بی تو دل خسته در این خلوت غم گریانم
همچو دریا شده از بارش اشک دامانم
رفته ای بی تو به سینه نفسم می گیرد
آمده بر لب من ازغم هجرت جانم
بغض گریه به گلو دارم و با خود گویم
که چه شد رفتی و دل کندی زمن جانانم
غیر تو نیست مرا یاری و تو می دانی
تا برآرم نفسی پای غمت می مانم
آرزویم همه این است که گردد بختم
پیش رخسار تو جان در قدمت بفشانم
دانم آخر به جنون می کشدم این سودا
برلب سرخ تو تا بوسه شبی بنشانم
گرچه رفتی و ولی از دل سینا نرود
مهرتو تا نفسی هست براین پیمانم
۹۷/۸/۳۰
#بیگی_سینا_لنگرودی
https://t.me/beigisinalangroudi
همچو دریا شده از بارش اشک دامانم
رفته ای بی تو به سینه نفسم می گیرد
آمده بر لب من ازغم هجرت جانم
بغض گریه به گلو دارم و با خود گویم
که چه شد رفتی و دل کندی زمن جانانم
غیر تو نیست مرا یاری و تو می دانی
تا برآرم نفسی پای غمت می مانم
آرزویم همه این است که گردد بختم
پیش رخسار تو جان در قدمت بفشانم
دانم آخر به جنون می کشدم این سودا
برلب سرخ تو تا بوسه شبی بنشانم
گرچه رفتی و ولی از دل سینا نرود
مهرتو تا نفسی هست براین پیمانم
۹۷/۸/۳۰
#بیگی_سینا_لنگرودی
https://t.me/beigisinalangroudi
بی تو دل خسته در این خلوت غم گریانم
همچو دریا شده از بارش اشک دامانم
رفته ای بی تو به سینه نفسم می گیرد
آمده بر لب من ازغم هجرت جانم
بغض گریه به گلو دارم و با خود گویم
که چه شد رفتی و دل کندی زمن جانانم
غیر تو نیست مرا یاری و تو می دانی
تا برآرم نفسی پای غمت می مانم
آرزویم همه این است که گردد بختم
پیش رخسار تو جان در قدمت بفشانم
دانم آخر به جنون می کشدم این سودا
برلب سرخ تو تا بوسه شبی بنشانم
گرچه رفتی و ولی از دل سینا نرود
مهرتو تا نفسی هست براین پیمانم
30/8/97
#بیگی_سینا_لنگرودی
https://t.me/beigisinalangroudi
همچو دریا شده از بارش اشک دامانم
رفته ای بی تو به سینه نفسم می گیرد
آمده بر لب من ازغم هجرت جانم
بغض گریه به گلو دارم و با خود گویم
که چه شد رفتی و دل کندی زمن جانانم
غیر تو نیست مرا یاری و تو می دانی
تا برآرم نفسی پای غمت می مانم
آرزویم همه این است که گردد بختم
پیش رخسار تو جان در قدمت بفشانم
دانم آخر به جنون می کشدم این سودا
برلب سرخ تو تا بوسه شبی بنشانم
گرچه رفتی و ولی از دل سینا نرود
مهرتو تا نفسی هست براین پیمانم
30/8/97
#بیگی_سینا_لنگرودی
https://t.me/beigisinalangroudi
Telegram
بیگی سینا لنگرودی
شعر و ادب
عراق : « دل ايران شهر»
🌹🌹🌹
عبدالله مرادعليبيگي(سینا) لنگرودی
***********
از آغاز عصر اسلامي تا قرنها، شكل تقسيمات جغرافيايي سرزمينهاي ايراني عصر ساساني ونظام اداري مرتبط با اين تقسيمات همچنان با همان شكل تاريخي و نام و نشان ايراني خود به كار ميرفت. اعتبار اين بخشبندي و كارآيي نظام اداري همآهنگ با آن كه متناسب با ويژگيهاي جغرافيايي، طبيعي، سياسي، اقتصادي و جمعيتي سرزمينهاي ايراني طرحريزي شده بود، چنان بود كه حتي اجراي سياستهاي شومِ براندازي و قهر و تبعيض دستگاه خلافت اموي در عصر جاهلي تسلط تعصبات عربي بر ذهن و شعور مهاجمان عرب نيز نتوانسته بود آن را از ميان بردارد. تا آن جا كه حتي در سرزمينهاي ايراني مجاور سرزمين عرب، مانند سرزمين ميانرودان (بينالنهرين) و نواحي ساحلي جنوب خليجفارس، كه زودتر از ديگر سرزمينهاي ايراني به اشغال اعراب مهاجم درآمده و بيشترين شمار از اين مهاجمان مهاجر را در خود جاي داده بود، به مدت چند قرن، نظام تقسيمات جغرافيايي و اداري عصر ساساني، همچنان اهميت و كاربرد خود را حفظ كرده بود. اين بودن و ماندن و خود را نمودن، آن هم در اوج دوران سلطهي خودكامگي بيابانگردان آزمند مهاجم و قدرت حكومتهاي سركوبگر و نژادگراي خلافت عرب، هرگز ممكن نبود، مگربه اعتبار وجود ريشههاي وسيع، عميق و مستحكم درخت تناور قوميت ايراني و سرسبزي شاخههاي گستردهي تمدن و فرهنگ كهنسال اين قوم در جايجاي سرزمين ميانرودان و ديگر سرزمينهاي حوزهي خليجفارس در مجاورت سرزمين عرب و حضور اكثريت غالب عنصر ايراني در همهي اين سرزمينها.
اينك براي نمودن اعتبار سخن خود، در اين جا تقسيمات جغرافياي سياسي عصر اسلامي را كه همچنان با همان نامهاي ورجاوند ايراني عصر ساساني خود، براي ناميدن بخشهاي مختلف سرزمين ميانرودان به كار ميرفت، ميآوريم. اين امر خود به تنهايي دليلي قاطع بر ادامهي حضور فعال عنصر ايراني ونشانهي آشكاري از ماندگاري و تاثيرگذاري تمدن و فرهنگ و هنر اين قوم بزرگ تاريخي در سرزمين ميانرودان در دوران مورد نظر ميباشد.
مطابق با ضبط تاريخ، جلگهي آبرفتي و پهناور ميان رودان كه « تيسفون» پايتخت كشور و مركز فرماندهي ايران عصر ساساني در دل آن جاي داشت و به همين سبب هم، سرزمين ميانرودان « دل ايران شهر » خوانده ميشد،داراي 12 استان و شصت تسوك، با صدها روستاك و تعداد بيشماري ده بود.
