با من بخوان📚
180 subscribers
196 photos
1 video
1 file
130 links
🖊معرفی و برش‌هایی از متن کتاب
📚مطالعات شخصی
🎧موسیقی


📓با من در لذت خواندن کتاب‌ همراه شوید

https://t.me/baamanbekhaan

🆔 @baamanbekhaan

ارتباط با ادمین:
👩🏻‍💼 @Azi_Ram
Download Telegram
#برشی_از_متن_كتاب 📖

وقتی که سرانجام تمام حکومت‌های موجود را سرنگون کردیم دیگر دنیا به‌جای جنگ از خوشگذرانی‌های جهانی بهره‌مند خواهد شد که با والاترین تشریفات و با روحی بین‌المللی برگزار می‌شوند، چرا که این آدم‌ها ورای تفاوت‌های کوچکِ قومی هستند. ذهنشان فقط روی یک هدف متمرکز است، حقیقتاً متحدند، پیکری واحدند که عین هم می‌اندیشند.



#اتحادیه_ابلهان
#جان_کندی_تول
#پیمان_خاکسار
#نشر_چشمه


@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_كتاب 📖

هیچ‌کدام از این منحرفانی که قدرت را در دست می‌گیرند توان درک آلات و‌ ادواتی همچون بمب را ندارند، بنابراین تمام تسلیحات اتمی در آشیانه‌هایشان خواهد پوسید. هرازگاهی هم رئیس‌جمهور و از این قبیل که لباس‌های پولک و‌ پردار پوشیده‌اند حاکمان را در مجالس رقص و مهمانی‌ها سرگرم خواهند کرد. تمام اختلافات به‌سادگی در سازمان مللِ نونوار حل خواهند شد. باله‌ها و موزیکال‌های برادوی و سرگرمی‌هایی از این قبیل همه‌جا رونق خواهند گرفت و شاید عموم مردم از زمان حکم‌رانی ظالمانه و خصمانه و فاشیستی حاکمان قبلی شادمان‌تر شوند.



#اتحادیه_ابلهان
#جان_کندی_تول
#پیمان_خاکسار
#نشر_چشمه


@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_كتاب 📖

تباهی، بیش از آنکه نشانه‌ی سقوط جامعه باشد، همان‌طور که زمانی بود، در جامعه‌ی مشکل‌دار امروز امریکا نشان صلح است. باید برای مشکلات جدید راه‌ حل‌های جدید داشته باشیم.


#اتحادیه_ابلهان
#جان_کندی_تول
#پیمان_خاکسار
#نشر_چشمه


@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_كتاب 📖

جونز گفت «هی، گوش کن. قبل از اینکه بری یه چیزی رو‌ بهم بگو. فکر می‌کنی یه سیاه چی‌کار می‌تونه بکنه که ولگرد نباشه و بیشتر از حداقل حقوق بگیره؟»

«خواهش می‌کنم.» ایگنیشس دستش را از زیر روپوش بیرون کشید تا جدول را بگیرد و از جا بلند شود. «تو نمی‌تونی درک کنی که تا چه حد سردرگم هستی. تمام قضاوت‌های‌ ارزشی‌ات غلط‌اند. وقتی که به قله، یا هر جای دیگری که دوست داری، برسی دچار فروپاشی عصبی یا بدتر از آن خواهی شد. تا حالا سیاه‌پوستی رو دیده‌ای که زخم معده داشته باشه؟ البته که نه. برای خودت در کلبه‌ای زندگی کن و راضی باش. از فورتونا تشکر کن که والدینی سفیدپوست نصیبت نکرده که مایه‌ی عذابت باشند. بوئتیوس بخوان.»

«کی؟ چی بخونم؟»

«بوئتیوس به تو‌ نشان می‌ده که جان‌کندن در نهایت کاملاً بی‌معناست و باید یاد بگیریم که هرچه را پیش آید بپذیریم. از خانم اوهارا درباره‌اش سؤال من.»

«گوش کن. تو خودت از ولگرد‌بودن خوشت می‌آد؟»

«چرا که نه؟ من در دورانی شادتر و‌ بهتر از این روزها ولگرد بودم. کاش جای تو بودم. اگر جای تو بودم فقط ماهی یک‌بار از اتاقم بیرون می‌آمدم. آن هم برای اینکه در صندوق‌نامه کورمال‌کورمال به دنبال چک مالیات‌های برگشتی‌ام بگردم. قدر اقبال خوبت رو بدون.»




