ع. ششگلانی
1.5K subscribers
452 photos
211 videos
8 files
157 links
🔔 پژوهشگر تاریخ و سیاست. علاقمند به جامعه شناسی، مردم شناسی و زبان شناسی.
https://twitter.com/sheshgalani
Download Telegram
بخش دوم :

تردیدی نیست که نزدیکی ایران و قبیلۀ اسد پس از انقلاب اسلامی هیچ ربطی به حُبِّ انقلاب اسلامی از سوی اسد نداشت، بلکه او یک دشمن بزرگ در منطقه داشت که صدام حسین بود. دشمنی میان آن دو برای ایجاد سوریه یا عراق بزرگ نه تنها ربطی به ایران نداشت که این کشور بتواند جانب یکی را بگیرد، بلکه در صورت پیروزی هر یک از آن دو کشور به ضرر ایران نیز بود و مسئولان نظام اسلامی اگر استراتژی می‌دانستند می‌بایست به نوعی عمل می‌کردند، یعنی در مناسباتی وارد می‌شدند، که آن دشمنی ادامه پیدا کند و هشت سال جنگ ویرانگر به کشور تحمیل نشود. جنگی که به ایران تحمیل شد، و پی‌آمدهای آن در این کشور و نیز عراق، یک برنده داشت که سوریۀ قبیلۀ اسد بود، زیرا دشمن اصلی او را در این توهّم‌ بود که می‌تواند با تصرف کویت، منابع مالی و موقعیت استراتژیکی آن شیخ‌نشین، خواهد توانست به قدرتی منطقه‌ای تبدیل شود و پیش از سوریه بتواند عراق بزرگ را تأسیس کند، که حتیٰ برخی از مسئولان بلندپایۀ ایران نقشۀ آن را در یکی از تالارهای قصر سلطنتی سوریه دیده‌اند که مخصوص پذیرایی از مهمانان بلندپایۀ خارجی است، و دامنۀ نفوذ خود را در منطقه گسترش دهد. این توهّم از آن‌جا ناشی می‌شد که در جریان جنگ هشت ساله همۀ قدرت‌های شرق و غرب جانب عراق را گرفتند تا ایران پیروز نهایی جنگ نباشد. ایران، با توجه به توهّمی که از موقعیت انقلابی خود در منطقه و نفوذ در میان «امّت اسلامی» داشت، و خود را به عنوان خطری بالقوه در منطقه جلوه می‌داد، نقشی در این اجماع جهانی علیه خود داشت، چنان‌که در جریان جنگ و پس از آن، صدام حسین توانست با بهره‌برداری از این جلوه دادن‌ها خود را هم‌چون متحد طبیعی شرق و غرب جا بزند.
تا زمانی که جنگ به پایان نرسیده بود، رویکرد صدام حسین می‌توانست اجماع جهانی برای حفاظت از منافع او را در پی داشته باشد، اما آن‌چه صدام نمی‌دانست این بود که همین اجماع بسیار شکنده‌تر از آن است که او، در جهل به مناسبات استراتژیکی منطقه، می‌توانست به درستی درجۀ شکندگی آن را دریابد. کوشش برای تصرف کویت، به آسانی، اجماع جهانی را علیه صدام سامان داد و بسیار زود ارتش پوشالی اشغالگر صدام از کویت رانده شد. صدام، که پیش از انقلاب به خفّتِ قرارداد الجزیره تن داده بود، و می‌دانست که، به گفتۀ یکی از امرای ارتش ایران، بیش از «یک روز» توان پایداری در برابر ارتش ایران را ندارد، اما با پیروزی انقلاب هشت سال جنگ را طول داده، در زمان‌هایی هم دست بالا را داشته و تا جایی ممکن بوده سستی در ارکان نیروی نظامی، اقتصادی و سیاسی ایران انداخته است، گمان می‌کرد تصرف کویت به مانعی برنخواهد خورد، اما آن‌چه در مخیلۀ قبیله‌ای او نمی‌گنجید اشتباه‌های استراتژیکی او بود که سر او را بر باد داد! سقوط صدام این خطای استراتژیکی را برای نظام اسلامی نیز داشت که گویا «راه قدس»، که پیشتر نیز از «کربلا می‌گذشت»، اینک، هموارتر شده است و با ایجاد «محور مقاومت» می‌توان آسان‌تر به این هدف دست یافت.
این اشتباه از بسیاری جهات تکرار همان اشتباه صدام بود. صدام، که تاکنون هم‌چنان قهرمان الشعب‌العربی، بویژه قهرمان خلق فلسطین بازمانده، گمان می‌کرد که توان آن را دارد که از خلیج فارس تا ساحل عربی‌ـ اسرائیلی مدیترانه چنین محوری را زیر پرچم عراق بزرگ ایجاد کند. همۀ داده‌های استراتژیکی منطقه حاکی از این است که هیچ قدرت منطقه‌ای توان آن را ندارد که چنین محوری را ایجاد کند. دشمنان چنین محوری، که در فرض امکان ایجاد چنین محوری باید بخشی از این محور باشند، بسیار بیشتر از دوستان آن هستند و هر قدمی که در راه چنین محوری برداشته شود این نیروهای مخالف دو گام آن را به عقب خواهند راند. به عنوان مثال، این‌که گمان کنیم سوریه عضو مؤثری از این محور خواهد بود، اشتباه استراتژیکی بزرگی است، زیرا سودی که سوریه از وجود اسرائیل و همسایگی با آن می‌برد بسی بیشتر از نفع او از سقوط احتمالی کشور اخیر است. سوریه منافعی دارد که با منافع مدعیان «محور مقاومت» سازگار نیست؛ این کشور اگر بتواند به یاری نیروی رزمندگان مزدور خود را از شرِّ مخالفان داخلی ضد بشار اسد رها کند تا زمانی موافق زبانی «محور مقاومت» خواهد ماند که منافع او در بلندی‌های جولان تأمین نشده باشد. اگر این اتفاق بیفتد ایران نخستین بازندۀ این تحرکات خواهد بود، پایگاه خود را به تدریج از دست خواهد داد و احتمال دارد سوریه دشمنی دیرینه با ایران را از سر بگیرد.
