از اینجا که هستم تا اونجایی که هستی
وجب به وجب دلتنگم .
وجب به وجب دلتنگم .
روزی خواهد رسید که در حسرت تکرار دوباره
من خواهی بود
و می دانم روزی که نباشم
هیچکس تکرار من نخواهد شد
#شاه
من خواهی بود
و می دانم روزی که نباشم
هیچکس تکرار من نخواهد شد
#شاه
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
💥شعر💥
وقتى تو را از من جدا ميكرد، تقديرم
گفتم كه بعد از رفتنِ تو، زود ميميرم
گفتم نرو، دنيا پس از تو شكلِ تنهائيست
گفتى كه تنهايىِ ما، تن پوشِ زيباييست.
گفتم كمى با دوستانت باش، شب برگرد
گفتى رفيقى نيست در همراهىِ اين درد
گفتم نميفهمم چرا اينگونه اى با من؟!
گفتى نمى دانم تو نشنيدى مرا، يا من
گفتم برو تا بغض را در سينه نشكستم
گفتى كه با يادِ تو شبها، بى گمان مستم
گفتم نگو مستى ست تنها راه درمانم
گفتى گمان كردى كه اينها را نميدانم؟
گفتم تو تنها نيستى وقتى خدا با ماست
گفتى خدا غمگين ترين تصويرِ يک تنهاست
گفتم كه بعد از رفتنت، اندوه ميخوانم
معناى شعر ساربان را خوب ميدانم
گفتى ولى من در غيابت شعر ميگويم
لبخند، را در خاطراتِ با تو ميجويم
گفتم پس از تو تا سحر، صد بار بيدارم
گفتى تو بيخوابى، ولى من بى تو بيمارم
گفتم كه تنها ميشوم بعد از تو بيش از حد
گفتى عزيزم اين زمين گرد است، ميچرخد
گفتم خداحافظ، ولى يادِ تو چون داغيست
گفتى خداحافظ، پس از من هم جهان باقيست.
💥شعر💥
وقتى تو را از من جدا ميكرد، تقديرم
گفتم كه بعد از رفتنِ تو، زود ميميرم
گفتم نرو، دنيا پس از تو شكلِ تنهائيست
گفتى كه تنهايىِ ما، تن پوشِ زيباييست.
گفتم كمى با دوستانت باش، شب برگرد
گفتى رفيقى نيست در همراهىِ اين درد
گفتم نميفهمم چرا اينگونه اى با من؟!
گفتى نمى دانم تو نشنيدى مرا، يا من
گفتم برو تا بغض را در سينه نشكستم
گفتى كه با يادِ تو شبها، بى گمان مستم
گفتم نگو مستى ست تنها راه درمانم
گفتى گمان كردى كه اينها را نميدانم؟
گفتم تو تنها نيستى وقتى خدا با ماست
گفتى خدا غمگين ترين تصويرِ يک تنهاست
گفتم كه بعد از رفتنت، اندوه ميخوانم
معناى شعر ساربان را خوب ميدانم
گفتى ولى من در غيابت شعر ميگويم
لبخند، را در خاطراتِ با تو ميجويم
گفتم پس از تو تا سحر، صد بار بيدارم
گفتى تو بيخوابى، ولى من بى تو بيمارم
گفتم كه تنها ميشوم بعد از تو بيش از حد
گفتى عزيزم اين زمين گرد است، ميچرخد
گفتم خداحافظ، ولى يادِ تو چون داغيست
گفتى خداحافظ، پس از من هم جهان باقيست.
نامه ای به آدم های قبلی زندگيم :
از خودم بابت دوست داشتن شما معذرت میخوام، ارزشش رو نداشتید .
از خودم بابت دوست داشتن شما معذرت میخوام، ارزشش رو نداشتید .
یه شبایی هست که فکر میکنی صبح نمیشه ولی خیلی از اون شب ها رو صبح کردی دوباره ادامه دادی..
