میدونی رفیق 🍂
با هر کس که نشستم؛ از #امید گفتم سعی کردم با کلمات زیبا مخاطب را به آینده امیدوار کنم. حس و حال خوبی داشت، وقتی می دیدم مخاطب با شنیدن جملات امید بخش در پوست خود نمی گنجد. آه..!!! چه ذوقی دارد که بدون هر تلاشی دیگران حرفت را بفهمند و به زندگی امیدوار شوند.
پس اگه بذر امید بکاری، قطعا خوشه های شادمانی درو میکنی، رفیق ...
❄️ صبح زیبای برفیتون بخیر ❄️
Join ➣ @asuniya ☜
با هر کس که نشستم؛ از #امید گفتم سعی کردم با کلمات زیبا مخاطب را به آینده امیدوار کنم. حس و حال خوبی داشت، وقتی می دیدم مخاطب با شنیدن جملات امید بخش در پوست خود نمی گنجد. آه..!!! چه ذوقی دارد که بدون هر تلاشی دیگران حرفت را بفهمند و به زندگی امیدوار شوند.
پس اگه بذر امید بکاری، قطعا خوشه های شادمانی درو میکنی، رفیق ...
❄️ صبح زیبای برفیتون بخیر ❄️
Join ➣ @asuniya ☜
Koocheye Akhar
Mohsen Chavoshi
میدونی رفیق 🍂
به این نتیجه رسیدم ؛ که توی زندگی به هیچ آدمی نباید #امید بست و از هیچکس انتظاری نباید داشت ، هر چند در غم و تنهایی داشتن یه همدم غنیمت است، اما هر کسی شایسته همدمی آدم نیست.
همانطوری که مولانا میگه :
هرکسی را همدم غمها و تنهایی مدان!
سایه هم راه تو می آید، ولی همراه نیست
✅ سلام و درود ؛ طلوعتان سرشار از امید و صبحتون زیبا❤️
Join ➣ @asuniya ☜
به این نتیجه رسیدم ؛ که توی زندگی به هیچ آدمی نباید #امید بست و از هیچکس انتظاری نباید داشت ، هر چند در غم و تنهایی داشتن یه همدم غنیمت است، اما هر کسی شایسته همدمی آدم نیست.
همانطوری که مولانا میگه :
هرکسی را همدم غمها و تنهایی مدان!
سایه هم راه تو می آید، ولی همراه نیست
✅ سلام و درود ؛ طلوعتان سرشار از امید و صبحتون زیبا❤️
Join ➣ @asuniya ☜
📚 #یک_دقیقه_مطالعه
💠قاسم زندگیتان را پیدا کنید!
قدیمها یک کارگر عرب داشتم که خیلی میفهمید. اسمش قاسم بود. از خوزستان کوبیده بود و آمده بود تهران برای کارگری. اولها ملات سیمان درست میکرد و میبرد وردست اوستا تا دیوار مستراح و حمام را علم کنند. جَنَم داشت. بعد از چهار ماه شد همهکارهی کارگاه. حضور و غیاب کارگرها. کنترل انبار. سفارش خرید. همه چیز. قشنگ حرف میزد. دایرهی لغات وسیعی داشت. تن صدایش هم خوب بود. شبیه آلن دلون. اما مهمترین خاصیتش همان بود که گفتم. قشنگ حرف میزد.
یک بار کارگر مقنی قوچانیمان رفت توی یک چاه شش متری که خودش کنده بود. بعد خاک آوار شد روی سرش. قاسم هم پرید به رییس کارگاه خبر داد. رییس کارگاه درجا شاشید به خودش. رنگش شد مثل پنیر لیقوان. حتی یادش رفت زنگ بزند آتشنشانی. قاسم موبایل رییس کارگاه را از روی کمرش کشید و خودش زنگ زد. گفت که کارگرمان مانده زیر آوار. خیلی خوب و خلاصه گفت. تهش هم گفت مقنیمان دو تا دختر دارد. خودش هم شناسنامه ندارد. اگر بمیرد دست یتیمهایش به هیچ جا بند نیست. بعد قاسم رفت سر چاه تا کمک کند برای پس زدن خاکها. خاک که نبود. گِل رس بود و برف یخزدهی چهار روز مانده. تا آتشنشانی برسد، رسیده بودند به سر مقنی. دقیقا زیر چانهاش. هنوز زنده بود. اورژانسچی آمد و یک ماسک اکسیژن زد روی دک و پوزش. آتشنشانها گفتند چهار ساعت طول میکشد تا برسند به مچ پایش و بکشندش بیرون. چهار ساعت برای چاهی که مقنی دو ساعته و یکنفره کنده بودش.