« هر استان به چند تسوك (در عربي طسوج) و هر تسوك به چند روستاك (در عربي روستاق) تقسيم ميشده و هر روستاك، چند ده داشته است.»1
« لسترنج» در كتاب « جغرافياي تاريخي سرزمينهاي خلافت شرقي» به نقل از «ابنخردادبه» و «قدامه بن جعفر» دو تن از جغرافينگاران معتبر و معروف قرن سوم هجري مينويسد: « اين اقليم دوازده ولايت دارد و هر يك را استان گويند. و شصت بخش دارد كه هر يك را طسوج نامند». لسترنج سپس در توضيح ميافزايد: « پارهاي از اين تقسيمبنديها كه گويا در اصل به منظور تقسيمبندي مالياتي بوده است،در يك قرن بعد در كتاب مقدسي نيز وارد گرديده است.»2
توجه داشته باشيم كه مقدسي كتاب جغرافياي خود « احسن التقاسيم في معرفه الاقاليم» را در سالهاي مياني نيمه دوم قرن چهارم، يعني در سال 375 بعد از هجرت نگاشته است.
لسترنج نام هر يك از اين استانهاي دوازدهگانه را با تعداد تسوكهاي (طسوج) هر استان « از حيث نهرهايي كه آنها را مشروب ميكردند و منابع ]آبي[ آن نهرها» در سه گروه آورده است. 3
ما در اين جا نخست به اختصار تنها اسامي اين دوازده استان را مطابق با تقسيمبندي ياد شده در سه گروه از كتاب سرزمينهاي خلافت شرقي لسترنج، بدون ذكر نام تسوكهاي هر استان ميآوريم. سپس به دنبال آن اسامي تسوكهاي هر استان را به طور كامل و به تفكيك هر استان، از رساله محققانهي «كشور عراق، از ديدگاه فرهنگ و تمدن رنگ ايراني دارد نه عربي» نوشته دانشمند فاضل سيدمحمد علي امام شوشتري، ياد ميكنيم.
لسترنج مينويسد: « گروه اول مركب است از چهار استان در ساحل خاوري دجله، كه هم از آن و هم از رود « تامرا » مشروب ميگرديدند.» اين چهار استان عبارت بودند از:
ـ نخست: استان «شادفيروز» (شاذ فيروز) در اطراف حلوان كه داراي پنج تسوك است.
ـ دوم: استان « شادهرمز» در اطراف بغداد كه هفت تسوك داشت.
ـ سوم : استان « شادقباد» كه از هشت تسوك تشكيل ميشد.
ـ چهارم: استان « بازيجان خسرو» (استان نهروان) كه داراي پنج تسوك بود.
« قدامه» نام اين استان را « اندربن كرد» (اندرين گرد) ثبت كرده است.
«گروه دوم: مركب از دو استان است كه از دجله و فرات آب ميگرفتند.» اسامي اين دو استان (استان پنجم و ششم) عبارت بودند از:
ـ پنجم: استان « شادشاپور» كه داراي چهار تسوك بود و در اطراف واسط قرار داشت.
ـ ششم: استان « پادبهمن» كه استان جنوبي دجله بود و مشتمل بر چهار تسوك ميشد.
🌹🌹🌹
عبدالله مرادعليبيگي(سینا) لنگرودی
***********
از آغاز عصر اسلامي تا قرنها، شكل تقسيمات جغرافيايي سرزمينهاي ايراني عصر ساساني ونظام اداري مرتبط با اين تقسيمات همچنان با همان شكل تاريخي و نام و نشان ايراني خود به كار ميرفت. اعتبار اين بخشبندي و كارآيي نظام اداري همآهنگ با آن كه متناسب با ويژگيهاي جغرافيايي، طبيعي، سياسي، اقتصادي و جمعيتي سرزمينهاي ايراني طرحريزي شده بود، چنان بود كه حتي اجراي سياستهاي شومِ براندازي و قهر و تبعيض دستگاه خلافت اموي در عصر جاهلي تسلط تعصبات عربي بر ذهن و شعور مهاجمان عرب نيز نتوانسته بود آن را از ميان بردارد. تا آن جا كه حتي در سرزمينهاي ايراني مجاور سرزمين عرب، مانند سرزمين ميانرودان (بينالنهرين) و نواحي ساحلي جنوب خليجفارس، كه زودتر از ديگر سرزمينهاي ايراني به اشغال اعراب مهاجم درآمده و بيشترين شمار از اين مهاجمان مهاجر را در خود جاي داده بود، به مدت چند قرن، نظام تقسيمات جغرافيايي و اداري عصر ساساني، همچنان اهميت و كاربرد خود را حفظ كرده بود. اين بودن و ماندن و خود را نمودن، آن هم در اوج دوران سلطهي خودكامگي بيابانگردان آزمند مهاجم و قدرت حكومتهاي سركوبگر و نژادگراي خلافت عرب، هرگز ممكن نبود، مگربه اعتبار وجود ريشههاي وسيع، عميق و مستحكم درخت تناور قوميت ايراني و سرسبزي شاخههاي گستردهي تمدن و فرهنگ كهنسال اين قوم در جايجاي سرزمين ميانرودان و ديگر سرزمينهاي حوزهي خليجفارس در مجاورت سرزمين عرب و حضور اكثريت غالب عنصر ايراني در همهي اين سرزمينها.
اينك براي نمودن اعتبار سخن خود، در اين جا تقسيمات جغرافياي سياسي عصر اسلامي را كه همچنان با همان نامهاي ورجاوند ايراني عصر ساساني خود، براي ناميدن بخشهاي مختلف سرزمين ميانرودان به كار ميرفت، ميآوريم. اين امر خود به تنهايي دليلي قاطع بر ادامهي حضور فعال عنصر ايراني ونشانهي آشكاري از ماندگاري و تاثيرگذاري تمدن و فرهنگ و هنر اين قوم بزرگ تاريخي در سرزمين ميانرودان در دوران مورد نظر ميباشد.
مطابق با ضبط تاريخ، جلگهي آبرفتي و پهناور ميان رودان كه « تيسفون» پايتخت كشور و مركز فرماندهي ايران عصر ساساني در دل آن جاي داشت و به همين سبب هم، سرزمين ميانرودان « دل ايران شهر » خوانده ميشد،داراي 12 استان و شصت تسوك، با صدها روستاك و تعداد بيشماري ده بود.
