بیداری از خواب غفلت
#تشرفات (قسمت سوم) من هم توبه کردم و دوباره خدا را به حقّ حضرت حجّت روحی فداه قسم دادم و بر روی آب راهی شدم. بالاخره به ساحل دریا رسیدیم و از آنجا هم به طرف مقصد، مسیر را ادامه دادیم. مقداری که رفتیم در دامنه بیابان، چادری به چشم میخورد که نور آن، فضا را…
#تشرفات (قسمت اول):
در زمانهایی که حکومت بحرین تحت استعمار اروپائیها و ابرقدرتها بود، یک مرد سنّی ناصبی را حاکم آنجا قرار داده بودند.
این حاکم وزیری داشت که در دشمنی با شیعیان فوق العاده شدید بود و چون اهل بحرین اکثرا شیعه بودند، طبعا نسبت به آنها نیز ابراز عداوت می نمود و دائما شیعیان را اذیت می کرد.
✨💫✨
یک روز وزیر نزد حاکم رفت و اناری را به او نشان داد که روی آن با خط برجسته نوشته شده بود: لا اله الاّ الله، محمد رسول الله و ابوبکر و عمر و عثمان و علی خلفاء رسول الله.
حاکم وقتی چشمش به این انار افتاد و خوب به آن دقیق شد و کاملا یقین کرد که این نوشته ها طبیعی روی این انار نوشته شده ، رو به وزیر کرد و گفت: این انار دلیل محکمی است بر بطلان مذهب شیعه که می گویند: علی خلیفهٔ بلافصل پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله است، به نظر تو ما با آنها حالا چه بکنیم؟
✨💫✨
وزیرگفت: شیعیان مردمان متعصبی هستند، حتی دلائل محکم راهم زیر بار نمی روند، بنابراین بزرگان آنها را حاضر کن و به آنها این انار را نشان بده و آنها را مخیر کن که یکی از این سه کار را بکنند: یا از مذهب بی اساس خود برگردند و یا با ذلت جزیه بدهند و یا مردان آنها کشته شوند و زنهای آنها اسیر گردند و یا جوابی برای انار که قطعا جوابی ندارند بیاورند.
حاکم رأی آن وزیر خبیث را پسندید و به علماء و بزرگان شیعه اعلام کرد که باید در فلان روز همه در دربار جمع شوید که می خواهم موضوع مهمی را با شما در میان بگذارم.
ادامه دارد.
@bidary1
در زمانهایی که حکومت بحرین تحت استعمار اروپائیها و ابرقدرتها بود، یک مرد سنّی ناصبی را حاکم آنجا قرار داده بودند.
این حاکم وزیری داشت که در دشمنی با شیعیان فوق العاده شدید بود و چون اهل بحرین اکثرا شیعه بودند، طبعا نسبت به آنها نیز ابراز عداوت می نمود و دائما شیعیان را اذیت می کرد.
✨💫✨
یک روز وزیر نزد حاکم رفت و اناری را به او نشان داد که روی آن با خط برجسته نوشته شده بود: لا اله الاّ الله، محمد رسول الله و ابوبکر و عمر و عثمان و علی خلفاء رسول الله.
حاکم وقتی چشمش به این انار افتاد و خوب به آن دقیق شد و کاملا یقین کرد که این نوشته ها طبیعی روی این انار نوشته شده ، رو به وزیر کرد و گفت: این انار دلیل محکمی است بر بطلان مذهب شیعه که می گویند: علی خلیفهٔ بلافصل پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله است، به نظر تو ما با آنها حالا چه بکنیم؟
✨💫✨
وزیرگفت: شیعیان مردمان متعصبی هستند، حتی دلائل محکم راهم زیر بار نمی روند، بنابراین بزرگان آنها را حاضر کن و به آنها این انار را نشان بده و آنها را مخیر کن که یکی از این سه کار را بکنند: یا از مذهب بی اساس خود برگردند و یا با ذلت جزیه بدهند و یا مردان آنها کشته شوند و زنهای آنها اسیر گردند و یا جوابی برای انار که قطعا جوابی ندارند بیاورند.
حاکم رأی آن وزیر خبیث را پسندید و به علماء و بزرگان شیعه اعلام کرد که باید در فلان روز همه در دربار جمع شوید که می خواهم موضوع مهمی را با شما در میان بگذارم.
ادامه دارد.
@bidary1
🔑 #نکات_کلیدی_کوتاه
♻️بياييد تصميم بگيريم که اگر امام زمان ارواحنافداه تشريف بياورد وارد خانهمان بشود بگويد:
خوب زندگي داری،
زن بسيار متدين خوبی داری!
بچّههايت را خوب تربيت كردهای!
دلت هم پاك است،
باركاللّه، خوب آماده هستی.♻️
✅حضرت آیت الله ابطحی رحمةالله علیه
@bidary1
♻️بياييد تصميم بگيريم که اگر امام زمان ارواحنافداه تشريف بياورد وارد خانهمان بشود بگويد:
خوب زندگي داری،
زن بسيار متدين خوبی داری!
بچّههايت را خوب تربيت كردهای!
