تاریخ ایران
2.32K subscribers
527 photos
65 videos
392 files
73 links
شناسایی منابع و مآخذ مربوط به تاریخ ایران باستان و تاریخ ایران دوره اسلامی و تاریخ اجتماعی زرتشتیان و ذکر مطالب محققان و پژوهشگران تاریخ کیش زرتشتی.

ارتباط با مدیریت کانال:

@aDaryosh
Download Telegram
نکاتی درباره ی اهریمن،مینوی تباه کار،و آفرینش او( به نقل از شائول شاکد)

(بخش نخست)

#کتاب

یکی از سخنان مربوط به اهریمن در کتاب های زردشتی،این گفته ی شگفت است:"اهریمن هرگز نبوده است و هرگز هم نخواهد بود." در دینی که مبارزه میان سرور نیکی،اورمزد،و مینوی بدی،اهریمن،کانون آن را تشکیل می دهد،انتظار نمی رود که یکی از دو حریف وجود نداشته باشد.باید اذعان کرد که وجود نداشتن را در اینجا می توان نوعی دشنام نسبت به یک موجود مینوی منفور تلقی کرد،و معمولا هر صفت محکوم کننده و صفتی که پستی او را نسبت به مقام خداوند نشان دهد، در مورد او به کار می رود.بعضی از رایج ترین صفات منسوب به او عبارتند از نادانی یا پَس دانشی،دروغگویی،بدبویی و بی رحمی.اهریمن چنان تصویر شده که غالباً بر ضد منافع خود عمل می کند.او باعث تباهی و نابودی خود می شود،و حتی نسبت به کسانی که تحقق دهندگان خواسته ی او در جهان را کیفر می دهند ، موضعی نسبتاً متضاد و متناقض دارد.با وجود این،چنین می نماید که صفت وجود نداشتن و نبودن غیرمنطقی باشد،مگر آن که بتوانیم رابطه ی ساختاری آن را تا جای ممکن کشف کنیم.
پیشنهاد شده است که این سخن را با سخن دیگری ارتباط دهیم که در دادستان دینی وجود دارد و بنابر آن،اهریمن وجود مادی(گیتی ای)ندارد.این سخن در پاسخ به این پرسش گفته می شود که آیا روان های انسان ها،چه پارسا و چه بدکار،"چون به مینو روند"(ka be ô mēnôgān šawend)،یعنی پس از مرگ،می توانند اورمزد یا اهریمن را ببینند؟پاسخ به این پرسش چنین است:

ahreman rāy guft ēsted kū-š gētīg nēst,ohrmazd-ez andar mēnôgān mēnôg,pad hān ī gētīgīg hān-ez ī mēnôgīg *šnāsišn ī karb-*wēnīšnīh spur ne,be pad xrad ud zôr ī hangôšidag wēnīhēd

اهریمن را گفته اند که هستی گیتی ای ندارد.اورمزد مینوی مینوان است:نه در جهان مادی نه در جهان مینویی،دیدن او به شکل و شناخت او ممکن نیست،اما با خرد و نیروی سنجش دیده می شود(Dd. XIII, 2-3).
از این پاسخ معلوم می شود که اورمزد و اهریمن هر دو فی نفسه موجودات مینوی هستند و هیچ یک را به معنای واقعی کلمه نمی توان دید.با این حال آن دو در عرصه ی گیتی،یعنی جهان مادی،با یکدیگر تفاوت دارند:اورمزد به میانجی آفریدگان خود،در جهان مادی حضور دارد،حال آنکه اهریمن به هیچ وجه همتای گیتی ای ندارد.از این رو می توان از جهان مادی به وجود پی برد،اما این کار در مورد اهریمن ناممکن است(ص.۱۱۸)

بن مایه:شاکد.شائول،از ایران زردشتی تا اسلام،ترجمه مرتضی ثاقب فر،تهران،ققنوس،۱۳۸۱

🔥 @atorshiz 🔥
نکاتی درباره ی اهریمن،مینوی تباه کار،و آفرینش او(به نقل از شائول شاکد)

(بخش دوم)

#کتاب

وقتی به یاد می آوریم که بنابر اعتقادات بنیادین مزدیسنایی،جهان مادی حالتی از"آمیختگی"(gumēzagīh)نیک و بد است،از این گفته که اهریمن هیچ تجلی گیتی ای ندارد،چه بسا در نگاه نخست تعجب کنیم،زیرا تردیدی نیست که اهریمن و قوای او پیوسته در این جهان فعالند.اما وقتی به موضوع دقیق تر می نگریم،در می یابیم که این قطعه درباره ی نبودِ هستی مادی برای اهریمن،نگرش مشترک همه ی کتاب های پهلوی است.مثلا گزارش آفرینش در کتاب بندهش،درباره ی آفرینش مادی اورمزد به تفصیل سخن می گوید،حال آن که درباره ی هرگونه آفرینش مشابه به دست اهریمن به کلی خاموش می ماند و فقط فهرستی از دیوهای آفریده ی مینوی تباهکار ارائه می شود.هرمان لومل در توصیف بسیار کامل خود از دین زردشتی،داده هایی را که از اوستا و به ویژه از کتاب بندهش به دست آورده،در جدولی آراسته تنظیم کرده و در ستون های موازی،آفریدگان،مینوان نیک و بد را ذکر می کند.بخش آفرینش مادی اهریمن جای خالی ندارد،اما بحثی طولانی در پی آن می آید که صرف کوشش(به نظر ما بیهوده ی)تکمیل اقلام خالی می شود تا فهرستی کامل و موازی با آفرینش نیک تهیه شود.همین اندیشه درباره ی نبودِ وجود مادی برای اهریمن،با بیانی کلامی،به روشنی در فصل ۱۰۵ از کتاب سوم دینکرد اظهار شده که ترجمه ی آن چنین است:

