#خانه_داری 🍃
لکه چربی بر روی مبل✅
برای از بین بردن لکه چربی قسمت لکه شده را با کمی محلول نمک و الکل بمالید . اگر لکه چربی روی پارچه ابریشمی است با یک برگ کاغذ خشک کن روی قسمت لکه شده را بپوشانید و اتوی داغ را محکم روی آن فشار دهید تا لکه ناپدید شود.
💅 خانوم خونه 💄
👗👛 💍 @banoo_man 🛍👒👜
لکه چربی بر روی مبل✅
برای از بین بردن لکه چربی قسمت لکه شده را با کمی محلول نمک و الکل بمالید . اگر لکه چربی روی پارچه ابریشمی است با یک برگ کاغذ خشک کن روی قسمت لکه شده را بپوشانید و اتوی داغ را محکم روی آن فشار دهید تا لکه ناپدید شود.
💅 خانوم خونه 💄
👗👛 💍 @banoo_man 🛍👒👜
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌸🌸ایدههایی برای نظم دادن به خونه و
آشپزخونهm
💅 خانوم خونه 💄
👗👛 💍 @banoo_man 🛍👒👜
آشپزخونهm
💅 خانوم خونه 💄
👗👛 💍 @banoo_man 🛍👒👜
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌸🌸یه راه حل عالی برا گلدوناتون در ایام عید ک خونه نیستین گلاتون خشک نشه😍😍😉
💅 خانوم خونه 💄
👗👛 💍 @banoo_man 🛍👒👜
💅 خانوم خونه 💄
👗👛 💍 @banoo_man 🛍👒👜
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌸🌸اگر در آشپزخانه چاقویی دارید که کند شده و قابل استفاده نیست، با این روش به راحتی چاقو را مثل اول تیز کنید.🤗😉
💅 خانوم خونه 💄
👗👛 💍 @banoo_man 🛍👒👜
💅 خانوم خونه 💄
👗👛 💍 @banoo_man 🛍👒👜
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#تکنیک_زندگی
چطوری به استرس و اضطرابمون غلبه کنیم⁉️
کاری نداره کلیپ بالا رو ببینید😊
💅 خانوم خونه 💄
👗👛 💍 @banoo_man 🛍👒👜
چطوری به استرس و اضطرابمون غلبه کنیم⁉️
کاری نداره کلیپ بالا رو ببینید😊
💅 خانوم خونه 💄
👗👛 💍 @banoo_man 🛍👒👜
💓خانوم خونه 💓
#قسمت429 #عروسحاجمسلم 👰 حتی موقع خواب داشتم بهش فکر می کردم دلم می خواست برم تو بغلش و هیچ وقت بیرون نیام یه دختر. یا پسر. فرقی نمی کنه. وقتی واقعا عاشق باشه، حتی اگه قوی ترین آدم روی زمین هم باشه بازم جلوی کسی که دوسش داره ضعیف میشه. حتی اگه توی…
#قسمت430
#عروسحاجمسلم 👰
تمام تلاشم رو کردم که به اونجا برسم، اولا که انتقامم رو از حاج مسلم بگیرم
و تمام حق هایی که ناحق کرد رو زنده کنم
خودمم از دستش نجات بدم
بعدش هم بی گناهی خودم و گناهکار بودن پدرش رو بهش ثابت کنم
تا بفهمه که اشتباه کرده
بفهمه کم گذاشته.
بفهمه گول خورده. و اگه واقعا دوستم داشته باشه
تلاش می کنه دلم رو به دست بیاره
دل من که دست اون بود.
هیچ وقت نشد پسش بگیرم.
حتی با وجود سه سال دوری.
اما خب باید بهش ثابت می کردم اشتباه کرده.
باید می فهموندم که دلخورم.
به خودم اومدم دیدم چشمام خیسه.
سریع اشک هام رو پس زدم.
همون یکم گریه بی اختیار باعث آروم بشم.
دست و صورتم رو شستم و مشغول کارام شدم
#عروسحاجمسلم 👰
تمام تلاشم رو کردم که به اونجا برسم، اولا که انتقامم رو از حاج مسلم بگیرم
و تمام حق هایی که ناحق کرد رو زنده کنم
خودمم از دستش نجات بدم
بعدش هم بی گناهی خودم و گناهکار بودن پدرش رو بهش ثابت کنم
تا بفهمه که اشتباه کرده
بفهمه کم گذاشته.
بفهمه گول خورده. و اگه واقعا دوستم داشته باشه
تلاش می کنه دلم رو به دست بیاره
دل من که دست اون بود.
