کتاب مناهج الأحکام والأصول ملا احمد نراقی در علم اصول کم و بيش از نخستين کتاب هایی است که در علم اصول در مکتب وحيد نوشته شده. تا آنجا که من می دانم اين کتاب هنوز به صورت انتقادی تصحيح و چاپ نشده. اگر اشتباه نکنم مؤسسه آل البيت در همان سال های اول فعاليتش در قم افستی از اين چاپ سنگی منتشر کرد. با اينکه وحيد و شيخ جعفر و سيد علی صاحب رياض رسالاتی کوتاه و بلند در علم اصول داشته اند اما نخستين کتاب های جامع در اصول در اين دوره به جز کتاب قوانين ميرزای قمی، همين کتاب نراقی است و البته حاشيه شيخ محمد تقی و مفاتيح سيد محمد و فصول برادر شيخ محمد تقی و بعد البته اشارات حاجی کلباسی و ضوابط (تقريرات شريف العلماء) تا برسيم به آثار شيخ انصاری. البته شروح سید محسن اعرجی و یا سید محمد مهدی بحرالعلوم بر آثار اصولی گذشتگان هم اهميت دارد.
سنت تقريرات نويسی در ميان فقهای اماميه
سابقه تقريرات نويسی گرچه با عناوين ديگر دست کم به قرن پنجم می رسد. در اين مورد جای ديگری بحث کرده ام. اما آنچه با عنوان تقريرات امروزه می شناسيم دست کم سابقه اش به درس سيد مهدی بحر العلوم می رسد. صاحب مفتاح الکرامه بخشی از درس او را در طهارت شرح کتاب وافی تحرير کرده بود. شيخ محمد تقی صاحب حاشيه هم همين کار را کرده است. احتمالا تقرير نويسی از دوره خود وحيد بهبهانی معمول شده. به ويژه اينکه تقريبا از همان دوره هاست که سنت تقريرگویی درس استادان به شکل سنت معيدی معمول شد و البته امروزه منسوخ شده. بعد از اين دوره تقريبا بيشتر مطالب اصلی استادان در قالب کتاب های تقريرات فراهم آمده از سوی شاگردان ارائه می شد. مثلا در مورد سيد علي صاحب رياض جز چند رساله کوتاه در علم اصول و از جمله در بحث حجيت شهرت که در آن به بحث حجيت ظن هم پرداخته و رساله مهم و اساسی است بيشتر مطالبش را بايد در آثار شاگردانش و از جمله کتاب مفاتيح سيد محمد ديد. در درس او عده ای تقريرات می نوشته اند و از جمله ملا محمد جعفر شريعتمدار استرابادي (نيای مرحوم مجتبی مينوی). گفته می شود او با اينکه در اصول قوی تر از ميرزای قمی بود اما به واسطه رياض به فقه معروف شد در حالی که معاصرش ميرزای قمی بيشتر فقيه بود اما به واسطه قوانين به اصول شهرت يافت. عناوين سید میر عبد الفتاح هم که در قواعد فقهی و اصولی است خود تقريرات درس های فرزندان شيخ جعفر کاشف الغطاء است. همو تقريرات آن استادان را هم نوشته است. در نسل بعد تقريرات درس های شريف العلماء از صاحب ضوابط معروف همه هست. شريف العلماء اثر اصولی مستقلی جز رسالاتی ندارد بلکه آرايش را بايد در همين ضوابط ديد و در آثار ديگر شاگردانش. از دوره شيخ انصاری تقرير نويسی گستره بيشتری پيدا کرد. تقريرات شاگرد او صاحب مطارح بسيار معروف است. کما اينکه در دوره های بعد نیز همين سنت و حتی با گسترش بيشتری از اصول به فقه ادامه يافت. آرای ميرزای شيرازي هم عمدتا با تقريرات شاگردانش معروف است. در شرح حال شاگردان شيخ و بعد ميرزای شيرازی و آخوند خراسانی و صاحب عروه با صدها تقريرات آشنایی می يابيم که عمده آنها منتشر نشده. در دوره ميرزای نائينی و آقا ضياء عراقی هم اين سنت ادامه يافت و مهمترين درس های اصول در دوره حاضر با عنايت به تقريرات شاگردان اين دو استوار است. آية الله بروجردی و مرحوم آقای خویی هم اين توفيق را داشتند که بيشتر دوره های درس های فقه و اصولشان را شاگردان در قالب تقريرات پر برگ تنظيم کنند. سنت تقريرات نويسی سنتی کهن و در عين حال بسيار مفيد از نقطه نظر اصول آموزشی است و نمونه های آن در غرب پيشا تجدد و بعد از آن وجود داشته که موضوع نوشته مستقلی است.
سابقه تقريرات نويسی گرچه با عناوين ديگر دست کم به قرن پنجم می رسد. در اين مورد جای ديگری بحث کرده ام. اما آنچه با عنوان تقريرات امروزه می شناسيم دست کم سابقه اش به درس سيد مهدی بحر العلوم می رسد. صاحب مفتاح الکرامه بخشی از درس او را در طهارت شرح کتاب وافی تحرير کرده بود. شيخ محمد تقی صاحب حاشيه هم همين کار را کرده است. احتمالا تقرير نويسی از دوره خود وحيد بهبهانی معمول شده. به ويژه اينکه تقريبا از همان دوره هاست که سنت تقريرگویی درس استادان به شکل سنت معيدی معمول شد و البته امروزه منسوخ شده. بعد از اين دوره تقريبا بيشتر مطالب اصلی استادان در قالب کتاب های تقريرات فراهم آمده از سوی شاگردان ارائه می شد. مثلا در مورد سيد علي صاحب رياض جز چند رساله کوتاه در علم اصول و از جمله در بحث حجيت شهرت که در آن به بحث حجيت ظن هم پرداخته و رساله مهم و اساسی است بيشتر مطالبش را بايد در آثار شاگردانش و از جمله کتاب مفاتيح سيد محمد ديد. در درس او عده ای تقريرات می نوشته اند و از جمله ملا محمد جعفر شريعتمدار استرابادي (نيای مرحوم مجتبی مينوی). گفته می شود او با اينکه در اصول قوی تر از ميرزای قمی بود اما به واسطه رياض به فقه معروف شد در حالی که معاصرش ميرزای قمی بيشتر فقيه بود اما به واسطه قوانين به اصول شهرت يافت. عناوين سید میر عبد الفتاح هم که در قواعد فقهی و اصولی است خود تقريرات درس های فرزندان شيخ جعفر کاشف الغطاء است. همو تقريرات آن استادان را هم نوشته است. در نسل بعد تقريرات درس های شريف العلماء از صاحب ضوابط معروف همه هست. شريف العلماء اثر اصولی مستقلی جز رسالاتی ندارد بلکه آرايش را بايد در همين ضوابط ديد و در آثار ديگر شاگردانش. از دوره شيخ انصاری تقرير نويسی گستره بيشتری پيدا کرد. تقريرات شاگرد او صاحب مطارح بسيار معروف است. کما اينکه در دوره های بعد نیز همين سنت و حتی با گسترش بيشتری از اصول به فقه ادامه يافت. آرای ميرزای شيرازي هم عمدتا با تقريرات شاگردانش معروف است. در شرح حال شاگردان شيخ و بعد ميرزای شيرازی و آخوند خراسانی و صاحب عروه با صدها تقريرات آشنایی می يابيم که عمده آنها منتشر نشده. در دوره ميرزای نائينی و آقا ضياء عراقی هم اين سنت ادامه يافت و مهمترين درس های اصول در دوره حاضر با عنايت به تقريرات شاگردان اين دو استوار است. آية الله بروجردی و مرحوم آقای خویی هم اين توفيق را داشتند که بيشتر دوره های درس های فقه و اصولشان را شاگردان در قالب تقريرات پر برگ تنظيم کنند. سنت تقريرات نويسی سنتی کهن و در عين حال بسيار مفيد از نقطه نظر اصول آموزشی است و نمونه های آن در غرب پيشا تجدد و بعد از آن وجود داشته که موضوع نوشته مستقلی است.
