با من بخوان📚
180 subscribers
196 photos
1 video
1 file
130 links
🖊معرفی و برش‌هایی از متن کتاب
📚مطالعات شخصی
🎧موسیقی


📓با من در لذت خواندن کتاب‌ همراه شوید

https://t.me/baamanbekhaan

🆔 @baamanbekhaan

ارتباط با ادمین:
👩🏻‍💼 @Azi_Ram
Download Telegram
-کنستانسیا چی فکر می‌کنی درباره‌ی مردی که یک روز صبح بیدار می‌شود و می‌بیند تبدیل به حشره‌ای شده و آن‌وقت در راه‌آهن اسپانیا هم کار می‌کند؟ (اشاره دارد به داستان مسخ نوشته‌ی کافکا) به‌نظر تو این به زیان ادبیات بود یا به سود راه‌آهن؟

-کنستانسیا فکر می‌کند و می‌گوید «قطارها سر وقت می‌رسیدند اما بدون مسافر.»


#کنستانسیا
#کارلوس_فوئنتس
#عبدالله_کوثری
#نشر_ماهی
ص۳۴،۳۵


@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_كتاب 📖

سالخوردگی به‌معنای چشم‌پوشیدن از برخی چیزهایی است که در جوانی دوست داشته‌ایم.


#کنستانسیا
#کارلوس_فوئنتس
#عبدالله_کوثری
#نشر_ماهی
ص۵۸


@baamanbekhaan
مطالعه هر چیزی را عوض می‌کند، هر چیزی را به سطح بالاتری از وجود و فراتر از روزمرگی ابلهانه می‌کشاند.


@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_كتاب 📖

زندگی زناشویی وقتی یک‌طرفه وادار به توضیح می‌شود، لطمه می‌خورد. آنکه می‌بخشد متهم می‌کند.


#کنستانسیا
#کارلوس_فوئنتس
#عبدالله_کوثری
#نشر_ماهی
ص۶۲

@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_كتاب 📖

آدم مُرده به جای خودش برنمی‌گردد، آدم مرده باید به همان زندگی‌ای که یک زمانی مال او بوده قناعت کند. آدم مرده با صدقه‌ی خاطره زندگی می‌کند. دکتر، آدم مرده در صورتی به جای خودش برمی‌گردد که زندگی را در جایی پیدا کند که بتواند...


#کنستانسیا
#کارلوس_فوئنتس
#عبدالله_کوثری
#نشر_ماهی
ص۷۲


@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_كتاب 📖

آخ، کارکردن با میرهولد، دکتر هال، با آدمی که هوش و شعور فوق‌العاده‌اش ما را با یک دنیای بهتر آشنا می‌کرد. یعنی به این دلیل کشتندش؟ بگویید ببینم، شما پزشک هستید، به همین دلیل بهترین آدم‌ها را کشتند یا سانسور کردند یا وادار به خودکشی کردندشان؟ به این دلیل که ما می‌توانیم به آن چیزی که آنها فقط ادعاش را دارند، برسیم، به این دلیل که اگر ما به آن برسیم، آنها دیگر قادر نیستند قولش را به کسی بدهند؟ راستی که سیاست چطور ته می‌کشد، تمام می‌شود و هنر چطور خودش را از نو می‌آفریند، این چیزی است که آنها نمی‌دانستند. یا شاید هم می‌دانستند و ازش می‌ترسیدند.


#کنستانسیا
#کارلوس_فوئنتس
#عبدالله_کوثری
#نشر_ماهی
ص۷۳


@baamanbekhaan
Forwarded from اتچ بات
فیلم به‌تصویرکشیدن رمان است. رمان هر بار که می‌خوانیمش زنده می‌شود. رمان گذشته‌ی خوانندگان مرده‌اش را در خود دارد و اکنونِ خوانندگان زنده‌اش را و آینده‌ی خوانندگانی را که خواهند آمد.


#کنستانسیا
#کارلوس_فوئنتس
#عبدالله_کوثری
#نشر_ماهی
ص۷۵
#برشی_از_متن_كتاب 📖

از دنیا تقلید نکنیم، بلکه دنیاهای جدیدی بسازیم که در دسترس همه باشد، منحصر‌به‌فرد و غیرتکراری، دنیایی درون دنیایی دیگر...

#کنستانسیا
#کارلوس_فوئنتس
#عبدالله_کوثری
#نشر_ماهی
ص۷۶


@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_كتاب 📖

با چه سماجتی از پذیرش سالخوردگی طفره می‌رویم و چیزی را که نه‌تنها اجتنا‌ب‌ناپذیر، بلکه آشکار هم هست، یکسر به کناری می‌رانیم. چقدر دروغ می‌بافیم تا چیزی را که دیگران به‌روشنی می‌بینند، انکار کنیم.



