بنت الحسین
975 subscribers
8.77K photos
3.42K videos
142 files
649 links
ارتباط با مدیر:
@srs52
—-
سفارش بازوبند حرز امام جواد علیه السلام :
@boshrasale
آدرس ما در اینستاگرام:
https://instagram.com/herze.emam.javad
Download Telegram
🎧باز منو
بارونه چشمام حسین (؏)
غم تو صدام حسین (؏) 😔🖤 ...

🏴 حاج حسین سیب سرخی

@bent_hosein
#یاران_ثارالله

زهیر بن بشر الخثعمی:

زُهَیْر بن بِشْر خَثْعَمیّ، از یاران امام حسین (ع) بود که روز عاشورا در حمله نخست به شهادت رسید.
برخى...

#معرفی_مختصر

@bent_hosein
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
زیارت امام سجاد(داماد امام حسن) ، امام باقر نوه ی امام حسن و امام صادق نتیجه ی امام حسن علیهم السلام در روز سه شنبه
🙏 ثواب این زیارت را تقدیم می کنیم به خانم شهربانو مادر بزرگوار امام سجاد علیهما السلام، فاطمه بنت حسن مادر امام باقر علیهما السلام و امّ فروه مادر امام صادق علیهما السلام
🔆کانال امام حسن علیه السلام تنهاترین سردار
@emam_hasan_tanhatarin_sardar
📗 #داستان_کوتاه

در زمان موسي خشكسالي پيش آمد. 🦌آهوان در دشت، خدمت موسي رسيدند كه ما از تشنگي تلف مي شويم و از خداوند متعال در خواست باران كن. موسي به درگاه الهي شتافت و داستان آهوان را نقل نمود .خداوند فرمود: موعد آن نرسيده است. موسي هم براي آهوان جواب رد آورد. تا اينكه يكي از آهوان داوطلب شد كه براي صحبت و مناجات بالاي كوه طور رود. به دوستان خود گفت: اگر من جست و خیز کنان پایین آمدم بدانيد كه باران مي آيد وگرنه اميدي نيست. آهو به بالاي كوه رفت و حضرت حق به او هم جواب رد داد. اما در راه برگشت وقتي به چشمان منتظر دوستانش نگاه كرد ناراحت شد ، شروع به جست و خیز کرد و با خود گفت: دوستانم را خوشحال مي كنم و توكل مي نمایم. تا پایین رفتن از کوه هنوز امید هست.
تا آهو به پائين كوه رسيد باران شروع به باريدن كرد!...
موسي معترض پروردگار شد. خداوند به او فرمود: همان پاسخ تو را آهو نیز دریافت کرد با این تفاوت که آهو دوباره با توکل حرکت کرد و اين پاداش توكل او بود..

👌 یادمون باشه در همه حال ناامید نشیم و توکل به خدا داشته باشیم

@bent_hosein
ﺧﺪﺍبحضرت ﻣﻮسی ﻓﺮﻣﻮﺩ:
ﺑﺎﺯﺑﺎنی ﺩﻋﺎ ﻛﻦ ﻛﻪ ﺑﺎﺁﻥ ﮔﻨﺎﻩ
ﻧﻜﺮﺩﻩ ﺍی ﺗﺎﺩﻋﺎﻳﺖ ﻣﺴﺘﺠﺎﺏ گردد.
ﻋﺮﺽ ﻛﺮﺩ:ﭼﮕﻮﻧﻪ؟

ﻓﺮﻣﻮﺩ:بدﻳﮕﺮﺍﻥ ﺑﮕﻮﺑﺮﺍﻳﺖ
ﺩﻋﺎﻛﻨﻨﺪﭼﻮﻥ ﺗﻮﺑﺎﺯﺑﺎﻥ ﺁﻧﺎﻥ
ﮔﻨﺎﻩ ﻧﻜﺮﺩﻩ ﺍی!التماس دعا...

