عمو بهمن ساکت ساکت بود و عمو سلمان مجلس را دست گرفته بود و با شوخی هایش همه را میخنداند.دل توی دلم نبود. از سکوت عمو بهمن و حرکات هیستیریک وار زن عمو و پچ پچ های دوتا عمه ها تا غیبت بودار جهانبخش،ترس داشتم و این روح خسته ام را آشفته تر میکرد.نگاه سنگین زانا را روی خودم احساس میکردم.و سید رضا بلاخره شروع کرد و اصل مطلب همان چیزی بود که دستهای من و زانا را به لرزش وا میداشت.به خودم امید میدادم.نترس عطرین تا دادا هست محاله دلت بشکنه پناه ببر به خدا دختر.و تمام شد و میان لبخند هایی که من و زانا با تمام جانمان زیر زیرکی میزدیم .سید هاجر خواهر سید رضا تمام خوشی های جهان را از توی دستمال ابریشمش در آورد و مهمان جانم و انگشتم کرد و او مالک مهر کودکانه و پر از پاکی من شد.و من مالک تمام شرم و حیای مردانه او.و من تمام قد برنده این معامله نابرابر بودم.که خداوند با لطف بی کرانش به من ارزانی داشته بود و زانا همان پاداشی بود که از تمام بیکسی هایم و درد و رنجم و تنهایی مظلومانه ام به من عطا کرده بود .و من باورم نمیشد که چرا من به چشمش آمدم.که نگاه مهربان خداوند بود و بس.
و من فکر کردم که چه بکنم با قلبی که ممکن است از فرط هیجان و خوشبختی بایستد.و دادا باز هم با نگاه مهربانش اب ریخت بر زبانه های آتش دلم.و من از داشتنش شاکر خداوند بودم. دلم میخواست همه بروند و من بمانم و تمام خوشی های دنیا که در چشمان زانا میدیدم و دم نمیزدم مبادا که به تن زمین بر بخورد و صدای خوشیم را به گوش فلک برساند و همان لحظه خبر نامزدیمان روستا را و بعد همه جا را فرا گرفت و روزگار چشم زد خوشبختیم را...ادامه دارد...


پارت۶۸




@avaybaloot

چند روز ازنشانم گذشته بود.خبری از زانا و سید نبود .مدرسه میرفتم می آمدم .عمو بهمن میگفت مستقل نیست و همش بیخ ریش باباشه.عمه اخضر هم میگفت انشالله پشیمان نشه نمیدانم منظورش چی بود.زن عمو هم میگفت اگه من دختر داشتم صد سال سیاه کسی در خونه مو نمیزد.مردم شانس دارن.عمه اختر هم میگفت زیاد رو ندین بهش دادا فکر کنه دو تا ضعیفه تو خونه تنهان .هر روز اینجا باشه.اما دادا چیزهای دیگری میگفت که من به نجابت و مردانگیش ایمان آوردم.دادا میگفت روله حرف بقیه برا دختر دم بخت مثل سنگریزه های کوه میمانه.هیچ وقت تمام نمیشه .تو باید محکم باشی .ما به دنیا نیامدیم که تمام این ادمهای کره زمین رو راضی کنیم.ما به دنیا امدیم از زندگی کردن به هر طریقی و هر شکلی لذت ببریم .یه گوشت در باشه یه گوشت دروازه.کینه که نباشه حرفای خاله زنکی زود فراموش میشن.
زانا شیر پاک خورده اس ،نجیبه، و صداقت داره
و این برای شروع کردنش با تو زیادی هم هست
دلم قرص میشد با حرفهای دادا.سرمای دی ماه ناجوانمردانه استخوان میترکاند.دوماه بود که نامزد بودیم.چند بار زانا با سید و عمه اش آمده بودند.هر دو ارامش گرفته بودیم.انگار مطمئن بودیم مال هم شدیم او به دانشگاهش چسپیده بود و من به درس و مشق هایم.و کارهای تازه ای که دادا یادم میداد
مثلا غذای خوب درست کردن و اداب شوهر داری.و من با هر حرف دادا در مورد زندگی مشترک مثل لبو سرخ میشدو و او قربان صدقه
شرمم میرفت.تازه از مدرسه آمده بودم.داشتم گل های کفشم را کنار حوض با کاردک تمیز میکردم.صدای در امد قند در دلم آب شد نکنه راه مدرسه را تعقیبم کرده بود.لبخندی با تمام جانم زدم و به سوی در پرواز کردم.با دیدن قیافه جهانبخش فهمیدم.همیشه یه چیزی یا یه کسی برای جنگیدن با حال خوبت سر موعد میرسد و وجود دارد۰۰۰ادامه دارد...



