#یک_قسمت_از_یک_کتاب
🙇♀️تنها بودم، بییار و یاور. مثل پرندهای بودم که روی شاخهای لرزان در حال افتادن بود. مثل سنگی بودم که آفتاب داغ امانش را بریده بود. دنبال سایه میگشتم. دیوار سایهاش را به من نزدیک کرد و با دست نسیم کمی خنک شدم. باران که میبارید، مجبور بودم خود را زیر سقفی پنهان کنم، اگر سقفی بود. اگر نبود، باید خیس میشدم. خوابم که میآمد، به دستی نیاز داشتم که مرا تکان دهد، مثل شاخهای که پرندهای را تکان میدهد.
🙇♀️خدا به من لالاییِ رود را داد تا با آهنگ زیبایش به خواب بروم. خدا سر و صدای گنجشکها را داد تا از خواب بیدار شوم. گرسنه که بودم باید دنبال غذا میگشتم و میگشتم و پیدا میکردم. اما با چه زحمتی! تشنه هم که بودم همینطور. گاهی نیاز به خنده داشتم. یک اتفاق کوچک باعث میشد که بخندم. گاهی هم از کارهای خودم خندهام میگرفت. در موقع گریه هم همینطور. اما تنها گریه میکردم. کسی با من نبود که گریهام را ببیند و اشکهایم را پاک کند. خدا برای راحتیام همه چیز را به من داد ولی انگار هیچ چیز سر جایش نبود و باید برای هر مشکلی دنبال راه حلی میگشتم...
👈ادامه در👇
📚 #حضرت_فاطمه (س)📚
📕از مجموعه #يك_نفر_تو_را_دوست_دارد 📕
🦋از سری #کتاب_های_پروانه 🦋
🖊نویسنده #علی_باباجانی 🖊
📗ناشر: #به_نشر 📗
📘قطع: وزيري كوتاه📘
📙شمارگان: 1000 نسخه📙
💰قیمت: 65 هزار ریال💰
#شهادت_حضرت_زهرا_س_تسلیت
👈این کتاب را میتوانید از www.Behnashr.com و فروشگاههای #کتاب #به_نشر ( #انتشارات_آستان_قدس_رضوی ) تهیه کنید.
🆔 @behnashr
📩30003209
http://uupload.ir/files/rxnv_حضرت_زهرا.jpg
🙇♀️تنها بودم، بییار و یاور. مثل پرندهای بودم که روی شاخهای لرزان در حال افتادن بود. مثل سنگی بودم که آفتاب داغ امانش را بریده بود. دنبال سایه میگشتم. دیوار سایهاش را به من نزدیک کرد و با دست نسیم کمی خنک شدم. باران که میبارید، مجبور بودم خود را زیر سقفی پنهان کنم، اگر سقفی بود. اگر نبود، باید خیس میشدم. خوابم که میآمد، به دستی نیاز داشتم که مرا تکان دهد، مثل شاخهای که پرندهای را تکان میدهد.
🙇♀️خدا به من لالاییِ رود را داد تا با آهنگ زیبایش به خواب بروم. خدا سر و صدای گنجشکها را داد تا از خواب بیدار شوم. گرسنه که بودم باید دنبال غذا میگشتم و میگشتم و پیدا میکردم. اما با چه زحمتی! تشنه هم که بودم همینطور. گاهی نیاز به خنده داشتم. یک اتفاق کوچک باعث میشد که بخندم. گاهی هم از کارهای خودم خندهام میگرفت. در موقع گریه هم همینطور. اما تنها گریه میکردم. کسی با من نبود که گریهام را ببیند و اشکهایم را پاک کند. خدا برای راحتیام همه چیز را به من داد ولی انگار هیچ چیز سر جایش نبود و باید برای هر مشکلی دنبال راه حلی میگشتم...
👈ادامه در👇
📚 #حضرت_فاطمه (س)📚
📕از مجموعه #يك_نفر_تو_را_دوست_دارد 📕
🦋از سری #کتاب_های_پروانه 🦋
🖊نویسنده #علی_باباجانی 🖊
📗ناشر: #به_نشر 📗
📘قطع: وزيري كوتاه📘
📙شمارگان: 1000 نسخه📙
💰قیمت: 65 هزار ریال💰
#شهادت_حضرت_زهرا_س_تسلیت
👈این کتاب را میتوانید از www.Behnashr.com و فروشگاههای #کتاب #به_نشر ( #انتشارات_آستان_قدس_رضوی ) تهیه کنید.
🆔 @behnashr
📩30003209
http://uupload.ir/files/rxnv_حضرت_زهرا.jpg