"آفرینش مینوی،هستی ای نیامیخته و منفرد است.نشانه ی مشخص آن این است که وجودی است نیامیخته،نادیدنی،ناگرفتنی.در پی آفرینش به دست دادار، آفریدگان،نخست به صورت موجوداتی مینوی بودندنیامیخته،نادیدنی و ناگرفتنی.موجودات با آمیخته شدن،مادیتی یافتند که دیدنی و گرفتنی است.از این نیز آشکار است که وقتی چیزی مادی که دیدنی و گرفتنی است،از هستی مادی دیدنی و گرفتنی رها شد،به اصل خود باز می گردد که هستی مینوی نادیدنی و ناگرفتنی است.مینوی روشن می تواند از وجود مینوی نیامیخته ی خود،به واسطه ی نیروی گرما و رطوبت زنده،به هستی مرکبِ این گیتی تبدیل شود.حتی اکنون هم هر موجود مادی با همان قدرت به حالتی گیتی ای تبدیل شود.مینوی تاریک،که گوهر مرگ در آن است،نمی تواند به مادیت آمیخته دست یابد،زیرا قدرت سردی و خشکی دارد.آشکار است که مادیت،گوهر خاص آن نیست،بلکه گوهری بیگانه با آن است.بدین سان آنچه در درون است،کالبد دیو و دروج می گیرد-[و نیز]گرگ ها و خزندگان گوهر خود را ندارند.آنها نظیر کالبدهای روشن مادی نیستند که تا زمان فرشکرد(نوسازی جهان)به حیات خود ادامه دهند؛در هزاره ی زردشت این دیوان و دروجان تار و مار و نابود خواهند شد.گرگ در آغاز هزاره ی اوشیدر نابود خواهد شد و وزغ در آغاز هزاره ی اوشیدرماه.و تمام دروجان دیگر که بر کالبد تجسم یافته ی تخمه ی روشنی می تازند،همراه دیوان نابود خواهند شد و آن هنگامی است که جدایی هر کالبد،رخ دهد و روان از تن جدا شود،در آن هنگام بخش گیتی ای آنها به گیتی و بخش مینوی آنها به مینو باز خواهد گشت.
در پایان هزاره ی اوشیدرماه،زمان آمدن سوشیانت سودبخشِ پیروزگر است،که آن گاه به یکباره کالبد از ظاهر جسمانی خود جدا می شود و همراه دیوان شکست می خورد و نابود می شود.این وحی دین بهی است."(DKM.98-100)(ص.۱۱۸_۱۱۹)

بنمایه:شاکد.شائول،از ایران زردشتی تا اسلام،ترجمه مرتضی ثاقب فر،تهران،ققنوس،۱۳۸۱

🔥 @atorshiz 🔥
چند اندرز از دینکرت-.pdf
1.1 MB
چند اندرز از دینکرت

نوشته:دکتر بهرام فره‌وشی

انجمن فرهنگ ایران باستان
دوره اول_آذر ۱۳۴۲_شماره ۲

(شماره۱۸۶)
🔥 @atorshiz 🔥
آتشکده های پارس.pdf
1 MB
آتشکده های پارس

نوشته:محمد تقی مصطفوی

انجمن فرهنگ ایران باستان
دوره اول_آذر ۱۳۴۲_شماره ۲

(شماره۱۸۷)
🔥 @atorshiz 🔥
فروردین در اوستا.pdf
758.7 KB
فروردین در اوستا

نوشته:ابراهیم پورداوود

انجمن فرهنگ ایران باستان
دوره اول_آذر ۱۳۴۲_شماره ۲

(شماره ۱۸۸)
🔥 @atorshiz 🔥
آتش و چهار شنبه سوری.pdf
527 KB
آتش و چهارشنبه سوری

نوشته:رشید شهمردان
رییس انجمن زرتشتیان در بمبئی
مجله وحید_تیر ۱۳۵۲_شماره ۱۱۵
(شماره ۱۸۹)
🔥 @atorshiz 🔥
مهاجرت پارسیان بهندوستان-.pdf
1.3 MB
مهاجرت پارسیان بهندوستان

نوشته:دانشمند فقید ابراهیم پورداوود
مجله ارمغان_سال بیست و پنجم ۱۳۲۹_شماره ۳تا ۱۰

(شماره ۱۹۰)
🔥 @atorshiz 🔥
استعمال حشیش(بنگ)در دین زرتشتی ؟!(بخش نخست)

#کتاب

بنابر نظریات محققان معاصر در ارتباط و پیوند عناصر نژادی و فرهنگی هندواروپایی،از سوی برخی محققان شاهد هستیم که برخی از آیین های هند باستان مانند شمنیسم را در آداب و مراسم دینی زرتشتی منعکس می کنند.به عنوان نمونه می توان از نیبرگ نام برد.وی که به خلسه رفتن زرتشت را با مواد مخدر تفسیر نمودند،در کتاب خود"دین های ایران باستان"می نویسد:

"بکار بردن داروی مخدر و بیهوشی از جمله رسوم و عادات خلسه گران ایرانی بوده،همچنان که در مورد شمن ها و متفکران دیگر ثابت توان کرد.در استواری این نظر یک ماده یک دست ایرانی وجود دارد،که هرگونه گمانی را برکنار می کند...در محافل فرهنگی امروز مغرب زمین مواد مخدر را از سر اعتیاد به لذت مصرف می شود و یک عادت زشت ویرانگری را نشان می دهد که به صورت یک گرفتاری جدی اجتماعی درآمده است.همچنین کشورهای پیشرفته ی شرقی اثرات زیان بخش مواد مخدر را که مصرفش در آن کشورها رشته هایی بس کهنه تر و ژرفتر دارد...ولی در میان اقوام طبیعی و دست نخورده در جامعه های باستانی به هیچ روی به منظور یک خوی زشت یا یک لذت مصرف نمی شود،بلکه مواد مخدر را در کمال بیگناهی،آگاهان خلسه گر به منظور کاملا جدی بکار می‌برند،یعنی به منظور رسیدن به حالت خلسه،و این کار شوخی یا برای لذت و خوشی نبود".(ص.۱۰_۱۱)