گروه‌های تکفیری، بیشتر از آن‌که در زمان تشکیل آن‌ها دشمنان ایران باشند، محصول مقاومت بشار اسد در برابر اصلاحات اساسی بود. این گروه‌ها به طور عمده دشمنان داخلی سوریه و برخی کشورهای عربی‌اند، و نه دشمنانی در بیرون مرزهای یک کشور! در مورد ایران نیز من گمان می‌کنم امکان رسوخ چنین گروه‌هایی به داخل و ایجاد جبهه‌ای برای نبرد با حکومت مرکزی قابل تصور نیست. نیرویی که همسانی‌هایی با این گروه‌ها داشت، سازمان مجاهدین بود که رهبری آن تیشه به ریشۀ خود و سازمان تروریستی آن زد، زیرا پایگاهی در داخل نداشت و سرکردگان آن نیز دشمنانی داشتند، که توهّم‌های آنان اجازه نمی‌داد ابعاد آن دشمنی را به درستی دریابند. استراتژی نجات بشار اسد با نیروی مزدور از این حیث خطایی بزرگ بود که تعیین مختصات مکان و «عمق» آن بر پایۀ داده‌های تاریخی و واقعیت‌های جغرافیایی صورت نگرفته بود. «عمق استراتژیکی ما» هرگز در منطقه‌ای قرار نداشته است که اختلاف‌های آن با منافع ملّی اساسی ما ندارد. البته، دفاع از اسد و تقویت او برای ایران این پی‌آمد مهم را داشته است که گروه‌های تکفیری همسویی‌هایی با برخی از قدرت‌های منطقه‌ای پیدا کنند و در جهت اهداف منطقه‌ای آن‌ها به کار گرفته شوند.
این منطقه، افزون بر روسیه، که به هر بهایی منافع خود را دنبال می‌کند و به هیچ اصلی جز پیشبرد اهداف خود پایبند نیست، یک قدرت دیگر نیز دارد که می‌تواند حافظ منافع گروه‌های تکفیری زیرا لوای خلافت نوعثمانی باشد. بخش مهمی از الشعب‌العربی، هرگاه سخن از «سیاست» می‌گوید، به نوعی در افق تجدید خلافت باز می‌ماند. از گروه‌های تکفیری تا اخوان المسلمین و اردوغان همه نظر بر افق تجدید خلافت دارند و همۀ این گروه‌ها، به عنوان دشمنان ایران، می‌توانند در جایی «محور مقاومتی» در خلاف جهت آن محور مقاومت ایجاد کنند. اگر به دنبال آن‌چه در یک دهۀ اخیر گذشته، که بسیاری از به ظاهر دوستان به دشمنان واقعی ایران تبدیل شده‌اند، هنوز گمان می‌کنیم که «عمق استراتژیک ما» همان جایی است که بود، سخت در اشتباه هستم. مکان «عمق استراتژیک» با شرایط تاریخی و رابطۀ نیروها عوض می‌شود. رابطۀ نیروهای سیاسی، هم‌چون واقعیت جنگ در میدان و صحنۀ عملیات، پیوسته در حال دگرگونی است. یک درس مهم در استراتژی این است که هیچ فرمانده جنگی نمی‌تواند پیوسته به هر بهایی پیش برود؛ عقب‌نشینی خود یکی از ارکان جنگ است و فرمانده خوب کسی که بداند چه زمانی برای عقب‌نشینی مناسب است. همین فرمانده نمی‌تواند پیوسته، و در هر زمانی، گمان کند که از «عمق استراتژیکی» دفاع می‌کند که مکان آن را خود تعیین کرده است. این احتمال وجود دارد که در زمانی که همان فرمانده با دشمن خیالی در نبرد است «عمق استراتژیک ما» با همۀ نیروهای متخاصم به جایی نقل مکان کرده باشد که در مخیلۀ «ما» نمی‌گنجیده است.
با آغاز جنگ قره‌‌باغ، که به ظاهر جنگی میان دو همسایۀ ایران است، و به طور مستقیم این کشور را درگیر نمی‌کند، می‌توان گفت که ترکیه، در ادامۀ چشم‌انداز ایجاد تورکستان بزرگ، از مرز خاوری اروپا تا مرز باختری چین، در بی‌اعتنایی ما به جا به جایی احتمالی «عمق استراتژیک»، به مهم‌ترین بازیگر منطقه‌ای تبدیل شده و هدف محاصرۀ بخشی از مرزهای کشور را به انجام رسانده است. ایدئولوژی کنونی اردوغان، در تحلیل نهایی، تا اطلاع ثانوی، با ایدئولوژی برخی از گروه‌های تکفیری از یک سنخ است. بی‌دلیل نیست کسانی از همین گروه‌های تکفیری به جای سربازان باکویی با نیروهای ارمنی می‌جنگند، و احتمال دارد که در جبهه‌های دیگری بجنگند. نخستین بازندۀ شکست نیروهای ارمنستان در جبهۀ آرتساخ/قره‌باغ ایران و برندۀ بزرگ آن نیز اردوغان بود. هدف میان‌مدت بعدی اردوغان، اگر بتواند، نابودی ارمنستان، یا دست‌کم دور زدن آن، خواهد بود تا بتواند تورکستان بزرگ زیر لوای خلافت نوعثمانی را احیا کند. بخش مهمی از استان‌های شمال و شمال غربی جایی مهم در این نقشۀ تورکستان دارند. این‌که اردوغان امروز تا دامنه‌های سهند و ارگ تبریز بسنده کرد از بسته بودن دست او بود و گرنه هدف ناگفته خفه کردن ایران در محاصرۀ خلافت عربی‌ـ نوعثمانی، و قدرت‌های دیگری است که همه کمر به نابودی ایران بسته‌اند.
بخش سوم :