ميراث اسلامی ایران
يکی از بهترين خدمات دوست دانشمند آقای رسول جعفريان انتشار ده جلد ميراث اسلامی ايران بود که با همت کتابخانه آية الله مرعشی منتشر می شد. اين مجموعه که هزار افسوس دنبال نشد مجموعه ای از رساله های کوتاه عربی و فارسی در موضوعات مختلف از تاريخ و رجال گرفته تا کلام و فقه و اصول و تفسير است که به ويژه نسخه های آن در کتابخانه ارزشمند آية الله مرعشی نگهداری می شود. با همت استاد جعفريان بود که اين رساله ها منتشر شد. ده برابر اين این ده جلد هم اگر باز منتشر شود باز يک صدم ذخائر کتابخانه های داخل ايران از ميان رساله های ارزشمند عالمان و دانشمندان گذشته کشور عزيزمان هنوز منتشر نشده. اميدوارم آقای جعفريان اين کار را از نو به دست گيرد و با کمک نسل جديد مجموعه ای ديگر از اين رساله ها را منتشر کند. هيچ کس نمی تواند در رشته هایی که گفتم کاری انجام دهد مگر اينکه به ده جلد ميراث اسلامی ايران نياز نداشته باشد. کاش به جای انتشار اين همه کتاب تکراری بودجه لازم به آقای جعفريان داده شود تا اين کار را از سر گيرد. در زمان رياست ايشان بر کتابخانه مجلس هم مجموعه های مشابهی منتشر شد که متأسفانه آنها بعد از رفتن ايشان گويا پی گرفته نشده و يا آهنگش کند شده است.
يکی از بهترين خدمات دوست دانشمند آقای رسول جعفريان انتشار ده جلد ميراث اسلامی ايران بود که با همت کتابخانه آية الله مرعشی منتشر می شد. اين مجموعه که هزار افسوس دنبال نشد مجموعه ای از رساله های کوتاه عربی و فارسی در موضوعات مختلف از تاريخ و رجال گرفته تا کلام و فقه و اصول و تفسير است که به ويژه نسخه های آن در کتابخانه ارزشمند آية الله مرعشی نگهداری می شود. با همت استاد جعفريان بود که اين رساله ها منتشر شد. ده برابر اين این ده جلد هم اگر باز منتشر شود باز يک صدم ذخائر کتابخانه های داخل ايران از ميان رساله های ارزشمند عالمان و دانشمندان گذشته کشور عزيزمان هنوز منتشر نشده. اميدوارم آقای جعفريان اين کار را از نو به دست گيرد و با کمک نسل جديد مجموعه ای ديگر از اين رساله ها را منتشر کند. هيچ کس نمی تواند در رشته هایی که گفتم کاری انجام دهد مگر اينکه به ده جلد ميراث اسلامی ايران نياز نداشته باشد. کاش به جای انتشار اين همه کتاب تکراری بودجه لازم به آقای جعفريان داده شود تا اين کار را از سر گيرد. در زمان رياست ايشان بر کتابخانه مجلس هم مجموعه های مشابهی منتشر شد که متأسفانه آنها بعد از رفتن ايشان گويا پی گرفته نشده و يا آهنگش کند شده است.
درباره دعای شريف ندبه. از متونی که در دوران غيبت صغری شيعيان زمزمه می کردند و هويت اعتقادی شيعی دوازده اماميان و منظرشان را نسبت به "تاريخ مقدس" و حضور خداوند بازتاب می داد
http://ansari.kateban.com/post/1713
http://ansari.kateban.com/post/1713
ضرورت چاپ مجموعه آثار علامه شیخ حیدر قلی سردار کابلی
نمونه ای از دانشيان ذو فنون و ميراثبانان تشيع . اينجا درباره او مقاله ای را که خيلی سال پيش منتشر شده قرار می دهم
http://ensani.ir/file/download/article/20120426120050-4044-151.pdf
نمونه ای از دانشيان ذو فنون و ميراثبانان تشيع . اينجا درباره او مقاله ای را که خيلی سال پيش منتشر شده قرار می دهم
http://ensani.ir/file/download/article/20120426120050-4044-151.pdf
علامه حسن زاده آملی و سنتی که باید حفظش کرد
هنوز ديپلم نگرفته بودم که چندين کتاب از استاد علامه حسن زاده آملی را تماما خوانده بودم. اگر اشتباه نکنم يکی اتحاد عاقل به معقول و ديگری دروس معرفت نفس که سه جلدش را آن سال ها انتشارات علمی فرهنگی منتشر کرده بود. اولی را انتشارات حکمت منتشر کرده بود و من که عادت داشتم هر چند هفته يکبار سری بزنم به کوچه حاج نايب آنجا کتاب اول را پيدا کرده بودم. بعد از اين دو کتاب چند اثر ديگر استاد را خواندم و از جمله انسان و قرآن و همچنين وحدت از ديدگاه عارف و حکيم. بخشی از "هشت رساله عربی" را هم همزمان یا شاید سالی که ديپلم گرفتم خواندم. البته از برخی رساله های آن درست سر در نمی آوردم. از ميان اين کتاب ها بيشتر کتاب عالمانه اتحاد عاقل به معقول برايم جذابيت داشت و شايد يکی از عللی بود که انگيزه ای شد برای اينکه در رشته فلسفه در دانشکده ادبيات ثبت نام کنم. در مرکز دائرة المعارف تقريبا بيشتر آثار استاد علامه حسن زاده را داشتيم. وقتی آنجا مشغول به کار شدم چند سالی بود که فلسفه اسلامی را تحصيل می کردم و صرفا در حد مطالعه نبود. آن سال ها به چند استاد نامور ديگر در رشته فلسفه مشاء و حکمت متعاليه علاقه پيدا کرده بودم و درس های آنان را دنبال می کردم. اين تغيير ذوق و شيوه سبب اصلی اش مطالعه تعليقه عميق حضرت آقای مصباح بود بر نهايه علامه طباطبایی. در سال های بعد البته با آمدن نوارهای صوتی درس های فلسفه، آزادی انتخاب بيشتر بود و می شد همزمان علاوه بر درس های اصلی از طريق کاست های صوتی درس برخی استادان ديگر را هم شنيد. خوشبختانه در پانزده سال اخير اين امکان توسعه يافته و علاوه بر آن درس های بسياری از استادان مسلم فلسفه و عرفان بازنويسی و منتشر شده است. همین سبب شد که در چند سال اخیر باز به درس های استاد حسن زاده برگردم. در کتابخانه پرينستون توفيق يافتم درس های مکتوب شرح اسفار استاد علامه حسن زاده را پیدا کنم و آنها را دقيق بخوانم. حقيقتا برای فهم متن و درک درست اشکالات و پاسخ های ملا صدرا مفيد است. زبان کتاب هم خيلی شيرين و گوياست. من آن را بر برخی دیگر از شروح اسفار ترجیح می دهم.
علامه حسن زاده آملی تنها در عرصه تأليف نيست که آثار ماندگار دارد. تقريبا عمده آثار فلسفی و عرفانی از اشارات و شرح اشارات گرفته تا شرح منظومه و شفای بوعلی و اسفار و از فصوص و برخی شروح آن و تمهيد القواعد گرفته تا مصباح الانس ابن فناری همه را گاهی مکرر تدریس فرموده. استاد به دليل اينکه با سنت تصحيح متون از طريق استادش علامه شعرانی آشنا بوده کاری کرده کارستان و در تمامی موارد همزمان با تدریس اين متن ها را با نسخه های مختلف مقابله کرده و از آن تصحيحاتی قابل استفاده همراه با تعليقاتی عالمانه به دست داده که در سال های اخير منتشر شده. علامه حسن زاده همچون استادش علامه شعرانی از دانشيان آگاه در رشته ها و فنون مختلف و يادآور علمای قديم ما در سنت اسلامی است. دايره دانش و اطلاع او از فقه و اصول و تفسير و فلسفه و منطق و عرفان فراتر رفته و به علوم رياضی و هيئت و علوم ادب هم رسيده است. يادآور نسل های خواجه نصير و ملا قطب. الگویی است که می توان به نسل جديد معرفی کرد و گفت که دانشيان سنت ما چنين بوده اند؛ عمری را صرفا به تحصيل دانش و طلب آگاهی و دقت در متون گذشتگان و تلاش برای راهيابی به فهم های جديدتر سپری می کرده اند؛همراه با عزت نفس و قناعت ورزی و تنزه و پرهيزکاری. خداوند عمر علامه حسن زاده را دراز دارد. بر روان استادش علامه شعرانی هم درود می فرستم.