بن مایه:نیبرگ.ساموئل،دین های ایران باستان،ترجمه سیف الدین نجم آبادی،تهران،مرکز ایرانی مطالعه ی فرهنگ ها،چاپ نخست ۱۳۵۹

اظهار نظرات نیبرگ و کتاب وی ، انتقادهای فراوانی را از سوی جامعه ی آکادمیک دریافت نمود.چنانچه پرفسور شائول شاکد درباره ی کتاب نیبرگ آورده است:

"این کتاب نقدهای موجه بسیاری را برانگیخت.برای نمونه می توان به این آثار اشاره کرد:
R.C.Zaener,JRAS (1940),pp. 210-212;O.Paul,ARW,XXXV (1939),pp. 215-234; W.Wüst,ibid.,pp. 234-249;G.Dumézil,RHR,CXXIII (1941),pp. 206-210;J.Tavadia,ZDMG,C (1950),pp. 205-245;K.Rudolph,Numen,VIII (1961),pp. 104ff.
Zoroaster-politician or Witch-Doctor?London 1951,Cf. Mary Boyce in her obituary of Henning,BSOAS,XXX (1967),p. 783."

بن مایه:شاکد.شائول،از ایران زردشتی تا اسلام،ترجمه مرتضی ثاقب فر،تهران ، ققنوس،۱۳۸۱،(ص.۱۷_۱۸)

از جمله دلایلی که ورود به عالم خلسه را نوعی مکاشفه ی الهی برای دیدار معنوی با آفریدگار در دین و شخصیت زرتشت معرفی شده،سفر مغی به نام ارداویراف است که سیصد سال پیش از اسکندر و اوایل ساسانی است که پس از نوشیدن شراب و منگ(بنگ؟) به جهان دیگر رفته و بهشت و جهنم را همراه با ایزد سروش اهلو مشاهده می کند.در این سلسله جستار،در این باره درباره ی واژه ی منگmang می پردازیم. در ابتدا نگاهی به ارداویراف نامه بیندازیم:(فصل۲،بند۱۵و۱۶)

" ud pas avēšān dēn dastvarān may ud mang ī Vištāspān sě Jām ī zarrēn purr kard u-šān ēk Jām pad humet dudīgar Jām pad hūxt ud sidīgar Jām pad huvaršt frāz ô Vīrāz dād.
u-š ān may ud mang be xvard ud ôšyārīhā vāz be guft ud pad vistarag xuft.

پس دستورانِ دین سه جام زرین می و منگ گشتاسپی پر کردند.یک جام برای اندیشه ی نیک،دُ دیگر برای گفتار نیک و سِدیگر برای کردار نیک به ویراز فراز دادند.او آن می و منگ بخورد هوشیارانه باج بگفت و بر بستر بخفت"(ص.۴۸_۷۵)

بن مایه:ژینیو.فیلیپ-آموزگار.ژاله،ارداویراف نامه،ویرایش ۲،تهران،معین،۱۳۸۲

عبارت منگ گشتاسپی همچنین در کتاب هفتم دینکرد،فصل چهارم،بندهای ۸۷_۸۳ و در روایات پهلوی،فصل ۴۷ آورده شده:

" čiyôn ēd ī dēn gôwēd,kū u-š ô nērôsang yazad guft kē dādār ohrmazd kū:be raw!wāz nērôsang ī hanjamanīg abar ô mān ī wištāsp ī abzār-gôspand dūr-frāz-nāmīg ud ēn gôwē ô ašwahišt kū:"ašwahišt padixšāy!stānē tašt ī nēk ī abar nēktar az ān taštagān ī kard,kū jam ēdôn nēk pad xwadāyīh šāyēd kardan abar hôm ud mang amā rāy barēnd ô wištāsp | u-š pad ān abar frāz xwārēn dahibed wištāsp ī-š ī ôy gôwišn padīriftag. ašwahišt padixšāy u-š stad tašt ī nēk u-š pad ān frāz xwārēnīd dahibed burzāwand kaywištāsp.

چنانکه در این باره در دین گوید که:آن دادار اورمزد به ایزد نریوسنگ گفت که:"برو!حرکت کن ای نریوسنگ انجمنی(=سخنگو)به سوی خانه ی گشتاسپ نیرومند گوسپندِ دور فراز نامی،بگوی به اردیبهشت که:ای اردیبهشتِ پادشاه(=مسلًط،فرمانروا)بگیر تشتی نیک،نیک تر از دیگر تشتهای ساخته شده جامی ایدون نیک که در خدایی(=فرمانروایی)توان ساختن و از سوی ما به سوی گشتاسپ هوم و منگ ببر،و از آن به گشتاسپ دهبدبخوران،چون اردیبهشت فرمانده،آن گفتار پذیرفت تشت نیک برگرفت و از آن گشتاسپ دهبدِ برز آوند را فراز خورانید".(ص.۷۲_۷۳_۲۴۵)

بن مایه:دینکرد هفتم،ترجمه محمد تقی راشد محصل،تهران:پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی,۱۳۸۹

🔥 @atorshiz 🔥
مهاجرت پارسیان به هندوستان.pdf
1002.8 KB
مهاجرت پارسیان به هندوستان

نوشته:دکتر فرهاد آبادانی

نشریه دانشکده ادیبات اصفهان سال ۱۳۵۰_شماره۷

(شماره ۱۹۱)
🔥 @atorshiz 🔥
تاریخ مهاجرت پارسیان به هند.pdf
521.7 KB
تاریخ مهاجرت پارسیان به هند

نوشته:دکتر فرهاد آبادانی

مجله مهر_سال دوازدهم_سال ۱۳۴۵_شماره ۴

(شماره ۱۹۲)