هیچ وقت نشد پسش بگیرم.
حتی با وجود سه سال دوری.
اما خب باید بهش ثابت می کردم اشتباه کرده.
باید می فهموندم که دلخورم.
به خودم اومدم دیدم چشمام خیسه.
سریع اشک هام رو پس زدم.
همون یکم گریه بی اختیار باعث آروم بشم.
دست و صورتم رو شستم و مشغول کارام شدم
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
☀️
#ترفند_آشپزی 🍽
🥯خلاقیت های خاص و زیبا با خمیر برای تهیه انواع نان و پای سیب و ....
واسه همه ی خانمهای کدبانو شدیدا توصیه میشه 👩🍳
💅 خانوم خونه 💄
👗👛 💍 @banoo_man 🛍👒👜
#ترفند_آشپزی 🍽
🥯خلاقیت های خاص و زیبا با خمیر برای تهیه انواع نان و پای سیب و ....
واسه همه ی خانمهای کدبانو شدیدا توصیه میشه 👩🍳
💅 خانوم خونه 💄
👗👛 💍 @banoo_man 🛍👒👜
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#دکوراسیون
اموزش یه مدل چیدن اتاق خواب🥰
به روز و شیک باشید💞
درست کن و بدرخش✨
💅 خانوم خونه 💄
👗👛 💍 @banoo_man 🛍👒👜
اموزش یه مدل چیدن اتاق خواب🥰
به روز و شیک باشید💞
درست کن و بدرخش✨
💅 خانوم خونه 💄
👗👛 💍 @banoo_man 🛍👒👜
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
صبح که میشود قلبم را از نو
برای کنار تو تپیدن کوک میکنم
و این یعنی خودِ خودِ زندگی❤️
#صبح_بخیر_عزیزترینم👩❤️💋👨
برای کنار تو تپیدن کوک میکنم
و این یعنی خودِ خودِ زندگی❤️
#صبح_بخیر_عزیزترینم👩❤️💋👨
💓خانوم خونه 💓
#پارت۱۵ #آویــــنــآ #فصل_دوم وارد اشپزخونه شدم..برخلاف وقتای دیگه کسی نبود مشغول اماده کردن شدم.. اونم دست به سینه تکیه داده بود به دیوار - ولی کارای باند اسون تره ها - قاچاق میکنید؟؟ یکم نگاهم کرد بعد خندید سرمو کج کردم تا بفهمم به چی داره میخنده که چیزی…
#پارت۱۶
#آویــــنــآ
#فصل_دوم
همونطوری متعجب سینی رو برداشتم برم که زمزمه کرد
- کارات تموم شد؟؟
- اره؟!
- خیلی خب میتونی بری ، حواست باشه فکرای مزخرف به سرت نزنه
بیخیال برهنه بودنش برگشتم و نگاهش کردم
جفت ابروهاشو داده بود بالا و داشت شرور نگاهم میکرد
سری از روی تاسف تکون دادم و از اتاق خارج شدم
سینی بردم و گذاشتم اشپزخونه و نشستم پیش بقیه.
یکم باهاشون صحبت کردم ، تقریبا همشون سن بالا بودن
دوتا خانوم ۴۰ ساله یه خانوم ۴۵ ساله
همشون هم خیلی وقت بود اینجا کار میکردن..
دوتاشون خزج خانوادشونو میدادن و یکیشون تنها بود..
دلم براشون سوخت ، اونام مثل من بیچاره بودن و بی کس
از جا بلند شدم و برگشتم سمت اتاقم
روز خیلی سختی رو گذرونده بودم
باید یکم استراحت میکردم ، چندتا لباس ساده و گشاد خونگی تو کمد بود که دفعه اول که اومدم ندیده بودمشون..
برشون داشتم و با دیدن مارکای روش متوجه شدم اون پسره امین تازه خریدتشون
با خوشحالی دوتا از گشاد ترینارو انتخاب کردم..
در کمال تعجب لباس زیرم گذاشته بود..
حداقل انقدر شعور داشتن بدونن من هیچی از اون خونه نیاوردم پس بیاد یه چیزی داشته باشم..
برام مهم نبود خودش رفته برام انتخاب کرده..
روی تخت گذاشتمشون و از ترس در اتاق رو قفل کردم چون بعید نبود اون پسره ی شرور نخواد بی هوا بیاد داخل
وارد حموم شدم..دوش گرفتم و احساس سرزندگی کردم..
یه گوشه از ذهنم درگیر بود..میخواستم بدونم دارن چیکار میکنن..