@bent_hosein
📗 #داستان_کوتاه

در دوران حضرت موسی(ع) حاکم ستمگری بر تخت حکومت نشسته بود.
مرد صالح و نیکی نیز در آن دوران حکومت می کرد.
شخص مومنی نزد فرد صالح رفت و از او خواست برای او پیش حاکم واسطه شود.
مرد صالح قبول کرد و با واسطه گری مشکل مومن حل شد.
اتفاقا،هم حاکم و هم مرد صالح در یک روز از دنیا رفتند.
مردم جمع شدند و جنازه ی حاکم را با احترام به خاک سپردند.
اما جنازه ی مرد صالح روی زمین ماند.بعد از سه روز جنازه ی آن مرد،کرم برداشت.
حضرت موسی از موضوع اطلاع یافت و با ناراحتی به خداوند عرض کرد:
خداوندا !!چرا جنازه ی ستمگری که دشمن توست باید با احترام دفن شود،
اما جنازه ی دوست داران تو اینگونه با خواری روی زمین باقی بماند؟
آیا این درست است؟
به موسی(ع) وحی شد:ای موسی!
آن مرد برای برآوردن حاجت یک مومن به آن حاکم ستمگر رو آورد
و حاکم نیز حاجت را برآورد.من نیز اجر دنیوی حاکم را دادم و کارش را جبران کردم.
اما حشرات را به سمت فرد صالح افکندم،چراکه او نباید از ستمگر درخواست کمک می کرد
و نباید پیش ظالمان، کج می کرد.
او باید برای این کار، هر چند برای براوردن حاجت یک مومن باشد مجازات شود.
خداوند به حضرت موسی(ع) وحی کرد که حتی نمک طعامت را از من بخواه.
@bent_hosein
#یاران_ثارالله

سالم، مولى عامر بن مسلم:

وى از شهداى عاشوراست. او غلام عامر بن مسلم عبدى و از شيعيان بصره و از تابعين مورد اطمينان بود. نام ...

#معرفی_مختصر
@bent_hosein
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
زیارت امام کاظم، امام رضا، امام جواد و امام هادی علیهم السلام در روز چهارشنبه
🙏 ثواب این زیارت را تقدیم می کنیم به مادران این چهار امام علیهم السلام
🔆کانال امام حسن علیه السلام تنهاترین سردار
@emam_hasan_tanhatarin_sardar
اُنْظُراِلَيْنايااَباعَبْدِالله

دل تنگ خویشتن را به تو می‌دهم، نگارا

بپذیر تحفه‌ی من،که عظیم تنگ دستم

#یا_اباعبدالله_حسین_ع

@bent_hosein
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
زیارت امام کاظم، امام رضا، امام جواد و امام هادی علیهم السلام در روز چهارشنبه
🙏 ثواب این زیارت را تقدیم می کنیم به مادران این چهار امام علیهم السلام
🔆کانال امام حسن علیه السلام تنهاترین سردار
@emam_hasan_tanhatarin_sardar
📗 #داستان_آموزنده

#دنیا دارمکافات هست عبرت بگیریم

این قصه را پلیسی عراقی روایت می کند که خود شاهد ماجرا بوده است ؛
میگفت :
مردی بود که قصابی داشت ، هر روز حیوانی را سر می برید و به فروش می رساند ....
در یکی از روزها زنی را در آن طرف خیابان دید که روی زمین افتاده بود ...
به آن طرف دوید تا کمکش کند اما زن را در حالی یافت که چاقویی در سینه اش فرو کرده و رها ساخته بودند ،مرد تلاش کرد که چاقور را از سینه اش بیرون بیاورد و مردم او را در این حالت دیدند و با پلیس تماس گرفتند واورا متهم به کشتن آن زن نمودند ، پلیس او را برای تحقیقات به اداره برد و هر چه مرد ادعا کرد که بی گناه است و قضیه چنین نیست و قصد کمک داشته است حرفش را باور نکردند ...
دو ماه را در زندان سپری کرد و بالاخره حکم اعدام برای او صادر کردند ...
مرد که دیگر چاره ای برای خود نیافت به آنان گفت که قبل از اینکه مرا اعدام کنید بگذارید حرف خود را بزنم ...
من قبلا در رودخانه با قایق کار می کردم و مردم را از یک سوی رودخانه به سوی دیگر می رساندم ..اما یک روز زنی را سوار کردم که آن زن بسیار زیبا بود و من در فکرش افتادم ...
به خواستگاریش رفتم واو نپذیرفت تا اینکه یک سال گذشت و باز آن زن سوار قایقم شد و بچه ای را که پسرش بود همراه داشت ...
من به او گفتم اگر خودت را در اختیارم نگذاری فرزندت را در آب غرق می کنم واو نپذیرفت و من سر فرزندش را در آب کردم ...
آن زن با تمام توان خود فریاد می کشید اما فایده ای نداشت زیرا که کسی صدایش را نمی شنید ..
پسر زیر آب صدایش قطع شد .. ومن او را در آب انداختم .
سپس آن زن را کشتم و اورا نیز به آب انداختم ...
در آن موقع کسی نفهمید و امروز این جزای همان کار است که می بینم ...
....‌اما این زن را من نکشته ام پس دنبال قاتل او بگردید....

📚از مجموعه قصه های واقعی

@bent_hosein
#یاران_ثارالله

سالم بن عمروق:

از شهدای کربلاست. او غلامی از طایفه ی «بنی مدینه» بود و در کوفه می زیست و از شیعیان اهل بیت بشمار می آمد. نام او سالم بن عمرو بن عبدالله مولی بنی مولی بنی المدینه کلبی، و...