🔥 @atorshiz 🔥
آتشکده ری.pdf
3.6 MB
آتشکده رِی

نوشته:استاد فقید دکتر حسین کریمان

انتشارات دانشگاه ملی ایران
سال ۱۳۵۰ سال کوروش کبیر

جامع ترین تحقیق درباره آتشکده ری(تپه میل)

(شماره ۱۹۳)
🔥 @atorshiz 🔥
یشتها-روزها-ماهها.pdf
701.1 KB
يشتها-روزها-ماهها

نوشته:سون.س.هارتمن

ترجمه:دکتر ناصر بقائی
نشریه دانشکده ادبیات تبریز
سال ۱۳۴۹_شماره ۹۴

(شماره ۱۹۴)
🔥 @atorshiz 🔥
استعمال حشیش(بنگ) در دین زرتشتی ؟!(بخش دوم/پایان)

#کتاب

پیش از این درباره ی "منگ گشتاسپی" در نسک های ارداویراف نامه و دینکرد سخن راندیم.روایتی که در دینکرد آورده شده است،در روایت پهلوی،فصل ۴۷، بندهای۲۱_۲۳ بدین عبارات آمده است:

"هرمزد نیریوسنگ را فرستاد که نزد اردیبهشت برود و این بگو که:منگ را در می کن و به گشتاسپ فراز ده.اردیبهشت همینگونه کرد.چون<گشتاسپ>خورد،در جای بیهوش شد.ایشان روانش را به گرودمان هدایت کردند و ارجمندی پذیرفتن دین را بدو نمودند.(ص.۵۷_۵۸)

بنمایه:میرفخرایی.مهشید،روایت پهلوی،تهران،موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی،۱۳۶۷

در ماجرای درخواست اشوزرتشت از اهورامزدا برای جاودانه گشتن او،اهورامزدا به وی یک مایع که مانند آب نامیده شده می دهد که به"خرد هرویسپ آگاه"(خرد تمام آگاه)نامیده می شود که رازهای آفرینش و کیهان و جهان اورمزدی را به زرتشت می نمایند.در زند بهمن یسن،باب سوم،بندهای ۶_۸ آماده:

"او دست زرتشت را فراز گرفت؛او اورمزد مینویی افزونی،دادار اشوی جهان استومندان،خرد هرویسپ آگاه را بسان آب،بر دست زرتشت کرد،او گفت،[او اورمزد]که:فراز خور.و زرتشت آنرا فراز خورد،از آن خرد هرویسپ آگاه به زرتشت اندر آمیخت.هفت شبانه روز،زرتشت در خرد اورمزد بود".(ص.۳۷_۳۸)

بنمایه:هدایت.صادق،زند هومن یسن،تهران،جامه دران،۱۳۸۳

زرتشتِ بهرامِ پژدو در منظومه ی زرتشت نامه در ذکر همین واقع اینچنین می سراید:

"بدادش خدای جهان آفرین
یکی چیز ماننده ی انگبین
به زرتشت گفتا که:یک قطره خور
بگو آنچه بینی به ما دربدر
چو شد خورده آن،مرد دینی ازو
بدیدش جهان را و هر چه درو"(ص.۱۳۳)

بنمایه:هدایت.صادق،زند هومن یسن،تهران،جامه دران،۱۳۸۳

بدون شک در میان داستان درخواست جاودانه شدن زرتشت از اهورامزدا و دین پذیری گشتاسپ،رابطه ای هست و آن نوشیدن مایعی به مانند انگبین(عسل) است.آنچه نگارنده بدان معتقد است،این مایع نوشیدنی حالتی نمادین دارد و وجود خارجی نداشته،چون که انسان با خوردن مِی با مخلوط مسکرات و مخدرات،به حالتی که بتواند رازهای کیهانی را ببیند تا به اهورامزدا ایمان آورد و یا اینکه مانند داستان زرتشت،بتواند بر همه ی امور هستی آگاهی یابد(خرد هرویسپ آگاه)نمی رسد.این جامِ نوشیدنی که با آن به دانش ایزدی دست‌یافته می شود،برای ایمان آوردن به دین مزدیسنا بکار رفته است که نشان از حقیقت محض بودن اهورامزدا می باشد که راستی را در ذات خود دارد.پس در ارداویراف نامه،سخن از دادن خرد همه آگاه است که اهورامزدا به زرتشت اهدا کرده برای حقانیت وی،و در این داستان نیز بصورت جامی از می و منگ نمود یافته است که برای سفر به عالم دیگر و مشاهده ی پاداش و مجازات انسانها و اثبات بحق بودن دین مزدیسنایی از سوی ارداویراف نوشانده می شود و او هفت شبانه روز به خواب می رود و در این زمان به سفر روحانی می پردازد:(ارداویراف نامه،باب ۲،بند۷)

"ما ویراز را پس از هفت روز تندرست به شما می سپاریم و این فرخیِ نام بر این مرد ماند".

چنانچه گشتاسپ نیز هفت روز به خواب رفته بود که از آن سخن گفتیم.آنچه به عنوان"می may" در روایت پهلوی آورده شده است،در دینکرد هفتم به جای آن واژه ی"هوم hôm "بکار رفته است که نوشیدنی مقدس زرتشتیان است و یشتی در اوستا بدان اختصاص یافته.اما در هوم یشت،این گیاه با صفت زرًین ستایش شده است که بی شباهت با سه جام زرینی که ارداویراف نوشید نیست.با این همه می توان نتیجه گرفت که منظور از"مِی" که که واژه ی سامی"مای/مایع،آب،آبکی"از ان ریشه دارد،در ارداویراف نامه،نوشیدنی گیاه هوم است که با صفت زرین از آن نام برده شده که نویسندگان داستان ارداویراف،برای تقدس دادن به هوم آنرا آورده اند.اما واژه ی"منگ"را که با ۳نویسهmngنوشته شده را نمی توان بنگ یا حشیش تفسیر نمود،زیرا استعمال حشیش بصورت نوشاندن نیست.حتی در ارداویراف نامه ی منظوم که توسط زرتشت بهرام پژدو سرود شده،عبارت منگ نیامده:

