مردم میگویند که درد کشیدن آدم را شریف و پاک میکند این یک دروغ است؛ درد فقط آدمی را بی رحم میکند.
- سامرستموام
- سامرستموام
پُرم از حرفهایی که بهقولِ شاملو گفتنشان زبانم را میسوزاند و نگفتنشان دلم را …
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
یه بخشی از وجودم میخواد :
𝘣𝘢𝘭𝘦 𝘱𝘢𝘳𝘷𝘢𝘻 🕊
برشی از کتاب چاه بابل: آدمها در دو صورت حرف نمیزنند. یا وقتی حرفی برای گفتن نباشد و یا هنگامی که حرف خیلی زیادی برای گفتن است.
برشی از کتاب یک عاشقانهی آرام:
عشق.
حرکت دو نفر مشتاقانه به سوی هم نیست،
عشق، حرکت دو نفر مشتاقانه در کنار هم است!
عشق.
حرکت دو نفر مشتاقانه به سوی هم نیست،
عشق، حرکت دو نفر مشتاقانه در کنار هم است!
من اونقدر خسته شدم که میتونم بشینم یه گوشه و بی توجه نسبت به کاراتون باشم.
اونقدر خسته شدم که نه بخندم و نه گریه کنم.
اونقدر خستم که فقط میتونم به حرکتایی که میزنید نگاه کنم و لبخند بزنم :))
اونقدر خسته شدم که نه بخندم و نه گریه کنم.
اونقدر خستم که فقط میتونم به حرکتایی که میزنید نگاه کنم و لبخند بزنم :))
𝘣𝘢𝘭𝘦 𝘱𝘢𝘳𝘷𝘢𝘻 🕊
سیوش کن "Possiedo tutto" به معنای مالک تمامِ من؛ کسی که علاوه بره جسمت، روحت بهش تعلق داره و وجودتو زنده نگه میداره..
سیوش کن Ami lointain یعنی :
کسیکهکیلومترهاازتدورهولیازهمهءآدمایکهنزدیکت
هستنبهتره،کسیکهمثلیهرفیقتوروتُهرشرایطیتنهات
نذاشتهوباارزشترینداراییِتوئه.
کسیکهکیلومترهاازتدورهولیازهمهءآدمایکهنزدیکت
هستنبهتره،کسیکهمثلیهرفیقتوروتُهرشرایطیتنهات
نذاشتهوباارزشترینداراییِتوئه.
𝘣𝘢𝘭𝘦 𝘱𝘢𝘳𝘷𝘢𝘻 🕊
- تنهایی... سهمِقلبهایِتیکهشدهایست که شاید قبلها تنها فوبیایمان بدون او زیستن بود. و حال؛ خلوتباآغوشِخودت، آرامت میکند . ایغمدیده ها؛خبر دارم که چرخِگردون به پریشانی ما رحم نکرد و تا توانش بود ما را از زیستنناامید کرد. ولی تنهایی لازم است،…
- "غروبخورشید" . .
نظاره گرش کمی حالِدلت را میگیرد ، شاید قلم روزگار، خاطراتیرا برایت باز بنویسد و امان از آه هایی که از سرِدلتنگی از قلبت ندا میدهد.
اما اگر بدانی این آخرینباریست که گویِنارنجیرنگ را نظاره میکنی ..لبهایت اساسی کش میآید ، و بوسهگرمُدلپذیرخورشید بر موجهایبیکرانِدریا میتواندآیینهای باشد برای آراستگیاش ؛
کاش میشد به همه چیز آنگونه نگاهکنی که انگار آخرینبار است و دیگر خبری از دیدنِزیباییها؛ عمیقترین لبخند ها و در آغوشکشیدنآدمها ،شنیدنِصداهایِ یک دوست قدیمی و خیلی چیزهایکوچک، نیست! آنگونه زندگی اندکی ،زیباتر میشد :)!
نظاره گرش کمی حالِدلت را میگیرد ، شاید قلم روزگار، خاطراتیرا برایت باز بنویسد و امان از آه هایی که از سرِدلتنگی از قلبت ندا میدهد.
اما اگر بدانی این آخرینباریست که گویِنارنجیرنگ را نظاره میکنی ..لبهایت اساسی کش میآید ، و بوسهگرمُدلپذیرخورشید بر موجهایبیکرانِدریا میتواندآیینهای باشد برای آراستگیاش ؛
کاش میشد به همه چیز آنگونه نگاهکنی که انگار آخرینبار است و دیگر خبری از دیدنِزیباییها؛ عمیقترین لبخند ها و در آغوشکشیدنآدمها ،شنیدنِصداهایِ یک دوست قدیمی و خیلی چیزهایکوچک، نیست! آنگونه زندگی اندکی ،زیباتر میشد :)!