هنوز ديپلم نگرفته بودم که چندين کتاب از استاد علامه حسن زاده آملی را تماما خوانده بودم. اگر اشتباه نکنم يکی اتحاد عاقل به معقول و ديگری دروس معرفت نفس که سه جلدش را آن سال ها انتشارات علمی فرهنگی منتشر کرده بود. اولی را انتشارات حکمت منتشر کرده بود و من که عادت داشتم هر چند هفته يکبار سری بزنم به کوچه حاج نايب آنجا کتاب اول را پيدا کرده بودم. بعد از اين دو کتاب چند اثر ديگر استاد را خواندم و از جمله انسان و قرآن و همچنين وحدت از ديدگاه عارف و حکيم. بخشی از "هشت رساله عربی" را هم همزمان یا شاید سالی که ديپلم گرفتم خواندم. البته از برخی رساله های آن درست سر در نمی آوردم. از ميان اين کتاب ها بيشتر کتاب عالمانه اتحاد عاقل به معقول برايم جذابيت داشت و شايد يکی از عللی بود که انگيزه ای شد برای اينکه در رشته فلسفه در دانشکده ادبيات ثبت نام کنم. در مرکز دائرة المعارف تقريبا بيشتر آثار استاد علامه حسن زاده را داشتيم. وقتی آنجا مشغول به کار شدم چند سالی بود که فلسفه اسلامی را تحصيل می کردم و صرفا در حد مطالعه نبود. آن سال ها به چند استاد نامور ديگر در رشته فلسفه مشاء و حکمت متعاليه علاقه پيدا کرده بودم و درس های آنان را دنبال می کردم. اين تغيير ذوق و شيوه سبب اصلی اش مطالعه تعليقه عميق حضرت آقای مصباح بود بر نهايه علامه طباطبایی. در سال های بعد البته با آمدن نوارهای صوتی درس های فلسفه، آزادی انتخاب بيشتر بود و می شد همزمان علاوه بر درس های اصلی از طريق کاست های صوتی درس برخی استادان ديگر را هم شنيد. خوشبختانه در پانزده سال اخير اين امکان توسعه يافته و علاوه بر آن درس های بسياری از استادان مسلم فلسفه و عرفان بازنويسی و منتشر شده است. همین سبب شد که در چند سال اخیر باز به درس های استاد حسن زاده برگردم. در کتابخانه پرينستون توفيق يافتم درس های مکتوب شرح اسفار استاد علامه حسن زاده را پیدا کنم و آنها را دقيق بخوانم. حقيقتا برای فهم متن و درک درست اشکالات و پاسخ های ملا صدرا مفيد است. زبان کتاب هم خيلی شيرين و گوياست. من آن را بر برخی دیگر از شروح اسفار ترجیح می دهم.
علامه حسن زاده آملی تنها در عرصه تأليف نيست که آثار ماندگار دارد. تقريبا عمده آثار فلسفی و عرفانی از اشارات و شرح اشارات گرفته تا شرح منظومه و شفای بوعلی و اسفار و از فصوص و برخی شروح آن و تمهيد القواعد گرفته تا مصباح الانس ابن فناری همه را گاهی مکرر تدریس فرموده. استاد به دليل اينکه با سنت تصحيح متون از طريق استادش علامه شعرانی آشنا بوده کاری کرده کارستان و در تمامی موارد همزمان با تدریس اين متن ها را با نسخه های مختلف مقابله کرده و از آن تصحيحاتی قابل استفاده همراه با تعليقاتی عالمانه به دست داده که در سال های اخير منتشر شده. علامه حسن زاده همچون استادش علامه شعرانی از دانشيان آگاه در رشته ها و فنون مختلف و يادآور علمای قديم ما در سنت اسلامی است. دايره دانش و اطلاع او از فقه و اصول و تفسير و فلسفه و منطق و عرفان فراتر رفته و به علوم رياضی و هيئت و علوم ادب هم رسيده است. يادآور نسل های خواجه نصير و ملا قطب. الگویی است که می توان به نسل جديد معرفی کرد و گفت که دانشيان سنت ما چنين بوده اند؛ عمری را صرفا به تحصيل دانش و طلب آگاهی و دقت در متون گذشتگان و تلاش برای راهيابی به فهم های جديدتر سپری می کرده اند؛همراه با عزت نفس و قناعت ورزی و تنزه و پرهيزکاری. خداوند عمر علامه حسن زاده را دراز دارد. بر روان استادش علامه شعرانی هم درود می فرستم.
نهج البلاغه از تشیع تا تسنن
برخلاف تصور عمومی تاریخچه اهتمام علمای شیعه به نهج البلاغه در حد اهتمامی همگانی چندان زیاد نیست. نخستین شروح را علمای اهل سنت از میان معتزله و سنیان دیگر بر این کتاب نوشتند و حتی نخستین اهتمام ها برای روایت آن بیشتر از ناحیه علمای اهل سنت و یا معتزله خراسان بود. البته شیعیان امامی هم به این کتاب توجه داشتند اما نه در حدی که بعدها مشاهده می شود. تعداد شرح های نهج البلاغه تألیف علمای امامیه تا قبل از دوره صفوی چندان زیاد نیست و بعداً البته اهتمام بدان بیشتر شد. در این میان بی تردید مهمترین شرح نهج البلاغه از ابن ابی الحدید است که معتزلی بود و شرحش فوائد بسیاری دارد. این کتاب یک دوره کلام و تاریخ و ادب است و ای کاش به جای شرح لمعه طلاب علوم دینی این کتاب را به عنوان کتاب درسی در مقطع سطح می خواندند و مذاکره می کردند. چقدر خوب است که با خواندن چنین کتابی حرف های مخالفان تشیع هم در مباحث امامت و دیگر مباحث از زبان یک معتزلی خوانده شود و زمینه فهم متقابل فراهم شود. ابن ابی الحدید آدم بسیار منصفی است و عقاید توحیدیش با شیعه فرقی نمی کند. در امامت هم قائل به افضلیت حضرت امیر است و فقط نص را قبول ندارد و خلافت مشایخ ثلاثه را به انحای مختلف بر اساس اجتهاد و اختیار ثابت می داند اما دفاعش از حضرت امیر در خصوص جنگ های سه گانه عالی است و نمونه ای است از دقت در منابع تاریخی و دوری از تعصبات و به شکل بسیار قابل قبولی.
در سده بیستم توجه به نهج البلاغه بیشتر شد. نخست به وسیله محمد عبده، دانشمند برجسته اصلاح طلب مصر. چاپ کتاب توسط او و در ادامه انتشار کتاب توسط برخی دیگر از علمای سنی مصر و ازهر و یا لبنان موجب آشنایی بیشتر علمای سنی با کتاب نهج البلاغه شد. علاوه بر این، این کتاب به دلیل اهمیت ادبی آن هم مورد توجه سنیان و حتی مسیحیان عرب قرار گرفته. انتشار کتاب ابن ابی الحدید هم از آن کارهای مهم مصریان است در رابطه با اندیشه تقریبی. توجه داشته باشید که کتاب صفین نصر بن مزاحم را هم مصریان چاپ و منتشر کردند. این ها قدم های مهمی بود برای اندیشه تقریبی در نیمه سده بیستم. به نظر من شرح ابن ابی الحدید می تواند مبنای تقریبی مهمی باشد. افسوس که در دو سه دهه اخیر کمتر به آن توجه شده. ابن ابی الحدید از نمونه های کم نظیر دنیای اسلام است.
پس از مشروطه توجه به جنبه های سیاسی کتاب شریف نهج البلاغه بیشتر شد. این کتاب نمونه اعلای تربیت نبوی و علوی است. امیر المؤمنین نهج البلاغه الگوی تربیتی حضرت رسول است. اندیشه سیاسی حضرت در این کتاب الگوهای مهمی را بر روی متفکران مسلمان در چند دهه اخیر قرار داد و به ویژه روشنفکران و نوگرایان دینی و عالمان اصلاح طلب از آن بهره فراوان بردند. افسوس که در سی چهل سال اخیر با وجود برگزاری کنفرانس ها و نشست ها و چاپ دهها و بل صدها کتاب درباره نهج البلاغه اما یا محتوای سیاسی و اجتماعی و اخلاق اجتماعی آن در مقایسه با رویکرد فقهی مورد بی توجهی قرار گرفته و یا به کلی در تفسیر آن تحریف هایی رخ نموده. برخی هم هر جا کم می آورند اصالت آن مطالب را مورد تردید قرار می دهند. نهج البلاغه متأسفانه در طول تاریخ تشیع به عنوان منبعی فقهی مورد عنایت قرار نگرفت، در حالی که در آن مباحث مهمی هست که به کار فقیهان می خورد، به ویژه در مباحث سیاسی و اجتماعی فقه.