بخورد اردا ویراف آنقدر مِی
دیگر باره چنین گفتند با وی...
چو خورد آن جام و جامی بار دیگر
بدو دادند و گفتش مرد رهبر(ص.۴)

بنمایه:ارداویرافنامه،ویراسته دستور کیخسرو دستور جاماسب جی جاماسپ آسا.با مقدمه ی کتایون مزداپور،تهران،توس،۱۳۸۱

ادامه ی مطلب در پست بعدی

🔥 @atorshiz 🔥
هنینگ درباره ی عدم استعمال حشیش در دین زرتشتی دلایلی آورده است که اثبات می کند منگ را نمی توان حشیش/بنگ بخوانیم:

ترکیبات شاهدانه ی هندی،مثل بنگ و حشیش و چرس،در ایران و یا هرجای غرب ایران،تا قرن یازدهم میلادی(قرن پنجم هجری)شناخته نبود...کیفیت تخدیر کننده ی آن(=شاهدانه)،پس از اینکه گونه ی هندی آن شناخته شد،کشف گردید.واژه ی فارسی"بنگ"،در آنجا که معنی"شاهدانه ی هندی" می دهد،یک لغت قرضی است و از بهنگه(bhanga)هندی گرفته شده است.متاسفانه در ایران این واژه ی قرضی با واژه ی بومی"بنگ"که دسته کم تا قرن دوازدهم میلادی فقط به بنگ دانه که غیر از شاهدانه یا بنگ cannabis است گفته می شد تداخل پیدا کرد...

واژه ی درست این گیاه در پهلوی و فارسی دری شاهدانک/شاهدانه است،نه منگ و بنگ..."(ص.۸۰_۸۱)

بنمایه:هنینگ.والتر برونو،زرتشت سیاستمدار یا جاوگر، ترجمه کامران فانی، تهران، کتاب پرواز،۱۳۷۹.

هنینگ منگ را نوعی سم خطرناک معنی کرده است که خواهران ارداویراف و خود وی از نوشیدن آن بیم داشتند ولی اهورامزدا به او اجازه ی بازگشت به سرزمین زندگان را می دهد.وی همچنین به ماجرای "گاو ایویکدات"استناد کرده که با خوراندن منگ به آن،بدون درد و براحتی آن گاو بمیرد.اما ایرادی که به هنینگ می توان داشت این است که در بندهش آمده است:

"او آز و نیاز و سیج،درد و بیماری و هوس و بوشاسپ را بر(تن)گاو و کیومرث فرار هِشت.پیش از آمدن بر گاو،هرمزد منگ درمانبخش را که بنگ نیز خواند،برای خوردن به گاو داد و پیش چشم(وی)بمالید تا او را از نابودی و بزه گزند و ناآرامی کم باشد"(ص.۵۲)

بنمایه:بهار.مهرداد،بندهش،تهران،توس،۱۳۷۸.

پی نوشت پژوهشی در فرهنگ زرتشتی:

به چند دلیل نمی توان نظر هنینگ را پذیرفت:یک اینکه اهورامزدا با دادن منگ به گاو قصد کشتن وی را نداشته است چونکه اهریمن با آوردن بیماری باعث مرگش شد و در بندهش نیز آمده است.دوم که منگ صفت درمانبخشی داشته است که باعث تسکین درد هم می شد،فلذا نمی توان سمی کشنده باشد.سوم که منگ را اهورامزدا بر چشم گاو می مالد که نشان می دهد که منگ بصورت مایع نیست که آنرا سم تفسیر کنیم.مالیدن سم به چشم و بدن ناممکن است و هیچ اثری نیز ندارد زیرا برای اثربخشی باید نوشانده شود.فلذا هویت واژه ی"منگ"تاکنون دانسته نیست چه زیرا نه سم خطرناک و نه بنگ نمی توانسته باشد که با می(که هم مایع و هم هوم در متون آمده است و می بایست شرب هوم نامیدش)آن را خوراند.تنها تفسیری که می توان داشت این است به جایmng،واژه راmôyبخوانیم و آنرا"موی "نامیده که صورت کوتاه شده اش"مو"باشد که نام درخت و میوه ای است که خوردن آن به مانند شراب باعث مستی می باشد و خاصیت خواب آوری دارد.

با تمام این تفاسیر می بایست بگوییم که چیستی این ماده هنوز روشن نیست و تفاسیری که نیبرگ و موله مبنی بر بنگ و مخدرات بودنش و هنینگ بر سم مهلک بودنش شده است،نادرست است و تنها می توان آن را"موی"بخوانیم و اگر هم آن را "منگ " خوانده باشیم،تنها می توان بگوییم که نام دارویی درمانبخش است که از سوی اهورامزدا آورده شده و به خاطر همین نیز در داستان ارداویراف و دینکرد،برای به خواب رفتن و دانستن نادانسته های ماورای جهان از آن نام برده شده است که هنوز ماهیتش کشف نشده است.در غیر این صورت با اینکه تمام داستان های ارداویراف نامه و دینکرد اسطوره می باشند،باید نتیجه گرفت که منگ تنها حالتی نمادین از وسیله ای است که علم مطلق می دهد و نشان از قدرت اهورایی دارد که با استفاده از آن می توان در مقابل آفریده های اهریمنی ایستاد و نیز برای تقویت دین مزدیسنا و احیا کردن و شکست دادن مرگ که منشایی اهریمنی دارد بدین صورت در ادبیات زرتشتی توصیف شده است.

