اشعار پارسی
3.86K subscribers
891 photos
274 videos
50 links
زیبایےِ اشعارِ من اے ماه تو هستے


با نورِ تو تلطیف شده قافیه ‌هایم...



#مجتبے_خوش زبان
Download Telegram
Yeki Shaba Bidare
Ziba Rahimi
🍃🌸

سر به میخانه‌ی یادت زدم اما دیگر
جای لب‌های تو روی لب پیمانه نبود

#فاضل_نظری🍷🧚



@asharparsiii
ناگزیر از سفرم، بی‌سر و سامان چون «باد»
به «گرفتارِ رهایی» نتوان گفت آزاد

کوچ تا چند؟! مگر می‌شود از خویش گریخت
«بال» تنها غمِ غربت به پرستوها داد

این که مردم نشناسند تو را غربت نیست
غربت آن است که «یاران» ببرندت از یاد

عاشقی چیست، به جز شادی و مهر و غم و قهر؟!
نه من از قهر تو غمگین، نه تو از مهرم شاد

چشم، بیهوده به آیینه شدن دوخته‌ای
اشک، آن روز که آیینه شد از چشم افتاد

#فاضل_نظری🍃

پشت روز روشنم شام سیاهی دیگر است
آنچه آن را کوه خواندم پرتگاهی دیگر است

شاید از اول نباید عاشق هم می شدیم
این درست اما جدایی اشتباهی دیگر است

#فاضل_نظری🍃

عشق می‌بازم که غیر از باختن در عشق نیست
در نبردی اینچنین هرکس به خاک افتاد ، برد


#فاضل_نظری🍃

از هم آغوشیِ دریا به فراموشیِ خاک
ماهیِ عمر چه دید از سفر کوتاهش؟


#فاضل_نظری 🍃

#الف

#روزنگار، ۱۰ شهریور، زادروز
خواب دیدیم که رؤیاست، ولی رؤیا نیست
عمر جز «حسرت دیروز» و «غم فردا» نیست

هنر عشق فراموشی عمر است، ولی
خلق را طاقت پیمودن این صحرا نیست

ای پریشانی آرام! کجایی ای مرگ؟
در پری خانه ما حوصله غوغا نیست

ما پلنگیم! مگو لکه به پیراهن ماست
مشکل از آینه توست! خطا از ما نیست

خلق در چشم تو دل سنگ، ولی ما دل تنگ
«لا الهی» هم اگر آمده بی «الا» نیست

موج شوریده دل آشفته ماه است ولی
ماه را طاقت آشفتگی دریا نیست

بر گل فرش، به جان کندن خود فهمیدیم
مرگ هم چاره دلتنگی ماهی‌ها نیست

#فاضل_نظری |🍃



#شبتون_آروم_و_به_دور_از_دلتنگی
مرا تو راحت جانی و من تو را نگران
گناه کیست که من با توام تو با دگران

اگر بهشت بهایش تو را نداشتن است
جهنّم است بهشتی که نیستی تو در آن

به جستجوی تو در چشم خلق خیره شدم
غریبه‌اند برایم تمام رهگذران

نهان چگونه نگه‌دارمت زِ چشم رقیب
چقدر راهزن اینجاست بین همسفران

عجب زِ عشق که هرکس حکایتی دارد
از این گدازه‌ی آتش‌فشان در فوران

خموش باش که با دیگران نمی‌گویند
رموز تجربه وحی را پیامبران


#فاضل_نظری 🍃

همین عقلی که با سنگ حقیقت خانه میَسازد
زمانی از حقیقت‌های ما افسانه می‌سازد

سر مغرور من ! با میل دل باید کنار آمد
که عاقل آن کسی باشد که با دیوانه می‌سازد

مرنج از بیش‌وکم چشم از شراب این و آن بردار
که این ساقی به قدر « تشنگی » پیمانه می‌سازد

مپرس از من چرا در پیله ی مهر تو محبوسم
که عشق از پیله‌های مرده هم پروانه می‌سازد

به من گفت ای بیابان گرد غربت! کیستی؟ گفتم:
پرستویی که هر جا می نشیند لانه می‌سازد

مگو شرط دوام دوستی دوری ست ، باور کن
همین یک اشتباه از آشنا بیگانه می سازد

#فاضل_نظری 🍃

نمی‌آید به چشمم هیچ‌کس غیرازتو، این یعنی
به لطف عشق تمرین می‌کنم یکتاپرستی را

#فاضل -نظری 🍃

چیزی که میانِ من و تو نیست، غریبی‌ست
صدبار تو را دیده‌ام ای غم! به گمانم..

