این ایده من، ایده من و آنیا، ایده مشترک ما بود. کلارا بسیار عصبی بود، او بسیار احساساتی بود و در مورد بسیاری چیزها استرس داشت. او شکست خورد. برای ما این ایده منحصر به فرد است. و این حس فوق العاده است وقتی فرزندانت می توانند در طول دوران حرفه ای تو را همراهی کنند و در کنارت باشند برای من یک رویا بود که با دختر یا دخترم به مسابقه بروم شاید این هم پیش روی ما باشد. من به عنوان یک پدر افتخار می کنم. چون می دانیم که چنین لحظاتی ممکن است چیز زیادی باقی نمانده باشد و اینها فرصت برای زندگی است. ما آن را تا سالها به یاد خواهیم آورد. فقط خانواده می دانند که چقدر احساسات درون ما وجود دارد و چقدر تلاش برای ما هزینه دارد که در آن حضور داشته باشیم. جایی که الان هستیم