روزی از دوشیزه سالینیاک خواستم مکعبی را تصور کند. گفت «دارم میبینمش.» سپس خواستم نقطهای را در مرکز مکعب در نظر آورد. گفت «آوردم.» گفتم «حالا اگر از آن نقطه خطهای مستقیمی به گوشههای مکعب بکشید، مکعب به چند بخش تقسیم میشود؟» بیدرنگ پاسخ داد «به شش هرم که قاعدهٔ مربعشکل هر کدام یکی از سطوح مکعب و ارتفاع هر کدام نیمی از ضلع آن را تشکیل میدهد.»
پرسیدم «این درست، ولی چگونه و کجا اینها را میبینید؟»
گفت «در ذهنم، درست مثل شما.»
#از_چشم_نابینایان
#دنی_دیدرو
#اسکندر_آبادی
#نشر_ماهی
ص۷۸
@baamanbekhaan
پرسیدم «این درست، ولی چگونه و کجا اینها را میبینید؟»
گفت «در ذهنم، درست مثل شما.»
#از_چشم_نابینایان
#دنی_دیدرو
#اسکندر_آبادی
#نشر_ماهی
ص۷۸
@baamanbekhaan
#بخش_دوم📚
عنوان #سقوط_کوران
نویسنده #گرت_هوفمان
کودک میگوید «ولی اگه شما واقعاً کورین و من رو نمیبینین، پس چطور حرف که میزنم نگاهم میکنین؟»
«نگاهت میکنیم؟»
کودک میگوید «خب، البته یه وقتهایی هم نگاهتون کج میشه یا اصلاً میره به یه طرف دیگه.»
میگوییم «میبینی، فرشتهکوچولو؟ واسه اینکه تو رو نمیبینیم. ما اصلاً به تو نگاه نمیکنیم، خنگ خدا، فقط بهسمتی نگاه میکنیم که صدای تو ازش میآد.»
کودک به آن مرد میگوید «باشه، ولی هیچکدومشون کور نیستن.»
طرف میگوید «چرا، همهشون کورن، وگرنه نقاشیشون نمیکردن. یه شب تابستونی داغ که اینا زیرِ یه درخت گیلاس نشسته بودن، چند تا پرنده اومدن و روی شونههاشون نشستن و چشمهاشون رواز کاسه درآوردن.»
«چهجور پرندههایی؟»
طرف میگوید کلاغسیاه یا زاغ.
«اینا هم گذاشتن این بلا سرشون بیاد؟»
طرف میگوید «آخه همهچی یکهو اتفاق افتاد.»
کودک بهسمت ما برمیگردد و میپرسد « راست میگه؟»
سر تکان میدهیم و میگوییم درست است.
«خب، چرا چشمهاتون رو از کاسه درآوردن؟»
میگوییم «چون جوجههاشون رو کشته بودیم.»
«خب جرا جوجههاشون رو کشته بودین؟»
«واسه اینکه از سر وصداشون ذله شده بودیم. شایدم خیال میکردیم ذله شدیم.»
#از_چشم_نابینایان
نویسندگان #دنی_دیدرو #گرت_هوفمان #آندره_ژید
ترجمهٔ #اسکندر_آبادی
#نشر_ماهی
ص۸۸
@baamanbekhaan
عنوان #سقوط_کوران
نویسنده #گرت_هوفمان
کودک میگوید «ولی اگه شما واقعاً کورین و من رو نمیبینین، پس چطور حرف که میزنم نگاهم میکنین؟»
«نگاهت میکنیم؟»
کودک میگوید «خب، البته یه وقتهایی هم نگاهتون کج میشه یا اصلاً میره به یه طرف دیگه.»
میگوییم «میبینی، فرشتهکوچولو؟ واسه اینکه تو رو نمیبینیم. ما اصلاً به تو نگاه نمیکنیم، خنگ خدا، فقط بهسمتی نگاه میکنیم که صدای تو ازش میآد.»
کودک به آن مرد میگوید «باشه، ولی هیچکدومشون کور نیستن.»
طرف میگوید «چرا، همهشون کورن، وگرنه نقاشیشون نمیکردن. یه شب تابستونی داغ که اینا زیرِ یه درخت گیلاس نشسته بودن، چند تا پرنده اومدن و روی شونههاشون نشستن و چشمهاشون رواز کاسه درآوردن.»
«چهجور پرندههایی؟»
طرف میگوید کلاغسیاه یا زاغ.
«اینا هم گذاشتن این بلا سرشون بیاد؟»
طرف میگوید «آخه همهچی یکهو اتفاق افتاد.»
کودک بهسمت ما برمیگردد و میپرسد « راست میگه؟»
سر تکان میدهیم و میگوییم درست است.
«خب، چرا چشمهاتون رو از کاسه درآوردن؟»
میگوییم «چون جوجههاشون رو کشته بودیم.»
«خب جرا جوجههاشون رو کشته بودین؟»
«واسه اینکه از سر وصداشون ذله شده بودیم. شایدم خیال میکردیم ذله شدیم.»
#از_چشم_نابینایان
نویسندگان #دنی_دیدرو #گرت_هوفمان #آندره_ژید
ترجمهٔ #اسکندر_آبادی
#نشر_ماهی
ص۸۸
@baamanbekhaan
#بخش_دوم📚
عنوان #سقوط_کوران
نویسنده #گرت_هوفمان
آدم هرچه را که بخواهد و برایش جالب باشد میتواند ببیند، هرچند تمام جزئیات آنچه دیده یادش نیاید.
#از_چشم_نابینایان
نویسندگان #دنی_دیدرو #گرت_هوفمان #آندره_ژید
ترجمهٔ #اسکندر_آبادی
#نشر_ماهی
ص۱۱۲
@baamanbekhaan
عنوان #سقوط_کوران
نویسنده #گرت_هوفمان
آدم هرچه را که بخواهد و برایش جالب باشد میتواند ببیند، هرچند تمام جزئیات آنچه دیده یادش نیاید.
#از_چشم_نابینایان
نویسندگان #دنی_دیدرو #گرت_هوفمان #آندره_ژید
ترجمهٔ #اسکندر_آبادی
#نشر_ماهی
ص۱۱۲
@baamanbekhaan
#بخش_دوم📚
عنوان #سقوط_کوران
نویسنده #گرت_هوفمان
ما زیاد سگدو میزنیم، میخزیم و توی پروپای همدیگر میپیچیم، اما این کار به این معنی نیست که رقص هم بلدیم. تازه اگر هم میتوانستیم توی تاریکی، جایی که هیچکس ما را نمیبیند، روی زمین مخصوص خودمان برقصیم، اصلاً چرا باید این کار را میکردیم؟ گاه، برای استراحتدادن به پاها، بالا و پایین و اینسو و آنسو میپریم و پاهایمان را بالا میگیریم. مردم هم عوضی میبینند و داد میکشند «آهای! زود بیاین تماشا کنین. اینا دارن میرقصن.»
نخیر، ما هیچوقت نمیرقصیم.
#از_چشم_نابینایان
نویسندگان #دنی_دیدرو #گرت_هوفمان #آندره_ژید
ترجمهٔ #اسکندر_آبادی
#نشر_ماهی
ص۱۳۲
@baamanbekhaan
عنوان #سقوط_کوران
نویسنده #گرت_هوفمان
ما زیاد سگدو میزنیم، میخزیم و توی پروپای همدیگر میپیچیم، اما این کار به این معنی نیست که رقص هم بلدیم. تازه اگر هم میتوانستیم توی تاریکی، جایی که هیچکس ما را نمیبیند، روی زمین مخصوص خودمان برقصیم، اصلاً چرا باید این کار را میکردیم؟ گاه، برای استراحتدادن به پاها، بالا و پایین و اینسو و آنسو میپریم و پاهایمان را بالا میگیریم. مردم هم عوضی میبینند و داد میکشند «آهای! زود بیاین تماشا کنین. اینا دارن میرقصن.»
نخیر، ما هیچوقت نمیرقصیم.
#از_چشم_نابینایان
نویسندگان #دنی_دیدرو #گرت_هوفمان #آندره_ژید
ترجمهٔ #اسکندر_آبادی
#نشر_ماهی
ص۱۳۲
@baamanbekhaan
#بخش_دوم📚
عنوان #سقوط_کوران
نویسنده #گرت_هوفمان
«درد علامت خوبیه. نشون میده که آدم هنوز زندهست.»
#از_چشم_نابینایان
نویسندگان #دنی_دیدرو #گرت_هوفمان #آندره_ژید
ترجمهٔ #اسکندر_آبادی
#نشر_ماهی
ص۱۳۲
@baamanbekhaan
عنوان #سقوط_کوران
نویسنده #گرت_هوفمان
«درد علامت خوبیه. نشون میده که آدم هنوز زندهست.»
#از_چشم_نابینایان
نویسندگان #دنی_دیدرو #گرت_هوفمان #آندره_ژید
ترجمهٔ #اسکندر_آبادی
#نشر_ماهی
ص۱۳۲
@baamanbekhaan
#بخش_دوم📚
عنوان #سقوط_کوران
نویسنده #گرت_هوفمان
رنج ما سختترین درد جهان نیست. بیگمان جاهای دیگر درد و رنجهای سختتری هم هست. در ادوار گذشته هم دردهای دیگری بوده و در آینده هم دردهای دیگری پدید خواهد آمد. اما ما برای اینکه جلبتوجه کنیم، یکریز ناله و شکایت میکنیم.
#از_چشم_نابینایان
نویسندگان #دنی_دیدرو #گرت_هوفمان #آندره_ژید
ترجمهٔ #اسکندر_آبادی
#نشر_ماهی
ص۱۴۴
@baamanbekhaan
عنوان #سقوط_کوران
نویسنده #گرت_هوفمان
رنج ما سختترین درد جهان نیست. بیگمان جاهای دیگر درد و رنجهای سختتری هم هست. در ادوار گذشته هم دردهای دیگری بوده و در آینده هم دردهای دیگری پدید خواهد آمد. اما ما برای اینکه جلبتوجه کنیم، یکریز ناله و شکایت میکنیم.
#از_چشم_نابینایان
نویسندگان #دنی_دیدرو #گرت_هوفمان #آندره_ژید
ترجمهٔ #اسکندر_آبادی
#نشر_ماهی
ص۱۴۴
@baamanbekhaan
#بخش_دوم📚
عنوان #سقوط_کوران
نویسنده #گرت_هوفمان
اگه میدونستیم کورها چهجوری خواب میبینن، میشد خوابشون روهم بکشی.
#از_چشم_نابینایان
نویسندگان #دنی_دیدرو #گرت_هوفمان #آندره_ژید
ترجمهٔ #اسکندر_آبادی
#نشر_ماهی
ص۱۳۲
@baamanbekhaan
عنوان #سقوط_کوران
نویسنده #گرت_هوفمان
اگه میدونستیم کورها چهجوری خواب میبینن، میشد خوابشون روهم بکشی.
#از_چشم_نابینایان
نویسندگان #دنی_دیدرو #گرت_هوفمان #آندره_ژید
ترجمهٔ #اسکندر_آبادی
#نشر_ماهی
ص۱۳۲
@baamanbekhaan
#بخش_دوم📚
عنوان #سقوط_کوران
نویسنده #گرت_هوفمان
مردم و خصوصاً آدمهای عامی پرهیز دارن که بذارن کسی نقاشیشون رو بکشه. ممکنه این موضوع رو صریحاً نگن، اما خیلی راحت میشه فهمید. هر چی نباشه، اونا از بقیه صادقترن. میترسن که یه لحظهای خاص و البته تکرارناپذیر از سرگذشتشون ثبت بشه و ثابت بمونه، اونم وقتی خودشون آرومآروم از بین میرن. از این هم میترسن که نقاشی بعضی از ویژگیهاشون رو تصویر کنه و بعداً اونا رو از دست بدن. فکر میکنن نقاش ذاتشون رو بیرون میکشه و اون رو نقاشی میکنه و بعد فقط یه پوستهٔ خالی ازشون باقی میمونه. واسه همینه که اغلب تحمل دیدن تصویر خودشون رو ندارن.
#از_چشم_نابینایان
نویسندگان #دنی_دیدرو #گرت_هوفمان #آندره_ژید
ترجمهٔ #اسکندر_آبادی
#نشر_ماهی
ص۱۳۲
@baamanbekhaan
عنوان #سقوط_کوران
نویسنده #گرت_هوفمان
مردم و خصوصاً آدمهای عامی پرهیز دارن که بذارن کسی نقاشیشون رو بکشه. ممکنه این موضوع رو صریحاً نگن، اما خیلی راحت میشه فهمید. هر چی نباشه، اونا از بقیه صادقترن. میترسن که یه لحظهای خاص و البته تکرارناپذیر از سرگذشتشون ثبت بشه و ثابت بمونه، اونم وقتی خودشون آرومآروم از بین میرن. از این هم میترسن که نقاشی بعضی از ویژگیهاشون رو تصویر کنه و بعداً اونا رو از دست بدن. فکر میکنن نقاش ذاتشون رو بیرون میکشه و اون رو نقاشی میکنه و بعد فقط یه پوستهٔ خالی ازشون باقی میمونه. واسه همینه که اغلب تحمل دیدن تصویر خودشون رو ندارن.
#از_چشم_نابینایان
نویسندگان #دنی_دیدرو #گرت_هوفمان #آندره_ژید
ترجمهٔ #اسکندر_آبادی
#نشر_ماهی
ص۱۳۲
@baamanbekhaan
#مطالعهی_گروهی (نوبت دوم)
#سمفونی_پاستورال
#آندره_ژید
بهراستی چقدر کارها آسان میشد اگر انسانها بسیاری از سهلانگاریهای خود را به نام دوراندیشی و خیرخواهی توجیه نمیکردند. چهبسا از کودکی ما را از کارهایی که شوق انجامشان را داشتیم منع کردند، تنها به این بهانه که از پسِ آن کارها برنمیآییم.
عنوان #از_چشم_نابینایان
نویسندگان #دنی_دیدرو #گرت_هوفمان #آندره_ژید
ترجمهٔ #اسکندر_آبادی
#نشر_ماهی
ص۱۹۴
@baamanbekhaan
#سمفونی_پاستورال
#آندره_ژید
بهراستی چقدر کارها آسان میشد اگر انسانها بسیاری از سهلانگاریهای خود را به نام دوراندیشی و خیرخواهی توجیه نمیکردند. چهبسا از کودکی ما را از کارهایی که شوق انجامشان را داشتیم منع کردند، تنها به این بهانه که از پسِ آن کارها برنمیآییم.
عنوان #از_چشم_نابینایان
نویسندگان #دنی_دیدرو #گرت_هوفمان #آندره_ژید
ترجمهٔ #اسکندر_آبادی
#نشر_ماهی
ص۱۹۴
@baamanbekhaan
#مطالعهی_گروهی (نوبت دوم)
#سمفونی_پاستورال
#آندره_ژید
اغلب تجربه کردهام که درک تمثیل «برهی گمشده» کار آسانی نیست، حتی برای آنها که به مسلک مسیح ایمانی استوار دارند. بهسختی میتوان باور کرد که گاه تنها یک گوسفند از نظر شبان مهمتر از تمام گله باشد. شاید اگر همان مؤمنان جرئت داشتند، حرف دل خود را آشکارا بیان میکردند و این کلام سرشار از رأفت و رحمت بیکران پروردگار را عین بیدادگری میدانستند: «اگر کسی را صد گوسفند باشد و یکی از آنها گم شود، آیا آن نود و نُه را به کوهسار نمیگذارد و به جستوجوی آن گمشده نمیرود؟»
عنوان #از_چشم_نابینایان
نویسندگان #دنی_دیدرو #گرت_هوفمان #آندره_ژید
ترجمهٔ #اسکندر_آبادی
#نشر_ماهی
ص۲۰۴
@baamanbekhaan
#سمفونی_پاستورال
#آندره_ژید
اغلب تجربه کردهام که درک تمثیل «برهی گمشده» کار آسانی نیست، حتی برای آنها که به مسلک مسیح ایمانی استوار دارند. بهسختی میتوان باور کرد که گاه تنها یک گوسفند از نظر شبان مهمتر از تمام گله باشد. شاید اگر همان مؤمنان جرئت داشتند، حرف دل خود را آشکارا بیان میکردند و این کلام سرشار از رأفت و رحمت بیکران پروردگار را عین بیدادگری میدانستند: «اگر کسی را صد گوسفند باشد و یکی از آنها گم شود، آیا آن نود و نُه را به کوهسار نمیگذارد و به جستوجوی آن گمشده نمیرود؟»
عنوان #از_چشم_نابینایان
نویسندگان #دنی_دیدرو #گرت_هوفمان #آندره_ژید
ترجمهٔ #اسکندر_آبادی
#نشر_ماهی
ص۲۰۴
@baamanbekhaan