#رسول_هویدا پزشک طب فیزیکی و توانبخشی با انتشار نامهای خطاب به پسر خردسالش رحمت نوشته است: «سختترین کار جهان برای کسانی که نام انسان را یدک میکشند کمر خم کردن در برابر زورگویان است».
✉️نامهی یک درویش زندانی به فرزندش: زندگی با ترس هیچ ارزشی ندارد
#رسول_هویدا پزشک طب فیزیکی و توانبخشی با انتشار نامهای که متن کامل آن در اختیار #مجذوبان_نور قرار گرفته، خطاب به پسر خردسالش رحمت نوشته است: «سختترین کار جهان برای کسانی که نام انسان را یدک میکشند کمر خم کردن در برابر زورگویان است».
رسول هویدا که عصر روز ۳۰ بهمن ۱۳۹۶ در جریان انتقال یکی از درویشان مجروح حادثهی #گلستان_هفتم به بیمارستان، بازداشت و زندانی شده بود با حکم دادگاه انقلاب به تحمل ۷ سال حبس تعزیری، ۲ سال تبعید به روستای زهک از توابع استان سیستان و بلوچستان و ۷۴ ضربه شلاق محکوم شده است.
متن کامل نامهی این پدر زندانی به فرزند خردسالش به شرح زیر است:
به نام شادی
پسرم رحمت، پدرت را با تو و با مادرت و با ترساندن از عاقبت تو و مادرت میخواستند در برابر ظلم و زورگویی و دروغ به زانو دربیاورند. پدرت به خم کردن زانو، به سر خم کردن، به اندکی قامت خم کردن، باور کن به همین سادگی، میتوانست آزاد بشود اما با خفت و ترس. تو بگو پسرم کدام پسری پدر خفتزده دوست میدارد، کدام سر و همسری جفت ترسو دوست میدارد؟
پسرم رحمت! بزرگ خواهی شد و خواهی دانست که سختترین کار جهان برای کسانی که نام انسان را یدک میکشند کمر خم کردن در برابر زورگویان است. من در دادگاه هرچه تلاش کردم نتوانستم کمر خم کنم. هرچه به خودم فشار آوردم که ذرهای سرم را پیش قاضی پایین بیاورم نتوانستم و برای همین نتوانستن به ۷ سال زندان محکوم شدم. به ۲ سال تبعید محکوم شدم. کمرم که نتوانست در دادگاه خم شود و تعظیم کند حالا باید ۷۴ ضربه شلاق نوشجان کند. قبول کن پسرم که سرخی کمر از تحمل ضربهی شلاقِ بهناحق، درد کمتری دارد از سرخی صورت از ترس.
قاضی به خیال خودش با این حکم میخواست مرا آدم کند اما وقتی دید من گردن خم نمیکنم و نمیترسم خودش یاد گرفت آدم باشد و بفهمد زندگی با ترس هیچ ارزشی ندارد.
رحمت بابا! پدرت فیزیوتراپیست است. من درد دست و پا و گردن و کمر بسیاری از آدمها را درمان کردهام. کسی که درویشها را شلاق میزند از درویش بودن آنها نفرت دارد. به او باوراندهاند که درویشها دشمن وطن و دین و مذهب هستند و از روی همین نفرت به خودش فشار میآورد که محکمتر شلاق بزند. بنابراین دست و کتفش درد خواهد گرفت. به محضی که شلاقزدنش تمام شد به او یاد میدهم با انجام چه ورزش و نرمشهایی میتواند از درد کتف و دستش خلاص شود. پس؛ او که آدم میشود مأمور شلاق است نه من.
میبینی پسرم؟! همهچیز بستگی به نگاه ما دارد. اگر از جای درست نگاه کنی متوجه میشوی که مجرمان دارند پدر بیگناهت را محاکمه میکنند نه قاضیها. وقتی پدر تو هیچ خطایی مرتکب نشده برای چه باید کمرش را خم کند و از چه چیزی باید بترسد؟ من که نمیترسم زیرا مطمئنم تو و مادرت هم نمیترسید و هر روز امیدوارتر از قبل زندگی میکنید.