دلت هم پاك است،
باركاللّه، خوب آماده هستی.♻️
✅حضرت آیت الله ابطحی رحمةالله علیه
@bidary1
سلام مولای مهربانم 💕
مهر تو را خدا به گل و جانمان سرشت
دنیای در کنار تو یعنی خود بهشت
باید زبان زد همه دنیا کنم تو را
باید که مشق نام تو را تا ابد نوشت
#نوای_دلتنگی
@bidary1
مهر تو را خدا به گل و جانمان سرشت
دنیای در کنار تو یعنی خود بهشت
باید زبان زد همه دنیا کنم تو را
باید که مشق نام تو را تا ابد نوشت
#نوای_دلتنگی
@bidary1
بیداری از خواب غفلت
#تشرفات (قسمت اول): در زمانهایی که حکومت بحرین تحت استعمار اروپائیها و ابرقدرتها بود، یک مرد سنّی ناصبی را حاکم آنجا قرار داده بودند. این حاکم وزیری داشت که در دشمنی با شیعیان فوق العاده شدید بود و چون اهل بحرین اکثرا شیعه بودند، طبعا نسبت به آنها نیز ابراز…
#تشرفات (قسمت دوم):
وقتی همه جمع شدند، حاکم انار را به شیعیان نشان داد و پیشنهاد وزیر را به آنها گفت و قاطعانه از آنها خواست که جواب این انار را در اسرع وقت باید بگویند و الا آنها را خواهد کشت و زنهای آنها را اسیر خواهد کرد و اموال آنها را به غارت خواهد برد و بالاخره به آنها گفت: اقلّ چیزی که ممکن است با ارفاق دربارهٔ شما قائل شوم این است که باید با ذلّت جزیه بدهید و باشما مثل غیر مسلمانی که در مملکت اسلامی زندگی می کند عمل خواهم کرد. وقتی شیعیان انار را دیدند و این رجزخوانی را از حاکم شنیدند بدنشان لرزید ، حالشان متغیّر شد ، نمی دانستند چه جواب بگویند و چه باید بکنند!؟
✨💫✨
در این بین چند نفر از علما و بزرگان آنها گفتند: ای حاکم اگر ممکن است سه شب به ما مهلت بده تا جواب مسأله را بیاوریم و اگر نتوانستیم جواب بدهیم هر چه نسبت به ما انجام بدهی مانعی ندارد. حاکم به آنها سه شب مهلت داد، بزرگان آنها با ترس و خوف در مجلسی جمع شدند و با یکدیگر مشورت کردند، نظر همه آنها این شد ده نفر از زّهاد و علماء اهل تقوا را انتخاب کنند و از میان آنها سه نفر را اختیار کنند و از آنها تقاضا نمایند که هر شب یکی از آنها تنها به بیابان برود و متوسل به حضرت بقیة الله ارواحنافداه شود تا این مشکل حل گردد.
✨💫✨
این کارها را انجام دادند، شب اول به یکی از آنها گفتند: امشب به بیابان می روی و عبادت و دعا و تضرع و زاری درِ خانه خدا می کنی و سپس به حضرت بقیةالله ارواحنافداه استغاثه و توسل می نمائی، شاید بتوانی جوابی برای این مشکل از امام زمان علیه السلام دریافت نمائی. آن مرد متقی و پرهیزگار با قلبی مملو از امید و ایمان و اشک روان و خضوع و خشوع به بیابان رفت و تا صبح مشغول مناجات با خدای تعالی و توسل به حضرت بقیةالله ارواحنافداه بود، ولی با کمال تأسف چیزی ندید و جوابی هم نگرفت.
ادامه دارد...
@bidary1
وقتی همه جمع شدند، حاکم انار را به شیعیان نشان داد و پیشنهاد وزیر را به آنها گفت و قاطعانه از آنها خواست که جواب این انار را در اسرع وقت باید بگویند و الا آنها را خواهد کشت و زنهای آنها را اسیر خواهد کرد و اموال آنها را به غارت خواهد برد و بالاخره به آنها گفت: اقلّ چیزی که ممکن است با ارفاق دربارهٔ شما قائل شوم این است که باید با ذلّت جزیه بدهید و باشما مثل غیر مسلمانی که در مملکت اسلامی زندگی می کند عمل خواهم کرد. وقتی شیعیان انار را دیدند و این رجزخوانی را از حاکم شنیدند بدنشان لرزید ، حالشان متغیّر شد ، نمی دانستند چه جواب بگویند و چه باید بکنند!؟
✨💫✨
در این بین چند نفر از علما و بزرگان آنها گفتند: ای حاکم اگر ممکن است سه شب به ما مهلت بده تا جواب مسأله را بیاوریم و اگر نتوانستیم جواب بدهیم هر چه نسبت به ما انجام بدهی مانعی ندارد. حاکم به آنها سه شب مهلت داد، بزرگان آنها با ترس و خوف در مجلسی جمع شدند و با یکدیگر مشورت کردند، نظر همه آنها این شد ده نفر از زّهاد و علماء اهل تقوا را انتخاب کنند و از میان آنها سه نفر را اختیار کنند و از آنها تقاضا نمایند که هر شب یکی از آنها تنها به بیابان برود و متوسل به حضرت بقیة الله ارواحنافداه شود تا این مشکل حل گردد.