با توهّمی که بسیاری از مسئولان نسبت به «عمق استراتژیک ما»، منافع «امّت» و «پارۀ تن اسلام» دارند بعید است که بتوان چنان‌که باید از منافع ملّی ایران دفاع کرد. انفعال در سیاست خارجی، نفوذ احتمالی گروه‌هایی از «اتباع» کشورهای همجوار در نهادهای حساس کشور، و این‌که مسئولان هیچ تصوری روشنی از رابطۀ نیروها در مناسبات با دیگر کشورها ندارند، چنان‌که مورد عراقچی نمونه‌ای سخت اسفناک از آن است، موجب شد که ایران نتواند در جنگ اخیر آرتساخ/قره‌باغ منافع خود را تأمین و دست اردوغان را از منطقه کوتاه کند. ایران می‌بایست، ضمن حفظ بی‌طرفی در جنگ کنونی قره باغ، منافع ملّی درازمدت خود را نیز در نظر می‌گرفت و به هر بهایی از آن دفاع می‌کرد. در سال‌های اخیر، باکو و آنکارا، در شرایطی که بسیاری از مسئولان ایرانی در توهّم «پارۀ تن اسلام» بودند، نیروهایی را در داخل و خارج مرزهای ایران جاسازی کرده‌اند. من از یک دهه پیش هشدار داده بودم که دو پایتخت نامبرده برنامه‌های درازمدتی برای ناامن کردن ایران از درون دارند، تحرکات اخیر در برخی شهرهای شمالی و موضع‌گیری‌های نابهنگام و سخت نسنجیدۀ برخی از امامان جمعه، که از سیاست همان قدر می‌دانند که از درمان ویروس کرونا با روغن بنفشه، قرینه‌هایی هستند که عوامل نفوذی، اعمِّ از این‌که مواجب بگیر تورکستان بزرگ باشند یا نه، تهدیدهایی برای امنیت کشور هستند و باید تدبیری برای مهار آن اندیشید.
باری، گروه‌هایی از دشمنانی که قرار بود در «عمق استراتژیک ما» از میان برداشته شوند تا مرزهای ما را تهدید نکنند اینک در پشت مرزهای شمال غرب کشور استقرار یافته‌اند و در جاهای دیگری نیز حضور فعال دارند. اردوغان ماهرانه از آن‌ها در سوریه برای پیشبرد اهداف خود استفاده کرده، و بقیةالسیف آن‌ها را تحویل علی‌اف قرار داده است تا هم ستر عورتی برای عدم کارآیی سربازان و فرماندهان ارتشی از بردگان علی‌اف باشند و وسیلۀ فشاری در مرزهای ایران تا بتواند به اخاذی‌های خود ادامه دهد. پیشتر نیز برخی از مسئولان ترک به تصریح گفته بودند که مسئولان ایرانی نباید فراموش کنند که «ترکان» در ایران حضور دارند! آن حضور «ترکان»، اینک، به لطف بازی ماهرانۀ اردوغان، و با تحلیل نادرست مسئولان ایرانی، با حضور «گروه‌های تکفیری» بیش از پیش تقویت شده است و با سخنان غیر مسئولانۀ افرادی که نه صلاحیتی در مناسبات خارجی دارند و نه دانشی بیم آن می‌رود که توهّم‌هایی که چنین تحلیل‌های «امّت‌مدار» ایجاد می‌کنند در شرایط پرمخاطرۀ کنونی موجب فلج شدن مسئولان در تصمیم‌گیری برای برخورد با خطری باشد که مرزهای کشور را تهدید می‌کند. وقتی کشوری را که آدمخوران داعش را در مرزهای شمال کشور مستقر می‌کند «پارۀ تن اسلام» می‌نامیم آیا مجوزی شرعی برای به آشوب کشیدن عوامل داخلی آنکارا و باکو صادر نمی‌کنیم؟ یکی از اهداف این «پارۀ تن اسلام» این است که با تصرف قره‌باغ صدها کیلومتر بر مرز مشترک ایران و جمهوری علی‌اف‌ـ اردوغان اضافه کند تا بیشتر بتواند به اخاذی‌های خود ادامه دهد. نباید این مایه ساده‌لوح باشیم که چیزی به نام جنگ اسلام و مسیحیت وجود دارد یا در دنیای کنونی می‌تواند وجود داشته باشد. هر جنگی در دروان جدید جنگ برای منافع ملّی است و بی‌دلیل نیست که دشمنان ایران، در خارج و داخل، و بسیاری از اینان در کسوت استادان دانشگاه به همۀ مجعولات ممکن متوسل می‌شوند تا ثابت کنند که دفاع از کیان کشور به معنای دفاع از ناسیونالیسم خواهد بود، که گویا همان فاشیسم است. این بحث‌های نظری مندرج در تحت سفسطه هستند، برای رخنه افکندن در وحدت ملّی ایران و پراکنده کردن شهروندان میهن‌دوست و تلقین یأس به آنان تا از زیر پرچم دفاع از وحدت سرزمینی پراکنده شوند و دشمنان ایران به اهداف خود نایل آیند. امروزه، حملات به ایران تنها از جانب دشمنان نیست؛ بسیاری از ایرانیان، در داخل و خارج، با سوءِ استفاده از فضای مجازی لجام‌گسیخته کوشش می‌کنند به انواع لطایف‌الحیل رخنه‌ای در ارکان وحدت ملّی ما ایجاد کنند. بویژه خطاب من به جوانان است که مرعوب اسناد جعلی و بدخوانی آن‌ها نشوند؛ تاریخ ایران به اندازۀ کافی روشن است و همۀ منابع علمی و درست آن در دسترس همگان قرار دارد. ما هرگز نیازی به جعل تاریخ نداشته‌ایم. جعل تاریخ دستاویز قبیله‌هایی است که به تازگی از ناسیونالیسم قلابی ستر عورتی برای خود ساخته‌اند.
من امیدی ندارم که بسیاری از مسئولان گوشی برای شنیدن این حرف‌داشته باشند. چنان‌که بارها گفته‌ام، تا اطلاع ثانوی، ایران متولی ندارد. تنها ملّت ایران می‌تواند از کشور خود دفاع کند و نمایندگان دروغین از قماش عراقچی‌ها را از مصدر امور براند. استراتژی دفاع از ایران نیازمند فهمی متفاوت از ایران است، زیرا استراتژی برآیند به کارگیری ابزارهای برای تأمین منافع ملّی و ناظر بر بهره گرفتن از آن ابزارها در تأمین منافع ملّی است. از این‌رو، استراتژی پیوندی با سیاست داخلی یک کشور دارد، هم‌چنان‌که سیاست خارجی ادامۀ سیاست داخلی هر کشوری است. «عمق استراتژیکی» ایران تنها آن‌جایی می‌تواند وجود داشته باشد که فهم ملّی و دریافت درستی از منافع ملّی وجود دارد. حاملان این فهم ملّی ملّت ایران‌اند و بر ملّت است که از منافع ملّی کشور خود آگاهی پیدا کند و مسئولان را وادار کنند که به دفاع از آن منافع تن در دهند. هر ایرانی باید بداند دشمنان ایران در کجاها رخنه و جا خوش کرده‌اند. خوش‌خیالی در سیاست خارجی مایۀ نکبت ابدی است. من نشانه‌هایی از نوعی فروپاشی ایران را در افق را می‌بینم. ممکن است این استنباط من نادرست باشد، اما من ترجیح می‌دهم در دفاع از ایران اشتباه کنم، و ایران بماند، تا در خوش‌خیالی‌های امثال من کشور از دست برود. من پیرو میرزا ابوالقاسم قائم‌مقام هستم که به فرستادۀ دولت بهیّه گفت قرارداد با روس را «به مردی یا نامردی» اجرا نخواهد کرد. گمان نمی‌کنم در مقابله با اردوغان‌ـ علی‌اف جایی برای مردی باقی مانده باشد. به نامردان توپکاپی باید فهماند که اگر دست از پا خطا کنند دست و پایشان به نامردی قطع خواهد شد.