بعد هم شروع کردند. همه چیز فراهم بود. آتشنشان بود. پرستار بود. چای گرم بود. رییس کارگاه شاشو هم بود. فقط امید نبود. مقنی سردش بود و ناامید. قاسم رفت روی برفها کنارش خوابید و شروع کرد خیلی قشنگ و آلن دلونی برایش حرف زد. حرف که نمیزد. لاکردار داشت برایش نقاشی میکرد . میخواست آسمان ابری زمستان دم غروب را آفتابی کند و رنگش کند. میخواست امید بدهد. همه میدانستند خاک رس و برف چهار روزه چقدر سرد است. مخصوصا اگر قرار باشد چهار ساعت لای آن باشی. دو تا دختر فسقلی هم توی قوچان داشته باشی. بیشناسنامه. اما قاسم بیشرف کارش را خوب بلد بود. خوب میدانست کلمات منبع لایتناهی انرژی و امیدند. اگر درست مصرفشان کند. چهارساعت تمام ماند کنار مقنی و ریز ریز دنیای خاکستری و واقعی دور و برش را برایش رنگ کرد. آبی. سبز. قرمز. امید را گاماس گاماس تزریق کرد زیر پوستش. چهار ساعت تمام. مقنی زنده ماند. بیشتر هم به همت قاسم زنده ماند.
✍آدمها همه توی زندگی یک قاسم میخواهند برای خودشان. زندگی از ازل تا ابد خاکستری بوده و هست. فقط این وسط یکی باید باشد که به دروغ هم که شده رنگ بپاشد روی این همه ابر خاکستری. اصلا دروغ خیلی هم چیز بدی نیست. دروغ گاهی وقتها منشا #امید است. امید هم منشا ماندگاری. یکی باید باشد که رنگی کند دنیا را. کلمهها را قشنگ مصرف کند و شیافشان کند به آدم. رمز زنده ماندن زیر آوار زندگی فقط کلمات هستند. کلمات را قبل از انقضا، درست مصرف کنید. قاسم زندگیتان را پیدا کنید!
❤️⃝⃡🇮🇷 رسانهمردمی اسونیا👇👇
Join ➣ @asuniya ☜
💠قاسم زندگیتان را پیدا کنید!
قدیمها یک کارگر عرب داشتم که خیلی میفهمید. اسمش قاسم بود. از خوزستان کوبیده بود و آمده بود تهران برای کارگری. اولها ملات سیمان درست میکرد و میبرد وردست اوستا تا دیوار مستراح و حمام را علم کنند. جَنَم داشت. بعد از چهار ماه شد همهکارهی کارگاه. حضور و غیاب کارگرها. کنترل انبار. سفارش خرید. همه چیز. قشنگ حرف میزد. دایرهی لغات وسیعی داشت. تن صدایش هم خوب بود. شبیه آلن دلون. اما مهمترین خاصیتش همان بود که گفتم. قشنگ حرف میزد.
یک بار کارگر مقنی قوچانیمان رفت توی یک چاه شش متری که خودش کنده بود. بعد خاک آوار شد روی سرش. قاسم هم پرید به رییس کارگاه خبر داد. رییس کارگاه درجا شاشید به خودش. رنگش شد مثل پنیر لیقوان. حتی یادش رفت زنگ بزند آتشنشانی. قاسم موبایل رییس کارگاه را از روی کمرش کشید و خودش زنگ زد. گفت که کارگرمان مانده زیر آوار. خیلی خوب و خلاصه گفت. تهش هم گفت مقنیمان دو تا دختر دارد. خودش هم شناسنامه ندارد. اگر بمیرد دست یتیمهایش به هیچ جا بند نیست. بعد قاسم رفت سر چاه تا کمک کند برای پس زدن خاکها. خاک که نبود. گِل رس بود و برف یخزدهی چهار روز مانده. تا آتشنشانی برسد، رسیده بودند به سر مقنی. دقیقا زیر چانهاش. هنوز زنده بود. اورژانسچی آمد و یک ماسک اکسیژن زد روی دک و پوزش. آتشنشانها گفتند چهار ساعت طول میکشد تا برسند به مچ پایش و بکشندش بیرون. چهار ساعت برای چاهی که مقنی دو ساعته و یکنفره کنده بودش.
بعد هم شروع کردند. همه چیز فراهم بود. آتشنشان بود. پرستار بود. چای گرم بود. رییس کارگاه شاشو هم بود. فقط امید نبود. مقنی سردش بود و ناامید. قاسم رفت روی برفها کنارش خوابید و شروع کرد خیلی قشنگ و آلن دلونی برایش حرف زد. حرف که نمیزد. لاکردار داشت برایش نقاشی میکرد . میخواست آسمان ابری زمستان دم غروب را آفتابی کند و رنگش کند. میخواست امید بدهد. همه میدانستند خاک رس و برف چهار روزه چقدر سرد است. مخصوصا اگر قرار باشد چهار ساعت لای آن باشی. دو تا دختر فسقلی هم توی قوچان داشته باشی. بیشناسنامه. اما قاسم بیشرف کارش را خوب بلد بود. خوب میدانست کلمات منبع لایتناهی انرژی و امیدند. اگر درست مصرفشان کند. چهارساعت تمام ماند کنار مقنی و ریز ریز دنیای خاکستری و واقعی دور و برش را برایش رنگ کرد. آبی. سبز. قرمز. امید را گاماس گاماس تزریق کرد زیر پوستش. چهار ساعت تمام. مقنی زنده ماند. بیشتر هم به همت قاسم زنده ماند.