« هر استان به چند تسوك (در عربي طسوج) و هر تسوك به چند روستاك (در عربي روستاق) تقسيم ميشده و هر روستاك، چند ده داشته است.»1
« لسترنج» در كتاب « جغرافياي تاريخي سرزمينهاي خلافت شرقي» به نقل از «ابنخردادبه» و «قدامه بن جعفر» دو تن از جغرافينگاران معتبر و معروف قرن سوم هجري مينويسد: « اين اقليم دوازده ولايت دارد و هر يك را استان گويند. و شصت بخش دارد كه هر يك را طسوج نامند». لسترنج سپس در توضيح ميافزايد: « پارهاي از اين تقسيمبنديها كه گويا در اصل به منظور تقسيمبندي مالياتي بوده است،در يك قرن بعد در كتاب مقدسي نيز وارد گرديده است.»2
توجه داشته باشيم كه مقدسي كتاب جغرافياي خود « احسن التقاسيم في معرفه الاقاليم» را در سالهاي مياني نيمه دوم قرن چهارم، يعني در سال 375 بعد از هجرت نگاشته است.
لسترنج نام هر يك از اين استانهاي دوازدهگانه را با تعداد تسوكهاي (طسوج) هر استان « از حيث نهرهايي كه آنها را مشروب ميكردند و منابع ]آبي[ آن نهرها» در سه گروه آورده است. 3
ما در اين جا نخست به اختصار تنها اسامي اين دوازده استان را مطابق با تقسيمبندي ياد شده در سه گروه از كتاب سرزمينهاي خلافت شرقي لسترنج، بدون ذكر نام تسوكهاي هر استان ميآوريم. سپس به دنبال آن اسامي تسوكهاي هر استان را به طور كامل و به تفكيك هر استان، از رساله محققانهي «كشور عراق، از ديدگاه فرهنگ و تمدن رنگ ايراني دارد نه عربي» نوشته دانشمند فاضل سيدمحمد علي امام شوشتري، ياد ميكنيم.
لسترنج مينويسد: « گروه اول مركب است از چهار استان در ساحل خاوري دجله، كه هم از آن و هم از رود « تامرا » مشروب ميگرديدند.» اين چهار استان عبارت بودند از:
ـ نخست: استان «شادفيروز» (شاذ فيروز) در اطراف حلوان كه داراي پنج تسوك است.
ـ دوم: استان « شادهرمز» در اطراف بغداد كه هفت تسوك داشت.
ـ سوم : استان « شادقباد» كه از هشت تسوك تشكيل ميشد.
ـ چهارم: استان « بازيجان خسرو» (استان نهروان) كه داراي پنج تسوك بود.
« قدامه» نام اين استان را « اندربن كرد» (اندرين گرد) ثبت كرده است.
«گروه دوم: مركب از دو استان است كه از دجله و فرات آب ميگرفتند.» اسامي اين دو استان (استان پنجم و ششم) عبارت بودند از:
ـ پنجم: استان « شادشاپور» كه داراي چهار تسوك بود و در اطراف واسط قرار داشت.
ـ ششم: استان « پادبهمن» كه استان جنوبي دجله بود و مشتمل بر چهار تسوك ميشد.
گروه سوم: شش استان بعدي را تشكيل ميداد كه همگي آنها در سمت باختر دجله، در مسير رودخانهها و نهرهايي بودند كه بيشتر آنها از فرات به سوي دجله جريان داشتند. بدين قرار:
ـ هفتم: « استان بالا» كه در اطراف شهر « انبار»4 بود و چهار تسوك داشت.
ـ هشتم: استان « اردشير بابكان» كه در جنوب « استان بالا» يعني استان هفتم بود و از پنج تسوك تشكيل ميشد. (لسترنج تنها چهار تسوك آن را برشمرده است.)
ـ نهم: استان « زابها» موسوم به استان « به ديوياسفان» كه در خاور استان اردشير بابكان واقع بود و سه تسوك داشت.
ـ دهم: استان « به قباد بالا» كه داراي شش تسوك بود.
ـ يازدهم: استان « به قباد ميانه» كه در مجموع چهار تسوك را شامل ميشد.
ـ دوازدهم: استان « به قباد پايين» كه مشتمل بر پنج تسوك بود.
اراضي سه استان اخير، در كنار رود فرات از محل انشعاب نهر ملك (شاهگان)، از رود فرات تا جايي كه رود فرات به بطايح ميريخت، گسترده شده بود.5
لسترنج مينويسد: « اين تقسيمبندي راجع به كشوري است كه اعراب آن را از تصرف ساسانيان بيرون آوردند. اردشير بابكان موسس سلسله ساساني است. شادفيروز يا شاذفيروز در زبان فارسي به معني بخت خوش است. « به قباد» به معني نيكويي يا « سرزمين نيكوي شاه قباد» است. هرمز و قباد و شاپور و بهمن نيز اسامي چهار نفر از پادشاهان نامآور ايران است.» 6
اما اسامي تسوكهاي استانهاي دوازدهگانه سرزمين ميانرودان « دل ايران شهر» كه چونان نام استانهاي آن سامان ايراني بودن اين سرزمين را فرياد ميكشند و گواه روشن تاريخ بر ايراني بودن سرزمين ميانرودان ميباشند به قرار زيرند.
1ـ استان « شاذپيروز» (شاذفيروز)، شامل تسوكهاي: تامرا ـ خانگان (خانقين) ـ پيروز كوات (فيروز قباد) ـ جبل و آربل.
2ـ استان « شاذ هرموزد»، در پيرامون بغداد شامل تسوكهاي: نهر بوق و كلواذه (كلواذي) ـ نهر آبان (نهربين) ـ كهن شهر (مدينه العتيقه، تيسفون) ـ راذان بالا ـ راذان پايين ـ بزرگ شاپور (برزج سابور) ـ گارز (جارز).
3ـ استان « شاذكوات» (شاذقباد)، شامل تسوكهاي: جولا (قدامه نام جولا را كه به نظر ميرسد عربي شدهي واژهي « گلوله» باشد،
« خسرو شاذهرموزد» نگاشته است) ـ وندينگان (بندينجين، مندليج) ـ براز روذ (راز السروذ، گرازرود) ـ دستگرد (دسگره) ـ روستاك آباذ (روستقباذ) ـ مه رود ـ سلسل وزابان (ذيبين).