✨💫✨
این کارها را انجام دادند، شب اول به یکی از آنها گفتند: امشب به بیابان می روی و عبادت و دعا و تضرع و زاری درِ خانه خدا می کنی و سپس به حضرت بقیةالله ارواحنافداه استغاثه و توسل می نمائی، شاید بتوانی جوابی برای این مشکل از امام زمان علیه السلام دریافت نمائی. آن مرد متقی و پرهیزگار با قلبی مملو از امید و ایمان و اشک روان و خضوع و خشوع به بیابان رفت و تا صبح مشغول مناجات با خدای تعالی و توسل به حضرت بقیةالله ارواحنافداه بود، ولی با کمال تأسف چیزی ندید و جوابی هم نگرفت.
ادامه دارد...
@bidary1
⚠️ #مراقب_اعمالمان_باشیم
⛔️ #شیطان میخواهد دور #امام_زمان ارواحنافداه را خالی کند. نتیجۀ موفقیت شیطان این است که الان امام زمان ما تنها، غریب و مظلوم پس پردۀ غیبت است.
⭕️شیطان چه کار میکند؟ فلان خانم را بر میدارد کرم سر قلابش میکند و به خیابان میفرستد تا با او شکار کند. با تو جوانی که باید دنبال امام زمانش باشد، چشمش دنبال دیدن مهدی فاطمه زهرا باشد، برای آمدن حضرت مهدی علیه الصلاۀ و السلام لحظه شماری کند، خودش را بسازد، چشمش به تو میخورد و آلوده میشود. شیطان او را هم شکار میکند. آن جوان را هم به دام میاندازد و اسیر میگیرد.
❌تو خانم آرایش کردی، مویت را بیرون گذاشتی، دلت هم خواسته، در خیابان آمدی. تا رفتی و برگشتی ده تا از شیعیان جوان امام زمان را تو کشتی. ببین تو در چه صفی ایستادی؟
اسم خودت را هم شیعه گذاشتی؟
جنگ با امام زمان یعنی چه؟ همین است دیگر. خجالت هم نمیکشند. _دلمان میخواهد!!!
_آزادی هست دیگر.
کسی هم نمیتواند به آنها بگوید بالای چشمت ابرو هست.
♨️یک وقت است انسان یک گناهی مرتکب میشود که به خودش ربط دارد. یک وقت است بلند میشوی میروی چهار تا جوان و سرمایۀ شیعه و امام زمانت را شکار میکنی. آلت دست شیطان شدهای. شیطان تو را تیری کرده در قلب ده تا شیعه فرو میکند.
👌بفهمیم حقیقت چه هست؟ بفهمیم چه کار میکنیم؟ میروی یک کلمه صحبت میکنی، یک جمله #غیبت ، #تهمت ، یک نفر را از بین بردی. چقدر غیبت؟ چقدر تهمت؟ چقدر #گناه؟ چقدر آلودگی؟ چقدر امام زمانِ ما بنشیند برای ما اشک بریزد؟ به خدا امام زمان آنقدر مهربان است که حتی برای آن فرد گناهکار، آن دختر بی بند و بار بی حجابی که در خیابان به این وضع میرود، شرم و حیا هم نمیکند، امام زمان برای او هم دعا میکند و اشک میریزد. میگوید خدایا او نادان و جاهل است. او نمیفهمد. او را به منِ مهدی ببخش. اگر دعای امام زمان نبود، زمین ما را فرو میکشید.
🌹استاد حاج آقا زعفری زاده
@bidary1
⛔️ #شیطان میخواهد دور #امام_زمان ارواحنافداه را خالی کند. نتیجۀ موفقیت شیطان این است که الان امام زمان ما تنها، غریب و مظلوم پس پردۀ غیبت است.
⭕️شیطان چه کار میکند؟ فلان خانم را بر میدارد کرم سر قلابش میکند و به خیابان میفرستد تا با او شکار کند. با تو جوانی که باید دنبال امام زمانش باشد، چشمش دنبال دیدن مهدی فاطمه زهرا باشد، برای آمدن حضرت مهدی علیه الصلاۀ و السلام لحظه شماری کند، خودش را بسازد، چشمش به تو میخورد و آلوده میشود. شیطان او را هم شکار میکند. آن جوان را هم به دام میاندازد و اسیر میگیرد.
❌تو خانم آرایش کردی، مویت را بیرون گذاشتی، دلت هم خواسته، در خیابان آمدی. تا رفتی و برگشتی ده تا از شیعیان جوان امام زمان را تو کشتی. ببین تو در چه صفی ایستادی؟
اسم خودت را هم شیعه گذاشتی؟
جنگ با امام زمان یعنی چه؟ همین است دیگر. خجالت هم نمیکشند. _دلمان میخواهد!!!
_آزادی هست دیگر.
کسی هم نمیتواند به آنها بگوید بالای چشمت ابرو هست.
♨️یک وقت است انسان یک گناهی مرتکب میشود که به خودش ربط دارد. یک وقت است بلند میشوی میروی چهار تا جوان و سرمایۀ شیعه و امام زمانت را شکار میکنی. آلت دست شیطان شدهای. شیطان تو را تیری کرده در قلب ده تا شیعه فرو میکند.