هفتۀ سالگرد نجات آذربایجان
آذر ماه 99
جواد طباطبایی
مطلع شدیم یکی از میکروب‌های علاف در رسانه‌های فارسی‌زبان که پس از سالها حرافی هنوز هم نمی‌تواند یک جمله با سر و ته بگوید، شروع به چرندبافی در مورد دانشمند فرهیخته و آزاده دکتر جواد طباطبایی کرده است. از علی افشاری جز این هم انتظار نمی‌رفت که اگر بخواهد درباره اندیشمندان کشور سخن بگوید حرف حساب بزند. خروجی مغز او چیزی جز سرتفت دادن قازوراتی نیست یادآورِ پرونده‌سازی‌های پانترکها و بنیادگراها و رفقای کمونیست.
خلاصه آنکه، شغالی ماه بلند را دشنام گفت...

@baadafrah
این آقایان لولک و بولک نقشه تغییرات مرزی در قفقاز جنوبی و مرز ایران را در سر دارند!

‏بعد از جنگ قره‌باغ، این لولک و بولک در باکو رژه پیروزی برگزار کردند و همین رجب خان عثمانی برای ایران رجز خواند.

مزدورها و بوقچی‌های باکو و آنکارا که در رسانه‌های فارسی‌زبان می‌گویند مسئله باکو و ارمنستان موضوع داخلی است و ربطی به ایران ندارد، بهتر است بگویند حضور اردوغان در رژه تفنگچی‌های علیف در باکو مسئله داخلی کجا بود؟

مزدورند و معذور!
@baadafrah
محاسبات استراتژیک باید بر اساس منافع بلندمدت کشور باشد.
فارغ از خط مشی‌های سیاسی متفاوت، مطالبه ملّی ما به عنوان جامعه مدنی از حکومت و دستگاه دیپلماسی باید این باشد که به هر طریق از توسعه‌طلبی ترکیه و جمهوری باکو در قفقاز جنوبی ممانعت کند.
یکی از موثرترین گزینه‌های پیش رو تاسیس پایگاه نظامی در سیونیک ارمنستان است.
این اقدام حیاتی مستلزم سرعت عمل، فعالیت دیپلماتیک قوی در روابط خارجی و جمع کردن لابی‌های سنگین آنکارا و باکو در داخل است.
در این شرایط دقیقه‌ای نباید تاخیر کرد.
🔰به نظر می‌رسد فعالان سیاسی قومگرا شدیدا احساس خطر می‌کنند مبادا عصر جیک جیک مستونِ پانترک‌بازی و قومگرایی پایان یابد و زمان حسابرسی فرارسد.

آنها نهایت تلاش خود را می‌کنند تا با سفسطه‌های امت‌گرایانه و ارمنی‌هراسی، پروژه باکو-آنکارا را پیش برده و ایران را به انفعال در برابر تحرکات سیاسی-نظامی-فرهنگی خصمانه محور ترکی-عبری علیه ایران تشویق کنند.

آنها نیز به سهم خود پیام فاتحان خیبر را دریافت کرده‌اند.

@baadafrah
🔰کسی که مهملات بالا را نوشته به وضوح پانترک است. حتی اگر 24 ساعت شبانه روز، هفت روز هفته، پانترک‌بودن خودش را انکار کند، چیزی از عقاید خطرناک پانترکی او کم نمی‌شود. از نظر او هویت ایرانی یعنی مسلمان شیعه‌ی‌ تُرک! یعنی ایران همان ترکیه است منتها نسخه‌ی شیعه آن. این یعنی بیانیه پانترکی علیه ایران و هویت ایرانی.

تا امروز اعتراض داشتیم که چرا محدودیت‌های جورواجور بر آزادی در کشور وجود دارد، اما تبلیغ قومگرایی و پانترکیسم آزاد است. چرا؟ چرا تبلیغ علیه هویت ملّت ایران آن هم با پول دولت-ملت ایران در موسسه پژوهشی دولتی آزاد است؟ آن هم در اوج مجادله ایران و جمهوری باکو (و بطور غیرمستقیم ترکیه) که دشمن از اهرم پانترکیسم علیه ما استفاده می‌کند.