خیلی از ما تو روزای سختی هستیم که فکر میکنیم تموم نمیشه ولی اینم مثل همون شب ها تموم میشه هر شبی صبحی داره ..
خیلی از ما تو روزای سختی هستیم که فکر میکنیم تموم نمیشه ولی اینم مثل همون شب ها تموم میشه هر شبی صبحی داره ..
درست یک ساله که ندارمت.
یک ساله که چهره ات را ندیده ام.
و اصلا نمیدانم خاک باتو چه کرده.
یک ساله که پشتم خالی هس دست و دلم سرده. سرم پر از درد است.
پاییز فصل عاشقی است به من بگو ببینم خاک چه بر سر چهره ناز تو آورده است.
نمیدانم چگونه وصف تو کنم اینجا واقعا برای نوشتن از تو فضا کم است برایم.
بعدتو بیچاره خواهرم وای به حال مادرم شد.
خانه ات دیگر میزبان صدای خنده ات نیست.
هنوزم قاب عکست در این خانه پادشاهی می کند.
هنوزم چشم چراغ این خانه نام توست.
ولی افسوس که دیگر نیستی برای من خدای کنی.
بس که سنگ مزارت را بوسیده ام یخ زده لب هایم.
راستش را بخواهی پدر دلم برای آن خسته نباشیدهای که به من میگفتی تنگ شده است.
هنوزم هر هفته پنچشنبه ها سوی چشم به سمت مزار توست.
هنوزم دل تنگی هایم را برای تو می آورم.
پر از بغضم پر از گریه دلم از نبودت هنوزم میلرزه.
نفسم میگیرید در هوایی که نفس های تو نیست.
آخه میدونی من پشتم به توگرم بود وقلبم به صدایت
تو بگو من بی تو با غم دنیا چه کنم؟
چه کنم باغم تلخ نبودنت چه کنم با یک عالمه خاطره بعد رفتنت.
حال که رفته ای و من تنها شده ام
بگو ببینم دل غم زده ام را به چه کسی بسپارم.
وقتی پدر نیست انگار زندگی هم نیست آرامش هم نیست
وقتی پدر نیست انگار همه چیز عوض شده
وقتی پدر نیست انگار زندگی با هیچ چیزی شیرین نمیشه
وقتی پدر نیست انگار خنده ها از هزاران گریه تلخ تر میشه
کاش خدا یه فرصت دیگه بهم میداد تا با پدرم بودن را
بیشتر احساس میکردم
کاش میشد دوباره تو آغوشش برم و بهش بگم دوستش دارم
بهش بگم بابا زندگی بی تو معنا نداره
کاش میشد فرصت های از دست رفته رو جبران کرد…
بابا خیلی دوست دارم دلم برات تنگ شده
* خدایااااا مواظب بهترینم باش
یک ساله که چهره ات را ندیده ام.
و اصلا نمیدانم خاک باتو چه کرده.
یک ساله که پشتم خالی هس دست و دلم سرده. سرم پر از درد است.
پاییز فصل عاشقی است به من بگو ببینم خاک چه بر سر چهره ناز تو آورده است.
نمیدانم چگونه وصف تو کنم اینجا واقعا برای نوشتن از تو فضا کم است برایم.
بعدتو بیچاره خواهرم وای به حال مادرم شد.
خانه ات دیگر میزبان صدای خنده ات نیست.
هنوزم قاب عکست در این خانه پادشاهی می کند.
هنوزم چشم چراغ این خانه نام توست.
ولی افسوس که دیگر نیستی برای من خدای کنی.
بس که سنگ مزارت را بوسیده ام یخ زده لب هایم.
راستش را بخواهی پدر دلم برای آن خسته نباشیدهای که به من میگفتی تنگ شده است.
هنوزم هر هفته پنچشنبه ها سوی چشم به سمت مزار توست.
هنوزم دل تنگی هایم را برای تو می آورم.