#اتحادیه_ابلهان
#جان_کندی_تول
#پیمان_خاکسار
#نشر_چشمه


@baamanbekhaan
«ایگنیشس، فکر نمی‌کنی بهتر باشه بری توی بیمارستان خیریه و یه‌کم استراحت کنی؟»
ایگنیشس با خشم پرسید «مقصودت بخش بیماران روانی است؟ فکر می‌کنی من دیوانه‌ام؟ تصور می‌کنی که یک روانپزشک ابله قادره عمق روح منو درک کنه؟»

«تو می‌تونی فقط استراحت کنی عزیزم. می‌تونی تو دفترچه‌ت چیز‌میز بنویسی.»

«اون‌ها سعی می‌کنن تبدیلم کنن به احمقی که عاشق تلویزیونه و ماشین نو و غذای یخ‌زده. نمی‌فهمی؟ روانپزشکی از کمونیسم هم بدتره. اجازه نمی‌دم کسی مرا مغزشویی کند. من تبدیل به یک آدم ماشینی نخواهم شد!»

«ولی ایگنیشس، اونا به خیلی از آدمای مشکل‌دار کمک می‌کنن.»

ایگنیشس داد زد «فکر می‌کنی من مشکل دارم؟ تنها مشکلی که آدم‌های اونجا دارن اینه که ماشین نو و اسپری مو دوست ندارن. برای همین توی دیوانه‌خانه حبس شده‌اند. اون‌ها بقیه‌ی اعضای جامعه رو وحشت‌زده می‌کنن. تمام تیمارستان‌های امریکا پرُند از موجودات بیچاره‌ای که نمی‌تونن تلویزیون و لانولین و سلافون و پلاستیک و مشتقاتشون رو تحمل کنند.»


#اتحادیه_ابلهان
#جان_کندی_تول
#پیمان_خاکسار
#نشر_چشمه




@baamanbekhaan
#آخرین_برش_از_متن_کتاب 📖

«اگر یک بسازبفروش در حومه‌ی شهر بودم دست‌کم یک زنجیر به دیوارهای آجری زرد خانه‌های ویلایی دوبلکس نصب می‌کردم. وقتی که ساکنان حومه از تلویزیون و پینگ‌پنگ و کارهای دیگری که در خانه‌های کوچکشان می‌کنند خسته بشوند همدیگر را تا مدتی زنجیر خواهند کرد. همه عاشق این کار خواهند شد. زن‌ها می‌گویند “شوهرم دیشب منو به زنجیر کشید. عالی بود. شوهرت اخیراً این کار رو با تو‌ کرده؟” و بچه‌ها با اشتیاق دوان‌دوان از مدرسه به خانه می‌آیند تا مادر زنجیرشان کند. به کودکان کمک خواهد شد تا تخیلاتی را که تلویزیون از ایشان گرفته دوباره به دست بیاورند و ضمناً از میزان بزهکاری اطفال هم کاسته خواهد شد. وقتی پدر از سرِ کار به خانه باز می‌گردد تمام خانواده دست‌و‌پایش را می‌گیرند و به این دلیل که آن‌قدر احمق است که صبح تا شب برای تهیه‌ی مخارجشان کار کرده او را به زنجیر می‌کشند. بستگان پیرِ دردسرساز در گاراژ زنجیر می‌شوند. دستانشان فقط ماهی یک‌بار باز می‌شود، آن‌هم برای امضای چک بیمه‌ی بازنشستگی. دست‌بند و زنجیر زندگی بهتری برای ما به ارمغان می‌آورند. باید در نوشته‌هایم به این بحث بپردازم.»


