1⃣
اواخر ماه مبارک رمضان بودما همراه بچه ها از جمله شهیدان #محمد_غفاری، #بریهی و.... تو اتاق نشسته بودیم یکدفعه جعفرخان با لبی خندان وارد اتاق شد!گفتیم: خُب جعفرخان دیگه کم کم داری بازنشست می شی. دیگه از دست ما راحت می شی، برا همین اینقدر خوشحالی! اینقدر این فرمانده با عظمت و دوست داشتنی و خاکی بود که ما رو یاد فرماندهان دوران جنگ می انداخت. البته جعفرخان زمان جنگ هم فرمانده بود. اما کاری با دلهای بچه ها کرده بود که همه عاشق او بودند. صلابت خاص فرماندهی را داشت، اما او بر دلهای نیروها فرمانروایی می کرد. جعفرخان خنده ای کرد و گفت: نه بابا، بازنشستگی چیه؟ بچه ها یه چیزی شده که...بعد کمی مکث کرد و گفت: من اینقدر خوشحالم که ... اما به وقتش بهتون می گم! همه با چشمهای گرد شده از تعجب به هم نگاه کردیم. ما خیلی کنجکاو شدیم. خدایا چی شده که جعفرخان اینقدر خوشحال و سرحاله!؟ حاجی دم در نشسته بود. همه ما بلند شدیم و رفتیم دور جعفرخان حلقه زدیم. همه با هم می گفتیم: حاجی باید بگی چی شده!؟ ما از اینجا نمی ریم تا بگی چی شده! جعفرخان که هیچ راه چاره ای نداشت گفت: بچه ها می خوام بهتون مژده بدم! گفتیم: مژده!؟ گفت: آره، بعد نگاهی به چهره تک تک بچه ها کرد و ادامه داد: ان شاءالله توی این عملیات که می خوایم بریم دوازده نفر از ما رفتنی شدند...
ادامه دارد...
#شهدای_صابرین
#سالگردشهادت13شهریور
@bisimchi1
اواخر ماه مبارک رمضان بودما همراه بچه ها از جمله شهیدان #محمد_غفاری، #بریهی و.... تو اتاق نشسته بودیم یکدفعه جعفرخان با لبی خندان وارد اتاق شد!گفتیم: خُب جعفرخان دیگه کم کم داری بازنشست می شی. دیگه از دست ما راحت می شی، برا همین اینقدر خوشحالی! اینقدر این فرمانده با عظمت و دوست داشتنی و خاکی بود که ما رو یاد فرماندهان دوران جنگ می انداخت. البته جعفرخان زمان جنگ هم فرمانده بود. اما کاری با دلهای بچه ها کرده بود که همه عاشق او بودند. صلابت خاص فرماندهی را داشت، اما او بر دلهای نیروها فرمانروایی می کرد. جعفرخان خنده ای کرد و گفت: نه بابا، بازنشستگی چیه؟ بچه ها یه چیزی شده که...بعد کمی مکث کرد و گفت: من اینقدر خوشحالم که ... اما به وقتش بهتون می گم! همه با چشمهای گرد شده از تعجب به هم نگاه کردیم. ما خیلی کنجکاو شدیم. خدایا چی شده که جعفرخان اینقدر خوشحال و سرحاله!؟ حاجی دم در نشسته بود. همه ما بلند شدیم و رفتیم دور جعفرخان حلقه زدیم. همه با هم می گفتیم: حاجی باید بگی چی شده!؟ ما از اینجا نمی ریم تا بگی چی شده! جعفرخان که هیچ راه چاره ای نداشت گفت: بچه ها می خوام بهتون مژده بدم! گفتیم: مژده!؟ گفت: آره، بعد نگاهی به چهره تک تک بچه ها کرد و ادامه داد: ان شاءالله توی این عملیات که می خوایم بریم دوازده نفر از ما رفتنی شدند...
ادامه دارد...
#شهدای_صابرین
#سالگردشهادت13شهریور
@bisimchi1
سعید عبدولی با تقدیم مدالش به خانواده شهید مدافع حرم حاجیوند الیاسی از مسوولان نظام و سپاه پاسداران تقاضا کرد تا آروزیش را به عنوان دفاع از حرم در سوریه ،برآورده کنند .