4ـ استان «بازگان» يا « بازيگان» (بازجان، بازيجان) كه آن را نهروان نيز خواندهاند. شامل تسوكهاي: نهروان بالا ـ نهروان مياني ـ نهروان پايين ـ مادريا و باكسايا.
5 ـ استان « شاذشاپور» (شاذ سابور) يا كشگر كه زمينهاي آن از دو رود دجله و فرات سيراب ميشد، شامل تسوكهاي: زند رود ـ شرشر (ثرثور) و استان گوذر (جواذر).
6ـ استان «شاذبهمن» شامل تسوكهاي: ميشان و دشت ميشان (پيرامون بندر باستاني ابله) ـ بهمن اردشير و ابزكوات (ابزقباد).
7ـ استان «شاذپيروز» يا استان بالا، شامل تسوكهاي: پيروز شاپور (فيروز سابور) كه شهر انبار بود. ـ تسوك مسكن ـ قطر بل و بادوريا.
8ـ استان « اردشير بابكان» در كنارهي نهر گوده (كوتي) و نهر نيل، كه هر دو از فرات آب ميگرفتند. قرار داشت و شامل تسوكهاي: ويه اردشير ( به هر سير) ـ رومگان (رومقان) ـ گوده (كوتي) ـ نهر درگاد (درقيط) ـ نهر جوبر.
9ـ استان « زابها» كه آن را ديوماسپان (ذيوماسفان) نيز گفتهاند. شامل تسوكهاي: زاب بالا ـ زاب مياني ـ زاب پايين.
10ـ استان «ويه كوات بالا» (به قباد الاعلي)، شامل تسوكهاي: بابل ـ پالوگه بالا (فلوجه) ـ پالوگه پايين ـ خطرينه ـ نهرآبان (نهربين).
11ـ استان «ويه كوات مياني» (به قباد الاوسط)، شامل تسوكهاي: نهر بدات ـ سوره (سورا) ـ بربسيمه (بربسيما) ـ نهر شاهگان (نهرالملك).
12ـ استان «ويه كوات پايين» (به قباد الاسفل)، شامل تسوكهاي: باذگله (باذقلي) ـ سيلحين ـ نسترـ رودمستان و هرموزد گرد (هرموز جرد). 7
اين استانها در جلگه ميان رودان در كنار رودهاي دجله و فرات و يا در اراضي مسير رودها و نهرهايي كه به يكي از دو رود دجله و فرات و يا به هر دوي آنها مربوط ميشدند، قرار داشتند.
از دوران شاهنشاهي هخامنشي، ايرانيان شبكههاي آبياري وسيعي را در سرتاسر جلگهي ميانرودان به وجود آورده بودند. در عصردولت ساساني، كه پايتخت و مركز فرماندهي ايران به ميانرودان در كنار دجله و به شهر تيسفون منتقل شد، به فرمان شاهنشاهان بزرگ اين سلسله، با كندن رودها و نهرهاي متعددي كه بعضي از آنها قابل كشتيراني نيز بود، ارتباط ميانرودهاي دجله و فرات از طريق اين نهرها ممكن گرديد. هم بدين ترتيب مراكز بسياري از استانهاي ياد شده همراه با شهرها و آباديهاي بزرگ آنها، از طريق راههاي آبي دجله و فرات با خليجفارس و بندرها و كرانههاي آن در ارتباط قرار گرفتند.
ـ هفتم: « استان بالا» كه در اطراف شهر « انبار»4 بود و چهار تسوك داشت.
ـ هشتم: استان « اردشير بابكان» كه در جنوب « استان بالا» يعني استان هفتم بود و از پنج تسوك تشكيل ميشد. (لسترنج تنها چهار تسوك آن را برشمرده است.)
ـ نهم: استان « زابها» موسوم به استان « به ديوياسفان» كه در خاور استان اردشير بابكان واقع بود و سه تسوك داشت.
ـ دهم: استان « به قباد بالا» كه داراي شش تسوك بود.
ـ يازدهم: استان « به قباد ميانه» كه در مجموع چهار تسوك را شامل ميشد.
ـ دوازدهم: استان « به قباد پايين» كه مشتمل بر پنج تسوك بود.
اراضي سه استان اخير، در كنار رود فرات از محل انشعاب نهر ملك (شاهگان)، از رود فرات تا جايي كه رود فرات به بطايح ميريخت، گسترده شده بود.5
لسترنج مينويسد: « اين تقسيمبندي راجع به كشوري است كه اعراب آن را از تصرف ساسانيان بيرون آوردند. اردشير بابكان موسس سلسله ساساني است. شادفيروز يا شاذفيروز در زبان فارسي به معني بخت خوش است. « به قباد» به معني نيكويي يا « سرزمين نيكوي شاه قباد» است. هرمز و قباد و شاپور و بهمن نيز اسامي چهار نفر از پادشاهان نامآور ايران است.» 6
اما اسامي تسوكهاي استانهاي دوازدهگانه سرزمين ميانرودان « دل ايران شهر» كه چونان نام استانهاي آن سامان ايراني بودن اين سرزمين را فرياد ميكشند و گواه روشن تاريخ بر ايراني بودن سرزمين ميانرودان ميباشند به قرار زيرند.
1ـ استان « شاذپيروز» (شاذفيروز)، شامل تسوكهاي: تامرا ـ خانگان (خانقين) ـ پيروز كوات (فيروز قباد) ـ جبل و آربل.
2ـ استان « شاذ هرموزد»، در پيرامون بغداد شامل تسوكهاي: نهر بوق و كلواذه (كلواذي) ـ نهر آبان (نهربين) ـ كهن شهر (مدينه العتيقه، تيسفون) ـ راذان بالا ـ راذان پايين ـ بزرگ شاپور (برزج سابور) ـ گارز (جارز).
3ـ استان « شاذكوات» (شاذقباد)، شامل تسوكهاي: جولا (قدامه نام جولا را كه به نظر ميرسد عربي شدهي واژهي « گلوله» باشد،
« خسرو شاذهرموزد» نگاشته است) ـ وندينگان (بندينجين، مندليج) ـ براز روذ (راز السروذ، گرازرود) ـ دستگرد (دسگره) ـ روستاك آباذ (روستقباذ) ـ مه رود ـ سلسل وزابان (ذيبين).