حنبلیان و سنیان اصحاب حدیث در برابر عظمت نهج البلاغه راهی جز انکار اصالت آن و یا اینکه کتاب تألیف شریف رضی نیست و بلکه کار برادر او شریف مرتضی است نداشته اند. تعداد زیادی هم از آنها گفته اند خطب و گفتارهای این کتاب اصیل نیست و نوشته خود شریف رضی است. ابن ابی الحدید در مورد تعدادی از موارد مورد تردید سنی ها مانند خطبه شریفه شقشقیه تأکید می کند که آنها را در کتاب هایی تألیف شده پیش از تولد شریف رضی دیده است. امروزه با توجه به دسترس بودن بسیاری از منابع این نکته که شریف رضی از منابع قدیمتر بهره گرفته به شکل بسیار زیادی ثابت شده. بسیاری از خطب و نامه ها را در تاریخ طبری و انساب الاشراف و بسیاری منابع دیگر می توان دید. باری وهابی ها و سلفی نمی توانند با نهج البلاغه و اندیشه متعالی آن نسبتی برقرار کنند.
آنچه مسلم است کتاب نهج البلاغه نماینده آن تفکر و تربیتی دینی است که حضرت امیر الگو و معلم آن در تاریخ در مقام بهترین شاگرد پیامبر است. وسلام الله علیه یوم ولد و یوم استشهد و یوم یبعث حیا.
برخلاف تصور عمومی تاریخچه اهتمام علمای شیعه به نهج البلاغه در حد اهتمامی همگانی چندان زیاد نیست. نخستین شروح را علمای اهل سنت از میان معتزله و سنیان دیگر بر این کتاب نوشتند و حتی نخستین اهتمام ها برای روایت آن بیشتر از ناحیه علمای اهل سنت و یا معتزله خراسان بود. البته شیعیان امامی هم به این کتاب توجه داشتند اما نه در حدی که بعدها مشاهده می شود. تعداد شرح های نهج البلاغه تألیف علمای امامیه تا قبل از دوره صفوی چندان زیاد نیست و بعداً البته اهتمام بدان بیشتر شد. در این میان بی تردید مهمترین شرح نهج البلاغه از ابن ابی الحدید است که معتزلی بود و شرحش فوائد بسیاری دارد. این کتاب یک دوره کلام و تاریخ و ادب است و ای کاش به جای شرح لمعه طلاب علوم دینی این کتاب را به عنوان کتاب درسی در مقطع سطح می خواندند و مذاکره می کردند. چقدر خوب است که با خواندن چنین کتابی حرف های مخالفان تشیع هم در مباحث امامت و دیگر مباحث از زبان یک معتزلی خوانده شود و زمینه فهم متقابل فراهم شود. ابن ابی الحدید آدم بسیار منصفی است و عقاید توحیدیش با شیعه فرقی نمی کند. در امامت هم قائل به افضلیت حضرت امیر است و فقط نص را قبول ندارد و خلافت مشایخ ثلاثه را به انحای مختلف بر اساس اجتهاد و اختیار ثابت می داند اما دفاعش از حضرت امیر در خصوص جنگ های سه گانه عالی است و نمونه ای است از دقت در منابع تاریخی و دوری از تعصبات و به شکل بسیار قابل قبولی.
در سده بیستم توجه به نهج البلاغه بیشتر شد. نخست به وسیله محمد عبده، دانشمند برجسته اصلاح طلب مصر. چاپ کتاب توسط او و در ادامه انتشار کتاب توسط برخی دیگر از علمای سنی مصر و ازهر و یا لبنان موجب آشنایی بیشتر علمای سنی با کتاب نهج البلاغه شد. علاوه بر این، این کتاب به دلیل اهمیت ادبی آن هم مورد توجه سنیان و حتی مسیحیان عرب قرار گرفته. انتشار کتاب ابن ابی الحدید هم از آن کارهای مهم مصریان است در رابطه با اندیشه تقریبی. توجه داشته باشید که کتاب صفین نصر بن مزاحم را هم مصریان چاپ و منتشر کردند. این ها قدم های مهمی بود برای اندیشه تقریبی در نیمه سده بیستم. به نظر من شرح ابن ابی الحدید می تواند مبنای تقریبی مهمی باشد. افسوس که در دو سه دهه اخیر کمتر به آن توجه شده. ابن ابی الحدید از نمونه های کم نظیر دنیای اسلام است.
پس از مشروطه توجه به جنبه های سیاسی کتاب شریف نهج البلاغه بیشتر شد. این کتاب نمونه اعلای تربیت نبوی و علوی است. امیر المؤمنین نهج البلاغه الگوی تربیتی حضرت رسول است. اندیشه سیاسی حضرت در این کتاب الگوهای مهمی را بر روی متفکران مسلمان در چند دهه اخیر قرار داد و به ویژه روشنفکران و نوگرایان دینی و عالمان اصلاح طلب از آن بهره فراوان بردند. افسوس که در سی چهل سال اخیر با وجود برگزاری کنفرانس ها و نشست ها و چاپ دهها و بل صدها کتاب درباره نهج البلاغه اما یا محتوای سیاسی و اجتماعی و اخلاق اجتماعی آن در مقایسه با رویکرد فقهی مورد بی توجهی قرار گرفته و یا به کلی در تفسیر آن تحریف هایی رخ نموده. برخی هم هر جا کم می آورند اصالت آن مطالب را مورد تردید قرار می دهند. نهج البلاغه متأسفانه در طول تاریخ تشیع به عنوان منبعی فقهی مورد عنایت قرار نگرفت، در حالی که در آن مباحث مهمی هست که به کار فقیهان می خورد، به ویژه در مباحث سیاسی و اجتماعی فقه.
حنبلیان و سنیان اصحاب حدیث در برابر عظمت نهج البلاغه راهی جز انکار اصالت آن و یا اینکه کتاب تألیف شریف رضی نیست و بلکه کار برادر او شریف مرتضی است نداشته اند. تعداد زیادی هم از آنها گفته اند خطب و گفتارهای این کتاب اصیل نیست و نوشته خود شریف رضی است. ابن ابی الحدید در مورد تعدادی از موارد مورد تردید سنی ها مانند خطبه شریفه شقشقیه تأکید می کند که آنها را در کتاب هایی تألیف شده پیش از تولد شریف رضی دیده است. امروزه با توجه به دسترس بودن بسیاری از منابع این نکته که شریف رضی از منابع قدیمتر بهره گرفته به شکل بسیار زیادی ثابت شده. بسیاری از خطب و نامه ها را در تاریخ طبری و انساب الاشراف و بسیاری منابع دیگر می توان دید. باری وهابی ها و سلفی نمی توانند با نهج البلاغه و اندیشه متعالی آن نسبتی برقرار کنند.
آنچه مسلم است کتاب نهج البلاغه نماینده آن تفکر و تربیتی دینی است که حضرت امیر الگو و معلم آن در تاریخ در مقام بهترین شاگرد پیامبر است. وسلام الله علیه یوم ولد و یوم استشهد و یوم یبعث حیا.
به خوبی به خاطر می آورم روزهایی را که استادم مرحوم محقق طباطبایی این کتاب را می نوشت. با عشقی عجيب کار می کرد و در مدت کوتاهی این اثر را تمام کرد و نخست در مجله تراثنا و بعد با چندين بار تکميل در قم و بيروت به صورت کتاب به چاپ های مختلف رساند. اصل مقاله به مناسبت برگزاری کنفرانسی بین المللی نوشته شد که درباره هزار و چهارصدمین سال غدير و حديث غدير از سوی مرحوم آقای خویی در لندن ترتيب داده شد و در آن عده ای از استادان برجسته شرکت کرده بودند و از جمله محقق طباطبایی و ديگر استادم مرحوم آقای جعفری. اگر فرصت کنم يک بحثی را درباره اين کتاب به صورت صوتی /تصويری در کانال تلگرامی خواهم گذاشت.