@bisimchi1
@bisimchi1
#ترور_سیاست_ناب
#قيام درشركت #نفت_آبادان
با جوش و خروش فراوانی در یکی از شب ها به میان کارگران شرکت رفت و گفت:
« نفت از آن ملت ايران است، #خارجي ها آمده اند، تا براي ما كاركنند؛ نيامده اند كه ما را زير #سلطه خود درآورند، آنان قسمت هايي از آبادان را در اختيار گرفته و اجازه ورود به ما نمي دهند؛
اين چيست كه به شيشه كافه ها، نوشته اند، «ورود ايراني و سگ #ممنوع» خارجي ها، ايراني ها را [مساوي] #سگ قرار داده اند، در حاليكه آنان مستخدم ما هستند، و آمده اند تا براي ما كار كنند.»
شور و هيجان خاصي سراسروجود كارگران را فرا گرفته بود، سخنان نواب اولين جرقه هاي #عدالتخواهي را در ذهنشان پديد آورد!!
@Bisimchi1
#قراردادهای_IPC
#شهدای_ترور
#قيام درشركت #نفت_آبادان
با جوش و خروش فراوانی در یکی از شب ها به میان کارگران شرکت رفت و گفت:
« نفت از آن ملت ايران است، #خارجي ها آمده اند، تا براي ما كاركنند؛ نيامده اند كه ما را زير #سلطه خود درآورند، آنان قسمت هايي از آبادان را در اختيار گرفته و اجازه ورود به ما نمي دهند؛
اين چيست كه به شيشه كافه ها، نوشته اند، «ورود ايراني و سگ #ممنوع» خارجي ها، ايراني ها را [مساوي] #سگ قرار داده اند، در حاليكه آنان مستخدم ما هستند، و آمده اند تا براي ما كار كنند.»
شور و هيجان خاصي سراسروجود كارگران را فرا گرفته بود، سخنان نواب اولين جرقه هاي #عدالتخواهي را در ذهنشان پديد آورد!!
@Bisimchi1
#قراردادهای_IPC
#شهدای_ترور
مراسم چهلمین روز شهادت پاسدار شهید مدافع حرم ابوالفضل نیک زاد
پنجشنبه ۹۵/۰۶/۰۴
ازساعت ۱۵ الی ۱۷ در«مسجدالشهدا»
واقع در اتوبان محلاتی
لطفاً اطلاع رسانی کنید...
@bisimchi1
پنجشنبه ۹۵/۰۶/۰۴
ازساعت ۱۵ الی ۱۷ در«مسجدالشهدا»
واقع در اتوبان محلاتی
لطفاً اطلاع رسانی کنید...
@bisimchi1
شهیدی که بعد از ۲۹ سال به وصال برادر رسید..
شهید فیروز حمیدی زاده
#ولادت: ٣٠ /٧ /٥٧ بجنورد
#شهادت: ١٢ /١١ /٩٤ حلب
شهید نریمان حمیدی زاده
#ولادت: ۴۷/۶/۳۰ بجنورد
#شهادت: ۶۵/۶/۱۲ حاج عمران
@bisimichi1
شهید فیروز حمیدی زاده
#ولادت: ٣٠ /٧ /٥٧ بجنورد
#شهادت: ١٢ /١١ /٩٤ حلب
شهید نریمان حمیدی زاده
#ولادت: ۴۷/۶/۳۰ بجنورد
#شهادت: ۶۵/۶/۱۲ حاج عمران
@bisimichi1
پرورد گلی که شهره در انجمن است
آورد صنوبری که فخر چمن است
دست #پدر_شهید باید بوسید
دستی که بهار از او به کام وطن است...
#پدر_بزرگوار_شهیدان_حمیدی_زاده
#شهید_مدافع_حرم
#شهید_دفاع_مقدس
@bisimchi1
آورد صنوبری که فخر چمن است
دست #پدر_شهید باید بوسید
دستی که بهار از او به کام وطن است...
#پدر_بزرگوار_شهیدان_حمیدی_زاده
#شهید_مدافع_حرم
#شهید_دفاع_مقدس
@bisimchi1
خون #شهيد هر قطره اش تبديل به صدها قطره و هزارها قطره، بلكه به دريايی از خون می گردد و در #پيكر_اجتماع وارد می شود.
#شهید_مطهری
@bisimchi1
#شهید_مطهری
@bisimchi1
پنجم فروردین هنگام گشت زنی درسطح شهر رودان ازسوی اشراراز ناحیه سرمورد اصابت گلوله قرارگرفت وسرانجام پس ازچندروزتحمل درد،به شهادت رسید
#شهید_امید_طاهری
#شهدای_امنیت_ناجا
#شهادت_11_فروردین_95
@bisimchi1
#شهید_امید_طاهری
#شهدای_امنیت_ناجا
#شهادت_11_فروردین_95
@bisimchi1
چون
برکه ی یخ بسته
پر از حسرتم ای ماه...
دل بی تو
چه شب های درازی
که شکسته است...