4ـ استان «بازگان» يا « بازيگان» (بازجان، بازيجان) كه آن را نهروان نيز خواندهاند. شامل تسوكهاي: نهروان بالا ـ نهروان مياني ـ نهروان پايين ـ مادريا و باكسايا.
5 ـ استان « شاذشاپور» (شاذ سابور) يا كشگر كه زمينهاي آن از دو رود دجله و فرات سيراب ميشد، شامل تسوكهاي: زند رود ـ شرشر (ثرثور) و استان گوذر (جواذر).
6ـ استان «شاذبهمن» شامل تسوكهاي: ميشان و دشت ميشان (پيرامون بندر باستاني ابله) ـ بهمن اردشير و ابزكوات (ابزقباد).
7ـ استان «شاذپيروز» يا استان بالا، شامل تسوكهاي: پيروز شاپور (فيروز سابور) كه شهر انبار بود. ـ تسوك مسكن ـ قطر بل و بادوريا.
8ـ استان « اردشير بابكان» در كنارهي نهر گوده (كوتي) و نهر نيل، كه هر دو از فرات آب ميگرفتند. قرار داشت و شامل تسوكهاي: ويه اردشير ( به هر سير) ـ رومگان (رومقان) ـ گوده (كوتي) ـ نهر درگاد (درقيط) ـ نهر جوبر.
9ـ استان « زابها» كه آن را ديوماسپان (ذيوماسفان) نيز گفتهاند. شامل تسوكهاي: زاب بالا ـ زاب مياني ـ زاب پايين.
10ـ استان «ويه كوات بالا» (به قباد الاعلي)، شامل تسوكهاي: بابل ـ پالوگه بالا (فلوجه) ـ پالوگه پايين ـ خطرينه ـ نهرآبان (نهربين).
11ـ استان «ويه كوات مياني» (به قباد الاوسط)، شامل تسوكهاي: نهر بدات ـ سوره (سورا) ـ بربسيمه (بربسيما) ـ نهر شاهگان (نهرالملك).
12ـ استان «ويه كوات پايين» (به قباد الاسفل)، شامل تسوكهاي: باذگله (باذقلي) ـ سيلحين ـ نسترـ رودمستان و هرموزد گرد (هرموز جرد). 7
اين استانها در جلگه ميان رودان در كنار رودهاي دجله و فرات و يا در اراضي مسير رودها و نهرهايي كه به يكي از دو رود دجله و فرات و يا به هر دوي آنها مربوط ميشدند، قرار داشتند.
از دوران شاهنشاهي هخامنشي، ايرانيان شبكههاي آبياري وسيعي را در سرتاسر جلگهي ميانرودان به وجود آورده بودند. در عصردولت ساساني، كه پايتخت و مركز فرماندهي ايران به ميانرودان در كنار دجله و به شهر تيسفون منتقل شد، به فرمان شاهنشاهان بزرگ اين سلسله، با كندن رودها و نهرهاي متعددي كه بعضي از آنها قابل كشتيراني نيز بود، ارتباط ميانرودهاي دجله و فرات از طريق اين نهرها ممكن گرديد. هم بدين ترتيب مراكز بسياري از استانهاي ياد شده همراه با شهرها و آباديهاي بزرگ آنها، از طريق راههاي آبي دجله و فرات با خليجفارس و بندرها و كرانههاي آن در ارتباط قرار گرفتند.
علاوه بر آن، شاهنشاهان ساساني براي جلوگيري از هجوم سيلابها به سرزمين ميانرودان و نيز به منظور هدايت آبهاي سرريز حاصل از آبياري كشتزارهاي وسيع آن، فرمان به كندن دو نهر بسيار بزرگ و هر يك به درازاي بيش از هزار كيلومتر به موازات رودهاي دجله و فرات دادند. « نهروان» در خاور رود دجله و در موازات آن و « كندك شاپور» (خندق ساپور) در باختر رود فرات و به موازات آن كنده شده بود. اما همان گونه كه نوشتهاند: « جلوهي فرهنگ و تمدن ايران كهن نه تنها در شبكهي بزرگ آبياري ]و يا در نام استانها و شهرها و ديههاي[ سرزمين عراق8 يا دل ايران شهر آشكار است، بلكه در هر گوشهي اين سرزمين آثار تمدن و فرهنگ ايران، هويدا است و هر تپه را در سرتاسر اين خاك بشكافيد، بيدرنگ نمونهاي از تمدن ايراني سر از خاك به در خواهد كرد. از اين رو بررسي گذشتهي اين سرزمين، حتي پژوهش در فرهنگ عاميانهي آن براي روشن كردن تاريخ تمدن و فرهنگ ايران بيگمان ضرورت بسيار دارد. اين نكته گفتوگو بردار نيست كه رنگ ظاهري «عربيگري» با همه تلاشهايي كه براي تيره ساختن آن به كار رفته است، هرگز نتواسته است فروغ شكوه تمدن و فرهنگ ايران را درعراق بپوشاند و پيوستگي مردم ما را با مردم عراق سست كند.» 9
منابع :
1ـ رساله: « كشور عراق از ديدگاه فرهنگ و تمدن رنگ ايراني دارد نه عربي»، سيد محمد علي امام شوشتري ـ مجموعه مقالات خليج فارس ـ دفتر مطالعات سياسي و بينالمللي وزارت امور خارجه ـ چاپ اول سال 1369 ـ ص 368.
2ـ جغرافياي تاريخي سرزمينهاي خلافت شرقي ـ لسترنج ـ ترجمه محمود عرفان ـ شركت انتشارات علمي وفرهنگي ـ چاپ سوم؛ 1367 ـ ص 86
3ـ همان.
4ـ محل اين شهر در كرانهي چپ فرات و از بناهاي شاپور شاهنشاه ساساني است. ايرانيان آن را فيروز شاپور، روميان « پريسابر» Perisabor ميخواندند. از آن جا كه اين شهر محل ذخيرهي آذوقهي ارتش ايران عصر ساساني بود بعدها به آن انبار گفتهاند.
5ـ جغرافياي تاريخي سرزمينهاي خلافت شرقي ـ ص 88.
6ـ همان
7ـ رساله: «كشور عراق از ديدگاه فرهنگ و تمدن رنگ ايراني دارد نه عربي».ـ ص 369 ـ 368
8 ـ «عراق» عربي شدهي واژهي فارسي « اراك» است و اين واژه با واژه « ايران» هم ريشه ميباشد و به معني سرزمين « ايرها» يا « آرينها» است.