کتاب کافی، شناسنامه تشیع امامی
کتاب کافی کلینی شناسنامه تشیع امامی است. به نحوی می توان تمام عرصه های تفکر شیعی از فقه و کلام و فلسفه و اصول فقه را شرح و تفسیر احادیث امامان شیعه دانست و به ویژه احادیث دو امام باقر و صادق (ع). کتاب کافی سرچشمه های شناخت ما را از مکتب این دو امام و سایر ائمه اطهار به دست می دهد و آن را بر اساس منابع اطمینان بخشی در اختیار ما قرار می دهد. ریشه های کتاب کافی به منابع بسیار کهنی از سده دوم می رسد، منابعی که قدمت برخی از آنها از منابع حدیثی سنی بیشتر است. متکلمان و فقیهان و فلاسفه شیعه در طول تاریخ همه آنچه در عرصه تفکر ارائه داده اند و از آن جمله آن جاهایی که از دستاوردهای فلسفه یونانی و یا کلام معتزلی بهترین بهره ها را بردند همه را معطوف به تفسیر احادیث امامان می خواستند و بیشتر ادبیات مکتوب خود را هم در چارچوب تفسیر و شرح احادیث به گونه های مختلف عرضه کردند. حتی شریف مرتضی که در مبانی کلامی و اصولی خود از معتزله بهره می گیرد در نهایت در کتاب شافی و یا مقنع و یا در رسائل مختلف خود از آن دستاوردها برای تقویت عقاید خاص تشیع استفاده می کند، مانند رد قیاس و اجتهاد و همچنین در بحث از قاعده لطف و مبانی توحیدی و ضد جبری ائمه شیعه و از این قبیل.
با وجود همه شرح هایی که بر کتاب کافی نوشته شده متأسفانه تاکنون مطالعاتی جدی برای ارائه گفتمان کلینی در کافی و به تعبیر بهتر شرح و تفسیر منظومه فکری ائمه شیعه آن طور که در کتاب کافی عرضه شده انجام نگرفته. احادیث کافی در شروحی که از این کتاب داریم مستمسکی برای ارائه بحث های فلسفی و یا فقهی و یا کلامی شده اما این غیر از تلاش برای ارائه منظومه فکری ائمه شیعه به عنوان مکتب اهل بیت است، آنطور که کلینی در چارچوب ساختارمند کتاب کافی قصد عرضه آن را داشته است.
من شخصاً معتقدم کتاب کافی در کلیت خود چه در اصول و چه در فروع کافی دقیقا با یک ساختار از پیش تعیین شده و منظومه وار و اندیشیده شده که در مجموع ابواب و کتاب های مختلف آن تکه های پازلی را برای ارائه منظومه کلی اهل بیت می سازند نوشته شده و می توان نظم ساختاری آن را در همه ابواب و حتی در نظم و ترتیب احادیث آن تا اندازه زیادی نشان داد.
کلینی احادیث را در طی سال ها گرد آورد و مهمتر از آن برای نقل آنها دست به انتخاب زد و برای تبویب و تنظیم ابواب و چینش احادیث سال ها تأمل کرد.
کتاب کافی کلینی شناسنامه تشیع امامی است. به نحوی می توان تمام عرصه های تفکر شیعی از فقه و کلام و فلسفه و اصول فقه را شرح و تفسیر احادیث امامان شیعه دانست و به ویژه احادیث دو امام باقر و صادق (ع). کتاب کافی سرچشمه های شناخت ما را از مکتب این دو امام و سایر ائمه اطهار به دست می دهد و آن را بر اساس منابع اطمینان بخشی در اختیار ما قرار می دهد. ریشه های کتاب کافی به منابع بسیار کهنی از سده دوم می رسد، منابعی که قدمت برخی از آنها از منابع حدیثی سنی بیشتر است. متکلمان و فقیهان و فلاسفه شیعه در طول تاریخ همه آنچه در عرصه تفکر ارائه داده اند و از آن جمله آن جاهایی که از دستاوردهای فلسفه یونانی و یا کلام معتزلی بهترین بهره ها را بردند همه را معطوف به تفسیر احادیث امامان می خواستند و بیشتر ادبیات مکتوب خود را هم در چارچوب تفسیر و شرح احادیث به گونه های مختلف عرضه کردند. حتی شریف مرتضی که در مبانی کلامی و اصولی خود از معتزله بهره می گیرد در نهایت در کتاب شافی و یا مقنع و یا در رسائل مختلف خود از آن دستاوردها برای تقویت عقاید خاص تشیع استفاده می کند، مانند رد قیاس و اجتهاد و همچنین در بحث از قاعده لطف و مبانی توحیدی و ضد جبری ائمه شیعه و از این قبیل.
با وجود همه شرح هایی که بر کتاب کافی نوشته شده متأسفانه تاکنون مطالعاتی جدی برای ارائه گفتمان کلینی در کافی و به تعبیر بهتر شرح و تفسیر منظومه فکری ائمه شیعه آن طور که در کتاب کافی عرضه شده انجام نگرفته. احادیث کافی در شروحی که از این کتاب داریم مستمسکی برای ارائه بحث های فلسفی و یا فقهی و یا کلامی شده اما این غیر از تلاش برای ارائه منظومه فکری ائمه شیعه به عنوان مکتب اهل بیت است، آنطور که کلینی در چارچوب ساختارمند کتاب کافی قصد عرضه آن را داشته است.
من شخصاً معتقدم کتاب کافی در کلیت خود چه در اصول و چه در فروع کافی دقیقا با یک ساختار از پیش تعیین شده و منظومه وار و اندیشیده شده که در مجموع ابواب و کتاب های مختلف آن تکه های پازلی را برای ارائه منظومه کلی اهل بیت می سازند نوشته شده و می توان نظم ساختاری آن را در همه ابواب و حتی در نظم و ترتیب احادیث آن تا اندازه زیادی نشان داد.
کلینی احادیث را در طی سال ها گرد آورد و مهمتر از آن برای نقل آنها دست به انتخاب زد و برای تبویب و تنظیم ابواب و چینش احادیث سال ها تأمل کرد.
حکايت مردی که عمر خود را برای حقانيت غدير گذاشت
مرحوم علامه محقق سيد عبد العزيز طباطبایی تقریبا بیشتر عمر خود را وقف حدیث غدیر کرد. هم با مرحوم آقای امینی سالها همکاری کرد و هم در گردآوری منابع خطی حدیث غدیر و به ویژه تألیفات حدیثی اهل سنت تلاش کرد و هم در راستای تکمیل کتاب الغدیر کتابها و نوشته های مختلفی فراهم و تدوین کرد. تقریباً کتابی مهم در حدیث اهل سنت نبود که آن را در راستای گردآوری اسانید حدیث غدیر مورد کاوش و بررسی قرار نداده باشد. آن زمان بیشتر کتابها هنوز خطی بود و طبعاً این کار نیاز به زحمت و تلاش فراوان داشت. خود آن مرحوم به من می گفت تمام تاریخ دمشق ابن عساکر را چند بار خوانده بود تا احادیث مرتبط را یادداشت کند. مجلدی فراهم کرد به عنوان مستدرک راویان حدیث غدیر. این کار مستدرکی بود بر آثار سترگی مانند الغدیر و عبقات. در چارچوب چاپ جدید الغدیر، آن چند جلدی که پیش از درگذشت استاد به چاپ رسید هم حواشی مفیدی بر کتاب فراهم کرد و هم متن را تصحیح نمود و اغلاط چاپ اول را اصلاح کرد. در کاوش های خود در میان نسخه های خطی رساله کوتاهی از ذهبی در دانشگاه تهران پیدا کرد که طرق حدیث غدیر بود و ناشناخته مانده بود. با تبحری که در شناخت نسخه ها داشت توانست کتاب را شناسایی کند و آن را با تعلیقات به چاپ رساند. از پس سال ها تتبع در کتاب های خطی و فهرست ها و منابع تراجمی و کتابشناختی فهرستی فراهم کرد از نویسندگان غدیر. هر کس در طول تاریخ درباره غدیر کتابی نوشته بود را شناسایی کرد و با ذکر شواهد و استنادات آثار آنان را معرفی کرد. کتابهای متعددی را که هنوز خطی بود و به نحوی مرتبط با غدیر بود گاه استنساخ و گاه تا حد تصحیح متن ها فراهم کرد؛ از جمله بخش های مرتبط از تاریخ دمشق و فرائد السمطین و مناقب ابن المغازلی و مناقب ابن طلحه و چندین کتاب کوچک و بزرگ دیگر را استنساخ و یا تصحیح کرد و برای تخریج احادیث آنها یک عمر یادداشت فراهم کرد. زمانی که مؤلفین غدیر را می نوشت من در جزئیات پیشرفت کار بودم و از نزدیک شاهد بودم که با چه عشقی این کار را برای چاپ آماده می کرد. در خاطرم هست بعد از چاپ اول خیلی زود چاپ دومی از کتاب عرضه کرد با اصلاحات و تکمیل مطالب. بر روی نسخه شخصی او از کتاب تا روزهای آخر عمر شریفش من شاهد بودم که هنوز مطالبی را بر متن می افزود. گاه برای دیدن یک کتاب مرتبط تا تهران و تا مرکز آقای بجنوردی می آمد تا یک منبع جدید را ببیند. گاهی در خدمت او به دانشگاه تهران و کتابخانه مرکزی و یا منزل مرحوم اصغر آقای مهدوی و یا مرحوم فخر الدین نصیری می رفتیم فقط برای دیدن یک نسخه جدید به هدف تکمیل کارهای غدیری اش. آن مرحوم در چاپ بیشتر کتاب های مرتبط با غدیر که توسط دیگران چاپ می شد دست کم در فاصله دو دهه آخر عمر شریفش سهمی مهم داشت. در دفاتر یادداشت های او از سفرهای داخلی و خارجی بخش زیادی اختصاص داشت به تخریج طرق حدیث غدیر از روی منابع خطی کتابخانه ها و به ویژه کتابخانه های ظاهریه و سلیمانیه. خداوند او را غریق رحمت واسعه خود کند.
