گولِ من کُن خویش را و غِرّه شو
آفتابی را رها کُن ذَرّه شو
بر دَرَم ساکن شو و بیخانه باش
دَعویِ شمعی مَکُن پروانه باش
#مولانا
آفتابی را رها کُن ذَرّه شو
بر دَرَم ساکن شو و بیخانه باش
دَعویِ شمعی مَکُن پروانه باش
#مولانا
از بـاده جـوٖشـانم وز خـرقه فـروشانم
از یار چه پوشانم آهسته که سرمستم
مولانا
از یار چه پوشانم آهسته که سرمستم
مولانا
چون هزاران حسن دیدی کان نبد از کالبد
پس چرا گوئی جمال فاتح الابواب کو
مولانا
پس چرا گوئی جمال فاتح الابواب کو
مولانا
آنکه از دادش نیاید هیچ بد
داند و بی خواهش خود می دهد"
مولانا
داند و بی خواهش خود می دهد"
مولانا
در جای تو جا نیست به جز آن جان را
در کوه تو کانیست بجو آن کان را
صوفی رونده گر توانی میجوی
بیرون تو مجو ز خود بجو تو آن را
مولانا
در کوه تو کانیست بجو آن کان را
صوفی رونده گر توانی میجوی
بیرون تو مجو ز خود بجو تو آن را
مولانا