نویسنده:(Aryān-Šahr)

🔥 @atorshiz 🔥
آرتور کریستن سن و دربار ساسانى(شماره ۱)

#باستانشناسی

نوشته زیر متن سخنرانی ایران شناس نامدار دانمارکی آرتور کریستن سن است که در دومین سفر او به ایران در سال ۱۹۲۹ در مدرسه آمریکاییان(ظاهرا کالج البرز) مصادف با دوره های آغازین پادشاهی رضاشاه ایراد شده است.بیانات او،همانطور که او ادا نموده بدون کوچکترین تغییری آورده می شود.تا هم حال و هوای جلسه سخنرانی حفظ شده باشد و هم چیرگی او بر زبان فارسی نمایانده شود.به رغم برخی اشتباهات دستوری او توانسته به خوبی از عهده بیان مطالب خود به فارسی و ادای مفهوم بر آید.

متن سخنرانى آرتور کریستن سن:

شما می دانید که دوره ساسانیان چه چیز است.می دانید که در بین ادوار تاریخی ایران عهد ساسانی یکی از بزرگ ترین بوده است.نه فقط زیرا که دولت ایران آن وقت قوی و توانا بود،اما از برای این که یک تمدن بسیار عالی داشت که با تمدن روم رقابت می کرد و آثار و نفوذ آن تمدن هنوز می ماند.برای تحصیل کردن آن دوره بسیار منابع داریم که عبارت از روایات مشرقی و مغربی و هم از خرابه ها و صورت های از دیوار برجسته و مسکوکات و کارهای صنعتی مختلف است و اگر آن منابع را با انتقاد تفحص می نماییم برای آن خواهد بود که به واسطه آن یک خاتم کاری ظریفی را انجام داده باشیم و دوره ساسانیان دوباره پیش چشم ما زنده باشد.

جلال و شکوه تیسفون:

از تمام جلال و شکوه تیسفون که پایتخت ساسانیان بود،امروز به جز خرابه ها باقی نمانده که بزرگتر از همه آن ها خرابه قصر سلطنتی می باشد که به اسم طاق کسری خوانده می شود.وسط نمای بدون پنجره عمارت که دارای طاقچه هایی می باشد تالار بزرگ به طول تمام عمارت ساخته شده بود. 
یک عالم زنده و یک روح جاویدی در پس این دیواری که امروز یکه و تنها در وسط این بیایان برپاست،وجود دارد و با استعانت روایات و نوشته های مورخین، مخیله ها می تواند این دیوارهای خاموش را تجدید تجلی داده و این تالار بزرگ را از صور انسانی و البسه رنگین دلفروز تلألؤ جواهرات ذی قیمت مملو سازد.
کف تالار با قالی های نرم مفروش شده و قسمت های زیادی از دیوارها نیز در پس قالی ها مستور هستند.تخت شاهنشاهی در ته تالار و در پشت پرده هایی مخفی است که اطراف آن را به فاصله های معین صاحب منصبان عالی رتبه و بزرگان کشوری احاطه نمودند،مثلا صدراعظم،یا بزرگترین روحانی عالم زرتشتی یا سردار کل قشون یا مهردار و رئیس دار الانشاءسلطنتی یا سایر وزراء و عده زیادی دیگر از مامورین درباری و کشوری و لشکری مثل رئیس دربار و پیش خدمت های مخصوص و رئیس قشون داران و رئیس اصطبل،رئیس قراولان مخصوص شاهی نیز جزو حضار این تالار می باشند.دفعتا پرده ها پس رفته و پادشاه پادشاهان نمایان می شود.روی مسند نشسته جامه چین داری از زری در بر نموده و شلواری که از مفتول های طلا و با دست بافته شده در پای نموده،موی های سرش با کمال قشنگی شانه شده و حلقه حلقه در اطراف سر و صورتش قرار دارند.
در انتهای ریشش نیز حلقه ای از طلا دیده می شود تاج شاهی که دارای یکصد عدد مروارید خیلی درشت و عده زیادی نگین های یاقوت و زمرد می باشد،به وسیله زنجیری از طلا از سقف بالای سر شاهنشاه آویزان شده و این تاج به قدری سنگین است که سر هیچ انسانی طاقت تحمل آن را ندارد.

🔥 @atorshiz 🔥
آرتور کریستن سن و دربار ساسانی(شماره ۲)

#باستانشناسی

این جلال وشکوه در یک تالار بزرگی که روشنایی و نور ضعیف آن از یکصد و پنجاه روزنه سقف که قطر هیچ یک از آن ها بیش از ۱۲ الی ۱۵ سانتی متر نبود به قدری در وجود اشخاصی که برای دفعه اول در آن حضور می یابند موثر است که بی اختیار در مقابل این جلال به زانو خواهند آمد.به محض اینکه شاه نمایان می شود اعیان مملکت و درباریان به علامت احترام دست راست را بلند نموده و انگشت سبابه را در محاذات چشم به طرف شاه نگاه می دارند و در همین حالت باقی می مانند.
بین شاه و اعاظم مملکت یک پرده بوده است که او را از انظار مستور می داشته. مسعودی می گوید که این پرده در فاصله ده ذراع از شاهنشاه و ده ذراع از اولین ردیف درباریان قرار داشته و پاسپانی آن به یکی از پسران یک نفر از اعیان ملقب به خرم باش سپرده شده است.وقتی که شاهنشاه میل می کرد با چند نفر از درباریان محبوب خود در مجلس مخصوصی ملاقات نماید،فورا به حکم خرم باش یک نفر به قبه قصر رفته و با صدایی که عموم حضار بشنوند ندا می داد((مراقب زبان خود باشید زیرا امروز در حضور پادشاه هستید))و معمولا هر موقعی که جشن یا مجلس،سازی در حضور شاهنشاه تشکیل می شود،اجرای مراسم فوق لازم است،وزرا و درباریان محض اصغای این فرمان بدون صدا یا حرکت به ترتیب معلم و درجات خود ایستاده و خرم باش به یک نفر دستور می دهد تا فلان تصنیف را خوانده و دیگری را مامور می کند ساز بنوازد. 
به واسطه این مجالس بود که سرگش(سرگیس)و باربد معروفیتی حاصل کرده و قطعات خود را مشهور ساختند.تشخیص و تعیین نواهای سه گانه را به باربد نسبت می دهند و مشهور است که مشارالیه سیصد و شصت ترانه به عده ایام سال (کبیسه سال زرتشتی محسوب نشده)تصنیف نموده است.خلاصه مورخین کلیه قسمت های دلپذیر ساز را به باربد منسوب می سازند.

