Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔷 سرود یار فراجایی من
🔹 سرود « یار فراجایی من » توسط قرارگاه فرهنگی اجتماعی نوزده دی استان قم ساخته شده تا ضمن تقدیر از فرمانده محترم انتظامی کشور و نیروهای خدوم انتظامی جهت اجرای طرح نور ، از همه دستگاهها و نهادها درخواست نماید در امتداد طرح نور حرکت و اقدامات خود جهت اصلاح وضعیت عفاف و حجاب در سطح استان و کشور را با رویکردهای ایجابی و ترویجی اجرایی نمایند.
@avaybaloot
🔹 سرود « یار فراجایی من » توسط قرارگاه فرهنگی اجتماعی نوزده دی استان قم ساخته شده تا ضمن تقدیر از فرمانده محترم انتظامی کشور و نیروهای خدوم انتظامی جهت اجرای طرح نور ، از همه دستگاهها و نهادها درخواست نماید در امتداد طرح نور حرکت و اقدامات خود جهت اصلاح وضعیت عفاف و حجاب در سطح استان و کشور را با رویکردهای ایجابی و ترویجی اجرایی نمایند.
@avaybaloot
این تصویر یک ولگرد و یا گدا نیست، بلکه تصویر غول ادبیات ومتفکر روسیه و جهان، "لئو تولستوی" است.
او وارث ثروت هنگفت و املاک زیادی بود که همه را به بینوایان بخشید و از ۴۰سالگی تاآخر عمرش درویشانه زندگی کرد!
او چه زیبا میگفت :
با من از دین صحبت نکنید، بلکه بگذارید تا دین را در کردار و رفتار شما ببینم.
او میگفت:
دینداریتان را به خدا نشان دهید، نه اینکه به رخ یکدیگر بكشيد! بمن فقط انسانیت تان را با رفتارتون نشان دهید ،کافیست.
🆔 @avaybaloot
او وارث ثروت هنگفت و املاک زیادی بود که همه را به بینوایان بخشید و از ۴۰سالگی تاآخر عمرش درویشانه زندگی کرد!
او چه زیبا میگفت :
با من از دین صحبت نکنید، بلکه بگذارید تا دین را در کردار و رفتار شما ببینم.
او میگفت:
دینداریتان را به خدا نشان دهید، نه اینکه به رخ یکدیگر بكشيد! بمن فقط انسانیت تان را با رفتارتون نشان دهید ،کافیست.
🆔 @avaybaloot
بنام خداوند بخشنده مهربان امروزوقت تمام شمادوستان عزیزرامیگیریم که یه خانواده خوشحال کنیم یه خانواده که ازلحاظ مالی مشکل دارن مردی که دیسک کمرداره ودیسکش نزدیک به پارگی هست وبااین شرایط داره کارگری می کنه برای خرج خانواده اش وهمسرش هم باردارهست ومستجر هستن ازلحاظ مالی شرایط خوبی ندارن وبه هر نهادی کمیته یا بهزیستی میرن قبولش نمی کنن که تحت حمایت باشن وتا حالا یک مرد با خدا خونه با رهن کم دراختیارشون گذاشته بودباکرایه کم ولی الان دیگه نمی تونن اونجاهم بمونن وهمه مامیدونیم که خونه گرفتن دراین شرایط خیلی سخته مردخانه هرچه تلاش می کنه برای اوضاع خانواده اش بهتربشه امابااین شرایط جامعه نمیشه والان بایدخانه راتخلیه بکنن ونه در روستا وشهرجای ندارن الان ماهم جمع شدیم که به این خانواده نیازمندکمک کنیم ما در روز چقدرخرج می کنیم ازصدهزارتایک میلیون وقتی میریم خریدخرج می کنیم حالاچی میشه ازاون یک میلیون مبلغ ناچیزی راکناربزاریم برای کمک به این خانواده مادرسال چقدر نذر می کنیم فرض کنیم اینم یک جور نذر هست این یه ثواب هست که برای همین هم زبان خودمان انجام بدیم میدانیم زندگی همه سخته پول درآوردن دراین اوضاع اقتصادی سخته ولی جای نمیره کمک این هم زبان خودمان بکنیم که این مردشرمنده خانواده اش نشه و آواره کوچه ها نشه هرکی هرچه درتوان داره بخاطر رضای خدا .
الان شماهمه درخونه خودتان پیش خانواده تان هستید راحت یک لحضه فکرکنیداین مشکل خودتان داشته باشیدچی میشه انتظار از همه دارید کمکتان کنن درسته الان نمی خوایم غرور این مردبشکنیم پیش خانواده اش که نمی توانه خانواده اش اداره کنه ولی اینجوری نیست اوبخاطرشرایط کمرش این مشکل براش پیش امده بااین حال تلاش خودش می کنه ازمردم عزیز کردزبان می خوایم این خانواده رو حمایت کنن خواهشا هرکی هرچه درتوان داره بزاره وسط ممنونم ازمردم شریف باخدا کرد زبان
لطفاً اگر کسی حاظر به کمک شد به ادمین های کانال پیام بدن هر چقدر در توان داشتین.
