☘️𝔸ℝ𝕍𝔸ℕ𝔻|آروند pinned «در عمق وجودش،شهری خاموش و خاموشی شهری به باد رفته که خود بود و ارزوهایش و دنیایی عظیم از زندگی هایی که هیچوقت نکرد.شهر و شرح حال او در اوضاعی که میگذشت و هیچ را حاصل میکرد از هیچ و پوچی که مدام برایش به یادگار ماند و میماند.در سکوتی سنگین خیره به آفاق و جای…»
درِ کلاسهای دانشگاه شیشه داشت، آنقدری بود که بتوانی دوسوم کلاس را ببینی. کلاس 106 دانشگاه جای خیلی دنجی بود، انتهای راهرو بود، کوچک و نُقلی.
کلاسش همیشه خودمانی بود، انگار که دوستانت را دعوت کردهای به اتاق خودت !
من کمتر آنجا کلاس به پستم میخورد، اما قضیه برای او کمی متفاوت بود و بیشتر کلاسهایش آنجا تشکیل میشد، اصلا شاید برای همین بود که آن کلاس برایم اینقدر خواستنی جلوه میداد...
آن روز یادم است که امتحان داشتند، از آن سختهایش ! غُرغُرِ درس نخواندن و سخت بودن امتحان را از روزها قبل برایم شروع کرده بود !
وقتی رسیدم امتحان شروع شده بود، رفتم پشت در و درون کلاس را نگاه کردم، استایل خراب کردن امتحانش مثل خودم بود، خودکار را میگذاشت روی میز، دو دستش را میزد روی پیشانی و فقط زمین را نگاه میکرد، نمیدانم چرا اما دلم میخواست آن لحظه بغلش کنم و بگویم : ببین، این امتحان که هیچ، تو اگر از دنیا هم بیوفتی من با توام، سرت را بالا بگیر بلامیسر جان، دلم میخواست تا جایی که حراست ما را از هم جدا میکرد بغلش میکردم !
دلم میخواست یقهی استادش را بگیرم و بگویم آخر مرتیکه یِلاقبا تو دلت میاید که اینقدر فلانی جانم را ناراحت کنی ؟!
دلم میخواست ساعت برنارد را داشتم و زمان را نگه میداشتم و تمام برگهاش را از روی دست این و آن برایش پُر میکردم ...
رفتم به سمت بوفه، از اکبر آقایمان دو عدد چایی، دو عدد هوبی و یک کاغذ آچهار گرفتم، روی کاغذ با ماژیک نوشتم : "ولش کن امتحان رو، بیا چایی با هوبی"
رفتم پشت در، به بغل دستیاش گفتم صدایش کند، کاغذ را نگه داشتم لبه شیشه برای چند ثانیه و بعد نگاهش کردم، همهی آن عصبانیت در یک لحظه رفته بود و داشت میخندید
از آن خندههایی که فقط خودم میدانم چقدر معرکه بود، رفتم روی پلهها نشستم، چند لحظه بعد آمد بیرون و بغل دستم نشست
چایی و هوبیاش را گرفت و بعد بدون آنکه به من نگاه کند گفت : من تورو نداشتم چی میکردم ؟!
میدانی تصدقت روم، خیلی دلم میخواهد بدانم همهی این سالهایی که مرا نداری چه میکنی ...
همین !
🖋 پویان اوحدی
کلاسش همیشه خودمانی بود، انگار که دوستانت را دعوت کردهای به اتاق خودت !
من کمتر آنجا کلاس به پستم میخورد، اما قضیه برای او کمی متفاوت بود و بیشتر کلاسهایش آنجا تشکیل میشد، اصلا شاید برای همین بود که آن کلاس برایم اینقدر خواستنی جلوه میداد...
آن روز یادم است که امتحان داشتند، از آن سختهایش ! غُرغُرِ درس نخواندن و سخت بودن امتحان را از روزها قبل برایم شروع کرده بود !
