با من بخوان📚
183 subscribers
196 photos
1 video
1 file
130 links
🖊معرفی و برش‌هایی از متن کتاب
📚مطالعات شخصی
🎧موسیقی


📓با من در لذت خواندن کتاب‌ همراه شوید

https://t.me/baamanbekhaan

🆔 @baamanbekhaan

ارتباط با ادمین:
👩🏻‍💼 @Azi_Ram
Download Telegram
«مرثیه‌های خاک»
(برای فروغ فرخزاد)


به جست‌وجوی تو
بر درگاهِ کوه می‌گریم،
در آستانه‌ی دریا و علف.

به جست‌وجوی تو
در معبر بادها می‌گریم
در چارراه فصول،
در چارچوب شکسته‌ی پنجره‌ای
که آسمان ابرآلوده را
قابی کهنه می‌گیرد.

به انتظار تصویر تو
این دفترهای خالی
تا چند
تا چند
ورق خواهد خورد؟

جریان باد را
و عشق را
که خواهر مرگ است.

و جاودانگی
رازش را
با تو در میان نهاد.
پس به هیأت گنجی در آمدی:
بایسته و آزارانگیز

گنجی از آن دست
که تملک خاک را و دیاران را
از این سان
دلپذیر کرده است!

نامت سپیده‌دمی‌ست که بر پیشانی آسمان می‌گذرد
-متبرک باد نام تو!-

و ما همچنان
دوره می‌کنیم
شب را و روز را
هنوز را...
(۲۹ بهمن ۴۵)


#گزینه‌ی_اشعار
#احمد_شاملو
#نشر_مروارید
#چاپ_بیست‌وچهارم


@baamanbekhaan
با خشم و جدل زیستم.
و به هنگامی که قاضیان
اثبات آن را که در عدالت ایشان شایبه‌ی اشتباه نیست
انسانیت را محکوم می‌کردند
و امیران
نمایش قدرت را
شمشیر بر گردن محکوم می‌زدند،
محتضر را
سر بر زانوی خویش نهادم.

و به هنگامی‌که همگنان من
عشق را
در رؤیای زیستن
اصرار می‌کردند

من ایستاده بودم
تا زمان
لنگ‌لنگان
از برابرم بگذرد،
و اکنون در آستانه‌ی ظلمت
زمانه به ریشخند ایستاده است
تا منش از برابر بگذرم
و در سیاهی فرو شوم
به دریغ و حسرت چشم بر قفا دوخته
آنجا که تو ایستاده‌ای.



#گزینه‌ی_اشعار
#احمد_شاملو
#نشر_مروارید
#چاپ_بیست‌وچهارم

@baamanbekhaan
نفس خشم‌آگین مرا
تند و بریده
در آغوش می‌فشاری‌
و من احساس می‌کنم که رها می‌شوم
و عشق
مرگ رهایی‌بخشِ مرا
از تمامیِ تلخی‌ها
می‌آکند.


بهشت من جنگل شوکران‌هاست
و شهادت مرا پایانی نیست.



#گزینه‌ی_اشعار
#احمد_شاملو
#نشر_مروارید
#چاپ_بیست‌وچهارم

@baamanbekhaan
تارهای بی‌کوک و
کمانِ بادِ ولنگار
باران را
گو بی‌آهنگ ببار!
غبارآلوده از جهان
تصویری باژگونه در آبگینه‌ی بی‌قرار
باران را
گو بی‌مقصد ببار!
لبخندِ بی‌صدای صدهزار حباب
در فرار
باران را
گو به ریشخند ببار!

چون تارها کشیده و کمانکشِ باد آزموده‌تر شود
و نجوای بی‌کوک به ملال انجامد،
باران را رها کن و
خاک را بگذار
تا با همه گلویش
سبز بخواند
باران را اکنون
گو بازیگوشانه ببار!