دست همگی شما عزیزان رو می بوسیم.
هر چقدر پول جمع شد هم در تلگرام و پیج اینیستاگرام آوای بلوط خدمت عزیزان نمایش داده میشه
🌹🌹🌹❤️❤️
🆔 @avaybaloot
الان شماهمه درخونه خودتان پیش خانواده تان هستید راحت یک لحضه فکرکنیداین مشکل خودتان داشته باشیدچی میشه انتظار از همه دارید کمکتان کنن درسته الان نمی خوایم غرور این مردبشکنیم پیش خانواده اش که نمی توانه خانواده اش اداره کنه ولی اینجوری نیست اوبخاطرشرایط کمرش این مشکل براش پیش امده بااین حال تلاش خودش می کنه ازمردم عزیز کردزبان می خوایم این خانواده رو حمایت کنن خواهشا هرکی هرچه درتوان داره بزاره وسط ممنونم ازمردم شریف باخدا کرد زبان
لطفاً اگر کسی حاظر به کمک شد به ادمین های کانال پیام بدن هر چقدر در توان داشتین.
دست همگی شما عزیزان رو می بوسیم.
هر چقدر پول جمع شد هم در تلگرام و پیج اینیستاگرام آوای بلوط خدمت عزیزان نمایش داده میشه
🌹🌹🌹❤️❤️
🆔 @avaybaloot
چند روز گذشته بود و از سید رضا و پسرش خبری نبود.فقط سه روز از یک هفته ای که دادا اجازه ام را از مدرسه گرفته بود مانده بود.هر لحظه که میگذشت بیشتر مطمئن میشدم سید رضا با خواسته پسرش مخالفت کرده.هر ساعت جان میدادم از بی خبری و ندیدنش.و اگر سید رضا مخالفت کند نمیدانم قلبم یارای ندیدنش را دارد.؟دادا هم مثل اسفند روی آتش هیچ کجا قرار نداشت.چند نفر از اهالی دم صبح سراغ سید رضا را گرفته بودند.و دادا دلهره اش از صبح بیشتر شده بود.و من این بیقراریش را در چشمانش میدیدم.ستاره ها در اسمان اول چشمک زدنشان بود.غذا روی تنور کوچک تارمه در حال پختن بود.روی صندلی باوه علی به کوه گل انجیر خیره شده بودم که در تاریکی به سایه ای ترسناک میماند.که کابوس هایم را یادم می اورد.دست دادا بر شانه هایم نشست.بیا شامت رو بخور گلاره کم.خوف نکن خدا کریمه خودش آبرو داده خودشم نگهدارشه.دست دادا را فشار دادم و گفتم آخه دادا من پاپتی بی کس و کار رو چه به دکتر مملکت و پسر سید رضا؟دادا گفت چه کلاسشو میبره بالا کدام دکتر روله گیان هنوز تازه میخواد درسش رو بخونه و بعد بهم چشمک زد و من خندیدم.و چقدر چشمکش درخشانتر از ستاره های اسمان بود برایم.با صدای محکم در حیاط من و دادا یهو ترسیدیم.صدای سگ بلند شد و خودش را به پشت در رساند.دادا از سر پاسار نگاهی به بیرون انداخت و گفت کیه؟؟صدای سید رضا بود.باز کن همشیره مهمان بی موقع و بی اذن امده نمیخوای؟؟دادا رو به آسمان کرد و گفت و اوست دانای مطلق.شانه ام را فشار داد و بلند گفت مگه آدم برا خانه خودشم اذن میخواد سید؟؟ قدمت رو چشم خوش آمدی.و با چشمانش گفت که من بروم و در را باز کنم.دوست داشتم پرواز کنم تا پشت در حیاط ولی پاهایم از فرط هیجان یاریم نمیکردند انگار یکسال بر من گذشت تا رسیدن به پشت در.سید رضا مرا دید و گفت زبونت رو موش خورده عروس خانم ؟؟و لبخند زد به رویم.و من دهانم قفل بود و قصد نداشتم سلام بدهم سید گفت سلام پیشکش برو کنار بیام داخل تا سگ دیوانه خیدان پاره پاره ام نکرده روله گیان.مثل مسخ شده ها از جلوی در کنار رفتم و سید رضا داخل شد.از کنارم رد شد و یا علی کنان از پله ها بالا رفت انتظار اینکه این پاهای لرزان مرا از پله ها بالا ببرد خیلی زیادی بود.و صدای سلامی دیگر از تاریکی امد انگار این پدر و پسر قصد جان بی رمقم را کرده بودند آن شب.نگاهش کردم و نگاهم کرد و در کمال نا باوری پاهایم از تحمل وزنم و آتشی که سلامش به جان و تنم ریخت شانه خالی کرد و همان جا نشستم...ادامه دارد
پارت۶۶
@avaybaloot
پارت۶۶
@avaybaloot
نگاهم کرد و نگاهش کردم.پاهایم یارای ایستادن نداشتند و آنجا جلوی در نشسته بودم و زانا مظلومانه نگاهم میکرد.تمام استرس این چند روز سیلاب اشک شدو از چشمانم می آمد.دورتر از من او هم نشست.فقط یک جمله گفتم.کجایی پسر سید ؟؟جانم در آمد.!؟سرش پایین بود .گفت.مادر که نباشه سخته گفتن اینجور چیزا به پدر.سخت بود ولی گفتم. و من چقدر شرمنده اش شدم...