در آخر، به جمله‌بندی مطلب بالا نگاه کنید. از سواد علمی نداشته‌ی آن استاد مبلغ پانترکیسم که بگذریم، سوال مهمتر این است که چطور فردی که سواد نگارش فارسی در حد ابتدایی را ندارد، توانسته استاد دانشگاه دولتی شود؟ (نوشته "دارای جمعیت قابل معتنابهی از ترکها دارد")

@baadafrah
آن‌که تاریخ می‌داند و آن‌که نمی‌داند

کمتر کشوری در جهان متمدن وجود دارد که کارگزاران بلندپایۀ آن به اندازۀ فرمانروایان ایران از تاریخ کشور خود بیگانه و از آن نفور باشند. البته، این تنها یکی از فضیلت‌های ملّی ماست و انحصار به فرمانروایان نیز ندارد. در این کشور، دیواری کوتاه‌تر از تاریخ ایران وجود ندارد، اما آن‌چه در این مسابقۀ رمی جَمَرات به دیوار کوتاه ایران مغفول می‌ماند این است که «در زمانه‌ای که سنگ فتنه از آسمان بر سر این کشور و مردم آن می‌بارد»، آن ریزه‌سنگ‌ها به تخته‌سنگ‌هایی تبدیل می‌شوند و بر سر همین کشور و مردم آن فرومی‌ریزند. شیطانی که ما گمان می‌کنیم به سوی او سنگ پرتاب می‌کنیم اندکی بیشتر از ما تاریخ می‌داند و چون تاریخ می‌داند در بیشتر جبهه‌ها بر ما چیره می‌شود. این‌که امروزه، به گفتۀ مسئولان، اسرائیل در مرزهای کشور جولان می‌دهد، و این‌که تا محاصرۀ ایران کامل نشد کسی از مسئولان نفهمید که چه اتفاقی دارد می‌افتد، به معنای این است که استکبار جهانی تاریخ ایران را می‌داند و مسئولان ایرانی نمی‌دانند. من دو سال پیش در نوشته‌ای با عنوان «دولت، ملّت و حکومت قانون» هشدار داده بودم که محاصرۀ ایران در حال کامل شدن است، اما گوش‌ها به گفته‌های امام جمعه‌هایی حساس بود که گمان میکردند جمهوری باکو «پارۀ تن اسلام» است و باید از آن دفاع کرد. کسی که اندکی از تاریخ و سیاست می‌دانست می‌توانست بداند که دیری است تا گرگ‌های تورکستانی‌ها دندان برای پاره کردن ایران تیز کرده‌اند و با سیاستِ «ان شاء اﷲ گربه استِ» فرمانروایان نمی‌توان چنین بحرانی را مدیریت کرد. این‌که امروز آن گرگ‌ها در مرزهای ایران جا خوش کرده‌اند، و بعید است که اندک تهدیدهای توخالی مسئولانی که برخی از آن‌ها درست نمی‌دانند چه می‌گویند اثری بر آن‌ها بگذارد، جز این نیست که آنان رایزنانی دارند که تاریخ و سیاست می‌دانند، در حالی‌که دپیلمات سابق و معاون وزارت امور خارجه و دبیر کنونی شورای «راهبردی»(کذا فی الاصل!) روابط خارجی، عراقچی، همان است که ضمن توصیه به همزیستی مسالمت‌آمیز به دو دولت ارمنستان و جمهوری باکو گفته بود که «از هر دو کشور شهروندانی در ایران زندگی می‌کنند»! این درجه از سیاست نفهمی را می‌توان با مرتبه‌ای از تاریخ و سیاست دانی مقایسه کرد که دولت اسرائیل و برخی از دولت‌های غربی و حتیٰ شرقی پیوسته از آن برخوردار بوده‌اند. اینک دلیل این‌که در جای دیگری گفته بودم همه جا دانشگاه ملّی است، در ایران نه! در جای دیگری باید توضیح دهم که همین اصطلاح «راهبردی» را دانشگاهیانی که هیچ تصوری از استراتژی نداشتند ــ یعنی اهل ادب فرهنگستان نشین ــ به دولت و ملّت قالب کرده‌اند. گویا آقایان گمان می‌کرده‌اند که استراتژی علم راه بردن است که بدیهی است هیچ معنایی ندارد! در هیچ یک از زبان‌هایی که دارای سابقۀ فرهنگی هستند، حتی در عربی، که سخنگویان آن با «العقل العربی» خود اندکی بیشتر ما این چیزها را می‌فهمند، استراتژی را ترجمه نکرده‌اند آن هم این اندازه بی‌معنا.
باری، اندکی بیشتر از بیست سال پیش، در 1999، یکی از برجسته‌ترین اسلام‌شناسان زندۀ زمان، برنارد لویس انگلیسی، در یک سخنرانی در مرکز موشه دایان در دانشگاه تل آویو دربارۀ جایگاه ایران گفته بود : «در دوهزار سال گذشته هیچ کشورگشا، یا نیروی خارجی، نتوانسته‌ است بر زبان و فرهنگ ایرانی اثرات بنیادی بگذارد، که این یکی از نشانه‌های فرهنگ برتر است و فرهنگ برتر همیشه بر فروتر چیرگی یافته‌است». آن مرحوم این را گفته بود که به مسئولان اسرائیلی و غربی بفهماند که اگر بخواهند ایران را بر سر جایش بنشانند باید آن را به ایرانستان تبدیل کنند. این همان برنامه‌ای است که از سه دهه پیش در دستور کار نهادهای امنیتی و سیاست خارجی کشورهایی قرار گرفته است که از تبدیل ایران به ایرانستان سود می‌برند که تورکستان بزرگ در رأس آن قرار دارد.
