خون پلید است و به آبی می رود
لیک باطن را نجاستها بُوَد
کآن به غیرِ آبِ لطفِ کردگار
کم نگردد، از درونِ مردِ کار
مولانا
لیک باطن را نجاستها بُوَد
کآن به غیرِ آبِ لطفِ کردگار
کم نگردد، از درونِ مردِ کار
مولانا
با ازل خوش با اجل خوش شادکام
فارغ از تشنیع و گفت خاص و عام
آنکه جان در روی او خندد چو قند
از تُرُش روییِ خَلقَش چه گزند
آنکه جان بوسه دهد بر چشم او
کی خورد غم از فلک وز چشم او
#مولانا
فارغ از تشنیع و گفت خاص و عام
آنکه جان در روی او خندد چو قند
از تُرُش روییِ خَلقَش چه گزند
آنکه جان بوسه دهد بر چشم او
کی خورد غم از فلک وز چشم او
#مولانا