#گزینه‌ی_اشعار
#احمد_شاملو
#نشر_مروارید
#چاپ_بیست‌وچهارم

@baamanbekhaan
#آخرین_شعر_از_کتاب📖

کاش دلتنگی نیز نام کوچکی می‌داشت
تا به جانش می‌خواندی:
نام کوچکی
تا به مهر آوازش می‌دادی،
همچون مرگ
که نام کوچک زندگی‌ست
و بر سکّوبِ وداعش به زبان می‌آوری
هنگامی که قطاربان
آخرین سوتش را بدمد
و فانوس سبز
به تکان در آید...



#گزینه‌ی_اشعار
#احمد_شاملو
#نشر_مروارید
#چاپ_بیست‌وچهارم

@baamanbekhaan
#معرفی_کتاب📚
عنوان #همنوايی_شبانه‌ی_اركستر_چوب‌ها
نویسنده #رضا_قاسمی
ناشر #نشر_نیلوفر
تعداد صفحات ۲۰۷

#درباره‌ی_كتاب
داستان از زبان اول‌شخص است. مردی كه به دلايلی به كشور فرانسه مهاجرت كرده و با افراد مختلفی در یک ساختمان شش‌طبقه زندگی می‌كند. مبتلا به سه بيماری مختلف است: وقفه‌های زمانی، خودانگار پنداری، و آينه، كه در داستان تمام اين بيماری‌ها با ذكر مثال توضيح داده شده است.
ناگفته نماند كه راوی داستان پارانويا هم دارد و گاهی آن‌قدر منفی به اتفاقات نگاه می‌کند كه تا مرز جنون پيش می‌رود و داستان را جذاب‌تر می‌كند.
برای مثال، شكسته‌شدن پنجره‌ی اتاقش را طوری توصيف می‌كند كه درنهايت به بريدن سرِ عابرِ پياده‌ای در تخيلاتش ختم می‌شود. درحالی‌كه درگير شرايط دشوارِ پس از مهاجرت است، دستخوش حوادثی می‌شود كه بسيار عجيب و تاحدودی باورنکردنی‌ست.
برای مثال، بخشی از داستان از زبان یک مقتول روايت می‌شود و بخشی از آن از زبان یک سگ!

#درباره‌ی_نويسنده
#رضا_قاسمی، متولد ١٣٢٨در اصفهان، نويسنده‌ی كتاب و نمايشنامه‌های متعدد و نوازنده و آهنگساز موسيقی ايرانی است.
كتاب #همنوايی_شبانه‌ی_اركستر_چوب‌ها اولين‌بار در سال ١٩٩١ در امريكا منتشر شد و سپس در ايران و برنده‌ی جوايز متعددی شد.
در این کتاب از سبک رئاليسم جادويی به بهترين شكل ممكن استفاده شده است.
از ديگر آثار او می‌توان به #چاه_بابل، #وردی_كه_بره‌ها_می‌خوانند، و نمايشنامه‌های #ماهان_كوشيار و #اتاق_تمشيت اشاره كرد.

#معرفی_شخصيت‌ها
شخصيت‌های داستان (همسايگان ساختمان) ثابت‌اند. اما مرتب اسامی آنها عوض می‌شود كه دليلش را متوجه نشدم. انگار ذهن نويسنده آشفتگی خاصی داشته. سه شخص تأثیرگذار رعنا، سيّد و پروفت است. علاوه بر اين، نويسنده با دو فرشته در طول داستان در ارتباط است كه خودش آن دو را نام‌گذاری كرده است.

#نظر_شخصی
نويسنده آن‌قدر زيبا واقعيت و خيال را در هم آميخته كه به‌سختی می‌‌شود اين دو را از هم متمايز کرد.
اين كتاب در ابتدا مانند یک معما ذهن را درگیر می‌کند، اما به‌مرور به تمام سؤالاتی كه از ابتدای داستان با مخاطب همراه است، پاسخ می‌دهد. مثلاً به مرور متوجه می‌شویم كه علت نام‌گذاری اين كتاب چه بوده و يا چرا راوی داستان نمی‌تواند خودش را در آينه ببيند.