#اتحادیه_ابلهان
#جان_کندی_تول
#پیمان_خاکسار
#نشر_چشمه



@baamanbekhaan
#معرفی_آهنگ 🎧

آهنگ Stationary Traveller از آلبومی به همین نام، یک اثر استثنایی بی کلام در ژانر پراگرسیو راک، ساخته ی اندرو لاتیمر است
استفاده از فلوت در این اثر، شکل متفاوتی را از پراگرسیو راک در ذهن شنونده ایجاد می کند، فلوت هم یکی از سازهای تخصصی اندرو لاتیمر به حساب می آید و خودش pan pipes آن را نواخته است
او نوازنده ی گیتار الکترونیک، گیتار کلاسیک و گیتار باسِ این اثر است و همین باعث شده ارتباط کاملی بین اجزای مختلف این شاهکار به وجود بیاید
Paul Burgess درامز و Ton Scherpenzeel سازهای کلیدی را در Stationary Traveller نواخته اند


((کپی شده از @TunesWay))



@baamanbekhaan
Staionary Traveller
Camel
🎧Stationary Traveller
by Camel
Released: 1984
Genre: Progressive rock
(Instrumental)

@baamanbekhaan
#معرفی_کتاب 📖


عنوان: #چهار_صندوق
نویسنده: #بهرام_بیضایی
موضوع: #نمایشنامه
ناشر: #انتشارات_روشنگران_و_مطالعات_زنان
تعداد صفحات: ۹۱
چاپ نهم: ۱۳۹۴



📝#درباره‌ی_نویسنده
از نمایشنامه‌هایی که توسط بهرام بیضایی نوشته و چاپ شده است می‌توان به #سه‌برخوانی، #مرگ_یزدگرد ، #سیاوش‌خوانی، #فتح‌نامه‌ی_کلات، و فیلم‌نامه‌هایی نظیر #سگ‌کشی، #آوازهای_ننه‌آرسو، #فیلم_در_فیلم و #روز_واقعه اشاره کرد.
بهرام بیضایی، کارگردان و نمایشنامه‌نویس ایرانی متولد ۱۳۱۷ در تهران است. وی تاکنون برنده‌ی جوایز متعددی از جمله جایزه‌ی بین‌المللی فیلم شیکاگو و سیمرغ بلورین بهترین فیلم‌نامه‌ی جشنواره‌ی فیلم فجر شده است.


#نظر_شخصی 📝
چهار صندوق یک نمایشنامه‌ی کاملاً سیاسی است که در سال‌های قبل از انقلاب نوشته شد، اما هر بار جلوی چاپ و اجرای آن گرفته شد. تا اینکه پس از سال‌ها تلاش، نویسنده‌ی این کتاب توانست مجوز چاپ این اثر را بگیرد، اما هرگز موفق به اجرای آن در ایران نشد.

بهرام بیضایی در این نمایشنامه‌ی کوتاه، چهار شخصیت اصلی را محوریت داستان قرار داده و از چهار رنگ زرد، سرخ، سبز و سیاه استفاده کرده است که هر کدام گویای طبقه‌ی خاصی از جامعه با طرز فکری بسیار متفاوت است:

رنگ زرد نماد قشر متفکر و فرهیخته، رنگ سرخ نماد طبقه‌ی سرمایه‌دار یا بورژوآ، رنگ سبز نماد توده‌ی مذهبی و رنگ سیاه نمادی از مردم است.

در ابتدای داستان شاهد تفاوت‌هایی میان این چهار شخصیت هستیم؛ بنابراین برای آنکه با هم متحد شوند و شرایط را به نفع خودشان تغییر دهند، تصمیم می‌گیرند یک مترسک درست کنند که مطیع و فرمانبردار آنها باشد و یک اسلحه نیز به او می‌دهند تا در مواقع نیاز، مخالفانشان را از میان بردارد و به اصطلاح خودشان «مجهزش می‌کنند.»
ناگهان مترسک اسلحه را به‌سمت آنها می‌گیرد و از دستوراتشان سرپیچی می‌کند و حالا این مترسک است که بر این چهار نفر حکومت می‌کند.

مترسکِ داستان نمی‌خواهد هم‌قَدَری داشته باشد، زیرا بیم آن دارد که مبادا بر او غلبه کند.
با تفنگ و شلاقش آن چهار شخصیت را وادار می‌کند که از او اطاعت کنند و برای اینکه با هم متحد نشوند، از آنها می‌خواهد که هر یک برای خود صندوقی بسازد و‌ جداگانه در آن زندگی کند.

مدتی می‌گذرد و آنها به زندگی خود در این صندوق‌ها عادت می‌کنند، صندوقی که آزادی عمل را از آنها سلب کرده و همه‌چیز را باید آن‌گونه که مترسک می‌خواهد انجام ‌بدهند.
این چهار شخصیت به‌تدریج‌ متوجه می‌شوند که باید از صندوق‌هایشان بیرون بیایند و درست زندگی کنند.