👌بفهمیم حقیقت چه هست؟ بفهمیم چه کار میکنیم؟ میروی یک کلمه صحبت میکنی، یک جمله #غیبت ، #تهمت ، یک نفر را از بین بردی. چقدر غیبت؟ چقدر تهمت؟ چقدر #گناه؟ چقدر آلودگی؟ چقدر امام زمانِ ما بنشیند برای ما اشک بریزد؟ به خدا امام زمان آنقدر مهربان است که حتی برای آن فرد گناهکار، آن دختر بی بند و بار بی حجابی که در خیابان به این وضع میرود، شرم و حیا هم نمیکند، امام زمان برای او هم دعا میکند و اشک میریزد. میگوید خدایا او نادان و جاهل است. او نمیفهمد. او را به منِ مهدی ببخش. اگر دعای امام زمان نبود، زمین ما را فرو میکشید.
🌹استاد حاج آقا زعفری زاده
@bidary1
❤️السلام علیک یا صاحب الزمان
🔹بارهاازهمہجاوهمہڪس رانده شدم
🔸ایڹتو بودیڪه مرا بازپناهم دادی
🔹این همہ قلب تو را با گنهم خونکردم
🔸باز تا آمدم از راه، تو راهم دادی
#نوای_دلتنگی
@bidary1
🔹بارهاازهمہجاوهمہڪس رانده شدم
🔸ایڹتو بودیڪه مرا بازپناهم دادی
🔹این همہ قلب تو را با گنهم خونکردم
🔸باز تا آمدم از راه، تو راهم دادی
#نوای_دلتنگی
@bidary1
بیداری از خواب غفلت
#تشرفات (قسمت دوم): وقتی همه جمع شدند، حاکم انار را به شیعیان نشان داد و پیشنهاد وزیر را به آنها گفت و قاطعانه از آنها خواست که جواب این انار را در اسرع وقت باید بگویند و الا آنها را خواهد کشت و زنهای آنها را اسیر خواهد کرد و اموال آنها را به غارت خواهد برد…
#تشرفات (قسمت سوم)
شب دوم مرد متقی، عارف عالم و پرهیزگار دیگری به صحرا رفت، او هم مانند شخص اول تا صبح با خضوع و خشوع کامل درخواست جواب مسأله بغرنج انار را نمود و حضرت بقیةالله علیه السلام را قسمها داده و خلاصه هر چه کرد جوابی دریافت ننمود! او هم مأیوسانه به سوی مردم برگشت و به آنها از ناامیدی خود اطلاع داد. شیعیان فوق العاده مضطرب شدند، تنها یک شب دیگر فرصت دارند که جواب مسأله را آماده کنند، اگر آن شب هم مأیوس برگردند و شب بی جواب سپری گردد! چه خاک بر سر کنند؟ همهٔ مردم دست به دعا برداشتند و بالاخره جناب محمد بن عیسی را که از بهترین مردمان علم و تقوای آن سامان بود به بیابان فرستادند.
✨💫✨
آن بزرگوار با سر و پای برهنه به صحرا رفت، آن شب اتفاقا شب بسیار تاریکی بود، او در گوشه ای از صحرا نشست و مشغول دعا و تضرع و زاری گردید، از خدا می خواست که آن بلیّه را، بوسیلهٔ حضرت بقیةالله ارواحنافداه از سرشیعیان برطرف کند. او آن شب خیلی گریه کرد، کوشش کرد که در خود خلوصی غیر قابل وصف ایجاد کند. او عاشقانه منتظر فرج بعد از شدت بود. او منتظر لقاء صاحب الزمان (علیه السلام) بود که ناگهان در اواخر شب صدائی شنید، وقتی خوب گوش داد متوجه شد که شخصی اسم او را می برد و به او می گوید: محمد بن عیسی من صاحب الامرم چه می خواهی؟! او گفت: اگر تو صاحب الامری طبعا باید حاجت مرا بدانی احتیاجی به گفتن نیست.
✨💫✨
فرمود: بله راست می گوئی، تو برای بلیّه ای که شیعه دچارش شده در خصوص انار و تهدیدی که حاکم شما را کرده به صحرا آمده ای! محمد بن عیسی میگوید: وقتی این کلام معجزه آسا را از مولایم شنیدم، متوجه او شدم و به او عرض کردم: بلی شما می دانید چه بر سر ما آورده اند و شما امام مائید و قدرت دارید این بلا را از ما دور کنید. مولایم فرمود: ای محمدبن عیسی، در خانهٔ وزیر(لعنةالله) درخت اناری است که وقتی این درخت تازه انارهایش درشت میشد، او از گِل قالبی به شکل انار ساخت و آن را دو نصف کرد و میان آن را خالی نمود و در داخل هر یک از آن دو نصف، مطالبی که روی انار نوشته بود، معکوس حک کرده و به روی انار نارس محکم بست، انار داخل آن قالب درشت شد و اثر نوشته در آن باقی ماند!...
ادامه دارد.
@bidary1
شب دوم مرد متقی، عارف عالم و پرهیزگار دیگری به صحرا رفت، او هم مانند شخص اول تا صبح با خضوع و خشوع کامل درخواست جواب مسأله بغرنج انار را نمود و حضرت بقیةالله علیه السلام را قسمها داده و خلاصه هر چه کرد جوابی دریافت ننمود! او هم مأیوسانه به سوی مردم برگشت و به آنها از ناامیدی خود اطلاع داد. شیعیان فوق العاده مضطرب شدند، تنها یک شب دیگر فرصت دارند که جواب مسأله را آماده کنند، اگر آن شب هم مأیوس برگردند و شب بی جواب سپری گردد! چه خاک بر سر کنند؟ همهٔ مردم دست به دعا برداشتند و بالاخره جناب محمد بن عیسی را که از بهترین مردمان علم و تقوای آن سامان بود به بیابان فرستادند.