پارت ۶۹



@avaybaloot

🆔 @avaybaloot

با این کد مخفی صدای گوشیت دو برابر کن


🆔 @avaybaloot

🔺️۲۵ اردیبهشت روز بزرگداشت حکیم ابوالقاسم فردوسی است


🔹️چو ایـران نباشد تن من مباد
🔹️در این بوم و بر زنده یک تن مباد
🔹️همـه روی یکسر بجـنگ آوریــم
🔹️جهان بر بـداندیـش تنـگ آوریم
🔹️همه سربسر تن به کشتن دهیم
🔹️بـه از آنکه کشـور به دشمن دهـیم

♦️برداشت چغندر غول پیکر ۲۱ کیلویی در میناب

🔹یک کشاورز در دهستان چراغ آباد منطقه توکهور و هشتبندی شهرستان میناب با برداشت چغندر علوفه‌ای ۲۱ کیلویی، رکوردی جدید در کشور ثبت کرد./ خبرگزاری صداوسیما

🆔 @avaybaloot

💥💥 امروز  ،  " سه‌شنبه "

📕۲۵  اردیبهشت۱۴۰۳هجری‌خورشیدی
📗اشتاد اشاوهیشتا  ۳۷۶۲ زرتشتی
📘14           مه    2024   میلادی
📙۵ذی‌القعده۱۴۴۵هجری قمری


📚روز بزرگداشت استاد سخن و ادب فارسی "حكيم ابوالقاسم فردوسی توسی".

📚روز "پاسداشت زبان فارسی".

📕لغو امتياز تنباكو به واسطه فشار ناشی از فتوای "ميرزای بزرگ شيرازی". (۱۲۷۰ ه.ش)

📕"محمد علی شاه"،  "میرزا احمدخان مشیرالسلطنه" را به رئیس الوزرائی انتخاب نمود. (۱۲۸۷ ه.ش)

📕مجلس شورای ملی مجدداً به مشيرالدوله رأی اعتماد داد. (۱۳۰۱ ه.ش)

📕"دكتر ليندنبلات" رئيس آلمانی بانك ملی وارد تهران شد و خود را به وزير ماليه معرفی كرد. (۱۳۰۷ ه.ش)

📕تاسیس باشگاه فوتبال برق شیراز به عنوان قدیمی ترین تیم حال حاضر فوتبال ایران. (۱۳۲۵ ه.ش)

📕یک موافقتنامه همکاری بین ایران و فرانسه در پاریس امضا شد که شامل چند قرارداد به ارزش سه هزار و پانصد میلیون دلار بود. (۱۳۵۵ ه.ش)

📕وزیران خارجه کشورهای عضو پیمان سنتو اعلام کردند که سنتو با تهدیدهای خرابکارانه در منطقه مقابله می‌کند و همچنین خواستار برقراری صلح در خاورمیانه گردیدند. (۱۳۵۶ ه.ش)

📕صدور بيانيه شورای امنيت در محكوميت كاربرد سلاح‏های شيميايی عراق. (۱۳۶۶ ه.ش)

📕حمله عراق به ترمينال نفتی خارك در جریان جنگ تحمیلی. (۱۳۶۷ ه.ش)

📕برگزاری‌ اولین‌ سمینار مسائل‌ اجتماعی ایران.‌ (۱۳۷۵ ه.ش)

📕درگذشت "محمدحسین توسی‌وند"، پزشک، شاهنامه‌ پژوه و پایه‌گذار بنیاد فردوسی. (۱۳۹۳ ه.ش)