9ـ رساله: كشور عراق از ديدگاه فرهنگ و تمدن رنگ ايراني دارد نه عربي ـ ص 369.
مرادعلی بیگی (سینا) لنگرودی
https://t.me/beigisinalangroudi
🌹🌹🌹
http://www.fareiran.com/default.aspx?content=DetailsArticle&id=12
🌹🌹🌹
http://www.iranboom.ir/iranshahr/iranzamin/1510-aragh-del-iranshahr.html
منابع :
1ـ رساله: « كشور عراق از ديدگاه فرهنگ و تمدن رنگ ايراني دارد نه عربي»، سيد محمد علي امام شوشتري ـ مجموعه مقالات خليج فارس ـ دفتر مطالعات سياسي و بينالمللي وزارت امور خارجه ـ چاپ اول سال 1369 ـ ص 368.
2ـ جغرافياي تاريخي سرزمينهاي خلافت شرقي ـ لسترنج ـ ترجمه محمود عرفان ـ شركت انتشارات علمي وفرهنگي ـ چاپ سوم؛ 1367 ـ ص 86
3ـ همان.
4ـ محل اين شهر در كرانهي چپ فرات و از بناهاي شاپور شاهنشاه ساساني است. ايرانيان آن را فيروز شاپور، روميان « پريسابر» Perisabor ميخواندند. از آن جا كه اين شهر محل ذخيرهي آذوقهي ارتش ايران عصر ساساني بود بعدها به آن انبار گفتهاند.
5ـ جغرافياي تاريخي سرزمينهاي خلافت شرقي ـ ص 88.
6ـ همان
7ـ رساله: «كشور عراق از ديدگاه فرهنگ و تمدن رنگ ايراني دارد نه عربي».ـ ص 369 ـ 368
8 ـ «عراق» عربي شدهي واژهي فارسي « اراك» است و اين واژه با واژه « ايران» هم ريشه ميباشد و به معني سرزمين « ايرها» يا « آرينها» است.
9ـ رساله: كشور عراق از ديدگاه فرهنگ و تمدن رنگ ايراني دارد نه عربي ـ ص 369.
مرادعلی بیگی (سینا) لنگرودی
https://t.me/beigisinalangroudi
🌹🌹🌹
http://www.fareiran.com/default.aspx?content=DetailsArticle&id=12
🌹🌹🌹
http://www.iranboom.ir/iranshahr/iranzamin/1510-aragh-del-iranshahr.html
Telegram
بیگی سینا لنگرودی
شعر و ادب
به هستی از زمین تا اوج افلاک
درون کاینات را هم نگر پاک
نبینی جایی خوش تر از وطن تو
بهشت یعنی وطن ایران نیاخاک
#بیگی_سینا_لنگرودی
https://t.me/beigisinalangroudi
از دفتر: « ایران وطنم » - انتشارات سمرقند
درون کاینات را هم نگر پاک
نبینی جایی خوش تر از وطن تو
بهشت یعنی وطن ایران نیاخاک
#بیگی_سینا_لنگرودی
https://t.me/beigisinalangroudi
از دفتر: « ایران وطنم » - انتشارات سمرقند
تو بهترم ز جان وتن
وطن وطن وطن وطن
زعشق تو بوُد که من
کنم ز خون خود کفن
تو ای فلات بی کران
که همچو دشت آسمان
ستاره ها به هر زمان
زدامنت گرفته جان
بهشتی خاک پر گهر
سرشته از تو شد هنر
و سکه ی شکوه و فر
به نام تو زدن ز زر
وطن کنام من تویی
پدر و مام من تویی
همام نام من تویی
بسم کلام من تویی
ترا سزد که در جهان
سرت فرازد آسمان
توای فلات آریان
بمان همیشه جاودان
27/2/91
#بیگی_سینا_لنگرودی
https://t.me/beigisinalangroudi
از دفتر : « ایران وطنم » - انتشارات سمرقند
وطن وطن وطن وطن
زعشق تو بوُد که من
کنم ز خون خود کفن
تو ای فلات بی کران
که همچو دشت آسمان
ستاره ها به هر زمان
زدامنت گرفته جان
بهشتی خاک پر گهر
سرشته از تو شد هنر
و سکه ی شکوه و فر
به نام تو زدن ز زر
وطن کنام من تویی
پدر و مام من تویی
همام نام من تویی
بسم کلام من تویی
ترا سزد که در جهان
سرت فرازد آسمان
توای فلات آریان
بمان همیشه جاودان
27/2/91
#بیگی_سینا_لنگرودی
https://t.me/beigisinalangroudi
از دفتر : « ایران وطنم » - انتشارات سمرقند
Telegram
بیگی سینا لنگرودی
شعر و ادب
تا آتش عشق به سینه افروخته ام
بر قامت دل لباس غم دوخته ام
آتشکده ی داغ غمت شد دل من
از شعله ی داغ عشق تو سوخته ام
۹۶/۵/۳۱
#بیگی_سینا_لنگرودی
https://t.me/beigisinalangroudi
بر قامت دل لباس غم دوخته ام
آتشکده ی داغ غمت شد دل من
از شعله ی داغ عشق تو سوخته ام
۹۶/۵/۳۱
#بیگی_سینا_لنگرودی
https://t.me/beigisinalangroudi
به مناسبت یازدهم آذرماه ، سالروز شهادت سردار ایران پرست « میرزا کوچک جنگلی »
🌷🌹🌷
به دورانی تاریک زتاریخ ما
که بُد شعله ور آتش فتنه ها
طمع بسته بر خاک ما دشمنان
زعثمانی روس و بری تانیا
به هرگوشه ازخاک ایران زمین
به گردن کشی بُد یکی مقتدا
زیک سو ستم های سالدات روس
وطن را کشانده به سوگ وعزا
دگر سو دغل کاری انگلیس
که بُد مادر فتنه ها آن دغا
وکیل و وزیر نوکر اجنبی
همه را به بیگانه بُد اقتدا
به تخت کیانی کسی برنشست
ندانستی بدبخت آن را بها
به هنگامه ای این چنین تارو زار
که دل بُد به فریادو لب بی صدا
زجنگل خروشید میرزا چو شیر
سروشی که بُد آن به دل آشنا
به مردم چنین گفت : کای هموطن
شده وقت آن تاکه خیزیم به پا
اگرخواهی ایران شود سربلند
من و تو بباید شویم تا که ما
بباید که گردیم فراهم همه
کنیم خاک ایران زدشمن رها
بیاتا که بند ستم بگسلیم
چوکه ازستم خیزد این دردها
اگرکه فراهم شویم گرد هم
ستمگر نماند یقین که به جا
خوشا آن که گردد شهید وطن
به مینوست جای شهیدان ما
۹۱/۹/۱۰
#بیگی_سینا_لنگرود
https://t.me/beigisinalangroudi
ازدفتر: « ایران وطنم » - انتشارات سمرقند
🌷🌹🌷
به دورانی تاریک زتاریخ ما
که بُد شعله ور آتش فتنه ها
طمع بسته بر خاک ما دشمنان
زعثمانی روس و بری تانیا
به هرگوشه ازخاک ایران زمین
به گردن کشی بُد یکی مقتدا
زیک سو ستم های سالدات روس