✨💫✨
آن بزرگوار با سر و پای برهنه به صحرا رفت، آن شب اتفاقا شب بسیار تاریکی بود، او در گوشه ای از صحرا نشست و مشغول دعا و تضرع و زاری گردید، از خدا می خواست که آن بلیّه را، بوسیلهٔ حضرت بقیةالله ارواحنافداه از سرشیعیان برطرف کند. او آن شب خیلی گریه کرد، کوشش کرد که در خود خلوصی غیر قابل وصف ایجاد کند. او عاشقانه منتظر فرج بعد از شدت بود. او منتظر لقاء صاحب الزمان (علیه السلام) بود که ناگهان در اواخر شب صدائی شنید، وقتی خوب گوش داد متوجه شد که شخصی اسم او را می برد و به او می گوید: محمد بن عیسی من صاحب الامرم چه می خواهی؟! او گفت: اگر تو صاحب الامری طبعا باید حاجت مرا بدانی احتیاجی به گفتن نیست.
✨💫✨
فرمود: بله راست می گوئی، تو برای بلیّه ای که شیعه دچارش شده در خصوص انار و تهدیدی که حاکم شما را کرده به صحرا آمده ای! محمد بن عیسی میگوید: وقتی این کلام معجزه آسا را از مولایم شنیدم، متوجه او شدم و به او عرض کردم: بلی شما می دانید چه بر سر ما آورده اند و شما امام مائید و قدرت دارید این بلا را از ما دور کنید. مولایم فرمود: ای محمدبن عیسی، در خانهٔ وزیر(لعنةالله) درخت اناری است که وقتی این درخت تازه انارهایش درشت میشد، او از گِل قالبی به شکل انار ساخت و آن را دو نصف کرد و میان آن را خالی نمود و در داخل هر یک از آن دو نصف، مطالبی که روی انار نوشته بود، معکوس حک کرده و به روی انار نارس محکم بست، انار داخل آن قالب درشت شد و اثر نوشته در آن باقی ماند!...
ادامه دارد.
@bidary1
👌يك مثالی برايتان بزنم، انسان يك بچّهای دارد هی يك كار بد ميكند ميگويد ببخشيد،
باز كار بدی ميكند ميگويد ببخشيد!
انسان ميگويد تو من را مسخره كردی.
ببينيد خدای تعالی هم همينطور، كَالمُستهزء،
و اين #استغفار و #توبه گناه هم دارد،
توبهای ارزش دارد كه توبه نصوح باشد، توبه نصوح چی هست؟
توي ترجمهها توبه نصوح اين معنا را كردند، اَلّا تَدعوُا اَبداً، اين كه هرگز بر نگردي به آن گناه، ببخشيد ببخشيد راه نينداز!
يك روايت دارد كه مؤمن بدي نميكند و عذری هم نميخواهد.
و منافق هی بدي ميكند هِی عذرخواهی میكند.
🖋حضرت آیت الله سید حسن ابطحی رحمه الله علیه
@bidary1
باز كار بدی ميكند ميگويد ببخشيد!
انسان ميگويد تو من را مسخره كردی.
ببينيد خدای تعالی هم همينطور، كَالمُستهزء،
و اين #استغفار و #توبه گناه هم دارد،
توبهای ارزش دارد كه توبه نصوح باشد، توبه نصوح چی هست؟
توي ترجمهها توبه نصوح اين معنا را كردند، اَلّا تَدعوُا اَبداً، اين كه هرگز بر نگردي به آن گناه، ببخشيد ببخشيد راه نينداز!
يك روايت دارد كه مؤمن بدي نميكند و عذری هم نميخواهد.
و منافق هی بدي ميكند هِی عذرخواهی میكند.
🖋حضرت آیت الله سید حسن ابطحی رحمه الله علیه
@bidary1
السلام علیک یا صاحب الزمان
روزها در پی هم میگذرند
لحظه ها همسفر باد شدند
من زبیداد زمان میترسم
که اجل آید و مولا برود از دستم
هر دم از ثانیه ها میپرسم
گر بیاید گل نرگس، هستم؟!
#نوای_دلتنگی
@bidary1
روزها در پی هم میگذرند
لحظه ها همسفر باد شدند
من زبیداد زمان میترسم
که اجل آید و مولا برود از دستم
هر دم از ثانیه ها میپرسم
گر بیاید گل نرگس، هستم؟!