#فاضل_نظری🍃

هرچند حیا می‌کند از بوسه ی ما دوست
دلتنگی ما بیشتر از دلهره اوست

الفت چه طلسمی است که باطل‌شدنی نیست
اعجاز تو ای عشق نه سحر است نه جادوست

ای کاش شب مرگ در آغوش تو باشم
زهری که بنوشم ز لب سرخ تو داروست

یک‌بار دگر بار سفر بستی و رفتی
تا یاد بگیرم که سفر خوی پرستوست

از کوشش بیهوده خود دست کشیدم
در بستر مرداب چه حاجت به تکاپوست


#فاضل_نظری🍃


شبتون آرام و بدور از دلتنگی
دل از اعماق دریای صدف های تهی بردار
      همین‌جا در کویر خویش مروارید پیدا کن...

#فاضل_نظری🍃

🍃🌸

یک دم ز بی‌وفایی عالم غمت مباد
یک عمر عاشقی کن و یک دم غمت مباد

#فاضل-نظری 🍃

🍃🌸
شرارهء غم عشق آتش‌افکن است هنوز
بیا که آتش مهر تو روشن است هنوز

شکایت از تو ندارم، ولی بیا و ببین
چه زخم‌های عمیقی که بر تن است هنوز

درختی‌ام که بر آن حک شده‌ست نام کسی
غمت مباد که یاد تو با من است هنوز

اگر تو صخره‌ای و سنگدل، من آن موجم
که هر نفس هوسش با تو بودن است هنوز

دلم به یاد تو هم‌صحبت رقیبان است
وگرنه با همه غیر از تو دشمن است هنوز

#فاضل_نظری🍃
 
🍃🌸

ظاهر آراسته‌ام در هوسِ وصل ولی
من پریشان‌تر از آنم که تو می‌پنداری...

#فاضل_نظری 🍃

🍃
بگذار اگر این بار سر از خاک برآرم
بر شانه‌ی تنهایی خود سر بگذارم

از حاصل عمر به‌ هدر رفته‌ام ای ‌دوست
ناراضی‌ام، امّا گله‌ای از تو ندارم

در سینه‌ام آویخته دستی قفسی را
تا حبس نفس‌های خودم را بشمارم

از غربتم این‌قدر بگویم که پس‌از تو
حتی ننشسته‌ست غباری به مزارم

ای کشتی جان! حوصله کن می‌رسد آن‌روز
روزی که تو را نیز به دریا بسپارم

نفرین گل سرخ بر این «شرم» که نگذاشت
یک‌بار به پیراهن تو بوسه بکارم

ای بغض فرو خفته! مرا مرد نگه دار
تا دست خداحافظی‌اش را بفشارم

#فاضل_نظری🍃

🍃🌸
مستیم و نداریم غم سود و زیان را
هر شب بفروشیم به جامی دو جهان را

چون کوزه‌ی سربسته‌ی پنهان شده در خاک
یک عمر ز ترس همه بستیم دهان را

بگذار لبی بر لبم ای ساغر دلخون
تا فاش کنم پیش تو اسرار نهان را

مهمان توام چند صباحی دگر ای عمر!
اینقدر میازار منِ سوخته‌جان را

گر نیست به جز خون جگر مزد من از عشق
بر شانه چرا می‌کشم این بار گران را

تا من شوم آسوده و خشنود شود یار
با من بزن ای مرگ! به تیری دو نشان را

جای طلب بوسه وفا خواستی ای دل
دیدی که نه این را به تو دادند نه آن را

راضی به عذاب دگران نیستم امّا
گر عادلی ای چرخ! فلک کن دگران را

#فاضل_نظری🍃
🍃🌸

از حاصل عمر به هدر رفته ام ای دوست
ناراضی ام اما گِله ای از تو ندارم...

#فاضل_نظری 🍃

#الف
🍃🌸

من و جام می ‌و معشوق، الباقی اضافات است
اگر هستی که بسم‌الله! در تأخیر آفات است

#فاضل_نظری 🍃

🍃🌸

دل به شادی های بی مقدار این عالم مبند
زندگی تنها فرازی در نشیبی ساخته است

#فاضل_نظری🍃