از دیگر بخشه‌های خوب کتاب، توصيف زيبای نويسنده از بيماری فراموشیِ يكی از همسايگان به نام ماتيلد است، گرچه گاهی مسائل خیلی گنگ می‌شود.

چون نويسنده آهنگساز هم هست، صداهای پيرامون را بسيار زيبا توصيف كرده، ازجمله اركسترِ ارّه‌ی برقی، همنوايی ميخ و چكش، و صداهايی از اين قبيل كه آنها را «سازهای كوبی» ناميده است.

@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_کتاب📚
وقتی برای كسی زمان متوقف شده باشد، در هيچ كجای ذهنش ديگر جايی، هرچند كوچک، نه برای من نه برای هيچ‌كسِ ديگر وجود ندارد.
هرچه هست رشته‌هايی است از خاكسترِ پريشاني كه ميانِ عصب‌های كاسه‌ی سرشاخه دوانده و زمان را در چنبره‌ی خود مدفون كرده است.


#همنوايی_شبانه‌ی_اركستر_چوب‌ها
#رضا_قاسمی
#نشر_نيلوفر
ص۸

@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_کتاب 📚
اين‌طور بارم آورده بودند كه بترسم. از همه‌چيز.
از بزرگ‌تر كه مبادا بهش بربخورد؛ از كوچک‌تر كه مبادا دلش بشكند؛ از دوست كه مبادا برنجد و تنهايم بگذارد؛ از دشمن كه مبادا برآشوبد و به سراغم بيايد.


#همنوايی_شبانه‌ی_اركستر_چوب‌ها
#رضا_قاسمی
#نشر_نيلوفر
ص۱۲

@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_کتاب 📚
مردِ بيابانی تنها ثروتش سايه‌ی اوست. می‌نشيند، با او می‌نشيند. می‌ايستد، با او می‌ايستد. صبح كه می‌شود، عظمتِ او را امتداد می‌دهد تا مغربِ جهان. عصر كه می‌شود غروبِ او را امتداد می‌دهد تا مشرقِ جهان.
چه كسی اين همه وفادار است؟


#همنوايی_شبانه‌ی_اركستر_چوب‌ها
#رضا_قاسمی
#نشر_نيلوفر
ص۲۰

@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_کتاب 📚
هر آدمی كم و بيش رازهای كوچكی دارد كه با خود به گور خواهد برد. رازهايی هم هست كه می‌كوشيم تا آنجا كه ممكن است از چشمِ ديگران پنهان بماند. مثل آدمِ شش‌انگشتی كه دائم انگشت شستش را پنهان می‌كند.


#همنوايي_شبانه_اركستر_چوبها
#رضا_قاسمي
#نشر_نيلوفر
ص۶۲

@baamanbekhaan
Sleep
Poets of the Fall
🎧Sleep
by Poets of the Fall
Album: Signs of Life
Released: 2005
Genres: Rock
@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_کتاب 📚
رفتار و گفتارِ آدم‌ها چيزی نيست جز پوششی برای پنهان‌كردنِ آنچه در خيالشان می‌گذرد.

#همنوايی_شبانه‌ی_اركستر_چوب‌ها
#رضا_قاسمی
#نشر_نيلوفر
ص۶۵

@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_کتاب 📚
در نظام، هرچه درجه پايين‌تر، آدمی به مرگ نزديک‌تر.
يک سرباز در خطِ مقدمِ جبهه می‌جنگد، درست چهره به چهره با مرگ. و يک فرمانده، بسته به درجه‌اش، در مسافتی دورتر.
یک كلنل آن‌قدر با مرگ فاصله گرفته است (البته اگر هنوز نمرده باشد) كه از بالا به آن نگاه كند.
از آن پس، هرچه مراتبِ فردِ نظامی بالاتر برود، به همان ميزان كه از مرگِ رويارو فاصله می‌گيرد، به مرگِ ديگر - مرگِ ناغافل - نزديک‌تر می‌شود.