#نوای_دلتنگی
@bidary1
بیداری از خواب غفلت
#تشرفات (قسمت سوم) شب دوم مرد متقی، عارف عالم و پرهیزگار دیگری به صحرا رفت، او هم مانند شخص اول تا صبح با خضوع و خشوع کامل درخواست جواب مسأله بغرنج انار را نمود و حضرت بقیةالله علیه السلام را قسمها داده و خلاصه هر چه کرد جوابی دریافت ننمود! او هم مأیوسانه…
#تشرفات (قسمت چهارم):
حالا فردا صبح که به نزد حاکم می روی، به او بگو که من جواب مساله را آورده ام، ولی به کسی نمی گویم، مگر آنکه خودم قبلا به خانه وزیر بروم و جواب را بدهم. آن وقت داخل منزل وزیر می شوی، طرف راست اتاقی است، به حاکم بگو من جواب مساله را در آن اتاق خواهم گفت. در اینجا وزیر نمی خواهد بگذارد که تو وارد اتاق بشوی، ولی تو اصرار کن که وارد اتاق شده و نگذار که وزیر تنها وارد اتاق بشود و تا می توانی کوشش کن که تو اول وارد اتاق گردی. در اتاق طاقچه ای می بینی که کیسه سفیدی در آن هست و در کیسه، قالب گِلی می باشد! آن را بردار و به نزد حاکم ببر و انار را در آن قالب بگذار تا برای حاکم حقیقت معلوم شود!
✨💫✨
ضمنا بدان که علامت دیگری هم هست و آن این است که به حاکم بگو: معجزه امام ما این است که اگر انار را بشکنید در آن دانه نمی یابید، بلکه بجز خاکستر چیز دیگری در آن نیست! به وزیر بگویید: در حضور مردم انار را بشکند و خاکستر داخل آن را مشاهده کند. وزیر این کار را خواهد کرد، ولی خاکستر از داخل انار بیرون می آید و به صورت و ریش وزیر می نشیند. جناب محمدبن عیسی، وقتی این مطالب را از مولای خود، حضرت بقیةالله ارواحنافداه شنید، بسیار خوشحال شد و زمین ادب را در مقابل آن حضرت بوسید و با خوشحالی به میان مردم برگشت و با جمعیت شیعه، اول صبح نزد حاکم رفت و آنچه حضرت به او فرموده بودند، انجام داد.
✨💫✨
حاکم سؤال کرد: امام شما کیست؟! جناب محمدبن عیسی نام یک یک از ائمه شیعه تا حضرت بقیة الله را برد. حاکم گفت: دستت را دراز کن که من با تو بیعت کنم و مشرّف به مذهب تشیّع گردم! بالاخره در اثر این معجزه واضحه، حاکم مشرّف به مذهب حقّه شیعه شد و دستور داد، وزیر را اعدام کنند و او از شیعیان عذرخواهی کرد و مسلمان واقعی شد.
این قضیه در بحرین معروف است و در کتاب بحارالانوار و نجم الثاقب نقل شده که همه مردم آنجا آن را شنیده اند و قبر جناب محمدبن عیسی در بحرین مورد احترام مردم است.
📗ملاقات با امام زمان ص ۱۳۸
🌹اللهم ارنی الطلعة الرشیدة
@bidary1
حالا فردا صبح که به نزد حاکم می روی، به او بگو که من جواب مساله را آورده ام، ولی به کسی نمی گویم، مگر آنکه خودم قبلا به خانه وزیر بروم و جواب را بدهم. آن وقت داخل منزل وزیر می شوی، طرف راست اتاقی است، به حاکم بگو من جواب مساله را در آن اتاق خواهم گفت. در اینجا وزیر نمی خواهد بگذارد که تو وارد اتاق بشوی، ولی تو اصرار کن که وارد اتاق شده و نگذار که وزیر تنها وارد اتاق بشود و تا می توانی کوشش کن که تو اول وارد اتاق گردی. در اتاق طاقچه ای می بینی که کیسه سفیدی در آن هست و در کیسه، قالب گِلی می باشد! آن را بردار و به نزد حاکم ببر و انار را در آن قالب بگذار تا برای حاکم حقیقت معلوم شود!
✨💫✨
ضمنا بدان که علامت دیگری هم هست و آن این است که به حاکم بگو: معجزه امام ما این است که اگر انار را بشکنید در آن دانه نمی یابید، بلکه بجز خاکستر چیز دیگری در آن نیست! به وزیر بگویید: در حضور مردم انار را بشکند و خاکستر داخل آن را مشاهده کند. وزیر این کار را خواهد کرد، ولی خاکستر از داخل انار بیرون می آید و به صورت و ریش وزیر می نشیند. جناب محمدبن عیسی، وقتی این مطالب را از مولای خود، حضرت بقیةالله ارواحنافداه شنید، بسیار خوشحال شد و زمین ادب را در مقابل آن حضرت بوسید و با خوشحالی به میان مردم برگشت و با جمعیت شیعه، اول صبح نزد حاکم رفت و آنچه حضرت به او فرموده بودند، انجام داد.
✨💫✨
حاکم سؤال کرد: امام شما کیست؟! جناب محمدبن عیسی نام یک یک از ائمه شیعه تا حضرت بقیة الله را برد. حاکم گفت: دستت را دراز کن که من با تو بیعت کنم و مشرّف به مذهب تشیّع گردم! بالاخره در اثر این معجزه واضحه، حاکم مشرّف به مذهب حقّه شیعه شد و دستور داد، وزیر را اعدام کنند و او از شیعیان عذرخواهی کرد و مسلمان واقعی شد.
