میخواستن نصفه شبی) !
جون بچه ها رو هم اصلا نمی گرفتم! اصلا اجازه نمی دادم انسان ناقص و معلول به دنیا بیاد … ریشه جنگ رو هم خشک می کردم، بجاش عشق و عطوفت و مهربونی می کاشتم !
سعی می کردم حضورم اینقدر در زندگی مردم ملموس باشه که دیگه هیچ کس نگه خدای چی! کشک چی! ….. خدا کیلو چند؟ ….. کدوم خدا؟
آخ که اگه خدا بودم یه بهشت توی یکی از سیاره ها خلق می کردم اخرین مدل! نه اینجوری که توی جوب هاش (جوی هاش) شیر و عسل بیاد! شیر و عسلی که توی جوب (جوی) باشه، به درد همون اعراب هزار و چهار صد سال پیش می خوره! اونایی که بنده صالح بودن می فرستادم توی این بهشت و اونایی هم که خطا کار بودن و بنده های درست درمونی نبودن، بجای جهنم می فرستادم توی عربستان زندگی کنن تا قدر عافیت رو بدونن !
از خدا بخاطر این همه اختلاف سلیقه عذر خواهی می کنم
Forwarded from خدمات هدیه 🌐
🔴خبر فوری
🎁جشنواره اینترنت رایگان🎁
35گیگابایت حجم رایگان برای همه ی سیم کارت ها فقط تا اتمام این هفته
☑️برای ثبت شماره روی لینک زیر کلیک نمایید
Telegram.me/Eland_Bot?start=208475303
🎁جشنواره اینترنت رایگان🎁
35گیگابایت حجم رایگان برای همه ی سیم کارت ها فقط تا اتمام این هفته
☑️برای ثبت شماره روی لینک زیر کلیک نمایید
Telegram.me/Eland_Bot?start=208475303
Forwarded from EQualizermusic
وصیت نامه کمال الدین (شمس الدین)
وحشی بافقي
روز مرگم هرکه شیون کند از دور و برم دور کنید
همه را مست و خراب از می و انگور کنید
مزد غسال مرا سیر شرابش بدهید
مست مست از همه جا حال خرابش بدهید
بر مزارم مگذارید بیاید واعظ
پیر میخانه بخواند غزلی از حافظ
جای تلقین به بالای سرم دف بزنید
شاهدی رقص کند جمله شما کف بزنید
روز مرگم وسط سینه من چاک زنید
اندرون دل من یک قلم تاک زنید
روی قبرم بنویسید وفادار برفت
آن جگر سوخته ی خسته از این دار برفت
#وصيت_نامه
#وحشي_بافقي
@EQualizermusic
وحشی بافقي
روز مرگم هرکه شیون کند از دور و برم دور کنید
همه را مست و خراب از می و انگور کنید
مزد غسال مرا سیر شرابش بدهید
مست مست از همه جا حال خرابش بدهید
بر مزارم مگذارید بیاید واعظ
پیر میخانه بخواند غزلی از حافظ
جای تلقین به بالای سرم دف بزنید
شاهدی رقص کند جمله شما کف بزنید
روز مرگم وسط سینه من چاک زنید
اندرون دل من یک قلم تاک زنید
روی قبرم بنویسید وفادار برفت
آن جگر سوخته ی خسته از این دار برفت
#وصيت_نامه
#وحشي_بافقي
@EQualizermusic
Forwarded from حضرت مولانا