مرحوم علامه محقق سيد عبد العزيز طباطبایی تقریبا بیشتر عمر خود را وقف حدیث غدیر کرد. هم با مرحوم آقای امینی سالها همکاری کرد و هم در گردآوری منابع خطی حدیث غدیر و به ویژه تألیفات حدیثی اهل سنت تلاش کرد و هم در راستای تکمیل کتاب الغدیر کتابها و نوشته های مختلفی فراهم و تدوین کرد. تقریباً کتابی مهم در حدیث اهل سنت نبود که آن را در راستای گردآوری اسانید حدیث غدیر مورد کاوش و بررسی قرار نداده باشد. آن زمان بیشتر کتابها هنوز خطی بود و طبعاً این کار نیاز به زحمت و تلاش فراوان داشت. خود آن مرحوم به من می گفت تمام تاریخ دمشق ابن عساکر را چند بار خوانده بود تا احادیث مرتبط را یادداشت کند. مجلدی فراهم کرد به عنوان مستدرک راویان حدیث غدیر. این کار مستدرکی بود بر آثار سترگی مانند الغدیر و عبقات. در چارچوب چاپ جدید الغدیر، آن چند جلدی که پیش از درگذشت استاد به چاپ رسید هم حواشی مفیدی بر کتاب فراهم کرد و هم متن را تصحیح نمود و اغلاط چاپ اول را اصلاح کرد. در کاوش های خود در میان نسخه های خطی رساله کوتاهی از ذهبی در دانشگاه تهران پیدا کرد که طرق حدیث غدیر بود و ناشناخته مانده بود. با تبحری که در شناخت نسخه ها داشت توانست کتاب را شناسایی کند و آن را با تعلیقات به چاپ رساند. از پس سال ها تتبع در کتاب های خطی و فهرست ها و منابع تراجمی و کتابشناختی فهرستی فراهم کرد از نویسندگان غدیر. هر کس در طول تاریخ درباره غدیر کتابی نوشته بود را شناسایی کرد و با ذکر شواهد و استنادات آثار آنان را معرفی کرد. کتابهای متعددی را که هنوز خطی بود و به نحوی مرتبط با غدیر بود گاه استنساخ و گاه تا حد تصحیح متن ها فراهم کرد؛ از جمله بخش های مرتبط از تاریخ دمشق و فرائد السمطین و مناقب ابن المغازلی و مناقب ابن طلحه و چندین کتاب کوچک و بزرگ دیگر را استنساخ و یا تصحیح کرد و برای تخریج احادیث آنها یک عمر یادداشت فراهم کرد. زمانی که مؤلفین غدیر را می نوشت من در جزئیات پیشرفت کار بودم و از نزدیک شاهد بودم که با چه عشقی این کار را برای چاپ آماده می کرد. در خاطرم هست بعد از چاپ اول خیلی زود چاپ دومی از کتاب عرضه کرد با اصلاحات و تکمیل مطالب. بر روی نسخه شخصی او از کتاب تا روزهای آخر عمر شریفش من شاهد بودم که هنوز مطالبی را بر متن می افزود. گاه برای دیدن یک کتاب مرتبط تا تهران و تا مرکز آقای بجنوردی می آمد تا یک منبع جدید را ببیند. گاهی در خدمت او به دانشگاه تهران و کتابخانه مرکزی و یا منزل مرحوم اصغر آقای مهدوی و یا مرحوم فخر الدین نصیری می رفتیم فقط برای دیدن یک نسخه جدید به هدف تکمیل کارهای غدیری اش. آن مرحوم در چاپ بیشتر کتاب های مرتبط با غدیر که توسط دیگران چاپ می شد دست کم در فاصله دو دهه آخر عمر شریفش سهمی مهم داشت. در دفاتر یادداشت های او از سفرهای داخلی و خارجی بخش زیادی اختصاص داشت به تخریج طرق حدیث غدیر از روی منابع خطی کتابخانه ها و به ویژه کتابخانه های ظاهریه و سلیمانیه. خداوند او را غریق رحمت واسعه خود کند.
شمس الدين ذهبي، شايد بزرگترين تاريخ نويس ميراث حديثی اهل سنت رساله ای دارد درباره حديث غدير و طرق آن. نسخه منحصر به فرد و البته اصيل آن در ضمن مجموعه ای در دانشگاه تهران موجود است. مرحوم طباطبایی اين اثر را برای اولين بار شناسایی و با تعليقات منتشر کرد. اهل سنت رساله ها و کتاب های متعددی در طرق حديث غدير دارند که اين يکی از مهمترين آنهاست.
مملکت ایران و حدود آن (آقای محسن نامجو بخواند)
حال که تورج دريایی از کرتير نوشت و از حدود تاريخی ايرانشهر اينجا عبارت فارسنامه ابن البلخي نوشته شده نهصد سال پيش را می آورم درباره ايران و حدود آن
فارسنامه ابن بلخى،ص 241 تا 242
... و در جمله، آيين بارگاه انوشروان، آن بود كى از دست راست تخت او كرسى زر نهاده بود و از دست چپ، و پس، همچنين، كرسىهای زر نهاده بود و ازين سه كرسى، يكى جاى ملك صين بودى و ديگر جاى ملك روم بودى و سه ديگر جاى ملك خزر بودى، كى چون به بارگاه او آمدندى، برين كرسىها نشستندى و همه ساله اين سه كرسى نهاده بودى، برنداشتندى و جز اين سه كس ديگر بر آن نيارستى نشستن و در پيش تخت، كرسى زر بودى، كى بزرجمهر بر آن نشستى و فروتر از آن، كرسى موبد موبدان بودى، و زيرتر از آن، چند كرسى از بهر مرزبانان و بزرگان و جاى هر يك به ترتيب معيّن بودى كى هيچكس منازعت ديگرى نتوانستى كرد و چون كسرى بر يكى خشم گرفتى، كرسى او از آن ايوان برداشتندى، و عادت ملوك فرس و اكاسره آن بودى كى از همه ملوك اطراف چون صين و روم و ترك و هند، دختران ستدندى و پيوند ساختندى و هرگز هيچ دختر را بديشان ندادندى. دختران را جز با كسانى كى از اهل بيت ايشان بودند، مواصلت نكردندى، و خراج از همه جهان به فرس آوردندى و هرگز از فرس، خراج به هيچ جاى نبردهاند، بلاد فرس از لب جيحون بود تا شطّ فرات. و پارس، دار الملك اصلى بود و بلخ و مداين هم بر آن قاعده دار الملك اصلى بودى و خزاين و ذخاير، آنجا داشتندى و مايه لشكر ايران از آنجا خاستى....