به امید دیدارت در زمانی که تو و همهی همسن و سالانت در کشوری امن و آرام با دوستی و صفا زندگی کنید.
تصدقت
بابا رسول
زندان تهران بزرگ
#رسول_هویدا پزشک طب فیزیکی و توانبخشی با انتشار نامهای که متن کامل آن در اختیار #مجذوبان_نور قرار گرفته، خطاب به پسر خردسالش رحمت نوشته است: «سختترین کار جهان برای کسانی که نام انسان را یدک میکشند کمر خم کردن در برابر زورگویان است».
رسول هویدا که عصر روز ۳۰ بهمن ۱۳۹۶ در جریان انتقال یکی از درویشان مجروح حادثهی #گلستان_هفتم به بیمارستان، بازداشت و زندانی شده بود با حکم دادگاه انقلاب به تحمل ۷ سال حبس تعزیری، ۲ سال تبعید به روستای زهک از توابع استان سیستان و بلوچستان و ۷۴ ضربه شلاق محکوم شده است.
متن کامل نامهی این پدر زندانی به فرزند خردسالش به شرح زیر است:
به نام شادی
پسرم رحمت، پدرت را با تو و با مادرت و با ترساندن از عاقبت تو و مادرت میخواستند در برابر ظلم و زورگویی و دروغ به زانو دربیاورند. پدرت به خم کردن زانو، به سر خم کردن، به اندکی قامت خم کردن، باور کن به همین سادگی، میتوانست آزاد بشود اما با خفت و ترس. تو بگو پسرم کدام پسری پدر خفتزده دوست میدارد، کدام سر و همسری جفت ترسو دوست میدارد؟
پسرم رحمت! بزرگ خواهی شد و خواهی دانست که سختترین کار جهان برای کسانی که نام انسان را یدک میکشند کمر خم کردن در برابر زورگویان است. من در دادگاه هرچه تلاش کردم نتوانستم کمر خم کنم. هرچه به خودم فشار آوردم که ذرهای سرم را پیش قاضی پایین بیاورم نتوانستم و برای همین نتوانستن به ۷ سال زندان محکوم شدم. به ۲ سال تبعید محکوم شدم. کمرم که نتوانست در دادگاه خم شود و تعظیم کند حالا باید ۷۴ ضربه شلاق نوشجان کند. قبول کن پسرم که سرخی کمر از تحمل ضربهی شلاقِ بهناحق، درد کمتری دارد از سرخی صورت از ترس.
قاضی به خیال خودش با این حکم میخواست مرا آدم کند اما وقتی دید من گردن خم نمیکنم و نمیترسم خودش یاد گرفت آدم باشد و بفهمد زندگی با ترس هیچ ارزشی ندارد.
رحمت بابا! پدرت فیزیوتراپیست است. من درد دست و پا و گردن و کمر بسیاری از آدمها را درمان کردهام. کسی که درویشها را شلاق میزند از درویش بودن آنها نفرت دارد. به او باوراندهاند که درویشها دشمن وطن و دین و مذهب هستند و از روی همین نفرت به خودش فشار میآورد که محکمتر شلاق بزند. بنابراین دست و کتفش درد خواهد گرفت. به محضی که شلاقزدنش تمام شد به او یاد میدهم با انجام چه ورزش و نرمشهایی میتواند از درد کتف و دستش خلاص شود. پس؛ او که آدم میشود مأمور شلاق است نه من.
میبینی پسرم؟! همهچیز بستگی به نگاه ما دارد. اگر از جای درست نگاه کنی متوجه میشوی که مجرمان دارند پدر بیگناهت را محاکمه میکنند نه قاضیها. وقتی پدر تو هیچ خطایی مرتکب نشده برای چه باید کمرش را خم کند و از چه چیزی باید بترسد؟ من که نمیترسم زیرا مطمئنم تو و مادرت هم نمیترسید و هر روز امیدوارتر از قبل زندگی میکنید.
به امید دیدارت در زمانی که تو و همهی همسن و سالانت در کشوری امن و آرام با دوستی و صفا زندگی کنید.
تصدقت
بابا رسول
زندان تهران بزرگ