؏ـاشـ♥️ـقـانـه‌هاےپائیـ🍁•ⷶ•꯭ᷦ•ⷷ•꯭ⷷ•꯭꯭ⷶ•ⷬ 🍁ـزان
1.71K subscribers
2.85K photos
824 videos
1 file
1.23K links

پــائیـ🍁ـزرادوست دارم،چون فصل غم است
غــم رادوست دارم،چون اشک دل است
اشــڪ رادوست دارم،چون گواه دل♥️است
دل رادوست دارم،چون #تــو درآن جای داری

#شعر🖌 #متن‌کوتاه #موزیک🎶

#عکسنوشته #رمان📜

ارتباط با مدیر👇👇👇

@payyzan_9000
Download Telegram
#پارت_۳۸۲
#آمــــال
گنجیشکک اشی مشی پرش شکسته!
چندبار آب دهانم را قورت دادم ، صدایش خیلی ناباور بود ، انگار انتظار داشت بگویم شوخی بوده ، بینی بالا کشیدم ، اشک نریخته آب بینی ام راه افتاده بود : این فیلم مال یه سال قبل آشناییم باتوا ، پخش شده ، نمی دونم کار کیه اما ، پخش شده!
دستش را روی دکمه های پیراهنش گذاشت ، یک دستش موبایل بود و دست دیگر داشت یکی یکی دکمه هارا از بالا باز می کرد.انگار راه نفسش بسته شده بود ، شبیه صدایش که در نمی آمد : چندوقته؟
سرم را به در چسباندم : دیشب فهمیدم ، قبلشم پخش کرده بودن اما چهرم مشخص نبود اما این یکی...دقت کنن می فهمن منم!
موبایل از دستش افتاد ، صدای بد برخودش با پارکت هم چشمانم را نبست ، خواست بلند شود و نتوانست.نتوانست بلند شود ، بغضم بالا امد از حالش و این نتوانستنش و احمقانه ترین حرف ممکن را زدم :تو می دونستی قبل ازدواجمون...
نگذاشت کامل کنم ، حرف زدنم خشم به وجودش داد ، خشم باعث شد بتواند بایستد ، طرفم بیاید ، بلندم کند و بازویم له شود میان دستش : بگی می دونستی گذشتم چی بودم می زنم تو دهنت آمال ، به جان آلمام می زنم!
صدایش بغض داشت ، خش داشت ، درد داشت ، فریاد داشت ، چشمانم را بستم و دادش ، گوشم را پر کرد : می دونستم ، می دونستم چی بودی ، اون موقع من تو زندگیت بودم؟نبودم..اون موقع فقط امال بودی..الان چی؟الان زن منی احمق...الان نمی گن این فیلم مال دورانی بود که زنم نبودی ، می دونی چی می گن؟می گن زن آرکان....می گن فیلم زن آرکان...اصلاگور بابای حرف مردم ، اون موقع نبودم روت غیرتی شم ، الان که هستم.الان که داره قلبم می ترکه از از کامنتای زیر این فیلم که از اندام زن من ، خوشگلی زن من ، موهای زن من ، سفیدی شکم زن من تعریف می کنن چه کنم؟
نفسم در نمی امد ، از ترس و از هیجان عذاب دهنده ی حرف هایش ، از درد میان کلامش ، از غیرت آتش گرفته اش ، صدایش ناله شد و مشتش روی سینه اش قرار گرفت : گذشتت کی تموم می شه امال؟این گذشته ی لعنتی کی تموم می شه؟مگه اون مهمونی های لعنتی شما فیلم برداری ممنوع نیست؟
جواب نداده خودش در ذهنش جواب داد و سوال بعدی را با فریاد تف کرد روی صورتم : پس این چی می گه؟پس این فیلم از کدوم قبرستونی دراومده؟
سرم را میان دستانم گرفتم و زمزمه ام مکررا تکرار شد: نمی دونم ، نمی دونم ، نمی دونم!
چشمانش را بست و تکیه اش را به دیوار داد و خم شد: خدا!

