This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
لبخندهایت،
#آتش به جانم می اندازد!
چهارشنبه ای، که سرخی عشق تو
دعوتم می کند به سوری عاشقانه...
#عرفان_یزدانی
࿐🦋🍁❧ℳ❧🍁🦋࿐
#آتش به جانم می اندازد!
چهارشنبه ای، که سرخی عشق تو
دعوتم می کند به سوری عاشقانه...
#عرفان_یزدانی
࿐🦋🍁❧ℳ❧🍁🦋࿐
نازِ چشمانت،
چهارشنبه سوری ست، که
#آتش به دل می زند!
چه کنم در شبی، که
آتش بازیِ مدامِ چشمانت غوغا می کند؟!
#عرفان_یزدانی
࿐🦋🍁❧ℳ❧🍁🦋࿐
چهارشنبه سوری ست، که
#آتش به دل می زند!
چه کنم در شبی، که
آتش بازیِ مدامِ چشمانت غوغا می کند؟!
#عرفان_یزدانی
࿐🦋🍁❧ℳ❧🍁🦋࿐
سور #چهارشنبه ي امسال من تويي
غوغا كن، هياهو كن
بگذار جرقه هاي شَرَر چشمانت
شعله هاي بي امان لبخندت
مرا آماده تحويل سال كند...
#سینا_فراهانی
࿐🦋🍁❧ℳ❧🍁🦋࿐
غوغا كن، هياهو كن
بگذار جرقه هاي شَرَر چشمانت
شعله هاي بي امان لبخندت
مرا آماده تحويل سال كند...
#سینا_فراهانی
࿐🦋🍁❧ℳ❧🍁🦋࿐
ای کاش در شب
#چهارشنبه سوری
شراره های عشق بسوزاند
کل وجودم را
تا در آغوش تو خاموش شوم...
#فرشته_رحمانی
࿐🦋🍁❧ℳ❧🍁🦋࿐
#چهارشنبه سوری
شراره های عشق بسوزاند
کل وجودم را
تا در آغوش تو خاموش شوم...
#فرشته_رحمانی
࿐🦋🍁❧ℳ❧🍁🦋࿐
امروز غلیظ دوست داشتنت را
مینویسم میگذارم در مسیر عشق
تا بدانی در گذرِ زمان
و فصل فصلِ زندگی
ڪم رنگ نمیشود احساس...
#مهناز_نجفی
࿐🦋🍁❧ℳ❧🍁🦋࿐
مینویسم میگذارم در مسیر عشق
تا بدانی در گذرِ زمان
و فصل فصلِ زندگی
ڪم رنگ نمیشود احساس...
#مهناز_نجفی
࿐🦋🍁❧ℳ❧🍁🦋࿐
اشتباه نکن!
دور و نزدیک بودنِ آدمها
به فاصلهشان تا تو نیست
نزدیکترین آدم به تو
آن کسی است که از دورترین فاصله
همیشه هوايت را دارد...
#محیا_کاربخش
࿐🦋🍁❧ℳ❧🍁🦋࿐
دور و نزدیک بودنِ آدمها
به فاصلهشان تا تو نیست
نزدیکترین آدم به تو
آن کسی است که از دورترین فاصله
همیشه هوايت را دارد...
#محیا_کاربخش
࿐🦋🍁❧ℳ❧🍁🦋࿐
سلام و عرض ادب واحترام خدمت شماهمراهان همیشگی کانال✌️🌹🍃
دوستانی که از تأسیس کانال باماهمراه بودنددرجریان هستن،که دراین کانال #رمان گذاشته میشد،بنابه دلایلی ادامه رمان متوقف شد
طبق نظر شما دوستان بزرگوار به زودی ادامه رمان #آمال گذاشته میشه عزیزان که متقابلا اطلاع رسانی میشه خدمتتون 🌷
پارتهایی که گذاشته شده روریپلای میکنم که هم تجدیدخاطربشه واسه قدیمیهاوهم عزیزانی که به خوندن #رمان علاقه دارن .