وقتی رسیدم امتحان شروع شده بود، رفتم پشت در و درون کلاس را نگاه کردم، استایل خراب کردن امتحانش مثل خودم بود، خودکار را میگذاشت روی میز، دو دستش را میزد روی پیشانی و فقط زمین را نگاه میکرد، نمیدانم چرا اما دلم میخواست آن لحظه بغلش کنم و بگویم : ببین، این امتحان که هیچ، تو اگر از دنیا هم بیوفتی من با توام، سرت را بالا بگیر بلامیسر جان، دلم میخواست تا جایی که حراست ما را از هم جدا میکرد بغلش میکردم !
دلم میخواست یقهی استادش را بگیرم و بگویم آخر مرتیکه یِلاقبا تو دلت میاید که اینقدر فلانی جانم را ناراحت کنی ؟!
دلم میخواست ساعت برنارد را داشتم و زمان را نگه میداشتم و تمام برگهاش را از روی دست این و آن برایش پُر میکردم ...
رفتم به سمت بوفه، از اکبر آقایمان دو عدد چایی، دو عدد هوبی و یک کاغذ آچهار گرفتم، روی کاغذ با ماژیک نوشتم : "ولش کن امتحان رو، بیا چایی با هوبی"
رفتم پشت در، به بغل دستیاش گفتم صدایش کند، کاغذ را نگه داشتم لبه شیشه برای چند ثانیه و بعد نگاهش کردم، همهی آن عصبانیت در یک لحظه رفته بود و داشت میخندید
از آن خندههایی که فقط خودم میدانم چقدر معرکه بود، رفتم روی پلهها نشستم، چند لحظه بعد آمد بیرون و بغل دستم نشست
چایی و هوبیاش را گرفت و بعد بدون آنکه به من نگاه کند گفت : من تورو نداشتم چی میکردم ؟!
میدانی تصدقت روم، خیلی دلم میخواهد بدانم همهی این سالهایی که مرا نداری چه میکنی ...
همین !
🖋 پویان اوحدی
من خواب ديدهام؛
كه كسی میآيد...
من خواب آن ستارهی قرمز را
وقتی كه خواب نبودم ديدهام
كسی میآيد
كسی میآيد
كسی ديگر
كسی بهتر
كسی كه مثل هيچكس نيست...
#فروغ_فرخزاد
كه كسی میآيد...
من خواب آن ستارهی قرمز را
وقتی كه خواب نبودم ديدهام
كسی میآيد
كسی میآيد
كسی ديگر
كسی بهتر
كسی كه مثل هيچكس نيست...
#فروغ_فرخزاد
نوشتن در تعريف بديهی آن،
تظاهر ذهن فرد به شکلی از زبان است
ولی در حضوری پنهانی، عملی است به خاطر "منِ ديگران شدن" نويسنده،
که اين خود سخت وامدار همۀ آنهاست که پيشتر نوشتهاند.
|بیژن نجدی|
تظاهر ذهن فرد به شکلی از زبان است
ولی در حضوری پنهانی، عملی است به خاطر "منِ ديگران شدن" نويسنده،
که اين خود سخت وامدار همۀ آنهاست که پيشتر نوشتهاند.
|بیژن نجدی|
یک گنجهای، کشویی، چیزی هم باشد که آدم «چه خوبه که هست»هایش را بگذارد توش؛ هر از گاهی که همهی آدمها ناامیدش میکنند از بودن، بازش کند، گنجینهاش را نگاه کند، دست بکشد، لبخند بِدوَد توی صورتش، کشو را ببندد، یک نفس عمیق بکشد و برگردد به زندگی...
👤حسین وحدانی
👤حسین وحدانی
جانانِ من!
نفس های تو تمام خوشبختی من است.
و من سرخوش ترینم
در دنیایی که تو تمامِ آنی!
مهربانِ شیرین سخن و خوش رویِ من!