🦋🍁❧ℳ❧🍁🦋
#پارت_۳۸۳
#آمــــال
سرش را تکانی داد و با درد خندید ، بعد میان خنده حالتش تغییر کرد ، حالش خوب نبود : دوست پسر داشتی ؟ توی پارتی ها رقصیدی ؟با این لباسا؟همه قبول..همه مال قبل من بود قبول...کاری ندارم باهاشون!می دونستم اومدم سراغت ، چشمام کور نبود دیده بودمت توی اون لنج و با اون ظاهر!
دوباره جلو آمد ، داشت من را می ترساند ، شالم روی گردنم سرخورده بود و موهایم از شدت ترس و عرقی که کرده بودم به گردنم چسبیده بودند ، سرش را جلو اورد و نجوا کرد : فیلم و یکی پخش کرده و بی تقصیری؟قبول....مال قبل ازدواجه؟قبول..
چشمانم را بستم تا گرمای نفسش سستم نکند ، لبش روی گوشم نشست و تنم لرزید ، چیزی به سقوطم نمانده بود : منطق می گه قبول...غیرتم اما ، نفسم و داره می بره!به این چی بگم تا بگه قبول؟
لب هایم را محکم بهم فشار دادم و او سر عقب کشید ، با نگاهی پر از درماندگی و درد ، با نگاهی که اشک مردانه اش برق انداخته بود وسطش ، سینه ی مردانه اش آرام نمی گرفت : برو تو اتاق!
گنگ نگاهش کردم.چشمانش را بست و پشت به من ایستاد ، کف دستانش را روی اپن آشپزخانه گذاشت و سرش پایین افتاد : برو ، در و قفل کن ، برو بذار آروم شم! الان خودم از خودم می ترسم!برو تا همین یه ذره عقلمم زائل نشده!
ایستادم و صدای او ناله تر شد: برو خانم دنسر...
و وقتی تعلمم و ماتی ام را دید چرخید و فریادش ، تنم را لرزاند : بهت می گم برو اتاق!
آفتاب رو بومه ، تاریکه شومه!
گنجیشکک اشی مشی بازی تمومه!
با قدم هایی شل و کم جان به طرف اتاق رفتم ، لال شده بودم!در را بستم اما قفلش نکردم.همان جا پشتش سر خوردم و دستم را روی دهانم گذاشتم! بغضم از چشمانم بالا امد و از گونه ام پایین ریخت ، سرم را روی زانوانم قرار دادم و بی صدا...برای درد غیرتش ، برای درد ترس خودم ، برای اویی که وسط این همه خشم حواسش بود صدمه ای به من نزند ، برای این آشفته بازاری که میان زندگیمان درست شده بود ، برای مارال ، برای بی مادری آلما ، برای خودم و غربت و تنهایی هایم ، برای همه چیز باهم گریه کردم.
باید یک بار گریه هایم را می کردم تا پرونده اشان بسته می شد!
سه ماه دیگر می شدم نوزده ساله اما...روزگار ، بد تا کرده بود با این زندگی!
دنیا به من بدهکار بود ، قدر تمام لبخندهای ساختگی و مصنوعی این سال هایم ، به من لبخند و شادی بدهکار بود!

🦋🍁❧ℳ❧🍁🦋
♥️♥️:♥️♥️
قبله ام دیوارِ عشق و آیه هایم نامِ توست




خاطرم اندیشه تو حاجتم دیدارِ توست

#راحم_تبریزی

🦋🍁❧ℳ❧🍁🦋
هر شیشہ ڪہ بشڪند ، ندارد قیمت




جز شیشہ ے دل ڪہ قیمتش افزاید

#شیخ_بهایے

🦋🍁❧ℳ❧🍁🦋
عشق اول ناتوانان را به منزل می برد




خار و خس را زودتردریا به ساحل می برد

#صائب_تبریزی

🦋🍁❧ℳ❧🍁🦋
گاه بر کوچه معشوقه خود سجده کنم




چه کنم کوچه معشوقه ما کعبه ماست

#راحم_تبریزی

🦋🍁❧ℳ❧🍁🦋
شب بہ شب خواب مرا تا مرز وصلش مےبرد




تاڪه باورمےڪنم نقشش بہ حاشا مےڪشد

#الهام_هاشمی

🦋🍁❧ℳ❧🍁🦋
امشبی را ڪه در آنیم غنیمت شمریم




شاید ای جان نرسیدیم به فردای دگـر

#عماد_خراسانی

🦋🍁❧ℳ❧🍁🦋
همه شب سجده برآرم که بیایی توبه خوابم




و در آن خواب بمیرم که تو آیی وبمانی

#شهریار

🦋🍁❧ℳ❧🍁🦋
آفتاب چشم تو
بر صبح من فرخنده باد
ای طلوع روشنایی های من؛
صبحت بخیر...


#سیدعلی_رضایی
#صبحتون_دلربا

🦋🍁❧ℳ❧🍁🦋
باید کسی باشد که
قبل از مرگ برایت اشک بریزد
و توجان بدهی
برای دوست داشتنش...


#علی_سید_صالحی

🦋🍁❧ℳ❧🍁🦋
روزي كه رفتی زیر چترش
با خودم گفتم
تا عمر دارم،
ظلم باران را نمی‌بخشم...


#رويا_باقري

🦋🍁❧ℳ❧🍁🦋
بودنت اجابت
تمام نمازهاست
بمان تمام سجود من...


#شهلائي_محمد_حسن

🦋🍁❧ℳ❧🍁🦋
و همیشہ
تـــو از همہ ے
عاشقانہ‌هاے دنیا زیباتری...


#حامدیونسی

🦋🍁❧ℳ❧🍁🦋
ڪاش لباس ت بودم
تنگـــــــــــــــــــــــــــــ
چسبان قد آغوشت...


#الهام_هاشمی

🦋🍁❧ℳ❧🍁🦋
قهوه مےنوشم ڪہ باتلخےفراموشم شوے




لعنتےفنجان چقدر همرنڪَ چشمانت شده

#مصطفی_نجفی

🦋🍁❧ℳ❧🍁🦋
گاهی اوقات صلاح است کہ تنها بشوے




چون مقدر شده تڪ خالِ ورق ها بشوے

#مرتضی_خدمتی

🦋🍁❧ℳ❧🍁🦋
من در آغوش تو ازخود متولد شده ام




روزه برمؤمنِ دور از وطنش واجب نیست

#آرش_مهدے_پور

🦋🍁❧ℳ❧🍁🦋