#معرفی_مختصر
@bent_hosein
༻﷽༺

#سلام_ارباب_خوبم

ڪمے طراوت باران،ڪمے نسیم حرم

سلام صبح من و فیض مستقیم حرم

أَلسلامُ عَلى المَدفُونینَ بِلا أَکفان🌷

#سلام‌بر‌آن‌دفن‌شدگان‌بدون‌کفن

🏴 @bent_hosein
📗 #داستان_آموزنده

یکی ازعلمای ربانی نقل می کرد: درایام طلبگی دوستی داشتم که ساعتی داشت وبسیارآن رادوست می داشت، همواره در یاد آن بود که گم نشود و آسیبی به آن نرسد، اوبیمارشدوبراثربیماری آنچنان حالش بدشدکه حالت احتضار و جان دادن پیداکرد، دراین میان یکی ازعلماء در آنجا حاضربود و او را تلقین می داد و می گفت: بگولااله الاالله.

اودرجواب می گفت: نشکن نمی گویم: ماتعجب کردیم که چرابه جای ذکرخدا،می گوید: نشکن نمی گویم، همچنان این معمابرای مابدون حل ماند، تااینکه حال آن دوست بیمارم اندکی خوب شدومن ازاوپرسیدم، این چه حالی بودکه پیداکردی، مامی گفتیم بگولا اله الاالله ،تودرجواب می گفتی :نشکن نمی گویم.

اوگفت: اول آن ساعت رابیاوریدتابشکنم، آن را آوردندوشکست، سپس گفت من دلبستگی خاصی به این ساعت داشتم، هنگام احتضارشمامی گفتیدبگو لااله الاالله، شیطان را دیدم که همان ساعت رادریک دست خودگرفته، وبادست دیگرچکشی بالای آن ساعت نگه داشته ومی گوید: اگربگوئی لااله الاالله ،این ساعت رامی شکنم ،من هم به خاطرعلاقه وافری که به ساعت داشتم می گفتم: ساعت رانشکن ،من لااله الا الله نمی گویم !

🏴 @bent_hosein
#یاران_ثارالله

سعد بن حرث خزاعی:

از غلامان امیرالمؤمنین (ع)، و به هنگام شهادت در سنین بالایی بود.
از جمله فضایل و سوابق وی آن است که ...

#معرفی_مختصر

🏴 @bent_hosein
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
زیارت امام حسن عسکری علیه السلام در روز پنجشنبه
🙏 ثواب این زیارت را تقدیم می کنیم به مادر امام حسن عسکری و جد بزرگوارشون امیرالمؤمنین علیهم السلام و تمام اموات خودتون و تمام اموات بی وارث و اموات فراموش شده ای که محب اهل بیت علیهم السلام بوده اند.
🔆کانال امام حسن علیه السلام تنهاترین سردار
@emam_hasan_tanhatarin_sardar
من نفس می کشــم...
یعنی هنــوز زنده ام، و....
تـــو اینقــــدر غریـــــب!!!!

تمامِ سامراء ...
جا میشود در یک لیوان درد...
و من همین یک لیوان را درست روبروی ضریحت سرکشیده ام آقا!
و تلخی اش تمام جانم را سوزانده است!

می ایستم تمام قــد به اعتبار نام فرزندت
تا تکه تکه ی این غربت هزارلایه را
از یاد تو، و جانِ او، کنار بزنــــم!

من روزی، زمین را در زیر پرچم شما، زنده خواهم کرد!

‌#استاد_شجاعی
🏴 @bent_hosein
📗 #داستان_آموزنده

#داستان_نمک_گیرشدن_دزد

نکته های زندگی معنوی

او "دزدى ماهر" بود و با چند نفر از دوستانش باند سرقت تشکیل داده بودند.

روزى با هم نشسته بودند و گپ مى زدند.
در حین صحبت‌هایشان گفتند:
چرا ما همیشه با "فقرا و آدمهایى معمولى" سر و کار داریم و قوت لایموت آنها را از چنگشان بیرون مى آوریم؟! بیائید این بار خود را به "خزانه سلطان" بزنیم که تا آخر عمر برایمان بس باشد.
البته دسترسى به خزانه سلطان هم کار آسانى نبود.
آنها ...
تمامى "راهها و احتمالات" ممکن را بررسى کردند، این کار مدتى فکر و ذکر آنها را مشغول کرده بود، تا سرانجام "بهترین راه ممکن" را پیدا کردند و خود را به خزانه رسانیدند.