وطن را کشانده به سوگ وعزا
دگر سو دغل کاری انگلیس
که بُد مادر فتنه ها آن دغا
وکیل و وزیر نوکر اجنبی
همه را به بیگانه بُد اقتدا
به تخت کیانی کسی برنشست
ندانستی بدبخت آن را بها
به هنگامه ای این چنین تارو زار
که دل بُد به فریادو لب بی صدا
زجنگل خروشید میرزا چو شیر
سروشی که بُد آن به دل آشنا
به مردم چنین گفت : کای هموطن
شده وقت آن تاکه خیزیم به پا
اگرخواهی ایران شود سربلند
من و تو بباید شویم تا که ما
بباید که گردیم فراهم همه
کنیم خاک ایران زدشمن رها
بیاتا که بند ستم بگسلیم
چوکه ازستم خیزد این دردها
اگرکه فراهم شویم گرد هم
ستمگر نماند یقین که به جا
خوشا آن که گردد شهید وطن
به مینوست جای شهیدان ما
۹۱/۹/۱۰
#بیگی_سینا_لنگرود
https://t.me/beigisinalangroudi
ازدفتر: « ایران وطنم » - انتشارات سمرقند
به مناسبت یازدهم آذرماه ، سالروز شهادت سردار آزادی خواه ی ایران پرست « میرزا کوچک جنگلی»
🌹🌹🌹🌹🌹
زمهرتو« میرزا» دل آکنده است
هنوز رای وفکر تو بالنده است
ندایت زجنگل رسد باز به گوش
بیا فکر « جنگل » هنوززنده است
۸۹/۹/۱۱
#بیگی_سینا_لنگرودی
https://t.me/beigisinalangroudi
از دفتر : « ایران وطنم » - انتشارات سمرقند
🌹🌹🌹🌹🌹
زمهرتو« میرزا» دل آکنده است
هنوز رای وفکر تو بالنده است
ندایت زجنگل رسد باز به گوش
بیا فکر « جنگل » هنوززنده است
۸۹/۹/۱۱
#بیگی_سینا_لنگرودی
https://t.me/beigisinalangroudi
از دفتر : « ایران وطنم » - انتشارات سمرقند
می خروشم درحصار نای خویش
هم چو مرغ شب که نالد درقفس
کیست گردد با دل من هم صدا ؟
کو یکی یاری که باشد همنفس ؟
می تپد در سینه ام دل بهرعشق
عاشقی را نسبتی نیست با هوس
زآفت بی مهری باغ دل فسرد
دامن گل را گرفته خار و خس
وقتی گلچین باغبان باغ شد
عمر گل را کرد خزان داس هرس
زاهدی که می به خلوت می خورد
آشکاراست دست دارد با عسس
چون فقیه را چهره ی دین شد عبوس
دامنت خواهد که باشد چون ارس
ملتی ناموخت گر از تاریخ درس
می شود تاریخ بر او تکرار پس
دین و دولت درسی از تاریخ ماست
خوانده باشی گر تو تاریخ فرس
عهد گشتاسب دیده ایم ساسان ، صفی
«عاقلان را یک اشارت بوده بس »
کاروان علم بی تو می رود
چون نکرد بیدار تو را بانگ جرس
وقتی پر بندند عنقا را به قاف
لاف پرواز می زند این جا مگس
داد بیدادی جهان پر کرده است
پس کجا شد قاضی فریاد رس ؟
با دل سینا کسی همدم نشد
همدمی ازکس ندیدم یک نفس
1/2/91
#بیگی_سینا_لنگرودی
https://t.me/beigisinalangroudi
از دفتر: « عاشقانه همیشه با تو » - انتشارات سمرقند
هم چو مرغ شب که نالد درقفس
کیست گردد با دل من هم صدا ؟
کو یکی یاری که باشد همنفس ؟
می تپد در سینه ام دل بهرعشق
عاشقی را نسبتی نیست با هوس
زآفت بی مهری باغ دل فسرد
دامن گل را گرفته خار و خس
وقتی گلچین باغبان باغ شد
عمر گل را کرد خزان داس هرس
زاهدی که می به خلوت می خورد
آشکاراست دست دارد با عسس
چون فقیه را چهره ی دین شد عبوس
دامنت خواهد که باشد چون ارس
ملتی ناموخت گر از تاریخ درس
می شود تاریخ بر او تکرار پس
دین و دولت درسی از تاریخ ماست
خوانده باشی گر تو تاریخ فرس
عهد گشتاسب دیده ایم ساسان ، صفی
«عاقلان را یک اشارت بوده بس »
کاروان علم بی تو می رود
چون نکرد بیدار تو را بانگ جرس
وقتی پر بندند عنقا را به قاف
لاف پرواز می زند این جا مگس
داد بیدادی جهان پر کرده است
پس کجا شد قاضی فریاد رس ؟
با دل سینا کسی همدم نشد
همدمی ازکس ندیدم یک نفس
1/2/91
#بیگی_سینا_لنگرودی
https://t.me/beigisinalangroudi
از دفتر: « عاشقانه همیشه با تو » - انتشارات سمرقند
Telegram
بیگی سینا لنگرودی
شعر و ادب
این باده که ازخون رگ تاک بوُد
چون مست کند زهرنجس پاک بوُد
چون مستی سرآغازهمه هشیاری ست
شیخ را همین سبب ازآن باک بوُد
17/1/90
#بیگی_سینا_لنگرودی
https://t.me/beigisinalangroudi
ازدفتر:« ایران وطنم»_ انتشارات سمرقند
چون مست کند زهرنجس پاک بوُد
چون مستی سرآغازهمه هشیاری ست
شیخ را همین سبب ازآن باک بوُد
17/1/90
#بیگی_سینا_لنگرودی
https://t.me/beigisinalangroudi
ازدفتر:« ایران وطنم»_ انتشارات سمرقند
گر بدانستی غم عشق و جنون دل ما
این چنین تشنه نگشتی تو به خون دل ما
همنوا با غم یار است دل ما مشکن
نیست بجز سوزغم عشق درون دل ما
15/9/97
#بیگی_سینا_لنگرودی
https://t.me/beigisinalangroudi
این چنین تشنه نگشتی تو به خون دل ما
همنوا با غم یار است دل ما مشکن
نیست بجز سوزغم عشق درون دل ما
15/9/97
#بیگی_سینا_لنگرودی
https://t.me/beigisinalangroudi
صبح نسیم آرد به من چون از چمن بوی تورا
نکهت عشق می کشاند تا سر کویت مرا
دیگرم جزخاک راه ی عشق گشتن چاره نیست
مرحمت فرما و بگذار پا به چشمانم بیا
#بیگی_سینا_لنگرودی
https://t.me/beigisinalangroudi
سلام
صبحتان پر از امید وشادی و مهر🌹❤️🌹
نکهت عشق می کشاند تا سر کویت مرا
دیگرم جزخاک راه ی عشق گشتن چاره نیست
مرحمت فرما و بگذار پا به چشمانم بیا
#بیگی_سینا_لنگرودی
https://t.me/beigisinalangroudi
سلام
صبحتان پر از امید وشادی و مهر🌹❤️🌹
بیست ویکم آذرماه ؛ سالروز « نجات آذربایجان » و « روز گریزاهریمن » فرخنده باد.