تقصیر من بود اون بلاسرشون اومد..
تازه از شر مبینا و دانیال خلاص شدن بودن و با وجود من زندگیشون سخت تر شده بود..
از ترس این که رامین دوباره حالش بد بشه قلبم هربار میگرفت..
کاش یه کاری میکردن فراموشم کنه
از حموم خارج شدم و لباسامو پوشیدم..چون هوا سرد بود موهامو با حوله پوشوندم و رفتم زیر پتو و نفهمیدم کی خوابم برد
×××
نمبدونم ساعت چند بود..صدای محکم کوبیده شدن در باعث شد از جا بپرم..
حوله از سرم افتاد ، موهام تقریبا خشک شده بودن
ترسیده و خوابالو دویدم و در و باز کردم که با دیدن ماهان یه قدم رفتم عقب
همچین اخمو بود که ترسیدم
چندثانیه با تعجب نگاهم کرد و یه قدم اومد جلو و
#آویــــنــآ
#فصل_دوم
همونطوری متعجب سینی رو برداشتم برم که زمزمه کرد
- کارات تموم شد؟؟
- اره؟!
- خیلی خب میتونی بری ، حواست باشه فکرای مزخرف به سرت نزنه
بیخیال برهنه بودنش برگشتم و نگاهش کردم
جفت ابروهاشو داده بود بالا و داشت شرور نگاهم میکرد
سری از روی تاسف تکون دادم و از اتاق خارج شدم
سینی بردم و گذاشتم اشپزخونه و نشستم پیش بقیه.
یکم باهاشون صحبت کردم ، تقریبا همشون سن بالا بودن
دوتا خانوم ۴۰ ساله یه خانوم ۴۵ ساله
همشون هم خیلی وقت بود اینجا کار میکردن..
دوتاشون خزج خانوادشونو میدادن و یکیشون تنها بود..
دلم براشون سوخت ، اونام مثل من بیچاره بودن و بی کس
از جا بلند شدم و برگشتم سمت اتاقم
روز خیلی سختی رو گذرونده بودم
باید یکم استراحت میکردم ، چندتا لباس ساده و گشاد خونگی تو کمد بود که دفعه اول که اومدم ندیده بودمشون..
برشون داشتم و با دیدن مارکای روش متوجه شدم اون پسره امین تازه خریدتشون
با خوشحالی دوتا از گشاد ترینارو انتخاب کردم..
در کمال تعجب لباس زیرم گذاشته بود..
حداقل انقدر شعور داشتن بدونن من هیچی از اون خونه نیاوردم پس بیاد یه چیزی داشته باشم..
برام مهم نبود خودش رفته برام انتخاب کرده..
روی تخت گذاشتمشون و از ترس در اتاق رو قفل کردم چون بعید نبود اون پسره ی شرور نخواد بی هوا بیاد داخل
وارد حموم شدم..دوش گرفتم و احساس سرزندگی کردم..
یه گوشه از ذهنم درگیر بود..میخواستم بدونم دارن چیکار میکنن..
تقصیر من بود اون بلاسرشون اومد..
تازه از شر مبینا و دانیال خلاص شدن بودن و با وجود من زندگیشون سخت تر شده بود..
از ترس این که رامین دوباره حالش بد بشه قلبم هربار میگرفت..
کاش یه کاری میکردن فراموشم کنه
از حموم خارج شدم و لباسامو پوشیدم..چون هوا سرد بود موهامو با حوله پوشوندم و رفتم زیر پتو و نفهمیدم کی خوابم برد
×××
نمبدونم ساعت چند بود..صدای محکم کوبیده شدن در باعث شد از جا بپرم..
حوله از سرم افتاد ، موهام تقریبا خشک شده بودن
ترسیده و خوابالو دویدم و در و باز کردم که با دیدن ماهان یه قدم رفتم عقب
همچین اخمو بود که ترسیدم
چندثانیه با تعجب نگاهم کرد و یه قدم اومد جلو و
💓خانوم خونه 💓
#قسمت430 #عروسحاجمسلم 👰 تمام تلاشم رو کردم که به اونجا برسم، اولا که انتقامم رو از حاج مسلم بگیرم و تمام حق هایی که ناحق کرد رو زنده کنم خودمم از دستش نجات بدم بعدش هم بی گناهی خودم و گناهکار بودن پدرش رو بهش ثابت کنم تا بفهمه که اشتباه کرده بفهمه…
💛
سلام عشقا پارت جدید اینجا قرار میگیره😍
سلام عشقا پارت جدید اینجا قرار میگیره😍