#کنستانسیا
#کارلوس_فوئنتس
#عبدالله_کوثری
#نشر_ماهی
ص۹۰


@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_كتاب 📖

فکر می‌کنم بهترین راه درمان زخم این است که بگوییم علتش چه بوده. البته همه با من موافق نیستند. بعضی عقیده دارند اگر حرف فاجعه را نزنیم دوباره به سراغمان نمی‌آید.


#کنستانسیا
#کارلوس_فوئنتس
#عبدالله_کوثری
#نشر_ماهی
ص۱۰۶

@baamanbekhaan
The Fish
Soheil Nafissi
🎧آهنگ ماهی (احمد شاملو)
با صدای سهیل نفیسی

@baamanbekhaan
(متن کامل شعر👇👇👇)

من فکر می‌کنم
هرگز نبوده قلب من
این‌گونه
گرم و سرخ:

احساس می‌کنم
در بدترین دقایق این شام مرگزای
چندین هزار چشمه‌ی خورشید
در دلم
می‌جوشد از یقین؛

احساس می‌کنم
در هر کنار و گوشه‌ی این شوره‌زار یأس
چندین هزار جنگل شاداب
ناگهان
می‌روید از زمین.


آه ای یقین گمشده، ای ماهی گریز
در برکه‌های آینه لغزیده تو به تو!
من آبگیر صافی‌ام، اینک! به سحر عشق؛
از برکه‌های آینه راهی به من بجو!

من فکر می‌کنم
هرگز نبوده
دست من
این‌سان بزرگ و شاد:

احساس می‌کنم
در چشم من
به آبشر اشک سرخگون
خورشید بی‌غروب سرودی کشد نفس؛

احساس می‌کنم
درهر رگم
به هر تپش قلب من
کنون
بیدار باش قافله‌ای میزند جرس،

آمد شبی برهنه‌ام از در
چو روح آب
در سینه‌اش دو متهی و در دستش آینه
گیسوی خیس او خزه بو، چون خزه به هم

من بانگ برکشیدم از آستان یأس:
«آه ای یقین یافته، بازت نمی‌نهم!»


#گزینه‌اشعار
#احمد_شاملو
#نشر_مروارید


@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_كتاب 📖

چهره‌اش به‌سوی گذشته برگشته. در آنجا که ما رشته‌ای از رویدادها می‌بینیم، او فاجعه‌ای واحد می‌بیند که یکسر ویرانی بر سر ویرانی می‌نهد و همه را پیش پای او تل‌انبار می‌کند. فرشته دوست می‌داشت بماند، مردگان را بیدار کند و آنچه را که خرد و خراب شده بود دوباره بسازد. اما طوفانی از بهشت پیش می‌تازد و این طوفان آن‌چنان در بال‌های فرشته افتاده که قادر نیست آنها را ببندد. این طوفان فرشته را به آینده‌ای می‌راند که پشت به آن کرده و در همان‌حال تل ویرانه‌ای که جلوِ اوست کم‌کم سر به آسمان می‌ساید. این طوفان چیزی است که ما پیشرفت می‌نامیم.


#کنستانسیا
#کارلوس_فوئنتس
#عبدالله_کوثری
#نشر_ماهی
ص۱۱۵


@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_كتاب 📖

ویرانه حقیقت را آشکار می‌کند چون چیزی است که بر جا می‌ماند؛ ویرانه استمرار تاریخ است.


#کنستانسیا
#کارلوس_فوئنتس
#عبدالله_کوثری
#نشر_ماهی
ص۱۱۷

@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_كتاب 📖

دور و برِ ما را معما گرفته و آن اندک چیزی که به یاری عقل می‌دانیم صرفاً استثنایی است در دنیایی سراسر معما. عقل ما را به حیرت می‌اندازد و حیرت‌کردن - درشگفت‌شدن- مثل شناوربودن در دریای پهناوری است که دوتادور جزیره‌ی منطق را گرفته - اینها را در این بلندی سیزده‌هزارپایی با خود می‌گویم. به یاد ویوین لی در آنا کارنینا می‌افتم، به یاد صحنه‌ی ساخته‌شده برای آخرین امپراتور پیسکاتور، که همسایه‌ی بازیگرم توصیف کرده بود، می‌افتم و حالا می‌فهمم که چرا هنر دقیق‌ترین (و ارزشمندترین) نماد زندگی است. هنر معمایی را پیش می‌کشد اما راه‌حل این معما خود معمای دیگری است.


#کنستانسیا
#کارلوس_فوئنتس
#عبدالله_کوثری
#نشر_ماهی
ص۱۱۸


@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_كتاب 📖

یک عده از مردم اسباب عذاب مردم دیگر شده‌اند. خوشبختی و کامیابی درست مثل منطق کمیابند؛ اساسی‌ترین تجربه‌ی بشری شکست و‌ نومیدی است.


#کنستانسیا
#کارلوس_فوئنتس
#عبدالله_کوثری
#نشر_ماهی
ص۱۱۸

@baamanbekhaan
#آخرین_برش_از_متن_کتاب 📖

دختری میان آفتابگردان‌های پژمرده در انتهای تابستان دراز کشیده و نسیمْ گیسوی سیاهش را به هم می‌ریزد و صدای پدر، عاشق، شوهر، پسر، به او‌ می‌گوید اینجا بمان، از نو زاده شو، ما را بگذار تا بمیریم اما تو باید زنده بمانی کنستانسیا، به‌نام ما زنده بمانی، مگذار قهر و غلبه‌ی تاریخ نابودت کند، ما را با خاطره‌ات حفظ کن، ما را چشمانت مُهر کن.



#کنستانسیا
#کارلوس_فوئنتس
#عبدالله_کوثری
#نشر_ماهی
ص۱۳۰


@baamanbekhaan
Forwarded from اتچ بات
#مطالعه_در_وقت_آزاد (داستان اول)

داستان کوتاه‌ِ ستوان گوستل
نویسنده: آرتور شنیتسلر

#آرتور_شنیتسلر
آرتور شنیتسلر در آغاز پزشک بود و بعدها به کار نویسندگی روی آورد. «ستوان گوستل» یکی از مشهورترین آثار این نویسندهٔ آلمانی و نمونهٔ برجسته‌ای از تک‌گویی درونی در ادبیات آلمانی به‌شمار می‌رود. مضمون آثار او ‌اغلب جدال زن و مرد در بازی عشق است.

#ستوان_گوستل
این یک داستان کوتاه دربارهٔ ستوان گوستل است که از دوستش کوپه‌تسکی بلیط کنسرتی دریافت می‌کند که خواهرش در آن خواننده است. ابتدا ستوان دعوت دوستش را رد می‌کند چون تمایل دارد با دوستش خانم اشتفی قرار ملاقات داشته باشد. هنگامی‌ که اشتفی دعوتش را رد می‌کند، به‌ناچار مجبور می‌شود به کنسرت برود. کنسرتی که در کمتر از دو ساعت زندگی ستوان را زیرورو می‌کند.
پس از اتمام کنسرت، با نانوایی که همیشه او را در کافه می‌دید بحث می‌کند و ماجرا از همین‌جا شروع می‌شود...

#از_متن_کتاب📖

-راستی که عجیب است: معمولاً زن‌ها جوان‌تر می‌مانند.

-بله، امروزه روز قانون‌شکن‌ها همه سوسیالیست‌اند! عجب جماعتی... بزرگ‌ترین آرزوشان این است که ارتش منحل شود، ولی دیگر فکر این را نمی‌کنند که اگر یک روز چینی‌ها بریزند سرشان، چه‌کسی باید به دادشان برسد. احمق‌های نادان! لازم است آدم گه‌گاهی به اینها ناز شستی نشان بدهد.

-یک ساعت پیش چه آدم خوشبختی بودم... سرنوشت این‌طور می‌خواست که کوپه‌تسکی آن بلیت را به من بدهد واز طرف دیگر اشتفی، این زن سربه‌هوا هم دعوتم را رد کند. راستی که زندگی به چه چیزها بسته است... بعدازظهر همه‌چیز خوب و خوش بود، اما حالا من مردی هستم از دست‌رفته و برایم جز خودکشی راه دیگری نمانده...

-کسی که شرفش را از دست داد، همه‌چیزش را از دست داده!

-آنها بالاخره یک‌طور یا مرگ من کنار می‌آیند. آدمیزاد همه‌چیز را فراموش می‌کند.

-افسر واقعی چه عازم دیدار باشد چه به کام مرگ برود، به‌هرحال نمی‌گذارد از طنین گام‌ها و حالت چهره‌اش به تب‌وتابش پی ببرند!

-انگار با نزدیک‌شدن مرگ آدم عقلش را از دست می‌دهد!

-زن‌ها توی خواب همه‌شان معصوم به‌نظر می‌رسند!

*****

عنوان: #مجموعه‌ی_نامرئی
(مجموعه‌ی ۴۵ داستان کوتاه از ۲۶ نویسنده‌ی آلمانی‌زبان)
ترجمه‌ی: #علی‌اصغر_حداد
ناشر: #نشر_ماهی
تعداد صفحات: ۴۹۶
چاپ ششم: بهار ۹۵


ص۴۹-۱۶