این قضیه در بحرین معروف است و در کتاب بحارالانوار و نجم الثاقب نقل شده که همه مردم آنجا آن را شنیده اند و قبر جناب محمدبن عیسی در بحرین مورد احترام مردم است.
📗ملاقات با امام زمان ص ۱۳۸
🌹اللهم ارنی الطلعة الرشیدة
@bidary1
خواهي که ببيني رخ پيغمبر را
بنگر رخ زيباي علي اکبر را
در منطق و خلق و خوي او مي بيني
با ديده ي جان محمدي ديگر را
*ميلاد حضرت علی اکبر علیه السلام مبارک باد*
@bidary1
بنگر رخ زيباي علي اکبر را
در منطق و خلق و خوي او مي بيني
با ديده ي جان محمدي ديگر را
*ميلاد حضرت علی اکبر علیه السلام مبارک باد*
@bidary1
🌺کوشش کنید که انشاء الله در این هفتهای که تا تولد حضرت بقیةالله ارواحنافداه مانده، هرطور میتوانید و برایتان امکان دارد برای تولد ایشان اظهار محبت کنید.
🌹حضرت استاد آیتالله ابطحی
@bidary1
🌹حضرت استاد آیتالله ابطحی
@bidary1
#نوای_دلتنگی
🍁از داغ غمت کمرخمیده ست، بیا
🍂یکبار دگر جمعه رسـیده ست، بیا
🍁ای بـاخبر از راز دل بیمارم
🍂تا عمر به آخر نرسیده ست، بـیا
💕السلام علیک یا بقیةالله الاعظم
@bidary1
🍁از داغ غمت کمرخمیده ست، بیا
🍂یکبار دگر جمعه رسـیده ست، بیا
🍁ای بـاخبر از راز دل بیمارم
🍂تا عمر به آخر نرسیده ست، بـیا
💕السلام علیک یا بقیةالله الاعظم
@bidary1
بیداری از خواب غفلت
#تشرفات (قسمت چهارم): حالا فردا صبح که به نزد حاکم می روی، به او بگو که من جواب مساله را آورده ام، ولی به کسی نمی گویم، مگر آنکه خودم قبلا به خانه وزیر بروم و جواب را بدهم. آن وقت داخل منزل وزیر می شوی، طرف راست اتاقی است، به حاکم بگو من جواب مساله را در…
#تشرفات
این جانب یکی از ارادتمندان آقا امام زمان ارواحنا فداه هستم که برای سومین بار، سکته مغزی کردم و از ناحیه دست و صورت و پا، از سمت چپ بدن فلج شدم. بعد از مراجعه مکرر به پزشکان آن ها مرا جواب کردند. بعد از مدت ها یک روز قبل از تولد آقا امام زمان ارواحنا فداه به دستور دکتر جهت انجام یک دوره آزمایش های کلی از بدنم به اتفاق برادرانم به شیراز رفتیم. در آنجا به مرکز درمانی شهید چمران مراجعه کردیم و برای گرفتن نوبت ام آر آی با توجه به اینکه این نوع آزمایش را نوبت های دو ماهه و سه ماهه می دهند، خوشبختانه همان روز برای ما نوبت زدند.
✨💫✨
چون از اول صبح داخل ماشین نشسته بودم بسیار خسته و بی حال شده بودم. با توافق برادر هایم قرار شد که نوبت آزمایش ام.آر.آی را به دو روز بعد موکول کنیم، چون فردای آن روز مصادف بود با نیمه شعبان، تولد آقا امام زمان ارواحنا فداه و آزمایشگاه نیز تعطیل بود. بعد از بازگشت به خانه کم کم به من این احساس دست داد که دیگر توانایی حرکت در من نیست و یأس عجیبی در خود حس کردم. خانواده و اقوامی که منتظر آمدن ما بودند آن روز عصر، همه دلشکسته و گریان بودند، به گونه ای که تا آن روز، آن ها را در آن حال ندیده بودم.
✨💫✨
حالت اضطراب و نگرانی خاصی در من به وجود آمده بود و از خود بی خود شدم، وقتی از پنجره برادرم را می دیدم که در حال چراغانی و آذین بندی حیاط و کوچه، به مناسبت نیمه شعبان است، حالت غریبی به من دست داد. کسانی که در کنار من بودند، از شدت گریه، یک به یک اتاق را ترک می کردند که مبادا به نگرانی من افزوده شود. آن شب حدود ساعت ١٢ شب که همه دوستان و آشنایان به خانه هایشان رفته بودند من و برادرم، طبق معمول هر شب، کنار یک دیگر خوابیدیم و از شدت خستگی، خیلی زود به خواب رفتیم.
✨💫✨
در خواب دیدم دیواری که روبروی من است، به صورت دری، آشکار شد و جوانی نورانی از در وارد شد و پایین پای من ایستاد، بعد به من اشاره کرد و فرمود: بلند شو! من در جواب عرض کردم : با این بیماری، نمی توانم حرکت کنم. ایشان دوباره تکرار کردند که بلند شو! برای بار سوم دست مرا گرفتند و فرمودند: تو صاحب داری برخیز! همانطور که دست مرا گرفته بودند، بلند شدم و لحظه ای بعد، خودم را در آغوش برادرم دیدم و دیگر چیزی نفهمیدم. بحمدلله عنایت حضرت ولی عصر ارواحنا فداه در نیمه شعبان شامل حالم شد و با لطف امام زمان ارواحنا فداه شفا گرفتم.