این‌که ایران نیز مانند همۀ کشورهای دیگر دشمنانی مانند برنارد لویس دارد امری طبیعی است، اما این‌که همان دشمنان سخنگویانی نیز در داخل نهادهای حکومتی یک کشور داشته باشد از خلاف‌آمد عادت‌های سیاست جهانی است. یک نمونۀ اخیر و عبرت‌انگیز از بازپخش سخنان بیگانگان در داخل بیانات سردارد نقدی است که گفته است : «سلسلۀ پلید هخامنشی، که بزرگ‌ترین کشتارها و خیانت‌ها را کرد، بعد از افول قدرت، کشور را دو دستی تقدیم یونان کرد. از سوی دیگر، ساسانیان هم بعد از افول قدرت کشور را به مغول‌ها تقدیم کردند.» او این نکته را نیز افزوده است که «تاریخ‌نویسان مزدور، که به سرویس‌های جاسوسی وابسته هستند، تلاش می‌کنند تاریخ کشور ما را تحریف کنند‌‌. تاریخ هشت هزار سالۀ ما را به دو هزار و پانصد سال کاهش داده‌اند.» بدیهی است که تاریخ‌نویسان مزدور کاری بسیار بدی کرده‌اند، اما اگر تاریخ دو هزار پانصد ساله تاریخ خیانت و جنایت است چه ضرورتی دارد که تاریخ آن جنایت‌ها و خیانت‌ها را به هشت هزار سال برسانیم و بیشتر عِرض خود ببریم؟ یکی از دلایل این‌که در دو دهۀ گذشته کشور چنین فجیع در محاصرۀ تورکی‌ـ عربی درآمده از تاریخ‌ندانی مسئولان است و این‌که به واقع اینان نمی‌دانند در کجا فرمان می‌رانند!
چنان‌که در جای دیگری گفته‌ام، چهار دهه پس از انقلاب فرهنگی، دانشگاه مادر، در تاریخ‌نویسی ملّی به جایی رسیده است که بنجل‌های فعال سیاسی توده‌ای نیویورکی را با ترجمه‌ای بد به دانشجویان تحمیل می‌کند و لابُدّ اعضای انقلاب فرهنگی، که حتیٰ برای الگوی مصرف آب آفتابه نیز نظری دارند، از نظارتی که بر همۀ ریزه‌کاری‌های دانشگاه دارند، به خود می‌بالند. ایران تنها کشور دارای تاریخ است که بخش عمده‌ای از تاریخ دانشگاهی آن در «کشورهای متخاصم» و به قلم فعالان سیاسی نوشته می‌شود. البته، اگر این تاریخ‌دانی دشمنان ایران و تاریخ‌ندانی مسئولان و استادان تالی‌های فاسد بسیاری نمی‌داشت می‌شد از کنار آن گذشت، اما این تاریخ‌ندانی و آن تاریخ‌دانی، در جایی، در اوضاع و احوال پرمخاطرۀ دهه‌های اخیر، به تهدیدی برای وحدت ملّی و سرزمینی تبدیل شده است. در شرایط عادی، اهمیتی ندارد که یک فعال سیاسی توده‌ای برای ایران تاریخ بنویسد و دانشگاه آن را به دانشجو تحمیل کند؛ مهم این است که دانشگاه، و استادان آن، با این ترجمه‌ها و تحمیل آن به دانشجویان، برهان قاطعی بر شکست انقلاب فرهنگی و عدم موفقیت خود به دست می‌دهند.
من هیچ کشور دیگری را که تاریخ‌نویسی در آن سابقه‌ای دست‌کم هزار ساله داشته باشد نمی‌شناسم که دانشگاه‌های آن نتوانند تاریخ‌ کشور خود را بنویسند. شمار تاریخ‌هایی که در کشورهایی مانند ایالات متحده و همۀ اروپای باختری از نویسندگان و زبان‌های بیگانه دربارۀ تاریخ آن کشورها ترجمه شده‌اند از پنج در صد تولید کتاب‌های تاریخی فراتر نمی‌رود و البته همۀ این نوشته‌های تاریخی پژوهش‌های بدیعی هستند که هیچ ربطی به یاوه‌های امثال یرواند آبراهامیان و شرکا ندارد که خیانت به کشور و تاریخ آن از همۀ جای کتاب‌های آنان می‌بارد؛ خباثت ــ یا بی‌خبری ــ مترجمان نیز که جای خود دارد که به عنوان مُقلِّدان نادان آن‌چه مرجع توده‌ای «به پیمانه ریخته آنان نوشیده‌اند». تاریخ ایران، به قول محمد علی فروغی، انباشته از این «وهن‌های» به مردم آن است که «از جهل مردم و خیانت نخبگان برای کشور حاصل شده است».
این روزها به جای واژه تروریست، از فعال اتنیکی استفاده می‌شود.
@baadafrah
‏هنرمند فرزانه و میهن‌پرستی مثل ‎#بهرام_بیضایی را از ایران تاراندند، تا مشتی بی‌هنر مثل ‎#نیکی_کریمی و هادی حجازی‌فر در اینجا تاخت‌وتاز کنند.
بیضایی بزرگ نمی‌تواند در وطن خود فیلم بسازد.
نیکی کریمی برای فروش چند بلیت بیشتر فیلم بی‌مایه‌اش، پانترکها و تجزیه‌طلب‌ها را تبلیغ می‌کند. https://t.co/Qmq7RIX0mq