یک كلنل در فاصله‌ای تقريباً مساوی از هر دو مرگ ايستاده است.

#همنوايی_شبانه‌ی_اركستر_چوب‌ها
#رضا_قاسمی
#نشر_نيلوفر
ص۴۹

@baamanbekhaan
حالا، وقتی به ليستِ دور و درازِ كشورهايی فكر می‌كردم كه سال‌هاست، و در برخی موارد قرن‌هاست برای استقلال می‌جنگند، می‌فهميدم چرا از دست دادن استقلال اين‌قدر آسان است و به دست آوردنش آن‌همه دشوار.
و من كه كشورم را ترک كرده بودم، برای آنكه به همه چيزِ من كار داشتند، حالا احساس می‌كردم نفرين شده‌ای هستم كه وقتی هم توی قبر بگذارندم به جايی خواهم رفت كه به همه‌چيزِ من كار خواهند داشت!

#همنوايی_شبانه‌ی_اركستر_چوب‌ها
#رضا_قاسمی
#نشر_نيلوفر
ص۸۶

@baamanbekhaan
منظره‌ی ويرانی آدم‌ها غم‌انگيزترين منظره‌ی دنياست.
ببينی كسی مثل طاووس می‌رفته، حالا مرغ نحيفی است، پرش ريخته، ببينی كسی خود را ملكه‌ای می‌پنداشته و تو را بنده‌ی زرخريد، حالا منتظر گوشه‌ی چشمی است به او بكنی. ببينی...

#همنوايی_شبانه‌ی_اركستر_چوب‌ها
#رضا_قاسمی
#نشر_نيلوفر
ص۱۰۷

@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_کتاب 📚
هيچ صيادی، به‌وقتِ شكار، حضورِ خود را اعلام نمی‌كند. آن‌قدر به مرگ‌های متوالی، در فواصلِ منظمِ دم و بازدم، تن می‌دهد تا قربانی در ذره ذره‌ی هوای اطرافش بوی نيستیِ او را استشمام كند. خوب كه رگ‌هايش از لذت آسودگی كرخت شد وقتِ فرود آوردن ضربه است.
و من كه شكاری بودم كه از بدِ حادثه به قوانين تخطی‌ناپذيرِ صيد آگاه است، حالا، سكوت و نيستیِ شكارچی فقط می‌توانست مضطربم كند. می‌مُردم بی‌آنكه، دستِ‌كم، دمِ پيش از مرگ، رگ‌هايم از لذتِ آسودگی كرخت شود. چه زورِ سهمگينی! و چه شبی از آن سهماگين تر!


#همنوايی_شبانه‌ی_اركستر_چوب‌ها
#رضا_قاسمی
#نشر_نيلوفر
ص۱۱۶

@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_کتاب 📚
بيخود نيست بعضی‌ها راديو را به تلويزيون ترجيح می‌دهند. وقتی آدم فقط صدا را بشنود تخيلش حد و مرز نمی‌شناسد.

#همنوايی_شبانه‌ی_اركستر_چوب‌ها
#رضا_قاسمی
#نشر_نيلوفر
ص۱۴۷

@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_کتاب 📚
می‌گويند فراموشی دفاع طبيعیِ بدن است دربرابر رنج.
می‌گويند دردی كه نوزاد، هنگام عبور از آن دريچه‌ی تنگ، متحمل می‌شود چنان شديد است كه كودک ترجيح می‌دهد رنجِ زاده‌شدن را برای هميشه از ياد ببرد.

#همنوايی_شبانه‌ی_اركستر_چوب‌ها
#رضا_قاسمی
#نشر_نيلوفر
ص۱۵۰

@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_کتاب 📚
خدايا تو مرا از شرِ دوستانم حفظ كن خودم از پسِ دشمنانم بر می‌آيم.

#همنوايی_شبانه‌ی_اركستر_چوب‌ها
#رضا_قاسمی
#نشر_نيلوفر
ص۱۵۵

@baamanbekhaan