✍آدمها همه توی زندگی یک قاسم میخواهند برای خودشان. زندگی از ازل تا ابد خاکستری بوده و هست. فقط این وسط یکی باید باشد که به دروغ هم که شده رنگ بپاشد روی این همه ابر خاکستری. اصلا دروغ خیلی هم چیز بدی نیست. دروغ گاهی وقتها منشا #امید است. امید هم منشا ماندگاری. یکی باید باشد که رنگی کند دنیا را. کلمهها را قشنگ مصرف کند و شیافشان کند به آدم. رمز زنده ماندن زیر آوار زندگی فقط کلمات هستند. کلمات را قبل از انقضا، درست مصرف کنید. قاسم زندگیتان را پیدا کنید!
❤️⃝⃡🇮🇷 رسانهمردمی اسونیا👇👇
Join ➣ @asuniya ☜
Mah Shodi
Hossein Tavakoli
Na
Hamid Hiraad
📸/ دیدار محلهای شهردار اردستان با ساکنین شهرک کاوه
در ادامه دیدار محلهای شهردار اردستان، معین مهدانیان به منظور پیگیری مطالبات اهالی #شهرک_کاوه در جمع ساکنین این شهرک حضور یافت.
در این دیدار که در مسجد موسی بن جعفر برگزار شد #شهردار_اردستان ضمن گفتگو با مردم و اعضای هیئت امنای مسجد شهرک کاوه، پروژه های نیمه تمام و اهم مطالبات محله را مورد بررسی و پیگیری قرار داد.
📌بیشترین مطالبه مطرح شده از سوی ساکنین این شهرک، پیرامون سنگ فرش پیاده رو بروی مسجد، فضای سبز شهرک و ایجاد و تجهیز پارک بازی و تفریحی و اجرای زمین ورزشی برای جوانان و ساکنین شهرک بود و شهردار اردستان قول پیگیری و برطرف کردند برخی از درخواست های اهالی این شهرک را اعلام کرد.
✍🏻بحمداله عملکرد مجموعه مدیریت شهری اردستان و شخص معین مهدانیان و همکاران ایشان مثبت بوده و بارقه #امید را در دل مردم و شهروندان زنده نگه داشته است.
👈قطعا ادامه مسیر خدمت گذاری نیازمند همراهی و پشتبانی #مسئولان_شهرستان است تا در آینده ای نزدیک بازهم شاهد برخی تغییرات محسوس و چهره متفاوت تری از شهر زیبای اردستان باشیم.
❤️⃝⃡🇮🇷 رسانهمردمی اسونیا👇👇
Join ➣ @asuniya ☜
در ادامه دیدار محلهای شهردار اردستان، معین مهدانیان به منظور پیگیری مطالبات اهالی #شهرک_کاوه در جمع ساکنین این شهرک حضور یافت.
در این دیدار که در مسجد موسی بن جعفر برگزار شد #شهردار_اردستان ضمن گفتگو با مردم و اعضای هیئت امنای مسجد شهرک کاوه، پروژه های نیمه تمام و اهم مطالبات محله را مورد بررسی و پیگیری قرار داد.
📌بیشترین مطالبه مطرح شده از سوی ساکنین این شهرک، پیرامون سنگ فرش پیاده رو بروی مسجد، فضای سبز شهرک و ایجاد و تجهیز پارک بازی و تفریحی و اجرای زمین ورزشی برای جوانان و ساکنین شهرک بود و شهردار اردستان قول پیگیری و برطرف کردند برخی از درخواست های اهالی این شهرک را اعلام کرد.
✍🏻بحمداله عملکرد مجموعه مدیریت شهری اردستان و شخص معین مهدانیان و همکاران ایشان مثبت بوده و بارقه #امید را در دل مردم و شهروندان زنده نگه داشته است.
👈قطعا ادامه مسیر خدمت گذاری نیازمند همراهی و پشتبانی #مسئولان_شهرستان است تا در آینده ای نزدیک بازهم شاهد برخی تغییرات محسوس و چهره متفاوت تری از شهر زیبای اردستان باشیم.
❤️⃝⃡🇮🇷 رسانهمردمی اسونیا👇👇
Join ➣ @asuniya ☜