https://twitter.com/sheshgalani/status/1465369421476765696
فرج سرکوهی در کلاب‌هاوس گفته "زبان مادری نظامی گنجوی ترکی بوده و او به اجبار، شعر فارسی می‌گفته".
۱-در زمان نظامی، زبان ترکی در گنجه غالب نبوده، چه رسد که نظامی ترک باشد!
۲-نظامی یک بیت به ترکی ندارد، اما هزاران بیت فارسی دارد و آثار او نمونه‌ای از فرهنگ و ادب ایرانی است.
۳-همزبانی آقای سرگوهی با پانترک‌ها و به ویژه با رژیم باکو که در ماه‌های اخیر تلاش خود را به منظور جعل هویت ترکی برای نظامی افزایش داده تا این شاعر بزرگ ایرانی را به نام خود ثبت کند، جالب است. باکو این روزها خوب سرباز اجیر می‌کند!
۴-ما چیزی به نام کانون نویسندگان ایران داریم که ظاهرا باید نهاد صنفی و نماینده هنر و ادب ایران باشد، اما با وجود اعضای نادان و مغرضی مثل سرکوهی یا فرد حامی تروریسم و نفرت‌پراکنی و بیگانه‌پرستی مثل یوسف عزیزی بنی‌طرف و برخی سوابق تاریک دیگر، بهتر است فاتحه آن را خواند.
@baadafrah
🖕تغاری بشکند، ماستی بریزد، جهان گردد به کام کاسه‌لیسان

صبح خبری بی‌پایه منتشر شد، عصر تکذیب شد. اما تلویزیون انیران اینترنشنال (بخوانید پروژه رسانه‌ای عربستان علیه تمامیت ارضی ایران) بهانه‌ای پیدا کرد که چند تجزیه‌طلب احمق را دعوت کند تا چند فحش به زبان فارسی و تمامیت کشور ایران بدهند و مشتی دروغ قوم‌گرایانه را تبلیغ کنند.
@baadafrah
تا باشد آذربایجان پیوند ایران است و بس
این گفت با صوتی رسا فریاد آذربایجان
(استاد شهریار)

هفتادوپنجمین سالگرد روز #نجات_آذربایجان از چنگ بیگانگان و تجزیه طلبان وابسته به بیگانه، سالروز خروش مردم آذربایجان علیه فرقه دموکرات و بازگشت ارتش ایران به خاک تبریز، خجسته باد!
@baadafrah
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
شاهکاری دیگر از علوم اجتماعی

اگر فکر میکنید مشکل پل گیشا، فقط لیلا حسینزاده، اباذری و...است، در اشتباه اید. مشکل کس دیگری است بنام حسین کچوییان از قبیله مارکسیستهای اسلامی. تز او «نابودی ایران» است:
«من میخواهم با مفهوم ایرانیت نزاع کنم، آنرا خرد کنم و از بین ببرم،چون مانع مسلمانی است».

@baadafrah
یک میلیون مهاجر افغان جدید در راه ایران؟

🔹روزنامه هم میهن از احتمال ورود یک میلیون افغان به ایران با اخراج آنان از پاکستان خبر داده است.

🔹به گزارش هم میهن، طبق آخرین سرشماری‌های اتباع در سال ۱۴۰۱، ۲۲۰ هزار تبعه از ۱۲۰ ملیت جهان در قم زندگی می‌کنند که بخش زیادی از آن‌ها را مهاجران افغانستانی تشکیل داده‌اند.» این آمارها بر این موضوع صحه می‌گذارد که جمعیت افغانها در ایران خیلی بیشتر از ۵ میلیون نفری است که وزیر کشور روز گذشته به آن اشاره کرده است.

🔹در این میان موضوعی که باعث افزایش دلواپسی بیشتر در ایران می‌شود خبر اخراج یک میلیون افغان از پاکستان است؛ دستور اخراجی که ایران را با چالش حتمی روبه‌رو می‌کند و بیم آن می‌رود که این یک میلیون نفر نیز از ایران سر در بیاورند/ بورس نیوز

@baadafrah