خوب،مجلس جمع شده است و باربد گاهی((نوروز بزرگ))،گاهی((سرو سهی))و گاهی((کین سیاوش))که موضوع آن را مرثیه مشهور شاهنامه فردوسی شرح می دهد و گاهی نغمه های دیگری که اسامی آن ها نیز توسط مورخین قدیم عرب و ایرانی ضبط شده،می زند و به واسطه نوازش عود و سرودن ترانه های زیبا خود شاهنشاه و عموم حضار را مسرور می دارد.

🔥 @atorshiz 🔥
آرتور کریستن سن و دربار ساسانی(شماره ۳/آخرین بخش)

#باستانشناسی

بهشت سلطنتى در دستجرد:

حالا مجلس را عوض می کنیم.ما دیگر در تیسفون نیستیم،بلکه در بهشت سلطنتی می رویم،مثلا در دستجرد هستیم که موضوع شکار شیر،گراز،خرس،غزال و گورخر در میان است.
بهرام گور شکارچی معروف شکار گورخر را بر سایرین ترجیح می داد.خسرو پرویز شکار گراز و بز کوهی را دوست دارد.دام های زیادی در اتاق دریاچه که محاط به نیزارها می باشد گسترده شده.
پادشاه و همراهان شکارش با لباس های فاخر و مرصع به جواهرات و مرواریدها و منقوش به اشکال طیور و گلها در قایق ها سوار شده و از قایق به به سمت گرازهایی که گرفتار شده اند با کمان ها تیر می اندازند.

قایق های دیگری مملو از زن هایی است که برای تفریح جمعیت چنگ می نوازند. شکارها را در پشت فیل ها حمل می کنند.روز دیگر شکار بز کوهی است که باز به وسیله دام عمل می نمایند.
پادشاه در زیر چتری سوار اسب شده و نوازندگان در بالای چوب بست قرار گرفته اند،شکارها نیز روی فیل ها و شترها حمل و نقل می شود.برای نقل وضعیت شکارها ما از اعتنا به به روایات مورخین مستغنی هستیم،زیرا دو مجلس شکار با دست استادان ماهری روی سنگ های مغاره خسروپرویز در طاق بستان منقوش و حجاری شده است.
تمدن روحانی آن دوره موضوعی است که نمی توانیم به کلمه های قلیل بیان کنیم. خلاصه سبب درجه عالی تمدن روحانی عهد ساسانیان آن است که اصلش عناصر سه گانه مذهب زرتشت بود،یعنی اندیشه ی نیک، گفتار نیک و کردار نیک.

خوراک شاهى:

همین که شاه از ساز خسته می شد اغذیه می آوردند و بدیهی است که اولا آن غذا که اسمش خوراک شاهی است به میان می آید که عبارت است از گوشت های سرد و گرم،شیر برنج و مرغ یا طیوری که شکمشان از خرما و شکر می باشد.بعد نوبت ((خوراک خراسانی))می رسد که آن نیز عبارت است از گوشتی که با کره و عصاره طبخ شده است و بعد خوراک های سبک تری می آورند از قبیل خوراک های یونانی که از تخم مرغ و عسل و برنج و کره و شیر و قند تهیه شده است. 

خوراک دهقان نیز عبارت از گوشت گوسفند و تخم مرغ و چیزهای دیگر، دسر نیز شامل مغز بادام کوبیده و مخلوط با قند و جوز تازه هندی مسحوق با شکر یا دانه های انار ترش و شیرین که کمی گلاب به آن می زده اند،یا سیب های سوریه و قومیس و خرمای تازه یا بادام و یا از هلوهای ارمنستان.
همین که غذا تمام می شد کنسرت را تجدید می نمایند.الحان عود و چنگ و نای و نغمات دلکش نواهای هفتگانه سلطنتی که هر یک نماینده یکی از احساسات روحی است،می شنویم و ساقیان بهترین شربت های ایران را مانند شربت بلخ و مرورود و جور و کناواز و دارغام و سور و کوترابولا برای حضار می ریزند.اما کسی در این مجالس مست و بی خود نمی شود زیرا بر طبق قوانین مذهب زرتشت آشامیدن زیاد شراب مضر است.اما اگر کمی با اعتدال نوشیده شود فواید آن بی شمار خواهد بود.

🔥 @atorshiz 🔥
Forwarded from پژوهشگاه ایران شناسی (داریوش میرزاخانی)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مهدویان:بخاطر تعبیر هایی که استفاده کردم واقعاً عذر خواهی میکنم...ميخواستم به فردوسی پناه ببرم!!!

چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی

@atorabanorg
هوشنگ و دیاکو

#کتاب

بنابر آنچه گذشت میان گزارش هرودوت درباره ی دیاکو و گزارش اوستا و متون پهلوی و عربی و فارسی درباره ی هوشنگ،چند وجه مشترک در هویت هوشنگ و دیاکو هست که مهمترین آنها را ما در سه نکته خلاصه می کنیم:

۱.دیاکو به گزارش هرودوت در زمان زندگی ده نشینی خود،سرکرده ی مردم دِه بود و نام یا لقب دیاکو یعنی دهقان را باید از این بابت به او داده باشند،و هوشنگ به گزارش متون عربی و فارسی که به متون از دست رفته ی پهلوی برمی گردد،در زمینه ی کشاورزی ابداعاتی آورد و از این لحاظ محتملا به او لقب دهقان داده بودند؛