پر از بغضم پر از گریه دلم از نبودت هنوزم میلرزه.
نفسم میگیرید در هوایی که نفس های تو نیست.
آخه میدونی من پشتم به توگرم بود وقلبم به صدایت
تو بگو من بی تو با غم دنیا چه کنم؟
چه کنم باغم تلخ نبودنت چه کنم با یک عالمه خاطره بعد رفتنت.
حال که رفته ای و من تنها شده ام
بگو ببینم دل غم زده ام را به چه کسی بسپارم.
وقتی پدر نیست انگار زندگی هم نیست آرامش هم نیست
وقتی پدر نیست انگار همه چیز عوض شده
وقتی پدر نیست انگار زندگی با هیچ چیزی شیرین نمیشه
وقتی پدر نیست انگار خنده ها از هزاران گریه تلخ تر میشه
کاش خدا یه فرصت دیگه بهم میداد تا با پدرم بودن را
بیشتر احساس میکردم
کاش میشد دوباره تو آغوشش برم و بهش بگم دوستش دارم
بهش بگم بابا زندگی بی تو معنا نداره
کاش میشد فرصت های از دست رفته رو جبران کرد…
بابا خیلی دوست دارم دلم برات تنگ شده
* خدایااااا مواظب بهترینم باش
♠️ شعر ♠️
با نگاهت در دلم شوری عجیب افتاده است
آدمم!! روی لبت تصویر سیب افتاده است
سجده کردم در دل شب، گریه کردم در قنوت
تا که مقبول خدا امن یجیب افتاده است
با غزلنازی لبهایت قصیده جان گرفت
ز آن که نامت اولین بیت نسیب افتاده است
موج گیسوی سیاهت زیر باران تاب خورد
بعداز آن کار دلم دست طبیب افتاده است
دل به اقیانوس چشمانت سپردم سالهاست
ساحل آرامشم موجی مهیب افتاده است
با مسیحای نگاهت زنده کردی عالمی
بعد از آن پس لرزه در دار صلیب افتاده است
چون که فروردین زیبای لبت گل غنچه داد
فصل گلبرگ شقایق در نشیب افتاده است
خواستنداز عاشقی در شعر معنایت کند
دهخدا منجد معین دست ادیب افتاده است
گیسویت در باد رقصیده رخت گشته عیان
روز را شب فاصله میکرو جریب افتاده است
«چادر و شال و کلاهت بوی باران داده اند »
لعنتی عطار هم با تو رقیب افتاده است!!!
با نسیمی دکمه پیراهنت گردیده باز
شور و غوغا در خیابانها عجیب افتاده است
خنده بر لب داشتی شهریورانه گرم بود
اختلافی بین کبک و عندلیب افتاده است
با خیالت دلخوشم ای ماه شبهای سکوت
گرچه قلبم از فراقت نا شکیب افتاده است
با نگاهت در دلم شوری عجیب افتاده است
آدمم!! روی لبت تصویر سیب افتاده است
سجده کردم در دل شب، گریه کردم در قنوت
تا که مقبول خدا امن یجیب افتاده است
با غزلنازی لبهایت قصیده جان گرفت
ز آن که نامت اولین بیت نسیب افتاده است
موج گیسوی سیاهت زیر باران تاب خورد
بعداز آن کار دلم دست طبیب افتاده است
دل به اقیانوس چشمانت سپردم سالهاست
ساحل آرامشم موجی مهیب افتاده است
با مسیحای نگاهت زنده کردی عالمی
بعد از آن پس لرزه در دار صلیب افتاده است
چون که فروردین زیبای لبت گل غنچه داد
فصل گلبرگ شقایق در نشیب افتاده است
خواستنداز عاشقی در شعر معنایت کند
دهخدا منجد معین دست ادیب افتاده است
گیسویت در باد رقصیده رخت گشته عیان
روز را شب فاصله میکرو جریب افتاده است
«چادر و شال و کلاهت بوی باران داده اند »
لعنتی عطار هم با تو رقیب افتاده است!!!