در‌این‌میان، ‌سعی بر آن دارند که خود را از این شرایط نجات دهند و صندوق‌های خود را بشکنند که دیگر به آنجا باز نگردند. رنگ سیاه که نماد مردم است، اول از همه این کار را می‌کند، اما بلافاصله پس‌ازآن، بقیه مردد می‌شوند و مدام تصمیمات گوناگون می‌گیرند.
دراین‌فاصله، گویا مترسک داستان خواب است و از نقشه‌ی آنها بی‌خبر؛ اما به‌مجرد‌اینکه بیدار می‌شود، دستور می‌دهد و با فرمان وی سرنوشت تک‌تک‌ آنها مشخص شده و داستان تمام می‌شود.

مترسک داستان هم نماد حکومت ظالمی است که همه‌چیز را در راستای حفظ و‌ بهبود منافع خود می‌خواهد و در این راه از هیچ ستمی (روحی و جسمی) دریغ نمی‌کند.

شاید بتوان گفت که دیدن این نمایشنامه بر روی صحنه‌ی تئاتر قطعاً دلچسب‌تر از خواندن آن خواهد بود. به امید روزی که شاهد اجرای آن باشیم.


@baamanbekhaan
سبز: احسنت، عالی‌ست. چه خلقتی!
زرد: باید کاملش کنیم.
سبز: کامل‌کردن از بشر ناقص بعید است.
زرد: مجهزش می‌کنیم!
زرد: دیگه چیزی نداریم؟
سرخ: فقط حسن نیت!
سبز: همین هم کافی‌ست. مجهز شد. احسنت.



#چهار_صندوق
#بهرام_بیضایی
#انتشارات_روشنگران_و_مطالعات_زنان
ص۱۱


@baamanbekhaan
سرخ: آقایان یک مترسک واقعی، واقعی‌ترین مترسکی که می‌شد ساخت. اگر قرار بود که فقط مال یکی از ما بود به کی می‌رسید؟
زرد: نگاه کنید؛ خندید.
سیاه :خوشحالی، نه؟ بچرخ... چرخ، چرخ...
همگی: چرخ، چرخ...
سیاه: چرخید! هه‌هه؛ نخوری زمین. چه خوب می‌خنده. به ما می‌خنده؟
سبز: آقایان! همچنان که می‌دانید او مخلوق ماست؛ حاصل همکاری و همفکری ما، و فرمانبر و مطیع ما. او حافظ همه‌ی ما در این دنیای پرخطر است.
سیاه: آفرین بر وجودش!
زرد: باید گفت که وجود اون لازم بود، و ما اینو خوب حس کرده بودیم. بنابرابن بهش قدرت دادیم...
سیاه: آب و نونش رو می‌دیم.
زرد: و مجهزش کردیم. اون وظایف خودشو می‌دونه چون اصلاً به‌خاطر همون وظایف به‌وجود اومده؛ خدمت به ما، خشم برای دشمنان ما!



#چهار_صندوق
#بهرام_بیضایی
#انتشارات_روشنگران_و_مطالعات_زنان
ص۱۳،۱۴


@baamanbekhaan
کسی که فقط پیش پاشو ببینه از دیدن عاجزه، اما دوراندیشی که جلوی پاشو نبینه ممکنه با سر بخوره زمین!


#چهار_صندوق
#بهرام_بیضایی
#انتشارات_روشنگران_و_مطالعات_زنان
ص۱۴


@baamanbekhaan
سبز: کاش حرف می‌زد، بی‌مبالغه به لفظ خود می‌گفت وجودش مدیون کیست؟
سرخ: اونکه ترکیبش کرد.
زرد: اون که بهش فکر داد.
سبز: آنکه ادعیه‌ی حیات‌بخشش او را زندگی بخشید.
سیاه: اونکه حمالیشو کرد
همه: من... من!
زرد: خب، ما این افتخار رو یکسان در نظر می‌گیریم و از همه متشکریم.
سرخ: دست‌خوش! حالا می‌تونیم با خیال راحت به کسب‌وکارمون برسیم. برو که رفتیم.


#چهار_صندوق
#بهرام_بیضایی
#انتشارات_روشنگران_و_مطالعات_زنان
ص۱۵

@baamanbekhaan
مترسک: نباید بشود هم‌قَدَری ساخت. در عظمت باید تک بود. و وقتی تکی... تنهایی!