#شهیدمدافع_حرم_عابدینی
@bisimchi1
برکه ی یخ بسته
پر از حسرتم ای ماه...
دل بی تو
چه شب های درازی
که شکسته است...
#شهیدمدافع_حرم_عابدینی
@bisimchi1
تنها فردی که برای اولین بار به عمق مقر عبدالمالک ریگی نفوذ کرد و او را هدف گلوله قرار داد.
همراه مقام معظم رهبری در سفر های استانی
تکاور #شهید سیدمحمود موسوی
پرواز در سحرگاه ۱۳ شهریور ۹۰
@bisimchi1
همراه مقام معظم رهبری در سفر های استانی
تکاور #شهید سیدمحمود موسوی
پرواز در سحرگاه ۱۳ شهریور ۹۰
@bisimchi1
جنازه فرزندم را نمی خواهم!
هنگامی که #اسرائیل جسد سید هادی (سید هادی نصرالله فرزند سید حسن نصرالله که در سال ۱۹۹۷ به شهادت رسید) را پیدا کرد، اعلام کرد که باقی مانده جنازه سربازان اسرائیلی را #فقط در برابر #جنازه_سید_هادی مبادله می کند و حاضر نیست بقیه اسرا و شهدا را تحویل دهد.
اما خبری بسیار عجیب همه چیز را بر هم زد و تمام نقشه های اسرائیل را بر باد داد. آن خبر این بود که همسر سید حسن، وقتی شنید تبادل جنازه های شهدا و اسرا متوقف شده است، طی اطلاعیه کوتاهی اعلام کرد: "من جنازه فرزندی را که در راه خدا داده ام، نمی خواهم. اسرائیل بر سر جنازه ی هادی نمی تواند با ما جدا #معامله کند. من اصلاً جنازه فرزندمان را با این شرایط نمی خواهم."
کتاب "حقیقت سمیر"
خاطرات #شهید_سمیر_قنطار
به کوشش یعقوب توکلی
@bisimchi1
هنگامی که #اسرائیل جسد سید هادی (سید هادی نصرالله فرزند سید حسن نصرالله که در سال ۱۹۹۷ به شهادت رسید) را پیدا کرد، اعلام کرد که باقی مانده جنازه سربازان اسرائیلی را #فقط در برابر #جنازه_سید_هادی مبادله می کند و حاضر نیست بقیه اسرا و شهدا را تحویل دهد.
اما خبری بسیار عجیب همه چیز را بر هم زد و تمام نقشه های اسرائیل را بر باد داد. آن خبر این بود که همسر سید حسن، وقتی شنید تبادل جنازه های شهدا و اسرا متوقف شده است، طی اطلاعیه کوتاهی اعلام کرد: "من جنازه فرزندی را که در راه خدا داده ام، نمی خواهم. اسرائیل بر سر جنازه ی هادی نمی تواند با ما جدا #معامله کند. من اصلاً جنازه فرزندمان را با این شرایط نمی خواهم."
کتاب "حقیقت سمیر"
خاطرات #شهید_سمیر_قنطار
به کوشش یعقوب توکلی
@bisimchi1
📞بیسیم چی👣
1⃣ اواخر ماه مبارک رمضان بودما همراه بچه ها از جمله شهیدان #محمد_غفاری، #بریهی و.... تو اتاق نشسته بودیم یکدفعه جعفرخان با لبی خندان وارد اتاق شد!گفتیم: خُب جعفرخان دیگه کم کم داری بازنشست می شی. دیگه از دست ما راحت می شی، برا همین اینقدر خوشحالی! اینقدر…
با تعجب گفتیم: یعنی چی، چی شده!؟ گفت: خواب دیدم که دوازده نفر از جمع ما شهید می شن!! بچه ها می گفتن یعنی حاجی می شه ما هم به آرزومون برسیم؟ جعفرخان گفت: چرا نمی شه، فقط بیشتر تلاش کنید، خودسازی کنید. اما دیگه چیزی از ماجرای دوازده شهید نگفت. بعدها از یکی از نزدیکان فرمانده شنیدم که جعفرخان، در عالم رویا امام حسین(ع) را دیده بودند. او مژده شهادت را از مولایش شنیده بود و دوازده یار خود را هم در کنار سیدالشهداء(ع) دیده بود. جعفرخان حتی نحوه شهادت بچه ها را می دانست. شنیدم که به برخی از شهدا گفته بود که چگونه شهید خواهند شد؟! برخی را هم گفته بود شما مجروح می شوی و ...قبل از آن روز، نیروهای ما دو مأموریت رفته بودند.