خزانه "مملو از پول و جواهرات قیمتى" و ... بود.
آنها تا مى توانستند از انواع و اقسام "طلاجات و عتیقه جات" در کوله بار خود گذاشتند تا ببرند.
در این هنگام چشم سر کرده باند به "شى ء درخشنده و سفیدى" افتاد، گمان کرد "گوهر شب چراغ" است، نزدیکش رفت آن را برداشت و براى امتحان به سر زبان زد، معلوم شد "نمک" است!

بسیار ناراحت و عصبانى شد و از شدت "خشم و غضب" دستش را بر پیشانى زد بطورى که رفقایش متوجه او شدند و خیال کردند اتفاقى پیش آمد یا نگهبانان خزانه با خبر شدند.
خیلى زود خودشان را به او رسانیدند و گفتند: چه شد؟
چه "حادثه اى" اتفاق افتاد؟
او که آثار خشم و ناراحتى در چهره اش پیدا بود گفت:
افسوس که تمام زحمتهاى چندین روزه ما "به هدر رفت" و ما "نمک گیر سلطان" شدیم، من ندانسته نمکش را چشیدم، دیگر نمى شود "مال و دارایى پادشاه" را برد، از مردانگى و مروت به دور است که "ما نمک کسى را بخوریم و نمکدان او را هم بشکنیم و ..."

آنها در آن دل سکوت سهمگین شب، بدون این که کسى بویى ببرد "دست خالى" به خانه هاشان باز گشتند.
صبح که شد و "چشم نگهبانان" به "درهاى باز خزانه" افتاد تازه متوجه شدند که شب خبرهایى بوده است، سراسیمه خود را به "جواهرات سلطنتى" رسانیدند، دیدند "سر جایشان" نیستند، اما در آنجا بسته هایى به چشم مى خورد، آنها را که باز کردند دیدند جواهرات در "میان بسته ها" مى باشد، بررسى دقیق که کردند دیدند که دزد خزانه را نبرده است و گرنه الآن خدا مى داند سلطان با ما چه مى کرد و ...

بالاخره خبر به "گوش سلطان" رسید و خود او آمد و از نزدیک صحنه را مشاهده کرد، آنقدر این کار برایش عجیب و "شگفت آور" بود که انگشتش را به دندان گرفته و با خود مى گفت:
عجب!
این چگونه دزدى است؟
براى دزدى آمده و با آنکه مى توانسته همه چیز را ببرد ولى "چیزى نبرده" است؟!
آخر مگر مى شود؟!
چرا؟...
ولى هر جور که شده باید ریشه یابى کنم و ته و توى قضیه را در آورم ...

در همان روز اعلام کرد: هر کس شب گذشته به خزانه آمده "در امان" است او مى تواند نزد من بیاید، من بسیار مایلم از نزدیک او را ببینم و بشناسم.
این اعلامیه سلطان به گوش "سرکرده" دزدها رسید، دوستانش را جمع کرد و به آنها گفت:
سلطان به ما امان داده است، برویم پیش او تا ببینیم چه مى گوید. آنها نزد سلطان آمده و خود را "معرفى" کردند، سلطان که باور نمى کرد دوباره با تعجب پرسید:
این کار تو بوده؟!
گفت: آرى...
سلطان پرسید:
"چرا آمدى دزدى" و با این که مى توانستى همه چیز را ببرى ولى چیزى را نبردى؟

گفت:
"چون نمک شما را چشیدم و نمک گیر شدم و بعد جریان را مفصل براى سلطان گفت ..."

سلطان به قدرى "عاشق و شیفته کرم و بزرگوارى" او شد که گفت:
حیف است جاى "انسان نمک شناسى" مثل تو، جاى دیگرى باشد، تو باید در "دستگاه حکومت" من "کار مهمى" را بر عهده بگیرى، و حکم "خزانه دارى" را براى او صادر کرد.

آرى...
"او "یعقوب لیث صفاری" بود و پس از چند سالى حکمرانى در مسند خود "سلسله صفاریان" را تاسیس نمود."

* یعقوب لیث صفاری "سردار بزرگ و نخستین شهریار ایرانی"(پس از اسلام) قرون متوالی است که در آرامگاهش واقع در روستای شاه آباد واقع در ۱۰ کیلومتری دزفول بطرف شوشتر آرمیده است. *

گفتنی است در کنار این آرامگاه بازمانده های شهر گندی شاپور نیز دیده می شود.

🚩 @bent_hosein
─┅─═इई 🍁🍂🍁ईइ═─┅─
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
زیارت امام حسن عسکری علیه السلام در روز پنجشنبه
🙏 ثواب این زیارت را تقدیم می کنیم به مادر امام حسن عسکری علیهما السلام و تمام اموات خودتون و تمام اموات بی وارث و اموات فراموش شده ای که محب اهل بیت علیهم السلام بوده اند.
🔆کانال امام حسن علیه السلام تنهاترین سردار
@emam_hasan_tanhatarin_sardar