۲.دیاکو به گزارش هرودوت،هوشنگ به گزارش اوستا و متون پهلوی و عربی و فارسی نخستین پادشاه بودند و از اینجا به هوشنگ لقب پَرَذاته(اوستا)یا پیشداد(پهلوی_فارسی)یا بیشداد و فیشداد(عربی)داده بودند(که محتملا تا حدودی تقلید از نام و عنوان پادشاه آشور سارگن است به معنی"شاه قانون")؛

۳.دیاکو به گزارش هرودوت،و هوشنگ به گزارش اوستا و متون عربی و فارسی خانه سازی و زندگی شهر نشینی را رواج داد و از اینجا به او نام یا لقب هَئوشیَنگ(اوستا)یا هوشنگ(پهلوی_فارسی)یا اوشهنج(عربی)داده بودند(ص.۴۷۹)

بنمایه:خالقی مطلق.جلال،هوشنگ و دیاکو،مجله ی ایرانشناسی،سال هشتم

🔥 @atorshiz 🔥
تمایز میان دو واژه ی "بَندَک/بنده و وَردَگ/برده" در زبان پهلوی و فارسی:(بخش ۱)

#کتاب

بارها از سوی اساتید و فرهیختگان ایران درباره ی یکی نبودن دو واژه ی بنده و
برده کتاب ها و سخنان زیادی نوشته و گفته شده است.نمونه ی آن سخنان شادروان دکتر عنایت الله رضا در پیشگفتار کتاب شهرهای ایران در روزگار پارتیان و ساسانیان می باشد،که بدین شرح است:

" مولف(=پیگولوسکایا) چنان که باید میان دو واژه ی"بندگ"و"انشهریک"یا بیگانه ی غیر متعلق به کشور چندان تفاوتی قائل نشد.حال آنکه"انشهریکان"یا اسیران جنگی وضعی مغایر با بندگان داشتند.انشهریکان به جبران ویرانی جنگ موظف بودند به کاری برده وار دست زنند.ولی بندگان این چنین محروم نبودند.با این وصف انشهریکان از امتیازهایی برخوردار می شدند که با خصوصیات جوامع و نظام های برده داری مغایرت داشت.
در ایران باستان بندگان عامل مستقیم تولید به شمار نمی رفتند.زیرا بخش عمده ی تولید نعم مادی بر کار فاقد دستمزد مبتنی و متکی نبود.بندگان به عنوان عضوی وابسته(بند شده)به خانواده محسوب می شدند که خود از بقایای دوران پدرسالاری و نظام عشیره ای است......مولف که وجود برده داری در پی نظام پدرسالاری را امری ناگزیر و قطعی دانسته،ضمن بررسی اوضاع ایران با مشکلاتی مواجه گردید و ناچار از اعتراف شد که" این نظر در همه ی جوامع نمی تواند صادق باشد".......
مولف خود اشاره دارد که"برده می توانست از حق مالکیت برخوردار باشد و اموال و دارایی خود را تصاحب کند". آیا چنین کسی را می توان برده نامید؟برده به مفهوم مارکسیستی کلمه فاقد هرگونه مالکیت است.او حتی مالک جان خود نیست،چه رسد به اموال و دارایی.مولف در جای دیگر کتاب چنین اشاره می کند " کند"برده ای که در این اراضی به کار می پرداخت قطعه زمینی ویژه ی خود داشت".نگارنده برای بردگان حق بازخرید قائل بود.این نکته ای است درخور تعمق که نمی تواند با دریافت مارکسیستی قابل انطباق باشد.جالبتر آن که این حق شامل اسیران جنگی و به دیگر سخن انشهریکان بود و نه بندگان".(۱)

باری،دکتر رضا برای واژه ی بندگ،واژه ی لاتینی واسال"Vassal"را پیشنهاد داده. اند که با توجه به شواهد تنها گزینه ی درست می باشد.علاوه بر این،شادروان ایرج وامقی نیز به این مهم اشاره داشته اند که نباید واژه ی بندگ/بنده را به معنای برده تفسیر و تعبیر نماییم.ایشان برای اثبات این موضوع از کتیبه ی بیستون سند آورده اند بدین شرح:

" این واژه در کتیبه ی بیستون چندین بار به کار رفته و داریوش سرداران خود را با آن واژه معرفی کرده است:bandaka.

این واژه را معمولا به معنی برده گرفته اند.اما می بینیم آیا این واژه تحمل بار چنان معنایی را دارد؟این واژه در اوستا نیز چندین بار بکار رفته.ماضی این واژه basta است.

در فارسی نیز بند و بست،ماده های مضارع و ماضی فعل بستن است.در کتیبه ی بیستون،داریوش همه ی سرداران خود را که برای فرونشاندن آتش طغیان مخالفان خود،به اطراف و اکناف کشور پهناور کوروش می فرستد،با ترکیب manä bandaka یاد می کند.آیا معقول است_با توجه به آنچه گفته شده_همه ی سردارانی را که در پادشاهی داریوش و تثبیت قدرت او نقش اصلی و اساسی به داشته اند،برده ی داریوش بشناسیم؟".(۲)

تداخل و یگانه دانستن این دو واژه ی متفاوت برای پژوهشگران مشکلات فراوانی را ایجاد کرده است که برای پی بردن به معانی این دو واژه، نگاهی مختصر به چند سند و شواهد تاریخی خواهیم انداخت.

پانویس:

۱.نینا.پیگولوسکایا،شهرهای ایران در روزگار پارتیان و ساسانیان،ترجمه عنایت الله رضا،تهران،انتشارات علمی و فرهنگی،چاپ دوم ۱۳۷۲،ص.۱۱.

۲.کار و کارگر در ایران باستان بر مبنای الواح خزانه ی تخت جمشید،ایرج وامقی،مجله ی سیمای اقتصادی،شماره ی ۲۲۵_۲۲۶،ص.۸_۹.

🔥 @atorshiz 🔥