چند نفری از بچه ها مجروح شده بودند. #علی_پرورش هم تازه به شهادت رسیده بود. عجیب زمزمه شهادت تو بچه ها پیچیده بود. خیلی ها برای شهادت لحظه شماری می کردند. تمرین های سخت آغاز شد. بچه ها واقعاً زحمت می کشیدند. حتی برخی با زبان روزه این همه سختی می کشیدند. صبح ها زیارت عاشورای بچه ها ترک نمی شد. نماز شب و... در میان بچه ها همه گیر شده بود.
آری درسیزدهم شهریور سال نود خواب #شهید_جعفر_خانی به وقوع پیوست..
#شهیدان_صابرین
#یگان_ویژه_صابرین
#سالگردشهادت13شهریور
@bisimchi1
چند نفری از بچه ها مجروح شده بودند. #علی_پرورش هم تازه به شهادت رسیده بود. عجیب زمزمه شهادت تو بچه ها پیچیده بود. خیلی ها برای شهادت لحظه شماری می کردند. تمرین های سخت آغاز شد. بچه ها واقعاً زحمت می کشیدند. حتی برخی با زبان روزه این همه سختی می کشیدند. صبح ها زیارت عاشورای بچه ها ترک نمی شد. نماز شب و... در میان بچه ها همه گیر شده بود.
آری درسیزدهم شهریور سال نود خواب #شهید_جعفر_خانی به وقوع پیوست..
#شهیدان_صابرین
#یگان_ویژه_صابرین
#سالگردشهادت13شهریور
@bisimchi1
هان ای شــــهــید !
چه خوب بندگی کردی
که خدا
هدیه گران بهایی را که به هرکسی نمی دهد نثارت کرد،مبارکت باشد
#شهید_محمد_منتظرقائم
#مدافع_وطن_امنیت
#شهدای_غریب_یگان_ویژه_صابرین
@bisimchi1
چه خوب بندگی کردی
که خدا
هدیه گران بهایی را که به هرکسی نمی دهد نثارت کرد،مبارکت باشد
#شهید_محمد_منتظرقائم
#مدافع_وطن_امنیت
#شهدای_غریب_یگان_ویژه_صابرین
@bisimchi1
همیشه اولین و آخرین حرفم این بود؛ کی می آیی؟
او هم همیشه یک جواب به من می داد؛ می گفت «ظهور حضرت مهدی.»
سردار #ولی_الله_چراغچی_مسجدی
" قائم مقام فرمانده لشگر 5 نصر سپاه
@bisimchi1
او هم همیشه یک جواب به من می داد؛ می گفت «ظهور حضرت مهدی.»
سردار #ولی_الله_چراغچی_مسجدی
" قائم مقام فرمانده لشگر 5 نصر سپاه
@bisimchi1
هر وقت آقا ولی الله از منطقه تماس می گرفت، می دویدم طرف تلفن. توی این مدت زمان برایم خیلی تند می گذشت. می دانستم کار دارد و نمی تواند زیاد صحبت کند. همیشه اولین و آخرین حرفم این بود؛ کی می آیی؟ او هم همیشه یک جواب به من می داد؛ می گفت «ظهور حضرت مهدی.» می دانستم که اگر صدبار دیگر هم بپرسم باز هم همین همین را می گوید.
یا اگر می خواست روی چیزی #تأکید کند آخر حرفش همیشه می گفت «بشدت». این را توی وصیت نامه نیمه تمامش هم نوشته بود:
«امام را تنها نگذارید... بشدت.»
"مهدیه داوودی"
#چراغچی_به_روایت_همسر_شهید
#نیمه_پنهان_ماه_۹
روایت فتح
@bisimchi1
یا اگر می خواست روی چیزی #تأکید کند آخر حرفش همیشه می گفت «بشدت». این را توی وصیت نامه نیمه تمامش هم نوشته بود:
«امام را تنها نگذارید... بشدت.»
"مهدیه داوودی"
#چراغچی_به_روایت_همسر_شهید
#نیمه_پنهان_ماه_۹
روایت فتح
@bisimchi1
عیبی ندارد خاک هم باشی قبول است
یک چفیه یا یک ساک هم باشی قبول است
برگرد تنها یک بغل بابای من باش!
یک بغل...
#ریحانه خانم و چشمانی منتظر آمدن پدر
#شهید_پویا_ایزدی
@bisimchi1
یک چفیه یا یک ساک هم باشی قبول است
برگرد تنها یک بغل بابای من باش!
یک بغل...
#ریحانه خانم و چشمانی منتظر آمدن پدر
#شهید_پویا_ایزدی
@bisimchi1