✨💫✨
دکتر غلام علی یوسف پور متخصص مغز و اعصاب، پزشک معالج برادر ر.ج در جواب نامه ی دفتر ثبت کرامات مسجد مقدس جمکران در مورد شفای مذکور می نویسد: گواهی می شود آقای ر.ج که به علت فلج نیمه چپ بدن، به این جانب مراجعه کرده بود، با مراجعه به پرونده قبلی ایشان در مورخه دی ماه ١٣٧۶، با شفای کامل، بهبود یافته اند.
📗مجله منتظران شماره ٣۴
💫گر طبیبانه بیایی به سر بالینم
💫به دو عالم ندهم لذت بیماری را
🌹اللهم ارنی الطلعه الرشیده
@bidary1
این جانب یکی از ارادتمندان آقا امام زمان ارواحنا فداه هستم که برای سومین بار، سکته مغزی کردم و از ناحیه دست و صورت و پا، از سمت چپ بدن فلج شدم. بعد از مراجعه مکرر به پزشکان آن ها مرا جواب کردند. بعد از مدت ها یک روز قبل از تولد آقا امام زمان ارواحنا فداه به دستور دکتر جهت انجام یک دوره آزمایش های کلی از بدنم به اتفاق برادرانم به شیراز رفتیم. در آنجا به مرکز درمانی شهید چمران مراجعه کردیم و برای گرفتن نوبت ام آر آی با توجه به اینکه این نوع آزمایش را نوبت های دو ماهه و سه ماهه می دهند، خوشبختانه همان روز برای ما نوبت زدند.
✨💫✨
چون از اول صبح داخل ماشین نشسته بودم بسیار خسته و بی حال شده بودم. با توافق برادر هایم قرار شد که نوبت آزمایش ام.آر.آی را به دو روز بعد موکول کنیم، چون فردای آن روز مصادف بود با نیمه شعبان، تولد آقا امام زمان ارواحنا فداه و آزمایشگاه نیز تعطیل بود. بعد از بازگشت به خانه کم کم به من این احساس دست داد که دیگر توانایی حرکت در من نیست و یأس عجیبی در خود حس کردم. خانواده و اقوامی که منتظر آمدن ما بودند آن روز عصر، همه دلشکسته و گریان بودند، به گونه ای که تا آن روز، آن ها را در آن حال ندیده بودم.
✨💫✨
حالت اضطراب و نگرانی خاصی در من به وجود آمده بود و از خود بی خود شدم، وقتی از پنجره برادرم را می دیدم که در حال چراغانی و آذین بندی حیاط و کوچه، به مناسبت نیمه شعبان است، حالت غریبی به من دست داد. کسانی که در کنار من بودند، از شدت گریه، یک به یک اتاق را ترک می کردند که مبادا به نگرانی من افزوده شود. آن شب حدود ساعت ١٢ شب که همه دوستان و آشنایان به خانه هایشان رفته بودند من و برادرم، طبق معمول هر شب، کنار یک دیگر خوابیدیم و از شدت خستگی، خیلی زود به خواب رفتیم.
✨💫✨
در خواب دیدم دیواری که روبروی من است، به صورت دری، آشکار شد و جوانی نورانی از در وارد شد و پایین پای من ایستاد، بعد به من اشاره کرد و فرمود: بلند شو! من در جواب عرض کردم : با این بیماری، نمی توانم حرکت کنم. ایشان دوباره تکرار کردند که بلند شو! برای بار سوم دست مرا گرفتند و فرمودند: تو صاحب داری برخیز! همانطور که دست مرا گرفته بودند، بلند شدم و لحظه ای بعد، خودم را در آغوش برادرم دیدم و دیگر چیزی نفهمیدم. بحمدلله عنایت حضرت ولی عصر ارواحنا فداه در نیمه شعبان شامل حالم شد و با لطف امام زمان ارواحنا فداه شفا گرفتم.
✨💫✨
دکتر غلام علی یوسف پور متخصص مغز و اعصاب، پزشک معالج برادر ر.ج در جواب نامه ی دفتر ثبت کرامات مسجد مقدس جمکران در مورد شفای مذکور می نویسد: گواهی می شود آقای ر.ج که به علت فلج نیمه چپ بدن، به این جانب مراجعه کرده بود، با مراجعه به پرونده قبلی ایشان در مورخه دی ماه ١٣٧۶، با شفای کامل، بهبود یافته اند.
📗مجله منتظران شماره ٣۴
💫گر طبیبانه بیایی به سر بالینم
💫به دو عالم ندهم لذت بیماری را
🌹اللهم ارنی الطلعه الرشیده
@bidary1
Forwarded from بیداری از خواب غفلت
🌹پله پله می رسیم تا نیمه ی ماه
✨ماه ما هم می رسد این نیمه از راه
🙏کاش کاش کاش
🌹این ابر غیبت را برد باد مناجات
✨تا شویم ما از وجود ماه آگاه
@bidary1
✨ماه ما هم می رسد این نیمه از راه
🙏کاش کاش کاش
🌹این ابر غیبت را برد باد مناجات
✨تا شویم ما از وجود ماه آگاه
@bidary1