📘اشغال سرزمين "آنگولا" در آفريقا توسط استعمارگران پرتغالی. (1575 م)

📘"هانری چهارم" پادشاه وقت فرانسه كه فرمان "نانت" را با هدف پايان دادن به اختلافات مذهبی و جنگ‌های ناشی از آن امضاء كرده بود به دست يك كاتوليك متعصب به نام "فرانسوا راويلاك" کشته شد. (1610 م)

📘انجام اولين واكسيناسيون آبله جهان در انگلستان. (1796 م)

📘روز ملی و استقلال "پاراگوئه" از استعمار اسپانيا. (1811 م)
🇵🇾جمهوری "پاراگوئه" با ۴۰۶/۷۵۲ كيلومتر مربع مساحت در آمريكای جنوبی و در بين كشورهای بوليوی، برزيل و آرژانتين واقع شده است. جمعيت آن ۵/۵ ميليون نفر و پايتختش "آسونسيون" است. پاراگوئه اولين كشور به استقلال رسيده در آمريكای جنوبی می‌باشد. بيش از ۸۸% جمعيت اين كشور كاتوليك هستند و به زبان اسپانيايی و گوارانی صحبت می‌كنند. اكثريت قريب به اتفاق سكنه پاراگوئه نژاد دو رگه سرخ و سفيد داشته و بقيه گروه‏‌های نژادی در اقليتند. واحد پول پاراگوئه، "گوارانی" و از شهرهای مهم آن "سيوداددل استه"، "سان لورنزو" و "لامباره" است.

📘درگذشت "اما گلدمن آنارشیست"، از توسعه دهندگان فلسفه سیاسی آنارشیسم. (1940 م)

📘بمباران وحشتناك بندر روتِردام هلند توسط آلمان در جريان جنگ جهانی دوم. (1940 م)

📘اشغال سرزمين فلسطين توسط صهيونيسم جهانی و اعلام موجوديت اسرائيل. (1948 م)

📘امضای پيمان "ورشو"، ميان كشورهای كمونيستی اروپا. (1955 م)

📘"اسکای لَب"، نخستین ایستگاه فضایی ایالات متحده، در مدار زمین قرار گرفت. (1973 م)

📘درگذشت "دکتر جو فارمن"، فیزیکدان انگلیسی، کاشف لایه ازن. (2013 م)
 
📙تجديد بنای خانه كعبه توسط "حضرت ابراهيم(ع)" به امر پروردگار.

📙درگذشت "ابن ‏هِشام" ملقب به جمال الدين، فقيه وگ نحوی بزرگ عرب. (۷۶۱ ه.ق)

🆔 @avaybaloot

بدون شرح حتماً تا آخر ببینید

🆔 @avaybaloot

⚫️هو اول و آخر یار

اطلاعیه مراسم چهلمین روز درگذشت مرحوم دکتر برومند نوروزی

◾️مصیبت وارده را به خانواده‌‌ آن مرحوم تسلیت عرض مینماییم 

🆔 @avaybaloot

👼از قنداق کردن نوزاد برای بهتر خوابیدنش استفاده کنید!

🔅قنداق کردن کمک می کند تا نوزاد شما سریعتر و بهتر بخوابد. همچنین مدت طولانی تری را در خواب باشد. دلیل این امر این است که نوزادان فاقد کنترل حرکتی هستند و اغلب به صورت غیر ارادی بدن آنها در خواب تکان می خورد
🆔 @avaybaloot

تولد نوزادان چهار قلو در کرمانشاه

قیاسی ،پرستار بیمارستان امام‌رضا:

♦️چهار قلوهایی که روز گذشته با آمدنشان خانواده چهار نفره را هشت نفره کردند، در بیمارستان امام رضا(ع) شهر کرمانشاه متولد شدند.

♦️این نوزادان شامل سه دختر و یک پسر، زایمان سوم این مادر کرمانشاهی بوده که حالا صاحب سه فرزند پسر و سه فرزند دختر شده است.

♦️حال عمومی سه نوزاد از این چهار قلو نرمال و یکی بدلیل اینکه زودتر به دنیا آمدند نفسش تندتر و با دستگاه تنفس مصنوعی وصل است.


