با من بخوان📚
180 subscribers
196 photos
1 video
1 file
130 links
🖊معرفی و برش‌هایی از متن کتاب
📚مطالعات شخصی
🎧موسیقی


📓با من در لذت خواندن کتاب‌ همراه شوید

https://t.me/baamanbekhaan

🆔 @baamanbekhaan

ارتباط با ادمین:
👩🏻‍💼 @Azi_Ram
Download Telegram
#برشی_از_متن_كتاب 📖

منشیکوف در باب تعداد زنان شاه (فتحعلی شاه) نوشته است که «به علت تغییرات دائمی حرمخانه نمی‌توان تعداد دقیق آنها را تعیین کرد. در حال حاضر، می‌شود شمارشان را هشتصد نفر برآورد کرد که دو سومشان عملاً همسران شاه تلقی می‌شوند.»
در سال‌های دهه‌ی ۱۸۳۰، بعضی از مسافران تعداد زنان شاه را هزار نفر ذکر کرده‌اند. در هشتادسالگی، تعداد بازماندگان او (پسر، دختر، نوه و نتیجه) به ۹۳۵ نفر رسید که برای شهری مثل تهران عددی قابل ملاحظه بود.
حرم بخش عمده‌ی ذخایر کشور را می‌بلعید.


#مرگ_وزیرمختار
#یوری_نیکلایویچ_تینیانوف
#مهدی_سحابی
#نشر_ماهی
ص۳۷۱


@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_كتاب 📖

در شرق، وقتی بزرگِ خانواده‌ای می‌میرد، بحثی درمی‌گیرد و همه از خود می‌پرسند: «تقصیر کیست؟» همیشه هم نتیجه می‌گیرند که تقصیر یا از پزشک است یا از عروس فرد درگذشته که در وقت نامناسبی به او آب خورانده است. اما هرگز به این نتیجه نمی‌رسند که تقصیر از زخم چرکینی است که بیمار را به کشتن داده است.


#مرگ_وزیرمختار
#یوری_نیکلایویچ_تینیانوف
#مهدی_سحابی
#نشر_ماهی
ص۳۸۰


@baamanbekhaan
Forwarded from اتچ بات
#گزیده‌ی_منتخب📚

از گزیده اشعار #سوختن_در_آب_غرق_شدن_در_آتش
نویسنده #چارلز_بوکوفسکی
#ترجمهٔ #پیمان_خاکسار
ناشر #چشمه

از موعظه‌گران بپرهیزید
از آنان که ادعای دانستن دارند بپرهیزید
از آنان که کتاب را بر زمین نمی‌گذارند بپرهیزید
حتی از آنان که از فقر بیزارند یا به آن افتخار می‌کنند بپرهیزید
از آنان که تملق‌تان می‌گویند بپرهیزید
چرا که در برابرش تملق می‌خواهند
از آن‌هایی که همه‌چیز را بازرسی می‌کنند بپرهیزید
آن‌ها از چیزهایی که نمی‌دانند وحشت دارند
از آنان بپرهیزید که به دنبال جمع‌های وفادار می‌گردند
چون خود به‌تنهایی هیچ‌اند
از زنان و مردان میانه‌حال بپرهیزید
از عشق‌شان بپرهیزید
عشق‌شان جست‌وجوی میان‌مایه به‌دنبال میان‌مایه است
ولی نبوغی در نفرت‌شان هست
آن‌قدر که تو را بکشند
که همه را بکشند



@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_كتاب 📖

زمان می‌گذرد و همه‌چیز عوض می‌شود. هیچ‌چیزی نیست که بشود از آن خوشوقت بود. بخت و اقبال به زنی می‌ماند که چهره‌اش پوشیده است.



#مرگ_وزیرمختار
#یوری_نیکلایویچ_تینیانوف
#مهدی_سحابی
#نشر_ماهی
ص۴۰۵

@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_كتاب 📖

چیزی در پیکرت نوسان می‌کند. لب‌هایت بسته است. فقط بدنت حرف می‌زند. بدنت سخنی می‌گوید که همه می‌شنوند، اما وانمود می‌کنند چیزی نشنیده‌اند.
این اثر شب است؟ نه، کار عشق است.
فکرهایت محو می‌شوند و از آنها جز ابهام و شادی چیزی به جا نمی‌ماند. به‌سادگی سخن می‌گویی، شوخی می‌کنی و کار می‌کنی. اما حقیقت این است که کس دیگری به جای تو سخن می‌گوید، شوخی می‌کند و کار می‌کند، کسی که پیشتر نام تو را بر خود داشت. همچنان‌که تو در سکوت به‌سر می‌بری، فکرت آزادانه به گشت‌وگذار می‌رود. صاحبخانه بیرون رفته است. این در بیست‌سالگی‌مان رخ می‌دهد. داستانی‌ است که بارها آن را گفته اند. عمر چنین عشقی یک یا دو سال است و نه بیشتر. داستان عشق مردی پخته، مردی پیر، را نیز می‌دانیم، مردی که اولین عشقش به خشم می‌ماند، به هوس گشودن دری بسته. چه باک اگر رهگذران به سخره‌اش می‌گیرند؟ چه باک اگر پیش از او بسیاری دیگر بر آستان این در پا نهاده‌اند؟ او به جانِ در می‌افتد. چنان‌که می‌گویند، گویی عشق پیری شبیه هوس لم‌دادن بر یک صندلی راحتی است، هوس نشستن در جایی گرم، وسوسه‌ی شست‌وشو با آب ولرم و خوردن میوه‌های شیرین.
عشق یک خواجه را نمی‌توان دریافت.



#مرگ_وزیرمختار
#یوری_نیکلایویچ_تینیانوف
#مهدی_سحابی
#نشر_ماهی
ص۴۳۰،۴۳۱


@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_كتاب 📖

هیچ کلمه‌ای وحشتناک‌تر از خیانت نیست. این کلمه یک کشور را همان‌گونه خوار می‌کند که مردی را که معشوقه‌اش یا دوستش به او خیانت کرده باشد.



#مرگ_وزیرمختار
#یوری_نیکلایویچ_تینیانوف
#مهدی_سحابی
#نشر_ماهی
ص۴۸۷


@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_كتاب 📖

وزیرمختار هنوز زنده بود.
یک کبابی شمیرانی دندان‌های جلویی‌اش را خُرد کرده بود. یکی دیگر با چکش به عینکش زد و یکی از شیشه‌های عینک به چشمش فرو رفت. کبابی سر او را بر چوبی کرد و بیرق تازه‌ی خود را به اهتزاز درآورد. سر وزیرمختار سبک‌تر از سبد گوشتی بود که او معمولاً به دوش می‌کشید.
وزیرمختار کافرْ مسئول جنگ‌ها، قحطی‌، ظلم حکام و محصول بد آن سال بود. اکنون، بر سر چوبدست، بر فراز کوچه‌ها می‌گذشت و از آن بالا با دندان‌های شکسته می‌خندید. کودکان با سنگ او را نشانه می‌گرفتند و به هدف می‌زدند.
وزیرمختار هنوز زنده بود.
دزدی دست راست او را، که حلقه‌ای بر آن می‌درخشید، با خود می‌برد. آن را محکم و دوستانه در تنها دست خود، که دست چپش بود می‌فشرد. گاهی به آن می‌نگریست و تأسف می‌خورد که چرا برهنه است و تکه‌ای پارچه‌ی زردوزی‌شده همراهش نیست. شاگرد چلنگری کلاه سه‌گوش او را بر سر گذاشته بود و کلاه گشاد تا روی گوش‌هایش پایین می‌آمد.


#مرگ_وزیرمختار
#یوری_نیکلایویچ_تینیانوف
#مهدی_سحابی
#نشر_ماهی
ص۵۲۱

@baamanbekhaan
ما را در اینستاگرام دنبال کنید☝️☝️☝️☝️
#آخرین_برش_از_متن_کتاب 📖

آری، او (گریبایدوف) می‌دانست، اما بااین‌همه اشتباه کرده بود. پس اگر می‌دانست... چرا؟ چرا رفته بود؟
قدرت... سرنوشت... نیاز به تغییر خویشتن...
موجی از سرما چهره‌اش را درنوردید.
«ما از حس کنجکاوی بی‌بهره‌ایم... مردی خارق‌العاده...»
شاید دکارتی بود بی‌هیچ نوشته‌ای؟ یا ناپلئونی بدون ارتش، بدون حتی یک جوخه.
به یاد آورد: «بارتان چیست؟»
«گریباید.»



#مرگ_وزیرمختار
#یوری_نیکلایویچ_تینیانوف
#مهدی_سحابی
#نشر_ماهی
ص۵۶۸

@baamanbekhaan
Forwarded from اتچ بات
📚📚📚

کتاب #مرگ_وزیرمختار از #یوری_نیکلایویچ_تینیانوف و ترجمهٔ بسیار خوب #مهدی_سحابی که توسط #نشر_ماهی منتشر شده است، در این کانال معرفی شد. با زدن بر روی هشتگ #فهرست_کتاب‌های_معرفی‌شده می‌توانید نظر شخصی من و حدود ۴۰ گزیدهٔ منتخب از این کتاب را مطالعه کنید.