سه روز مثل برق و باد گذشت شخم زمین ها با کمک اهالی تمام شد تمام انها را گندم کاشتیم.قرارشد بعد از رفتنمان به شهر من و زانا نامزد شویم تا مدرسه ها تعطیل شوند.و بعد از عروسیمان راهی فرنگ شویم تا زانا درسش را بخواند.دوری از دادا برایم آسان میشد وقتی او در کنارم باشد.میگفت شش ماه یک بار میتوانستیم برگردیم و یک ماه بمانیم.دادا باید با عمو بهمن حرف میزد او بزرگترمان بود.اگر به آنها بگویم زمین ها بنام داداست بعد از من مطمئنم زن عمو به طمع زمینها هم که شده تنهایش نمیگذارد.آخ که چه خیال کودکانه ای بود رفتن و رهیدن از پیله بدبختی هایم.و چقدر شبیه تر به یک رویای ناب .از مدرسه که می آمدم لباس کهنه میپوشیدم و دار و دیوار ها را برق میانداختم .قرار شد عمه ها هم دوتاییشان باشند در مجلس خواستگاری. من چقدر ذوق داشتم برای مجلسی که تنها ماهش من بودم .نمیدانم واکنش جهانبخش چه خواهد بود
امیدوارم عاقلانه برخورد کند.شب خواستگاری به جز جهانبخش همه بودند.اگر می امد استرسم خیلی کمتر میشد و اینقدر رعشه بر بدنم نمی افتاد...ادامه دارد
پارت ۶۷
@avaybaloot
سه روز مثل برق و باد گذشت شخم زمین ها با کمک اهالی تمام شد تمام انها را گندم کاشتیم.قرارشد بعد از رفتنمان به شهر من و زانا نامزد شویم تا مدرسه ها تعطیل شوند.و بعد از عروسیمان راهی فرنگ شویم تا زانا درسش را بخواند.دوری از دادا برایم آسان میشد وقتی او در کنارم باشد.میگفت شش ماه یک بار میتوانستیم برگردیم و یک ماه بمانیم.دادا باید با عمو بهمن حرف میزد او بزرگترمان بود.اگر به آنها بگویم زمین ها بنام داداست بعد از من مطمئنم زن عمو به طمع زمینها هم که شده تنهایش نمیگذارد.آخ که چه خیال کودکانه ای بود رفتن و رهیدن از پیله بدبختی هایم.و چقدر شبیه تر به یک رویای ناب .از مدرسه که می آمدم لباس کهنه میپوشیدم و دار و دیوار ها را برق میانداختم .قرار شد عمه ها هم دوتاییشان باشند در مجلس خواستگاری. من چقدر ذوق داشتم برای مجلسی که تنها ماهش من بودم .نمیدانم واکنش جهانبخش چه خواهد بود
امیدوارم عاقلانه برخورد کند.شب خواستگاری به جز جهانبخش همه بودند.اگر می امد استرسم خیلی کمتر میشد و اینقدر رعشه بر بدنم نمی افتاد...ادامه دارد
پارت ۶۷
@avaybaloot
♦️آغاز ثبتنام ۱۴ خودروی وارداتی از امروز
🔹مرحله جدید ثبت نام خودروهای وارداتی از امروز برای ثبت نام کنندگانی که در اسفند ماه سال ۱۴۰۱ حساب خود را بلوکه نموده اند آغاز شده است
🆔 @avaybaloot
🔹مرحله جدید ثبت نام خودروهای وارداتی از امروز برای ثبت نام کنندگانی که در اسفند ماه سال ۱۴۰۱ حساب خود را بلوکه نموده اند آغاز شده است
🆔 @avaybaloot