حال که تورج دريایی از کرتير نوشت و از حدود تاريخی ايرانشهر اينجا عبارت فارسنامه ابن البلخي نوشته شده نهصد سال پيش را می آورم درباره ايران و حدود آن
فارسنامه ابن بلخى،ص 241 تا 242
... و در جمله، آيين بارگاه انوشروان، آن بود كى از دست راست تخت او كرسى زر نهاده بود و از دست چپ، و پس، همچنين، كرسىهای زر نهاده بود و ازين سه كرسى، يكى جاى ملك صين بودى و ديگر جاى ملك روم بودى و سه ديگر جاى ملك خزر بودى، كى چون به بارگاه او آمدندى، برين كرسىها نشستندى و همه ساله اين سه كرسى نهاده بودى، برنداشتندى و جز اين سه كس ديگر بر آن نيارستى نشستن و در پيش تخت، كرسى زر بودى، كى بزرجمهر بر آن نشستى و فروتر از آن، كرسى موبد موبدان بودى، و زيرتر از آن، چند كرسى از بهر مرزبانان و بزرگان و جاى هر يك به ترتيب معيّن بودى كى هيچكس منازعت ديگرى نتوانستى كرد و چون كسرى بر يكى خشم گرفتى، كرسى او از آن ايوان برداشتندى، و عادت ملوك فرس و اكاسره آن بودى كى از همه ملوك اطراف چون صين و روم و ترك و هند، دختران ستدندى و پيوند ساختندى و هرگز هيچ دختر را بديشان ندادندى. دختران را جز با كسانى كى از اهل بيت ايشان بودند، مواصلت نكردندى، و خراج از همه جهان به فرس آوردندى و هرگز از فرس، خراج به هيچ جاى نبردهاند، بلاد فرس از لب جيحون بود تا شطّ فرات. و پارس، دار الملك اصلى بود و بلخ و مداين هم بر آن قاعده دار الملك اصلى بودى و خزاين و ذخاير، آنجا داشتندى و مايه لشكر ايران از آنجا خاستى....
مقاله خوبی است که در آن درباره سهم مرحومان آية الله سيد حسن مدرس و فقيه برجسته آية الله شيخ الشريعه اصفهانی در لغو قرارداد 1919 بحث شده
http://ensani.ir/file/download/article/20160823140732-10066-80.pdf?fbclid=IwAR28AUdoZHITvbhg04fmG3dd88EVtMdJ1Ei7telYrNl_Bc7s2pXCh5rgw_8
http://ensani.ir/file/download/article/20160823140732-10066-80.pdf?fbclid=IwAR28AUdoZHITvbhg04fmG3dd88EVtMdJ1Ei7telYrNl_Bc7s2pXCh5rgw_8
ابن سینا، سهروردی، ملا صدرا و هانری کوربن
امروزه در مجامع آکادمیک غربی در حوزه مطالعات فلسفه اسلامی بررسی های متن محوری در جریان است که بر تصحیحات انتقادی متون، تحولات مفهومی و بررسی تحول فلسفه اسلامی در نسبت با سنت شارحان ارسطویی و افلاطونی استوار است. فارابی و ابن سینا در این میان خیلی مهم قلمداد می شوند و تلاش ها برای درک نسبت فلسفه آن دو در مقایسه با شارحان اسکندرانی و نو افلاطونی متأخر و همچنین در مقایسه با سنت های فلسفی در میان مترجمان مسیحی و صابی در دوران نهضت ترجمه (و تداوم آن در سده چهارم با ظهور مکتب ابن عدی) به ظهور مطالعاتی بسیار جدی در این حوزه ها انجامیده است. البته در کنار فارابی و ابن سینا و تا اندازه ای کندی فلسفه ابن رشد و همچنین جایگاه غزالی در انتقاد از فلسفه هم اهمیت ویژه خود را دارد. در سالهای اخیر مطالعات در حوزه شارحان ابن سینا در خراسان و بعد در دوره های بعدی و از جمله مکاتب شیراز و اصفهان و عصر عثمانی گسترش بسیار زیادی در مقایسه با دهه های گذشته پیدا کرده است. در این پژوهش ها هانری کوربن تقریبا غائب بزرگ است. جز در انتشارات و مطالعات پاره ای از شاگردان او در فرانسه و یا دلبستگان به مکتب سنت گرایی، تقریباً هانری کوربن تنها برای مطالعه فلسفه های متأخر شیعی و آن هم به صورت حاشیه ای مورد ارجاع قرار می گیرد. این البته به دلیل انتقاداتی است که از او و تفسیرش از حکمت مشرقیه ابن سینا و دیدگاه هایش درباره حکمت اشراق در سالهای گذشته و از سوی کسانی مانند دیمیتری گوتاس صورت گرفت. همانطور که مرحوم آقای حائری یزدی به درستی گفته هانری کوربن در تحریف اندیشه فلسفی ابن سینا و کلا فلسفه اسلامی سهم زیادی داشته است. در خود فرانسه که من چندین سال به درس ها و سمینارهای فلسفه اسلامی در آنجا می رفتم شخصیت و مرجعیت کوربن تقریباً رو به افول است و تنها محدود به چند تنی است. در عوض هم در فرانسه و هم در انگلستان و آلمان و ایالات متحده تحقیقات متنی و تاریخی و مفهومی که فلسفه ابن سینا را در نسبت با فلسفه های یونانی جستجو می کند خوشبختانه در سالهای اخیر مورد اعتنای بیشتری قرار گرفته است. به نظر من این مسئله تا اندازه زیادی مرهون دیمیتری گوتاس و محققان جوانتری در نسل بعد از اوست، همانند آقای راب ویسنوفسکی. گوتاس به خوبی نشان داد که درک و دریافت کوربن از حکمت مشرقی ابن سینا نادرست بوده است. هانری کوربن نه تنها در فهم درست فلسفه ابن سینا بلکه در فهم مکتب فلسفی سهروردی ناکام ماند. او سهروردی را نه به عنوان شارحی در سنت ابن سینا که ابتکاراتی در فلسفه مشایی دارد بلکه بیشتر در سایه شماری از آثار رمزی و یا مبانی ابتکاری او در فلسفه نوری و فهلوی دید و خلاصه کرد. تنها با انتشار آثار و بررسی های علمی درباره شارحان سهروردی در نسل شاگردان او و همچنین در دنباله آن در مکتب شیراز بود که اهمیت شماری از آرای ابتکاری سهروردی در مقام شارح ابن سینا بیشتر شناخته شد. کوربن برعکس سهروردی را از منظر معجونی به نام حکمت شرقی و نوری ایرانی دید که مبانی آن دقیقاً معلوم نیست چیست و سابقه روشن و تاریخی ندارد. تازه آن را با تفاسیر شبه قاره ای آن و آمیخته با عرفان های نظری و اشراقی و باطنی و رمزی تفسیر می کرد که در نهایت به فلسفه های اسماعیلی و شیخی می انجامید. او همین بلا را سر ملا صدرا هم آورد. برای او عرفان نظری ابن عربی هم بیشتر در چارچوب تفاسیر باطنی گری، حروفی گری و علم اعداد دیده می شود و فلسفه های گنوسیستی. او البته خدمات شایانی برای انتشار آثار فلسفی کرد اما این از اقبال بد روشنفکران و دانشگاهیان ما بود که ابن سینا و سهروردی و ملا صدرا را با روایت او بیشتر شناختند تا با دست کم روایت اصیل و ریشه دار در سنت خودمان. چند سالی است اقبال دوباره ای به کتاب های کوربن در میان نسلی از پژوهشگران و مترجمان ایرانی شدت گرفته است. این طبعاً به بد فهمی ما از سنت فلسفی خودمان دامن می زند. دلخوش به اینکه کوربن تشیع باطنی را با فلسفه ابن سینا و سهروردی و ملا صدرا و ابن عربی پیوند می زند و امام زمان را در چارچوب تفسیری فلسفی و باطنی از مقام ولایت می فهمد نباید شد. تفاسیر او در این زمینه دو ایراد اساسی دارد: نخست اینکه درک ما را از فلسفه اسلامی معیوب می کند و دوم اینکه تشیع را به دیانتی باطنی و رمزی و گنوسیستی تقلیل می دهد که با هیچ معیار درست تاریخی نه قابل فهم است و نه مبانی آن قابلیت مفاهمه و گفتگو دارد.
