سلام و عرض ادب واحترام خدمت شماهمراهان همیشگی کانال✌️🌹🍃
دوستانی که از تأسیس کانال باماهمراه بودنددرجریان هستن،که دراین کانال #رمان گذاشته میشد،بنابه دلایلی ادامه رمان متوقف شد
طبق نظر شما دوستان بزرگوار به زودی ادامه رمان #آمال گذاشته میشه عزیزان که متقابلا اطلاع رسانی میشه خدمتتون 🌷
پارتهایی که گذاشته شده روریپلای میکنم که هم تجدیدخاطربشه واسه قدیمیهاوهم عزیزانی که به خوندن #رمان علاقه دارن .
سپاسمندحضورتون هستم گرامیان🙏✌️🌹🍃
پیروز و سربلند باشید در پناه ایزد منان ♥️
࿐🦋🍁❧ℳ❧🍁🦋࿐
دوستانی که از تأسیس کانال باماهمراه بودنددرجریان هستن،که دراین کانال #رمان گذاشته میشد،بنابه دلایلی ادامه رمان متوقف شد
طبق نظر شما دوستان بزرگوار به زودی ادامه رمان #آمال گذاشته میشه عزیزان که متقابلا اطلاع رسانی میشه خدمتتون 🌷
پارتهایی که گذاشته شده روریپلای میکنم که هم تجدیدخاطربشه واسه قدیمیهاوهم عزیزانی که به خوندن #رمان علاقه دارن .
سپاسمندحضورتون هستم گرامیان🙏✌️🌹🍃
پیروز و سربلند باشید در پناه ایزد منان ♥️
࿐🦋🍁❧ℳ❧🍁🦋࿐
؏ـاشـ♥️ـقـانـههاےپائیـ🍁•ⷶ•꯭ᷦ•ⷷ•꯭ⷷ•꯭꯭ⷶ•ⷬ 🍁ـزان
#پارت_256 #آمــــال همیشه استاد گفتن مزخرفات میان صحبت های حساس بودم اما این یکی دیگر نوبرانه اش بود.بدون این که از موضعم عقب بکشم موهای فر رها شده دور صورتم را عقب راندم: خب چیه؟ظهر ناهار درست و حسابی نخوردم امشبم شام!طبیعیه گشنم بشه! متحیر سری تکان داد :…
🦋پارت256تا260رمان #آمال✌️🌹🍃
؏ـاشـ♥️ـقـانـههاےپائیـ🍁•ⷶ•꯭ᷦ•ⷷ•꯭ⷷ•꯭꯭ⷶ•ⷬ 🍁ـزان
#پارت_261 #آمــــال دندان هایم را محکم بهم چسباندم تا بغضم را قورت بدهم و او سری تکان داد : حرف بزن! نگاهم را چرخاندم درون آشپزخانه ی کوچکمان تا با دیدنش اشک از میانشان سرازیر نشود : من نمی تونم بهت حس یه زن خوب و بدم؟بچم؟رفتارام..فکرام؟ اخم هایش با غلظت زیادی…
🦋پارت261تا264رمان #آمال✌️🌹🍃
؏ـاشـ♥️ـقـانـههاےپائیـ🍁•ⷶ•꯭ᷦ•ⷷ•꯭ⷷ•꯭꯭ⷶ•ⷬ 🍁ـزان
#پارت_265 #آمــــال من هم بودم با دیدن مرباهای آلبالو آب دهانم راه می افتاد.سری برایش تکان دادم و از جایم بلند شدم!تا کنار روشویی و صندلی پلاستیکی که زیر پایش می گذاشت تا صورتش را بشوید هدایتش کردم و خیره دست و صورت شستن کودکانه اش با ان دست های تپل..به این…
🦋پارت265تا269رمان #آمال✌️🌹🍃
؏ـاشـ♥️ـقـانـههاےپائیـ🍁•ⷶ•꯭ᷦ•ⷷ•꯭ⷷ•꯭꯭ⷶ•ⷬ 🍁ـزان
#پارت_270 #آمــــال -مامان جان کمکم می کنی یکم بشینم! جلو رفتم ، بالش پشتش را کمی صاف کردم و با گرفتن بازویش کمکش کردم صاف بنشیند و بعد خودم هم لبه ی تختش نشستم!با همان چهره ی بی رنگ رو نگاهم کرد : دختر قشنگم! کوتاه جواب نگاهش را دادم.فکرم مشغولش بود.مشغول…
🦋پارت270تا274رمان #آمال✌️🌹🍃
سلام و عرض ادب واحترام خدمت شماهمراهان همیشگی کانال✌️🌹🍃
دوستانی که از تأسیس کانال باماهمراه بودنددرجریان هستن،که دراین کانال #رمان گذاشته میشد،بنابه دلایلی ادامه رمان متوقف شد
طبق نظر شما دوستان بزرگوار به زودی ادامه رمان #آمال گذاشته میشه عزیزان که متقابلا اطلاع رسانی میشه خدمتتون 🌷
پارتهایی که گذاشته شده روریپلای میکنم که هم تجدیدخاطربشه واسه قدیمیهاوهم عزیزانی که به خوندن #رمان علاقه دارن .