📓با من در لذت خواندن کتاب‌ همراه شوید.
@baamanbekhaan
می‌توانید معرفی و نظر شخصی من را راجع به کتاب #بار_دیگر_شهری_که_دوست_می‌داشتم در سایت #کافه‌بوک بخوانید.
☝️☝️☝️☝️☝️
@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_كتاب 📖

میان بیگانگی و یگانگی هزار خانه است. آن‌کس که غریب نیست شاید که دوست نباشد. کسانی هستند که ما به ایشان سلام می‌گوییم و یا ایشان به ما. آنها با ما گِرد یک میز می‌نشینند، چای می‌خورند، می‌گویند و می‌خندند. «شما» را به «تو»، «تو» را به هیچ بدل می‌کنند. آنها می‌خواهند که تلقین‌کنندگانِ صمیمیت باشند. می‌نشینند تا بنایِ تو فرو بریزد. می‌نشینند تا روزِ اندوه بزرگ. آنگاه فرارسنده‌ی نجات‌بخش هستند. آنچه بخواهی برای تو می‌آورند، حتی اگر زبانِ تو آن را نخواسته باشد، و سوگند می‌خورند که در راه مِهر، مرگ چون نوشیدن یک فنجان چای سرد، کم‌رنج است. تو را نگین می‌کنند در میان حلقه‌ی گذشت‌هایشان. جامه‌هایشان را می‌فروشند تا برای روز تولدت دسته‌گلی بیاورند - و در دفتر یادبودهایشان خواهند نوشت. زمانی فداکاری‌ها و اندرزهایشان چون زورقی افسانه‌ای، ضربه‌های تند طوفان را تحمل می‌کند. آن طوفان که تو را _ پروانه‌های خشک‌شده و گل‌های لابه‌لای کتابت را _ در میان گرفته است. آنها به مرگ و روزنامه‌ها می‌اندیشند. بر فراز گردابی که تو و واپسین لحظه‌ها را در آن احساس می‌کنی، می‌چرخند و فریاد می‌زنند که من! من! من! من!



#بار_دیگر_شهری_که_دوست_می‌داشتم
#نادر_ابراهیمی
#نشر_روزبهان (چاپ سی‌وچهارم،۹۶)
ص۱۹


@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_كتاب 📖

عشق، جمع اعداد و ارقام نیست تا بتوان آن را به آزمایش گذاشت، باز آنها را زیر هم نوشت و باز آنها را جمع کرد. آنچه من می‌شنیدم آنچه می‌گفتند نبود. کلمات در فضا دگرگون می‌شد و آنچه به گوش من می‌ریخت با کُشنده‌ترین زهرها آلوده بود. در برابر من، زنان، مردان، کودکان و ابزارها سخن می‌گفتند. شهری مرا سنگسار می‌کرد.
مردمِ یک شهر مرا دشنام می‌دادند.
شهری که دوست می‌داشتم.
و مردمی که پیش از این ایشان را بارها ستوده بودم.



#بار_دیگر_شهری_که_دوست_می‌داشتم
#نادر_ابراهیمی
#نشر_روزبهان
ص۲۰


@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_كتاب 📖

در هر ضربتی انتظار یک سپاس‌گزاری نهفته است. سپاس‌گزاری هلیا! این باید فریبت بدهد. باید روی نوارِ ذهنی حماقتْ قدم گذاشت. باید لبخند زد و زانوها را کمی خم کرد؛ اما نه برای سگ‌ها. سگ‌ها خوب‌تر از آدم‌ها نوارِ حماقتشان را دریده‌اند. هاری حد تمرّد است، حدِ گسیختنِ نوارهاست...



#بار_دیگر_شهری_که_دوست_می‌داشتم
#نادر_ابراهیمی
#نشر_روزبهان (چاپ سی‌وچهارم،۹۶)
ص۳۱


@baamanbekhaan
Forwarded from اتچ بات
#شعر

«اشک واپسین»

به کویت با دل شاد آمدم با چشم تر رفتم
به دل امید درمان داشتم درمانده‌تر رفتم

تو کوته‌دستی‌ام می خواستی ورنه منِ مسکین
به راه عشق اگر از پا در افتادم به سر رفتم

نیامد دامن وصلت به دستم هر چه کوشیدم
ز کویت عاقبت با دامنی خونِ جگر رفتم

حریفان هر یک آوردند از سودای خود سودی
زیان‌آورده من بودم که دنبال هنر رفتم

ندانستم که تو‌ کی آمدی ای دوست کی رفتی
به من تا مژده آوردند، من از خود بِدَر رفتم

مرا آزردی و‌ گفتم که خواهم رفت از کویت
بلی رفتم ولی هر جا که رفتم دربدر رفتم

به پایت ریختم اشکی و رفتم، در گذر از من
از این ره بر نمی‌گردم که چون شمع سحَر رفتم

تو‌ رشک آفتابی کی به دست سایه می‌آیی
دریغا آخر از کوی تو با غم همسفر رفتم

تهران، ۳ آبان ۱۳۲۷

#سیاه‌مشق
#هوشنگ_ابتهاج
#نشر_امین‌دژ

@baamanbekhaan