با نسیمی دکمه پیراهنت گردیده باز
شور و غوغا در خیابانها عجیب افتاده است
خنده بر لب داشتی شهریورانه گرم بود
اختلافی بین کبک و عندلیب افتاده است
با خیالت دلخوشم ای ماه شبهای سکوت
گرچه قلبم از فراقت نا شکیب افتاده است
♣️ شعر ♣️
امشب از تقدیر خود ،غمهای ناب آورده ام
سیل اشک از دیده با حالی خراب آورده ام
توی دستم جای تیغ و روی قلبم خنجری ؛
خنده های تلخ بی حد و حساب آورده ام
چون تفنگی سرپُرم از ، نامرادی های دهر !؛
بغض های بیشماری ، در خشاب آورده ام
سینه می جوشد از انبوهِ غم و سودای دل؛
کوره ای آتشفشان را ، در مذاب آورده ام
از تلاطم های دریای ، خروشانِ عدم ؛
یک بغل عشق خیالی از حباب آورده ام
سرنوشتم شد شکسته ، لای مشتی آرزو
سهمِ فردا را همه ، نقش بر آب آورده ام
هر چه کردم راه را از چاه ،چشمانم ندید
زندگی را با دو پا ، در منجلاب آورده ام !
مانده ام با این همه زخمی که خوردم از فلک
من چگونه ، تا به حال اینگونه تاب آورده ام
دست خود را شسته ام از عالم و از آدمی
حلقه ی داری مهیا ، از طناب آورده ام
شهد این دنیا نشد باشد به کامم دوستان !
در عزایم نوشتان ! ، جام شـراب آورده ام
روی قبرم را نشویید از ، نمِ چشمانتان ؛
شیشه ای خوناب دل جای گلاب آورده ام
بسته ای خرمای بم محض پذیراییِ تان
از بـرای پاکیِ روحم ، ثواب آورده ام !
تقدیمت و همه دوستان
امشب از تقدیر خود ،غمهای ناب آورده ام
سیل اشک از دیده با حالی خراب آورده ام
توی دستم جای تیغ و روی قلبم خنجری ؛
خنده های تلخ بی حد و حساب آورده ام
چون تفنگی سرپُرم از ، نامرادی های دهر !؛
بغض های بیشماری ، در خشاب آورده ام
سینه می جوشد از انبوهِ غم و سودای دل؛
کوره ای آتشفشان را ، در مذاب آورده ام
از تلاطم های دریای ، خروشانِ عدم ؛
یک بغل عشق خیالی از حباب آورده ام
سرنوشتم شد شکسته ، لای مشتی آرزو
سهمِ فردا را همه ، نقش بر آب آورده ام
هر چه کردم راه را از چاه ،چشمانم ندید
زندگی را با دو پا ، در منجلاب آورده ام !
مانده ام با این همه زخمی که خوردم از فلک
من چگونه ، تا به حال اینگونه تاب آورده ام
دست خود را شسته ام از عالم و از آدمی
حلقه ی داری مهیا ، از طناب آورده ام
شهد این دنیا نشد باشد به کامم دوستان !
در عزایم نوشتان ! ، جام شـراب آورده ام
روی قبرم را نشویید از ، نمِ چشمانتان ؛
شیشه ای خوناب دل جای گلاب آورده ام
بسته ای خرمای بم محض پذیراییِ تان
از بـرای پاکیِ روحم ، ثواب آورده ام !
تقدیمت و همه دوستان
من هرجا که ناراحتم ، خستم میشم ، ناامید میشم یا کم میارم سرمو برمیگردونم میبینم تو هستی من خوشحالم که تورودارم ❤️
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
ما میریم بخوابیم که بهت فکر نکنیم، تو پا میشی میای توی خوابمون ؟!
به دیدنم بیا
این تلفن لعنتی
دکمه آغوش ندارد
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM