#برشی_از_متن_كتاب 📖
تا امروز با عشق به انسان و با آرزوی بهروزی آدمی و زندگی آدمی کار و زندگی کردهام. اما در واقعیت هر روز و هر لحظه احساس میکنم، میبینم و تجربه میکنم که آدمها یکبهیکشان جز به خودشان و منافع خودشان فکر نمیکنند و قدم برنمیدارند. این طبیعیترین کاریست که افراد انجام میدهند؛ اما... آیا من مشنگ نیستم؟ میگویم مردم عادی طبیعیترین کار، یعنی حرکت در جهت منافع شخصیشان را دارند، اما ارباب فرهنگ و فضیلت چه؟
#نون_نوشتن
#محمود_دولتآبادی
#نشر_چشمه
ص۱۴۸
@baamanbekhaan
تا امروز با عشق به انسان و با آرزوی بهروزی آدمی و زندگی آدمی کار و زندگی کردهام. اما در واقعیت هر روز و هر لحظه احساس میکنم، میبینم و تجربه میکنم که آدمها یکبهیکشان جز به خودشان و منافع خودشان فکر نمیکنند و قدم برنمیدارند. این طبیعیترین کاریست که افراد انجام میدهند؛ اما... آیا من مشنگ نیستم؟ میگویم مردم عادی طبیعیترین کار، یعنی حرکت در جهت منافع شخصیشان را دارند، اما ارباب فرهنگ و فضیلت چه؟
#نون_نوشتن
#محمود_دولتآبادی
#نشر_چشمه
ص۱۴۸
@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_كتاب 📖
واقعاً که در عجب دنیای بیاخلاق و بیهویتی گرفتار آمدهام. دنیایی که دیگران نهفقط هیچ یاریای به انسان نمیرسانند بلکه گیر منافع هر کدامشان که بیفتی سرت را میتراشند و در همان حال اکثریت مردم که دستی از دور بر آتش دارند و برخوردار از حسن نیت هم هستند، نمیخواهند ذرهای از سطح توقع خود کم کنند! واقعاً که چقدر باید ظرفیت داشته باشم؟
#نون_نوشتن
#محمود_دولتآبادی
#نشر_چشمه
ص۱۵۱
@baamanbekhaan
واقعاً که در عجب دنیای بیاخلاق و بیهویتی گرفتار آمدهام. دنیایی که دیگران نهفقط هیچ یاریای به انسان نمیرسانند بلکه گیر منافع هر کدامشان که بیفتی سرت را میتراشند و در همان حال اکثریت مردم که دستی از دور بر آتش دارند و برخوردار از حسن نیت هم هستند، نمیخواهند ذرهای از سطح توقع خود کم کنند! واقعاً که چقدر باید ظرفیت داشته باشم؟
#نون_نوشتن
#محمود_دولتآبادی
#نشر_چشمه
ص۱۵۱
@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_كتاب 📖
چقدر احساس تنهایی میکنم، چه اندوهِ کهنهای مگر در من وجود دارد، و از چهچیز خوشحال توانم شد؟ چه اتفاقی خواهد توانست از صمیم قلب شادم کند؛ حتی برای یک لحظه؟ خودم هم نمیدانم. جامعه چه خواهد شد؟ این کشور چه خواهد شد؟ چقدر بوی نیستی میآید، - حتی از همین رمان روزگار سپریشده... که نوشته و مینویسم! چقدر بوی نیستی و صدای نیستی میآید. چقدر میارزد این بودن سپنجی که دیگران را بهخاطرش نیست میکنند؟
#نون_نوشتن
#محمود_دولتآبادی
#نشر_چشمه
ص۱۵۲
@baamanbekhaan
چقدر احساس تنهایی میکنم، چه اندوهِ کهنهای مگر در من وجود دارد، و از چهچیز خوشحال توانم شد؟ چه اتفاقی خواهد توانست از صمیم قلب شادم کند؛ حتی برای یک لحظه؟ خودم هم نمیدانم. جامعه چه خواهد شد؟ این کشور چه خواهد شد؟ چقدر بوی نیستی میآید، - حتی از همین رمان روزگار سپریشده... که نوشته و مینویسم! چقدر بوی نیستی و صدای نیستی میآید. چقدر میارزد این بودن سپنجی که دیگران را بهخاطرش نیست میکنند؟
#نون_نوشتن
#محمود_دولتآبادی
#نشر_چشمه
ص۱۵۲
@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_كتاب 📖
با دریغ باید گفت که مردم پذیرفتهاند تا دیگران دربارهی سرنوشتشان تصمیم بگیرند و همچنان منتظر تصمیماتی هستند که امیدوارند دربارهشان گرفته شود. این خیلی بد است؛ خیلی بد است که یک ملت بپذیرد هیچ نقشی در تعیین سرنوشت خود نمیتواند داشته باشد. پذیرفتن حالت انفعالی صِرف برای یک ملت مثل زهر او را مسموم میکند.
#نون_نوشتن
#محمود_دولتآبادی
#نشر_چشمه
ص۱۵۵
@baamanbekhaan
با دریغ باید گفت که مردم پذیرفتهاند تا دیگران دربارهی سرنوشتشان تصمیم بگیرند و همچنان منتظر تصمیماتی هستند که امیدوارند دربارهشان گرفته شود. این خیلی بد است؛ خیلی بد است که یک ملت بپذیرد هیچ نقشی در تعیین سرنوشت خود نمیتواند داشته باشد. پذیرفتن حالت انفعالی صِرف برای یک ملت مثل زهر او را مسموم میکند.
#نون_نوشتن
#محمود_دولتآبادی
#نشر_چشمه
ص۱۵۵
@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_كتاب 📖
در کشورهایی که جامعه و طبقات آن قانونمند هستند، پایان هر جنگی پیشدرآمدیست بر یک تغییر اصولی. اما در کشور ما، از آنجا که جامعه و طبقات اجتماعی فاقد کلاس مخصوصبهخود هستند، از آنجا که همواره همهی عناصر زیر فشار و تهدید و ارعاب اقتصاد - تکقطبی و البته دولتی قرار دارند، مسائل و معضلات هم راه برونرفت منطقی خود را نمییابند و درنتیجه، فشارها به درونِ فردفرد مردم فشرده و متراک میشود تا تبدیل شود به مواد و مصالح آنارشی و هرجومرج و انفجارهای اجتماعی تا به بهانهی آن و بهجایش سرکوب و اختناق تحکیم یابد.
#نون_نوشتن
#محمود_دولتآبادی
#نشر_چشمه
ص۱۵۹
@baamanbekhaan
در کشورهایی که جامعه و طبقات آن قانونمند هستند، پایان هر جنگی پیشدرآمدیست بر یک تغییر اصولی. اما در کشور ما، از آنجا که جامعه و طبقات اجتماعی فاقد کلاس مخصوصبهخود هستند، از آنجا که همواره همهی عناصر زیر فشار و تهدید و ارعاب اقتصاد - تکقطبی و البته دولتی قرار دارند، مسائل و معضلات هم راه برونرفت منطقی خود را نمییابند و درنتیجه، فشارها به درونِ فردفرد مردم فشرده و متراک میشود تا تبدیل شود به مواد و مصالح آنارشی و هرجومرج و انفجارهای اجتماعی تا به بهانهی آن و بهجایش سرکوب و اختناق تحکیم یابد.
#نون_نوشتن
#محمود_دولتآبادی
#نشر_چشمه
ص۱۵۹
@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_كتاب 📖
مردم ما در طول مدت اخیر، دچار پریشانیِ روحی شدهاند بهگونهای که انگار دارند راه زوال اخلاقی را میپیمایند. میبینم و آنبهآن تجربه میکنم که اینان به هیچ ارزش و به هیچ هنجاری پابند نیستند، و البته درک میکنم این نوعی واکنش طبیعی آنهاست در مقابل جزمیتی که در باورهای خود داشتند، و این بیاعتبارشمردن بیشتر معیارها و ارزشها از جانب ایشان، ناشی از فروریختن باورهایشان است؛ اما چنین ادراکی نتیجه را تغییر نمیدهد. واقعاً بدبینانه خواهد بود اگر بگوییم ساخت این جامعه تا مفاصل و اجزای خود میرود دچار تباهی بشود و آنچه در مقام روحیه در یکایک افراد نضج گرفته و رشد کرده است، دو وجهِ یک خصیصه است: بغض و میل دیوانهوارِ به داشتن و بیشترداشتن و پامالکردن و گذر از هرچه وهرکس که مقدور باشد.
#نون_نوشتن
#محمود_دولتآبادی
#نشر_چشمه
ص۱۶۸
@baamanbekhaan
مردم ما در طول مدت اخیر، دچار پریشانیِ روحی شدهاند بهگونهای که انگار دارند راه زوال اخلاقی را میپیمایند. میبینم و آنبهآن تجربه میکنم که اینان به هیچ ارزش و به هیچ هنجاری پابند نیستند، و البته درک میکنم این نوعی واکنش طبیعی آنهاست در مقابل جزمیتی که در باورهای خود داشتند، و این بیاعتبارشمردن بیشتر معیارها و ارزشها از جانب ایشان، ناشی از فروریختن باورهایشان است؛ اما چنین ادراکی نتیجه را تغییر نمیدهد. واقعاً بدبینانه خواهد بود اگر بگوییم ساخت این جامعه تا مفاصل و اجزای خود میرود دچار تباهی بشود و آنچه در مقام روحیه در یکایک افراد نضج گرفته و رشد کرده است، دو وجهِ یک خصیصه است: بغض و میل دیوانهوارِ به داشتن و بیشترداشتن و پامالکردن و گذر از هرچه وهرکس که مقدور باشد.
#نون_نوشتن
#محمود_دولتآبادی
#نشر_چشمه
ص۱۶۸
@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_کتاب 📖
میخواستم دربارهی مرگ بگویم. هیچچیز تازهای نیست. یک حتمیّت است، یک وقوع حتمی. شاملو هم بارها این جمله را بر زبان آورده است که «زندگی شخص یک اتفاق ساده است و مرگ یک حتمیّت!» یقین. تجربههایی دارم. از این گذشته، در فصولی از کلیدر هم در جوانی به ادراک آن رسیده و بدان پرداختهام. «مرگ از تو میزاید، مرگ با تو میزاید، با تو میروید...» و مفاهیمی از این دست.
#نون_نوشتن
#محمود_دولتآبادی
#نشر_چشمه
ص۱۷۴
@baamanbekhaan
میخواستم دربارهی مرگ بگویم. هیچچیز تازهای نیست. یک حتمیّت است، یک وقوع حتمی. شاملو هم بارها این جمله را بر زبان آورده است که «زندگی شخص یک اتفاق ساده است و مرگ یک حتمیّت!» یقین. تجربههایی دارم. از این گذشته، در فصولی از کلیدر هم در جوانی به ادراک آن رسیده و بدان پرداختهام. «مرگ از تو میزاید، مرگ با تو میزاید، با تو میروید...» و مفاهیمی از این دست.
#نون_نوشتن
#محمود_دولتآبادی
#نشر_چشمه
ص۱۷۴
@baamanbekhaan
«گذر زمان میتواند آدمی را تا حد یک کودک حساس و نازک کرده باشد.»
#نون_نوشتن
#محمود_دولتآبادی
#نشر_چشمه
ص۱۷۶
@baamanbekhaan
#نون_نوشتن
#محمود_دولتآبادی
#نشر_چشمه
ص۱۷۶
@baamanbekhaan
مطالعه هر چیزی را عوض میکند، هر چیزی را به سطح بالاتری از وجود و فراتر از روزمرگی ابلهانه میکشاند.
#کنستانسیا
#کارلوس_فوئنتس
#عبدالله_کوثری
https://t.me/baamanbekhaan
#کنستانسیا
#کارلوس_فوئنتس
#عبدالله_کوثری
https://t.me/baamanbekhaan
#برشی_از_متن_كتاب📖
در جامعهی ما یک تغییر عجیب رخ داده است که اثرات و نشانههای آن را در فردبهفرد مردم میتوان مشاهده کرد و آنچه را اکنون میبینیم چیزی جز بازتاب تأثیرات همین دگرگونی نیست. اما اینجا یک نکتهی ظریف را نباید نادیده گرفت و آن توجه به این سؤال است که: آیا دگرگونی شرایط، خصلتهای جدیدی پدید آورده است یا این خصائل در نهفت مردم ما وجود داشته و در شرایط تازه، بروزی تازه یافته است؟ نه؛ خصلتها تازه نیستند، حادث نشدهاند و اتفاقاً بسیار هم قدیماند. دزدی، ارتشاء، مفتخواری، تنبلی، فقدان حس مسئولیت، کلاهگذاری، فرومایگی و دونمایگی، نوکربابی، میل به تهاجم به حقوق دیگری، فقدان حس مسئولیت اجتماعی، ندانستن و نشناختن جای خود در مناسبات اجتماعی، گرایش به تلقی یکشبه ره صدسالهرفتن، حقد و حسد، نفی دیگری به استنباط اثبات خود، خواریپذیری تا حد یک سگ در مقابل قبلهی قدرت، چشمبستن بر ستمی که روا بر دیگری میشود و شانهخالیکردن از زیر بار احتمال خطر، کلاه خود را دودستی چسبیدن، دروغگفتن، ریاکردن و در همهحال جانب قدرت را گرفتن و لازم و غیرلازم آب به آسیاب ستمگر ریختن، چشمها را به روی حقیقت بستن، زشتی را ستودن و نیکی را خوارشمردن... اینهمه اصلاً حادث نیست، بل به طول عمر آدمیزاد، قدیم است و جزءجزئش در نهفت ما مردم وجود داشته که در این دوره، به شگون موجهشمردنِ «ریا» بروز عام یافته است. ریا و تقیّه، بهخصوص وقتی انسان از باورهای نیکِ خود، از باورهای وجدانیاش جدا افتاده و فاصله گرفته باشد، همان بار میآورد که بار آورده است.
#نون_نوشتن
#محمود_دولتآبادی
#نشر_چشمه
ص۱۸۱
@baamanbekhaan
در جامعهی ما یک تغییر عجیب رخ داده است که اثرات و نشانههای آن را در فردبهفرد مردم میتوان مشاهده کرد و آنچه را اکنون میبینیم چیزی جز بازتاب تأثیرات همین دگرگونی نیست. اما اینجا یک نکتهی ظریف را نباید نادیده گرفت و آن توجه به این سؤال است که: آیا دگرگونی شرایط، خصلتهای جدیدی پدید آورده است یا این خصائل در نهفت مردم ما وجود داشته و در شرایط تازه، بروزی تازه یافته است؟ نه؛ خصلتها تازه نیستند، حادث نشدهاند و اتفاقاً بسیار هم قدیماند. دزدی، ارتشاء، مفتخواری، تنبلی، فقدان حس مسئولیت، کلاهگذاری، فرومایگی و دونمایگی، نوکربابی، میل به تهاجم به حقوق دیگری، فقدان حس مسئولیت اجتماعی، ندانستن و نشناختن جای خود در مناسبات اجتماعی، گرایش به تلقی یکشبه ره صدسالهرفتن، حقد و حسد، نفی دیگری به استنباط اثبات خود، خواریپذیری تا حد یک سگ در مقابل قبلهی قدرت، چشمبستن بر ستمی که روا بر دیگری میشود و شانهخالیکردن از زیر بار احتمال خطر، کلاه خود را دودستی چسبیدن، دروغگفتن، ریاکردن و در همهحال جانب قدرت را گرفتن و لازم و غیرلازم آب به آسیاب ستمگر ریختن، چشمها را به روی حقیقت بستن، زشتی را ستودن و نیکی را خوارشمردن... اینهمه اصلاً حادث نیست، بل به طول عمر آدمیزاد، قدیم است و جزءجزئش در نهفت ما مردم وجود داشته که در این دوره، به شگون موجهشمردنِ «ریا» بروز عام یافته است. ریا و تقیّه، بهخصوص وقتی انسان از باورهای نیکِ خود، از باورهای وجدانیاش جدا افتاده و فاصله گرفته باشد، همان بار میآورد که بار آورده است.
#نون_نوشتن
#محمود_دولتآبادی
#نشر_چشمه
ص۱۸۱
@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_كتاب 📖
در نظم و نظامهای جاافتادهی اجتماعیِ وابسته به هر دوره، مردمان دارای صفات و خصایص جاافتادهای هستند که ترکیبی از نیک و بد و میانهی ایندو است؛ خصایصی عمیقاً تحت تأثیر مناسبات و شرایط اجتماعی - اقلیمی خودشان؛ و بشر به نیازِ بودگاریاش تعادلی را فرایند میکند تا زندگانیاش ممکن باشد. اما وقتی نظم و نظام قدیم درهم شکسته و ویران شد تا نظم و نظام تازهای جای آن را بگیرد، شرارت غالب میشود و تا حد توان اوج میگیرد و در چنین شرایطی، بیحدی، حد و بیحسابی، حساب انگاشته میشود؛ چون معیار، معیارِ محک به غارت رفته است و داد به بیداد جای عوض کرده. در عرصهی چنین آشوبیست که تمام انباشت ذخایر شرارت آدمی بروز مییابد تا بهکار گرفته شود؛ اکنون آن سگ هار قلاده گسسته است.
#نون_نوشتن
#محمود_دولتآبادی
#نشر_چشمه
ص۱۸۱
@baamanbekhaan
در نظم و نظامهای جاافتادهی اجتماعیِ وابسته به هر دوره، مردمان دارای صفات و خصایص جاافتادهای هستند که ترکیبی از نیک و بد و میانهی ایندو است؛ خصایصی عمیقاً تحت تأثیر مناسبات و شرایط اجتماعی - اقلیمی خودشان؛ و بشر به نیازِ بودگاریاش تعادلی را فرایند میکند تا زندگانیاش ممکن باشد. اما وقتی نظم و نظام قدیم درهم شکسته و ویران شد تا نظم و نظام تازهای جای آن را بگیرد، شرارت غالب میشود و تا حد توان اوج میگیرد و در چنین شرایطی، بیحدی، حد و بیحسابی، حساب انگاشته میشود؛ چون معیار، معیارِ محک به غارت رفته است و داد به بیداد جای عوض کرده. در عرصهی چنین آشوبیست که تمام انباشت ذخایر شرارت آدمی بروز مییابد تا بهکار گرفته شود؛ اکنون آن سگ هار قلاده گسسته است.
#نون_نوشتن
#محمود_دولتآبادی
#نشر_چشمه
ص۱۸۱
@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_كتاب 📖
برکشیدن فرومایگان و فروپاشاندن و خوارداشتن فرزانگان یک طریق و شیوهی قدیمی سلطه است. تقویت بُخل و حسد مردم نسبت به یکدیگر، یعنی ایجاد زمینهی کینه و ستیز مردم نسبت به هم، موفقترین روش برای برقراری سلطهی بیگانه است و ملت ما تجربهی مقهور واقع شدن کم نداشته است.
#نون_نوشتن
#محمود_دولتآبادی
#نشر_چشمه
ص۱۹۵
@baamanbekhaan
برکشیدن فرومایگان و فروپاشاندن و خوارداشتن فرزانگان یک طریق و شیوهی قدیمی سلطه است. تقویت بُخل و حسد مردم نسبت به یکدیگر، یعنی ایجاد زمینهی کینه و ستیز مردم نسبت به هم، موفقترین روش برای برقراری سلطهی بیگانه است و ملت ما تجربهی مقهور واقع شدن کم نداشته است.
#نون_نوشتن
#محمود_دولتآبادی
#نشر_چشمه
ص۱۹۵
@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_كتاب 📖
برای آدمیزادبودن نمیتوانی همیشه تنها بهسر بری؛ چون بهدرستی درک شده است که انسان به اعتبار اجتماعیت خود انسان تواند بود و فردیّت تواند داشت. و چه توان کرد در این باتلاق درماندگی؟! انسان من کجاست؟ نه خدای مرا باقی گذاشتند تا دل به او آرام بدارم، و نه انسان را به قرار وانهادند تا به آن امید ببندم. اکنون من چه کنم در این باتلاق درماندگی، در معرض چشمان وقیح و دهانهای حریص و زبانهای دروغ و چهرههای ریا و دستانِ سرقت و پاهای بیزمین؟ اکنون چه توان کرد؟
#نون_نوشتن
#محمود_دولتآبادی
#نشر_چشمه
ص۱۸۳
@baamanbekhaan
برای آدمیزادبودن نمیتوانی همیشه تنها بهسر بری؛ چون بهدرستی درک شده است که انسان به اعتبار اجتماعیت خود انسان تواند بود و فردیّت تواند داشت. و چه توان کرد در این باتلاق درماندگی؟! انسان من کجاست؟ نه خدای مرا باقی گذاشتند تا دل به او آرام بدارم، و نه انسان را به قرار وانهادند تا به آن امید ببندم. اکنون من چه کنم در این باتلاق درماندگی، در معرض چشمان وقیح و دهانهای حریص و زبانهای دروغ و چهرههای ریا و دستانِ سرقت و پاهای بیزمین؟ اکنون چه توان کرد؟
#نون_نوشتن
#محمود_دولتآبادی
#نشر_چشمه
ص۱۸۳
@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_كتاب 📖
شاید اگر درگیر و دچار نوشتن «روزگار سپریشدهٔ مردم سالخورده» نمیشدم، روزگار مرا درمینوشت.
#نون_نوشتن
#محمود_دولتآبادی
#نشر_چشمه
ص۱۹۰
@baamanbekhaan
شاید اگر درگیر و دچار نوشتن «روزگار سپریشدهٔ مردم سالخورده» نمیشدم، روزگار مرا درمینوشت.
#نون_نوشتن
#محمود_دولتآبادی
#نشر_چشمه
ص۱۹۰
@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_كتاب 📖
بُخل اساس و بُنهی رفتاری - روانی ما مردم است؛ بیماری مهلکی که من از دوران کودکی خود در یکایک افراد، در مناسبتهای مختلف تشخیص دادهام و ازآنپس نیز تا کنون، در هر مرحلهای از زندگی خود مشاهده و تجربه کردهام.
#نون_نوشتن
#محمود_دولتآبادی
#نشر_چشمه
ص۱۹۴
@baamanbekhaan
بُخل اساس و بُنهی رفتاری - روانی ما مردم است؛ بیماری مهلکی که من از دوران کودکی خود در یکایک افراد، در مناسبتهای مختلف تشخیص دادهام و ازآنپس نیز تا کنون، در هر مرحلهای از زندگی خود مشاهده و تجربه کردهام.
#نون_نوشتن
#محمود_دولتآبادی
#نشر_چشمه
ص۱۹۴
@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_كتاب 📖
در نوجوانی میپنداشتم بُخل دادهی مستقیم فقر است، آن هم در اقلیمی پر از خسّت طبیعت، در اقلیم باد و آفتاب و شن؛ اما چون به شهرها درآمدم آن را در هر کس و هر کجای و هر مناسبت دیدم. پس این خصیصهی سمج از کجا آمده است که مردم از شادی و بالندگی و شایستگی «دیگری - دیگران» دچار بغض و دئانتِ رنجوری میشوند؟
#نون_نوشتن
#محمود_دولتآبادی
#نشر_چشمه
ص۱۹۵
@baamanbekhaan
در نوجوانی میپنداشتم بُخل دادهی مستقیم فقر است، آن هم در اقلیمی پر از خسّت طبیعت، در اقلیم باد و آفتاب و شن؛ اما چون به شهرها درآمدم آن را در هر کس و هر کجای و هر مناسبت دیدم. پس این خصیصهی سمج از کجا آمده است که مردم از شادی و بالندگی و شایستگی «دیگری - دیگران» دچار بغض و دئانتِ رنجوری میشوند؟
#نون_نوشتن
#محمود_دولتآبادی
#نشر_چشمه
ص۱۹۵
@baamanbekhaan
#آخرین_برش_از_متن_کتاب 📖
دیرزمانی است واقف شدهام به این نکتهی ساده که متأسفانه تاریخ معاصر سرزمین ما ایران، گویا بیش از یک سوء تفاهم نبوده است! دیگر چه لزومی دارد دربارهی تاریخچهی کانون نویسندگان چیزی بنویسم؟ باشد تا دیگران اگر لازم دیدند بنویسند، آن هم با اسناد و مدارک.
#نون_نوشتن
#محمود_دولتآبادی
#نشر_چشمه
ص۲۱۶
@baamanbekhaan
دیرزمانی است واقف شدهام به این نکتهی ساده که متأسفانه تاریخ معاصر سرزمین ما ایران، گویا بیش از یک سوء تفاهم نبوده است! دیگر چه لزومی دارد دربارهی تاریخچهی کانون نویسندگان چیزی بنویسم؟ باشد تا دیگران اگر لازم دیدند بنویسند، آن هم با اسناد و مدارک.
#نون_نوشتن
#محمود_دولتآبادی
#نشر_چشمه
ص۲۱۶
@baamanbekhaan
Forwarded from اتچ بات
#معرفی_کتاب📖
نام کتاب: #کنستانسیا
نویسنده: #کارلوس_فوئنتس
ترجمهی: #عبدالله_کوثری
ناشر: #نشر_ماهی
موضوع: #داستان_کوتاه_خارجی
چاپ اول: پاییز ۱۳۸۹
چاپ چهارم: پاییز ۱۳۹۶
تعداد صفحات: ۱۳۴/جیبی
#نظر_شخصی 📝
کنستانسیا روایت زندگی زن و مردی است که ۴۰ سال در کنار هم با عشق زندگی کردهاند، اما در دوران میانسالی با حوادثی روبهرو میشوند که مسیر زندگیشان را تغییر میدهد. داستانی هرچند کوتاه، اما بسیار پُرمفهوم و البته درکش کمی سخت است.
راوی داستان، دکتر ویتبی هال، یک پزشک امریکایی است که با همسر اندلسی خود، کنستانسیا، در شهری بهنام ساوانا واقع در جنوب امریکا زندگی میکند. محوریت داستان یک هنرپیشهی روس تبعیدشده به امریکا به نام موسیو پلوتنیکوف است و اولین پاراگراف از کتاب با جملهای از او آغاز میشود که در حقیقت ذهن مخاطب را در فضایی مابین خیال و واقعیت درگیر میکند:
«موسیو پلوتنیکوف، بازیگر سالخوردهی روس، روز مرگش به سراغ من آمد و گفت سالها خواهد گذشت و من روز مرگ خودم به دیدار او خواهم رفت.»
این جمله بارها و بارها بهعنوان جملهٔ کلیدی در طول داستان تکرار میشود.
پس از این پاراگراف، داستان با توصیف شهر ساوانا شروع شده و با ملاقات دکتر هال و موسیو پلوتنیکوف ادامه مییابد.
از جمله مواردی که بسیار چالشبرانگیز است، تقابل مرگ و زندگیِ هنرپیشهی روس و همسر دکتر هال است؛ بارها در طول داستان میمیرند و دوباره زنده میشوند، شاید هم اصلاً نمرده باشند!
اواسط داستان با مرگ ناگهانیِ موسیو پلوتنیکوف مواجه میشویم و بهدنبال آن مرگ کنستانسیا که بهمرور ذهن دکتر را معطوفِ پیگیری علت همزمانیِ مرگ این دو نفر میکند و به رابطهٔ میان همسرش با آن مرد هنرپیشه مشکوک میشود.
دکتر هال که علائم مرگ کنستانسیا را تأیید کرده، ناگهان متوجه بازگشت علائم حیاتی در او میشود و پس از آن کنستانسیا تبدیل به فردی بیمار میشود.
در بخشی از کتاب اسامی نویسندگان و شاعرانی مطرح شده است که یا کشته شدند و یا خودکشی کردند، که درواقع اشارهای غیرمستقیم به شرایط خفقان در آن زمان دارد.
بهنظر میرسد که نویسنده علاقهٔ زیادی به کافکا و والتر بنیامین دارد و حتی بهنوعی از سبک داستاننویسیِ کافکا نیز الهام گرفته است.
در صفحهٔ ۳۵ میخوانیم:
«-کنستانسیا چی فکر میکنی دربارهی مردی که یک روز صبح بیدار میشود و میبیند تبدیل به حشرهای شده و آنوقت در راهآهن اسپانیا هم کار میکند؟ بهنظر تو این به زیان ادبیات بود یا به سود راهآهن؟
-کنستانسیا فکر میکند و میگوید «قطارها سر وقت میرسیدند اما بدون مسافر.»
اواخر داستان بهگونهای است که خواننده حتی به روابط میان دکتر و همسرش هم مشکوک میشود و حس میکند اصلاً شاید ازدواج و زندگی مشترک میان آن دو، چیزی نباشد جز توهم و خیالپردازیهای دکتر !
در مجموع، کارلوس فوئنتس در این داستانِ بهظاهر کوتاه، مرز بین خیال و واقعیت را برای خواننده آشکار نکرده و این چالشی که برای مخاطب ایجاد میشود، جذابیت داستان را دوچندان میکند.
ترجمهٔ بسیار خوب عبدالله کوثری، مخاطب را درگیر جملات ساده اما سنگین کتاب میکند و ارتباط بسیار خوبی میان مخاطب و داستان برقرار میشود.
برای علاقهمندان به داستانهایی با فضای خاص و سورئال، این داستان انتخاب بسیار مناسبی خواهد بود.
نام کتاب: #کنستانسیا
نویسنده: #کارلوس_فوئنتس
ترجمهی: #عبدالله_کوثری
ناشر: #نشر_ماهی
موضوع: #داستان_کوتاه_خارجی
چاپ اول: پاییز ۱۳۸۹
چاپ چهارم: پاییز ۱۳۹۶
تعداد صفحات: ۱۳۴/جیبی
#نظر_شخصی 📝
کنستانسیا روایت زندگی زن و مردی است که ۴۰ سال در کنار هم با عشق زندگی کردهاند، اما در دوران میانسالی با حوادثی روبهرو میشوند که مسیر زندگیشان را تغییر میدهد. داستانی هرچند کوتاه، اما بسیار پُرمفهوم و البته درکش کمی سخت است.
راوی داستان، دکتر ویتبی هال، یک پزشک امریکایی است که با همسر اندلسی خود، کنستانسیا، در شهری بهنام ساوانا واقع در جنوب امریکا زندگی میکند. محوریت داستان یک هنرپیشهی روس تبعیدشده به امریکا به نام موسیو پلوتنیکوف است و اولین پاراگراف از کتاب با جملهای از او آغاز میشود که در حقیقت ذهن مخاطب را در فضایی مابین خیال و واقعیت درگیر میکند:
«موسیو پلوتنیکوف، بازیگر سالخوردهی روس، روز مرگش به سراغ من آمد و گفت سالها خواهد گذشت و من روز مرگ خودم به دیدار او خواهم رفت.»
این جمله بارها و بارها بهعنوان جملهٔ کلیدی در طول داستان تکرار میشود.
پس از این پاراگراف، داستان با توصیف شهر ساوانا شروع شده و با ملاقات دکتر هال و موسیو پلوتنیکوف ادامه مییابد.
از جمله مواردی که بسیار چالشبرانگیز است، تقابل مرگ و زندگیِ هنرپیشهی روس و همسر دکتر هال است؛ بارها در طول داستان میمیرند و دوباره زنده میشوند، شاید هم اصلاً نمرده باشند!
اواسط داستان با مرگ ناگهانیِ موسیو پلوتنیکوف مواجه میشویم و بهدنبال آن مرگ کنستانسیا که بهمرور ذهن دکتر را معطوفِ پیگیری علت همزمانیِ مرگ این دو نفر میکند و به رابطهٔ میان همسرش با آن مرد هنرپیشه مشکوک میشود.
دکتر هال که علائم مرگ کنستانسیا را تأیید کرده، ناگهان متوجه بازگشت علائم حیاتی در او میشود و پس از آن کنستانسیا تبدیل به فردی بیمار میشود.
در بخشی از کتاب اسامی نویسندگان و شاعرانی مطرح شده است که یا کشته شدند و یا خودکشی کردند، که درواقع اشارهای غیرمستقیم به شرایط خفقان در آن زمان دارد.
بهنظر میرسد که نویسنده علاقهٔ زیادی به کافکا و والتر بنیامین دارد و حتی بهنوعی از سبک داستاننویسیِ کافکا نیز الهام گرفته است.
در صفحهٔ ۳۵ میخوانیم:
«-کنستانسیا چی فکر میکنی دربارهی مردی که یک روز صبح بیدار میشود و میبیند تبدیل به حشرهای شده و آنوقت در راهآهن اسپانیا هم کار میکند؟ بهنظر تو این به زیان ادبیات بود یا به سود راهآهن؟
-کنستانسیا فکر میکند و میگوید «قطارها سر وقت میرسیدند اما بدون مسافر.»
اواخر داستان بهگونهای است که خواننده حتی به روابط میان دکتر و همسرش هم مشکوک میشود و حس میکند اصلاً شاید ازدواج و زندگی مشترک میان آن دو، چیزی نباشد جز توهم و خیالپردازیهای دکتر !
در مجموع، کارلوس فوئنتس در این داستانِ بهظاهر کوتاه، مرز بین خیال و واقعیت را برای خواننده آشکار نکرده و این چالشی که برای مخاطب ایجاد میشود، جذابیت داستان را دوچندان میکند.
ترجمهٔ بسیار خوب عبدالله کوثری، مخاطب را درگیر جملات ساده اما سنگین کتاب میکند و ارتباط بسیار خوبی میان مخاطب و داستان برقرار میشود.
برای علاقهمندان به داستانهایی با فضای خاص و سورئال، این داستان انتخاب بسیار مناسبی خواهد بود.
Telegram
attach 📎
#برشی_از_متن_كتاب 📖
گرمای ماه اوت در ساوانا مثل خوابِ بریدهبریده است. انگار دمبهساعت با لرزهای بیدار میشوی و فکر میکنی چشمهایت را باز کردهای، اما واقعیت این است که از رؤیایی به رؤیای دیگر رفتهای. از طرف دیگر واقعیتی بهدنبال واقعیت دیگر میآید و آن را کژ و کوژ میکند، آنقدر که بهصورت رؤیا درآید. اما این درواقع چیزی نیست مگر واقعیتی پختهشده در حرارت ۴۰ درجه. درعینحال میتوان مطلب را اینطور بیان کرد: ژرفترین رؤیاهای من دربعدازظهرهای تابستان مثل خود شهر ساواناست که شهری است درون شهری دیگر درون...
#کنستانسیا
#کارلوس_فوئنتس
#عبدالله_کوثری
#نشر_ماهی
ص۷
@baamanbekhaan
گرمای ماه اوت در ساوانا مثل خوابِ بریدهبریده است. انگار دمبهساعت با لرزهای بیدار میشوی و فکر میکنی چشمهایت را باز کردهای، اما واقعیت این است که از رؤیایی به رؤیای دیگر رفتهای. از طرف دیگر واقعیتی بهدنبال واقعیت دیگر میآید و آن را کژ و کوژ میکند، آنقدر که بهصورت رؤیا درآید. اما این درواقع چیزی نیست مگر واقعیتی پختهشده در حرارت ۴۰ درجه. درعینحال میتوان مطلب را اینطور بیان کرد: ژرفترین رؤیاهای من دربعدازظهرهای تابستان مثل خود شهر ساواناست که شهری است درون شهری دیگر درون...
#کنستانسیا
#کارلوس_فوئنتس
#عبدالله_کوثری
#نشر_ماهی
ص۷
@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_كتاب 📖
تعقلی که هرگز به خواب نمیرود هیولا میآفریند.
#کنستانسیا
#کارلوس_فوئنتس
#عبدالله_کوثری
#نشر_ماهی
ص۸
@baamanbekhaan
تعقلی که هرگز به خواب نمیرود هیولا میآفریند.
#کنستانسیا
#کارلوس_فوئنتس
#عبدالله_کوثری
#نشر_ماهی
ص۸
@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_كتاب 📖
گاهی اوقات همانطور که روی صندلی تاب میخورم و برای غلبه بر گرما به گذر آرام روز فکر میکنم، یا وقتی از بالای آتلانتا رد میشوم و سعی میکنم آن پایین تکهپارههای سوختهی گذشته را پیدا کنم، از این پیرمرد خوابآلود که خودم باشم میپرسم آیا ما تاوان گناهمان را دادهایم؟ چطور میتوانیم از شر این ماجرا خلاص بشویم. یا شاید آسایش ما در گروِ این است که یاد بگیریم با این گناه تا ابد زندگی کنیم؟ از خودم میپرسم توبهای که آن خشونت تاریخی بر دوش ما میگذارد چقدر طول خواهد کشید؟ کِی رخصت استراحت به ما میدهد؟
#کنستانسیا
#کارلوس_فوئنتس
#عبدالله_کوثری
#نشر_ماهی
ص۱۱
@baamanbekhaan
گاهی اوقات همانطور که روی صندلی تاب میخورم و برای غلبه بر گرما به گذر آرام روز فکر میکنم، یا وقتی از بالای آتلانتا رد میشوم و سعی میکنم آن پایین تکهپارههای سوختهی گذشته را پیدا کنم، از این پیرمرد خوابآلود که خودم باشم میپرسم آیا ما تاوان گناهمان را دادهایم؟ چطور میتوانیم از شر این ماجرا خلاص بشویم. یا شاید آسایش ما در گروِ این است که یاد بگیریم با این گناه تا ابد زندگی کنیم؟ از خودم میپرسم توبهای که آن خشونت تاریخی بر دوش ما میگذارد چقدر طول خواهد کشید؟ کِی رخصت استراحت به ما میدهد؟
#کنستانسیا
#کارلوس_فوئنتس
#عبدالله_کوثری
#نشر_ماهی
ص۱۱
@baamanbekhaan