من برایت هر لحظه عاشقی میکنم
تو برایم هر ثانیه از ماندن بگو...!♡
نفس های تو تمام خوشبختی من است.
و من سرخوش ترینم
در دنیایی که تو تمامِ آنی!
مهربانِ شیرین سخن و خوش رویِ من!
من برایت هر لحظه عاشقی میکنم
تو برایم هر ثانیه از ماندن بگو...!♡
🌱
بعضی از آدما باعث میشن که ما بلندتر بخندیم
قشنگ تر ببینیم
و زندگی برامون کمی بهتر بشه !!
سعی کنیم خودمون هم یکی از همین آدما باشیم...
بعضی از آدما باعث میشن که ما بلندتر بخندیم
قشنگ تر ببینیم
و زندگی برامون کمی بهتر بشه !!
سعی کنیم خودمون هم یکی از همین آدما باشیم...
هزاران شمع را
میتوان با یک شمع روشن کرد،
و زندگی این شمع کوتاهتر نمیشود.
سهیم کردن شادی هرگز از آن نمیکاهد.
📕 عشق با حروف کوچک
✍🏻 #فرانسیس_میرالس
میتوان با یک شمع روشن کرد،
و زندگی این شمع کوتاهتر نمیشود.
سهیم کردن شادی هرگز از آن نمیکاهد.
📕 عشق با حروف کوچک
✍🏻 #فرانسیس_میرالس
سحر گاه
کاغذم افتاده از نفس
قلم خسته از راه
روی میز چوبی پایه شکسته
جثه ای ولو بر روی میز
که از شامگاه
نا گفته ها را قلم می زد ...
#نرجس_صادقی
چهاردهم تیر:
روز قلم بر صاحبان قلم و اندیشه مبارك🍃
@arvand_uniofbir
کاغذم افتاده از نفس
قلم خسته از راه
روی میز چوبی پایه شکسته
جثه ای ولو بر روی میز
که از شامگاه
نا گفته ها را قلم می زد ...
#نرجس_صادقی
چهاردهم تیر:
روز قلم بر صاحبان قلم و اندیشه مبارك🍃
@arvand_uniofbir
انجمن علمى زبان و ادبيات فارسى دانشگاه بيرجند برگزار ميكند:
كارگاه " نترس از نوشتن"
مدرس : نرجس صادقى
دوره مقدماتى
يك معارفه و
١٠ جلسه
اين كارگاه به صورت حضورى و غير حضورى برگزار ميشود .
دوستانى كه دانشجو نيستن هم ميتوانند در اين كارگاه شركت كنند .
ساعت و تاريخ برگزارى كارگاه:
٤ شنبه ها و ٥ شنبه ها
طبق هماهنگى استاد با دانشجويان
تاريخ ثبت نام : تا ٥ خرداد ماه
جهت كسب اطلاعات بيشتر به آيدى تلگرام
@N_s_art
پيام دهيد .
كارگاه " نترس از نوشتن"
مدرس : نرجس صادقى
دوره مقدماتى
يك معارفه و
١٠ جلسه
اين كارگاه به صورت حضورى و غير حضورى برگزار ميشود .
دوستانى كه دانشجو نيستن هم ميتوانند در اين كارگاه شركت كنند .
ساعت و تاريخ برگزارى كارگاه:
٤ شنبه ها و ٥ شنبه ها
طبق هماهنگى استاد با دانشجويان
تاريخ ثبت نام : تا ٥ خرداد ماه
جهت كسب اطلاعات بيشتر به آيدى تلگرام
@N_s_art
پيام دهيد .
Forwarded from Narjes sadrghi
سلام لطفا همه عزيزان عضو بشيد
مطالب
تمرين و
نكات نويسندگى
توى اين كانال گذاشته خواهد شد
❤️
مطالب
تمرين و
نكات نويسندگى
توى اين كانال گذاشته خواهد شد
❤️