سپاسمندحضورتون هستم گرامیان🙏✌️🌹🍃
پیروز و سربلند باشید در پناه ایزد منان ♥️
࿐🦋🍁❧ℳ❧🍁🦋࿐
دوستانی که از تأسیس کانال باماهمراه بودنددرجریان هستن،که دراین کانال #رمان گذاشته میشد،بنابه دلایلی ادامه رمان متوقف شد
طبق نظر شما دوستان بزرگوار به زودی ادامه رمان #آمال گذاشته میشه عزیزان که متقابلا اطلاع رسانی میشه خدمتتون 🌷
پارتهایی که گذاشته شده روریپلای میکنم که هم تجدیدخاطربشه واسه قدیمیهاوهم عزیزانی که به خوندن #رمان علاقه دارن .
سپاسمندحضورتون هستم گرامیان🙏✌️🌹🍃
پیروز و سربلند باشید در پناه ایزد منان ♥️
࿐🦋🍁❧ℳ❧🍁🦋࿐
؏ـاشـ♥️ـقـانـههاےپائیـ🍁•ⷶ•꯭ᷦ•ⷷ•꯭ⷷ•꯭꯭ⷶ•ⷬ 🍁ـزان
#پارت_275 #آمــــال خب..متأسفانه دیگه امیدی به دیدن آدم فضایی ندارم!اگه بود بالاخره این همه آدم که می رن فضا باید می دیدنش دیگه..دوتا فرضیه به وجود میاد ، یا نیست..یا هست و مرض داره قایم موشک بازی می کنه ! بلند خندید و من طرح لبخندش را با حافظه ام نقاشی کشیدم…
🦋پارت275تا278رمان #آمال✌️🌹🍃
؏ـاشـ♥️ـقـانـههاےپائیـ🍁•ⷶ•꯭ᷦ•ⷷ•꯭ⷷ•꯭꯭ⷶ•ⷬ 🍁ـزان
#پارت_279 #آمــــال سركي داخل آشپزخانه کشیدم ، اهو به تنهایی داشت برنج را آبکش می کرد ، آن قدر غرق کارش بود که متوجه حضورم نشد ، به حرکت ماهرانه ی دستش و آبی که در قابلمه می ریخت تا باقی مانده ی برنج هارا با ان خارج کند چشم دوختم ، وقتی قابلمه را دوباره روی…
🦋پارت279تا282رمان #آمال✌️🌹🍃
درودوعرض ادب واحترام
خدمت همراهان همیشگی کانال🌷
عزیزانی که رمان #آمال رودنبال میکنن
ازفرداشب پارتهای جدیداین رمان زیباودوست داشتنی گذاشته میشه✌️🌹🍃سپاس حضورتون گرامیان🍀
࿐🦋🍁❧ℳ❧🍁🦋࿐
خدمت همراهان همیشگی کانال🌷
عزیزانی که رمان #آمال رودنبال میکنن
ازفرداشب پارتهای جدیداین رمان زیباودوست داشتنی گذاشته میشه✌️🌹🍃سپاس حضورتون گرامیان🍀
࿐🦋🍁❧ℳ❧🍁🦋࿐
من همچون شعله ای سرکش در جاده بی انتهای سرنوشت در حال پیشروی بودم واز هر چه بر سر راهم بود بی پروا میگذشتم .... تو آمدی همچون آبی دریا آرام و روح نواز .... و همچون موجی ناگهانی .... که یک دم بر دل ساحل میزند وبا خود خنکای دل انگیزی را به همراه می آورد ....آمدی و با آمدنت شعله های سرکش وجودم را رام کردی .... آمدی و شدی آرزوی دل دردمندم .... آمدی تا آرام جانم باشی وشکسته های غرورم را پیوند بزنی .... ای آبی آرامشم نهفته در شب چشمان تو .... ای روزن امید .... ای تمنای دل کوچکم .... همیشه با من بمان
#آمال
#آرکان
#سمیراثقفی
࿐🦋🍁❧ℳ❧🍁🦋࿐
#آمال
#آرکان
#سمیراثقفی
࿐🦋🍁❧ℳ❧🍁🦋࿐