#چهار_صندوق
#بهرام_بیضایی
#انتشارات_روشنگران_و_مطالعات_زنان
ص۱۶


@baamanbekhaan
سرخ: می‌دونید که من تاجر ناچیزی بیشتر نیستم.
مترسک: اجازه می‌دم که همون تاجر ناچیزی باقی بمونی.
سرخ: خدایا چه لطفی!... قربان اجازه بدین افتخار بوسیدن دستتونو...
مترسک: [عصبانی] خوشم نمی‌آد کسی دستمو ببوسه.
سرخ: [مسحور] چه فروتنی بزرگی.
مترسک: [خشم] اما بوسیدن کفشم آزاده!
سرخ: [جا می‌خورد] بله؟ هان، بله، کفش! [با کراهت] چه افتخاری.
[پای او را می‌بوسد و برمی‌خیزد.]



#چهار_صندوق
#بهرام_بیضایی
#انتشارات_روشنگران_و_مطالعات_زنان
ص۲۹


@baamanbekhaan
مترسک: تو می‌دونی آزادی چیه؟ نه، نمی‌دونی. ازاین‌به‌بعد تو آزادی.
سیاه: که چی؟
مترسک: آزادی یعنی که از وضعت راضی باشی. آزادی که بیشتر کار کنی و در حق نجات‌دهنده‌ی خودت دعا کنی.
سیاه: آره، دعا... خوب گفتی. خدایا لطفی کن و به این موجود وحشتناک یه جو عقل بده.
مترسک: آمین.
سیاه: یه جو شرف.
مترسک: آمین.
سیاه: یه جو غیرت.
مترسک: چی گفتی؟
سیاه: نمی‌خوای نخواه!



#چهار_صندوق
#بهرام_بیضایی
#انتشارات_روشنگران_و_مطالعات_زنان
ص۴۰



@baamanbekhaan
سرخ: شریکته! نه؟ اگه تو جاسوس نباشی پس اونه. اینام حقه‌س.
زرد: من که ده مرتبه گفتم؛ هیچ جاسوسی در بین نیست!
سرخ: هر جاسوسی همینو می‌گه.
زرد: اینو گفته که ما رو به‌هم بندازه.
سبز: به قول عقلای سلف بنده قانع نشدم.
زرد: اونم همینو می‌خواد. چرا نمی فهمین؛ اون داره ما رو از هم جدا می‌کنه!



#چهار_صندوق
#بهرام_بیضایی
#انتشارات_روشنگران_و_مطالعات_زنان
ص۴۲


@baamanbekhaan
[سبز با پریشانی خارج می‌شود.]
زرد: گوش کنید من فکری دارم.
[به سیاه]چرا رفت؟
سیاه: لابد از فکرت خوشش نیومده.
زرد: من که هنوز نگفتم.
سیاه: پس وای به وقتی که می‌گفتی.


#چهار_صندوق
#بهرام_بیضایی
#انتشارات_روشنگران_و_مطالعات_زنان
ص۳۴


@baamanbekhaan
مترسک: صندوق دو، اوضاع چطوره؟
زرد*: خیلی خوب. در صندوق من همه‌گونه وسایل امن و آسایش فراهم شده. ما مجهز به حرارت‌سنج برقی و سرماسنج خودکار، بلیط بخت‌آزمایی و مطبوعات آزاد هستیم.
مترسک: و همه‌ی اینها...
زرد: بله، و همه‌ی اینها البته از این حکایت می‌کند که ما مجهز به حرارت‌سنج برقی و سرماسنج خودکار، و انواع پرده‌ها برای جلوگیری از نور آفتاب هستیم. یخچال‌های ما سردتر از محیط اطراف نیست. ما صاحب یخ قالبی، کره‌ی قالبی، افکار قالبی، و همه‌ی چیزهای قالبی هستیم، و این نشون می‌ده که غمی روی زمین باقی نمونده، غیر از غم‌های قالبی.
مترسک: پیامی ندارید؟
زرد: پیام من این است که همیشه باید پیامی داشت.
مترسک: متشکرم!



*زرد نماد قشر فرهیخته است.


#چهار_صندوق
#بهرام_بیضایی
#انتشارات_روشنگران_و_مطالعات_زنان
ص۵۰


@baamanbekhaan