*********
ای سرایران
گرامی خاک آذربایجان
هم سرایران تویی
هم برتن ایران تو جان
جان شیرین همه ایرانیان
دودمان های نشسته بر فلات آریان
کرد و لرو فارس
هم گیلانیان
خوزی و کوچ و بلوچ
و ترکمان
هم خراسانی و مازی
تاجیکان
اصفهانی تا ارانی
وآن دگر هم دودمانان
ازتبار پاکمان
این همه را جان تویی
بادا تو را جان
ازگزند روزگاران
درامان
هروجب از خاک تو
دارد نشان از باستان
مهد زرتشتی
هستی خطه ی آزادگان
دامن سبلان تو
رشک بهشت است درزمین
هم سهندت سربساید آسمان
درهمه دوران تاریخ
تو بلا گردان ایران بوده ای
یاد تاریخ مانده است
جانبازیت ،
درشاه جنگ چالدران
پَهلُو ایرانی و
هم « پهلوانی » ات زبان
درزبان پاک تو
کز باستان دارد نشان
مانده از آن عهد ها
صد ها هزاران واژگان
شمس تبریز تو را
کس درجهان ماننده نیست
گرچه تو پرورده ای
صد شمس دیگر هرزمان
دررگ ایران جاری ست
خون بابک های تو
درمصاف با دشمنان
بینی هرآن دم
زآن نشان
درره ی آزادی ایران
فشاندی جان و تن
زنده شد مشروطیت
با همت ستارخان
عشق تو
ای سرزمین مردخیز قهرمان
شعله ورهست
در دل و جان همه
پیروجوان
جان ایرانی و
ایران هم تنت
قوم ایرانی زنامت
سربلند و شادمان
تا ابد پاینده مان
کزجان بماند
جسم و تن هم جاودان
21/9/58 - لندن
#بیگی_سینا_لنگرودی
https://t.me/beigisinalangroudi
از دفتر: « ایران وطنم » - انتشارات سمرقند
*********
ای سرایران
گرامی خاک آذربایجان
هم سرایران تویی
هم برتن ایران تو جان
جان شیرین همه ایرانیان
دودمان های نشسته بر فلات آریان
کرد و لرو فارس
هم گیلانیان
خوزی و کوچ و بلوچ
و ترکمان
هم خراسانی و مازی
تاجیکان
اصفهانی تا ارانی
وآن دگر هم دودمانان
ازتبار پاکمان
این همه را جان تویی
بادا تو را جان
ازگزند روزگاران
درامان
هروجب از خاک تو
دارد نشان از باستان
مهد زرتشتی
هستی خطه ی آزادگان
دامن سبلان تو
رشک بهشت است درزمین
هم سهندت سربساید آسمان
درهمه دوران تاریخ
تو بلا گردان ایران بوده ای
یاد تاریخ مانده است
جانبازیت ،
درشاه جنگ چالدران
پَهلُو ایرانی و
هم « پهلوانی » ات زبان
درزبان پاک تو
کز باستان دارد نشان
مانده از آن عهد ها
صد ها هزاران واژگان
شمس تبریز تو را
کس درجهان ماننده نیست
گرچه تو پرورده ای
صد شمس دیگر هرزمان
دررگ ایران جاری ست
خون بابک های تو
درمصاف با دشمنان
بینی هرآن دم
زآن نشان
درره ی آزادی ایران
فشاندی جان و تن
زنده شد مشروطیت
با همت ستارخان
عشق تو
ای سرزمین مردخیز قهرمان
شعله ورهست
در دل و جان همه
پیروجوان
جان ایرانی و
ایران هم تنت
قوم ایرانی زنامت
سربلند و شادمان
تا ابد پاینده مان
کزجان بماند
جسم و تن هم جاودان
21/9/58 - لندن
#بیگی_سینا_لنگرودی
https://t.me/beigisinalangroudi
از دفتر: « ایران وطنم » - انتشارات سمرقند
Telegram
بیگی سینا لنگرودی
شعر و ادب
Forwarded from دیدارگاه هوشنگ طالع
پاینده ایران
آیین ویژه هفتاد و دومین سالگرد نجات آذربایجان « گریز اهریمن »
به تراداد ( سنت ) هر ساله ، خجسته سالگرد رهایی آذربایجان « گریز ارهریمن » از سوی یاران وهم اندیشان در تالار مهرگان برگزار گردید .
آیین ویژه هفتاد و دومین سالگرد نجات آذربایجان « گریز اهریمن »
به تراداد ( سنت ) هر ساله ، خجسته سالگرد رهایی آذربایجان « گریز ارهریمن » از سوی یاران وهم اندیشان در تالار مهرگان برگزار گردید .