@avaybaloot

قابل توجه کشاورزان محترم بخش گهواره

نظر به بارندگیهای اردیبهشت ماه و افزایش دما جهت ممانعت از بروز و طغیان بیماری قارچی برق زدگی و بوته میری نخود قبل از ورود به مزرعه و انجام عملیات وجین نسبت به سم پاشی مزارع خصوصاً نخود بهاره اقدام نمایید. جهت مشاوره و راهنمایی با کارشناسان به مرکز جهاد کشاورزی مراجعه فرمائید

مرکز جهاد کشاورزی گهواره



@avaybaloot

امشب قسمت‌های ۷۰و۷۱از رمان

هناسه کم

نوشته خانم مرادی که چند ساله شب و روز براش زحمت کشیدن ساعت ۲۲
در کانال گذاشته میشه




🆔 @avaybaloot

مثل جنون زده ها شده بود جهانبخش،ریش های بلند و ژولیده،نگاه پر از غم و دردناک،یک لحظه شک کردم اوست،خیره قیافه اش شده بودم،خیلی ترسیدم ،دستپاچه گفتم طوری شده؟؟با دستش کنارم زد و گفت ،سردمه چایی گرم داری؟؟گفتم نمیدونم دادا نیست منم الان اومدم.و همان طور خیره به قیافه درب و داغانش دنبالش راه افتادم.و او انگار دنیایش فرق میکرد مرا ندید .حوض اب را دور زد و از پله های کوچک اتاقی که صبحانه میخوردیم بالا رفت.کنار چراغ علائ دین نشست و دستان تکه یخش را نزدیکش کرد.و به زمین خیره شد.خم شدم و مثل بچه ای که چیز عجیب و وحشتناکی دیده باشد به او خیره شدم.نگاهم کرد.نگاهش سرد بود و بی روح.گفتم خوبی؟گفت الان آره.گفتم گل انجیر بودی؟گفت نه؟گفتم پس کجا بودی؟گفت همین جا پشت در خونه تون.بعضی وقتا هم سر کوچتون بعضی وقتا هم سر خیابون.خندیدم و خندید.گفتم یعنی چی؟گفت یعنی همین.همین ادمی که دو ماهه خونه نرفته.گفتم یعنی خونه نرفتی دوماهه؟گفت نه،گفتم چرا؟گفت چون قدغنه،،گفتم چی؟؟گفت عشق به دختر مینا،،به هیچ عنوان نفهمیدم چه میگوید.گفتم حالت خوب نیست توچی میگی؟گفت لازمه دوباره بگم؟گفتم من اصلا نمیفهمم یعنی تو عاشقی؟گفت اره،گفتم اونوقت عاشق من؟گفت ازبچگیمون.با صدای غیرقابل کنترلی خندیدم خیلی خندیدم.گفتم پاشو بزن به چاک تا دادا نیومده بازی جدید راه انداختی پیرزن رو سکته بدی؟گفت نه به روح باوه علی عطرین..ترسیدم و یک قدم عقب رفتم.گفتم خل شدی جهانبخش چی میگی؟زانا اینجا ببینتت بدبخت میشم پاشو گم شو .فریاد زد زانا غلط کرد با تو اون زندگیمو دزدیده اون باید گم شه.اینجاخونه دادای منه خونه زندگی منه.کجا برم اون اومد وسط زندگی من . جیغ کشیدم اون موقع که با اون مادر عفریته ات که دادا رو با گیسای سفید مجبور کردی بره در خونه زانا گدایی پول کنه دادات نبود.من زندگیت نبودم.گم شو جهان این دفعه دیگه نمیذارم نقشه تو عملی کنی.مثل دیوانه ها رفتم انبار وسط حیاط تبر باوه جان رو برداشتم....و به سمتش هجوم بردم و گفتم به روح باوه علی ایندفعه دیگه بد میزنمت جهان.گفت کاش همون موقع میکشتی منو کاش امروز دوتامون بمیریم‌.ادامه دارد....

پارت ۷۰


@avaybaloot