امروزه در مجامع آکادمیک غربی در حوزه مطالعات فلسفه اسلامی بررسی های متن محوری در جریان است که بر تصحیحات انتقادی متون، تحولات مفهومی و بررسی تحول فلسفه اسلامی در نسبت با سنت شارحان ارسطویی و افلاطونی استوار است. فارابی و ابن سینا در این میان خیلی مهم قلمداد می شوند و تلاش ها برای درک نسبت فلسفه آن دو در مقایسه با شارحان اسکندرانی و نو افلاطونی متأخر و همچنین در مقایسه با سنت های فلسفی در میان مترجمان مسیحی و صابی در دوران نهضت ترجمه (و تداوم آن در سده چهارم با ظهور مکتب ابن عدی) به ظهور مطالعاتی بسیار جدی در این حوزه ها انجامیده است. البته در کنار فارابی و ابن سینا و تا اندازه ای کندی فلسفه ابن رشد و همچنین جایگاه غزالی در انتقاد از فلسفه هم اهمیت ویژه خود را دارد. در سالهای اخیر مطالعات در حوزه شارحان ابن سینا در خراسان و بعد در دوره های بعدی و از جمله مکاتب شیراز و اصفهان و عصر عثمانی گسترش بسیار زیادی در مقایسه با دهه های گذشته پیدا کرده است. در این پژوهش ها هانری کوربن تقریبا غائب بزرگ است. جز در انتشارات و مطالعات پاره ای از شاگردان او در فرانسه و یا دلبستگان به مکتب سنت گرایی، تقریباً هانری کوربن تنها برای مطالعه فلسفه های متأخر شیعی و آن هم به صورت حاشیه ای مورد ارجاع قرار می گیرد. این البته به دلیل انتقاداتی است که از او و تفسیرش از حکمت مشرقیه ابن سینا و دیدگاه هایش درباره حکمت اشراق در سالهای گذشته و از سوی کسانی مانند دیمیتری گوتاس صورت گرفت. همانطور که مرحوم آقای حائری یزدی به درستی گفته هانری کوربن در تحریف اندیشه فلسفی ابن سینا و کلا فلسفه اسلامی سهم زیادی داشته است. در خود فرانسه که من چندین سال به درس ها و سمینارهای فلسفه اسلامی در آنجا می رفتم شخصیت و مرجعیت کوربن تقریباً رو به افول است و تنها محدود به چند تنی است. در عوض هم در فرانسه و هم در انگلستان و آلمان و ایالات متحده تحقیقات متنی و تاریخی و مفهومی که فلسفه ابن سینا را در نسبت با فلسفه های یونانی جستجو می کند خوشبختانه در سالهای اخیر مورد اعتنای بیشتری قرار گرفته است. به نظر من این مسئله تا اندازه زیادی مرهون دیمیتری گوتاس و محققان جوانتری در نسل بعد از اوست، همانند آقای راب ویسنوفسکی. گوتاس به خوبی نشان داد که درک و دریافت کوربن از حکمت مشرقی ابن سینا نادرست بوده است. هانری کوربن نه تنها در فهم درست فلسفه ابن سینا بلکه در فهم مکتب فلسفی سهروردی ناکام ماند. او سهروردی را نه به عنوان شارحی در سنت ابن سینا که ابتکاراتی در فلسفه مشایی دارد بلکه بیشتر در سایه شماری از آثار رمزی و یا مبانی ابتکاری او در فلسفه نوری و فهلوی دید و خلاصه کرد. تنها با انتشار آثار و بررسی های علمی درباره شارحان سهروردی در نسل شاگردان او و همچنین در دنباله آن در مکتب شیراز بود که اهمیت شماری از آرای ابتکاری سهروردی در مقام شارح ابن سینا بیشتر شناخته شد. کوربن برعکس سهروردی را از منظر معجونی به نام حکمت شرقی و نوری ایرانی دید که مبانی آن دقیقاً معلوم نیست چیست و سابقه روشن و تاریخی ندارد. تازه آن را با تفاسیر شبه قاره ای آن و آمیخته با عرفان های نظری و اشراقی و باطنی و رمزی تفسیر می کرد که در نهایت به فلسفه های اسماعیلی و شیخی می انجامید. او همین بلا را سر ملا صدرا هم آورد. برای او عرفان نظری ابن عربی هم بیشتر در چارچوب تفاسیر باطنی گری، حروفی گری و علم اعداد دیده می شود و فلسفه های گنوسیستی. او البته خدمات شایانی برای انتشار آثار فلسفی کرد اما این از اقبال بد روشنفکران و دانشگاهیان ما بود که ابن سینا و سهروردی و ملا صدرا را با روایت او بیشتر شناختند تا با دست کم روایت اصیل و ریشه دار در سنت خودمان. چند سالی است اقبال دوباره ای به کتاب های کوربن در میان نسلی از پژوهشگران و مترجمان ایرانی شدت گرفته است. این طبعاً به بد فهمی ما از سنت فلسفی خودمان دامن می زند. دلخوش به اینکه کوربن تشیع باطنی را با فلسفه ابن سینا و سهروردی و ملا صدرا و ابن عربی پیوند می زند و امام زمان را در چارچوب تفسیری فلسفی و باطنی از مقام ولایت می فهمد نباید شد. تفاسیر او در این زمینه دو ایراد اساسی دارد: نخست اینکه درک ما را از فلسفه اسلامی معیوب می کند و دوم اینکه تشیع را به دیانتی باطنی و رمزی و گنوسیستی تقلیل می دهد که با هیچ معیار درست تاریخی نه قابل فهم است و نه مبانی آن قابلیت مفاهمه و گفتگو دارد.
درباره "ایرانشهر" وحدود و ثغور آن و جايگاه آن در جغرافیای ادب خداينامه ها يکی از مهمترين سندها مقدمه قدیم شاهنامه است که به همت حاکم طوس ابو منصور محمد بن عبد الرزاق در 346 ق فراهم آمده. متن آن را نخست علامه محمد قزوينی با نظر به نسخه های بسيار تصحيح و منتشر کرد. اينجا متن آن را قرار می دهم. اين را هم اضافه کنم که بر اساس حکايتی که در کتاب عيون اخبار الرضا (ع) آمده معلوم است که اين حاکم ايران دوست شيعی و امامی مذهب بوده است. روانش شاد.
http://ensani.ir/file/download/article/20110101142321-%D8%AF%DB%8C%D8%A8%D8%A7%DA%86%D9%87%20%D8%B4%D8%A7%D9%87%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87%20%D8%A7%D8%A8%D9%88%D9%85%D9%86%D8%B5%D9%88%D8%B1%DB%8C.pdf
http://ensani.ir/file/download/article/20110101142321-%D8%AF%DB%8C%D8%A8%D8%A7%DA%86%D9%87%20%D8%B4%D8%A7%D9%87%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87%20%D8%A7%D8%A8%D9%88%D9%85%D9%86%D8%B5%D9%88%D8%B1%DB%8C.pdf
مرحوم استاد علی اکبر غفاری، حديث شناس، رجال شناس و مصحح و مترجم برجسته. خدايش او را بيامرزد. در دوران جوانی گاهی خدمت او در کتابفروشی صدوق می رسيدم. در طول عمر پر برکتش دهها کتاب را تصحيح و يا ترجمه کرد. مهمترين آثار حديثی را او به نسل جديد با تصحيح های خوبش معرفی کرد؛ از کتاب شريف کافی گرفته تا کتاب های فقيه و تهذيبين. بيشتر آثار شيخ صدوق را او تصحيح کرد و در دانش رجال و درايه حقيقتا متخصص بود. با امکانات بسيار محدود و بدون هيچگونه چشمداشتی دهها سال از عمر شريف خود را به احيای آثار و معالم شيعه اختصاص داد. با وجود آنکه در دانش حديث و فقه و رجال از بسياری از معاصران خود برتر بود اما معيشتش تنها از طريق چاپ کتاب و کتابفروشی اش در تهران و در سال های اخير از طريق تدريس بود. اولين بار که خدمت او رسيدم با اينکه سن من شايد به بيست هم نمی رسيد اما به پرسش هايم با دقت پاسخ داد. با مرحوم پدرم سابقه رفاقتش به نجف می رسيد. صفایی که در او و در چند تنی مانند او بود کجاست امروز؟ استاد علی اکبر غفاری از مفاخر دوران ما بود.