سپاسمندحضورتون هستم گرامیان🙏✌️🌹🍃
پیروز و سربلند باشید در پناه ایزد منان ♥️
࿐🦋🍁❧ℳ❧🍁🦋࿐
دوستانی که از تأسیس کانال باماهمراه بودنددرجریان هستن،که دراین کانال #رمان گذاشته میشد،بنابه دلایلی ادامه رمان متوقف شد
طبق نظر شما دوستان بزرگوار به زودی ادامه رمان #آمال گذاشته میشه عزیزان که متقابلا اطلاع رسانی میشه خدمتتون 🌷
پارتهایی که گذاشته شده روریپلای میکنم که هم تجدیدخاطربشه واسه قدیمیهاوهم عزیزانی که به خوندن #رمان علاقه دارن .
سپاسمندحضورتون هستم گرامیان🙏✌️🌹🍃
پیروز و سربلند باشید در پناه ایزد منان ♥️
࿐🦋🍁❧ℳ❧🍁🦋࿐
؏ـاشـ♥️ـقـانـههاےپائیـ🍁•ⷶ•꯭ᷦ•ⷷ•꯭ⷷ•꯭꯭ⷶ•ⷬ 🍁ـزان
#پارت_97 #آمــــال به کارم خندید و جلو امد : آره عزیزم.برو لباسات و عوض کن بیا یکم توی تزیینشون کمکم کن! دستانم را بالا بردم ، متنفر بودم از این کار و وقتش را هم نداشتم.به نغمه قول داده بودم در مهمانی امشب همراهی اش کنم.یکی دوستانش پارتی گرفته بود و بدم نمی…
🦋پارت 97تا100 رمان #آمال✌️🌹🍃
؏ـاشـ♥️ـقـانـههاےپائیـ🍁•ⷶ•꯭ᷦ•ⷷ•꯭ⷷ•꯭꯭ⷶ•ⷬ 🍁ـزان
#پارت_101 #آمــــال موهایم را گوجه ای بالای سرم بسته بودم و سرم در لپتاب مقابلم بود!یک ویدیوی جدید از رقص بالرین های آمریکا که دسته جمعی می رقصیدند دانلود کرده و مشغول تماشایش بودم. تنها نور داخل اتاق همان نور برخواسته از صفحه ی لپتابی بود که در حال نیمه…
🦋پارت101تا104رمان #آمال✌️🌹🍃
؏ـاشـ♥️ـقـانـههاےپائیـ🍁•ⷶ•꯭ᷦ•ⷷ•꯭ⷷ•꯭꯭ⷶ•ⷬ 🍁ـزان
#پارت_105 #آمــــال احتمالش منظورش از کور ، آمال بود.سری به افسوس تکان داد و دستان خواهرش را گرفت : هیچ وقت ، کسی رو برای چیزی که مقصر نیست و نقشی توش نداشته ملامت نکن! اهو مستأصل دم عمیقی گرفت : خوش بینانه داری نگاه می کنی به قضیه آرکان! این چیزی بود که دفاعی…
🦋پارت105تا108رمان #آمال✌️🌹🍃
؏ـاشـ♥️ـقـانـههاےپائیـ🍁•ⷶ•꯭ᷦ•ⷷ•꯭ⷷ•꯭꯭ⷶ•ⷬ 🍁ـزان
#پارت_109 #آمــــال سکوت مادر داماد ، آهو و آرسامی که بی خیال خیار پوست می گرفت عجیب بود.انگار مادرش با سکوت می خواست نشان بدهد که به زور امده.دوباره خود پدرش به حرف امد :پس به جای کش دادن بحث بهتره اجازه بدیم برن حرفاشون و بزنن! مارال به من نگاهی کرد و من…
🦋پارت109تا112رمان #آمال✌️🌹🍃
؏ـاشـ♥️ـقـانـههاےپائیـ🍁•ⷶ•꯭ᷦ•ⷷ•꯭ⷷ•꯭꯭ⷶ•ⷬ 🍁ـزان
#پارت_1 شروع رمان امال.. مقدمه : این جهان شبیه دخترک رقاصه ای بود که کنار آب ها می چرخید....باله می رقصید و دامن رنگین پیراهن کوتاهش میان نسیم تاب می خورد.دخترکی با پاهای کشیده و زیبا ، موهایی بلند و افسون...و صدایی سحر انگیز ، هرروز تا غروب کنار آب می ایستاد…
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM