آنشــرلــے🍃🌨....
130 subscribers
2.01K photos
29 videos
177 files
3 links

Don't forget to smile

لبخند زدن رو فراموش نکن

#آنشرلـے🐾🌿....
https://telegram.me/dar2delbot?start=send_yKX8LBv لینک ناشناس من🎶
Download Telegram
و این همه
زیبایی و غم...
تقصیر تو نیست...
به مادرت "پاییز"
رفته ای...

#حمید_جدیدی
#آنشرلـے
@ansherlli
زندگی تان را مدیریت کنید.
مثلا برایش تا می توانید وقت صرف کنید
و وقت زیادی را هم برای دوست داشتــــنش بگذارید.
وقتی که کار می کنید به دوست داشتنش فکر کنید.
وقتی به دنبال تفریح هستید هم دوستش داشته باشید.
حتی وقتی نیست...
موقع پیاده رویـــ👣
قدم زدنـــ👣
کتاب خواندنــ📚
وقتی که خواب می بینید.
نترسید...
این از آن چیزهایی ست که باید شورَش دربیاید
تا زندگی را نمک گیر کنید.

#حمید_جدیدی
#آنشرلـے♥️
@ansherlli
@ansherlli
كاش همسرم بودی
و در آشپزخانه‌ ی كوچكمان
غذا كمی ميسوخت
شير سر ميرفت
يك بشقاب چينی ميشكست
يك ليوان كريستال هم
از همان فرانسوی‌های اصل!!
من
مثل مردهای قديم
داد ميزدم:
حواست كجاست خانوم؟!
و تو
آرام و با لبخند ميگفتی
به تو آقا...

#حمید_جدیدی ‌‌‌‌‌‌‌
#آنشرلـے🔮🕯🗝...
@ansherlli
برای بهار
" اردیبهشت"
دختری بود که هربار
به لبخندش نگاه می کرد
خاطرات سرد یک زمستان را
به شکوفه ای از یاد می بُرد...
#حمید_جدیدی
#آنشرلـے🌼🌱🌎🌈...
@ansherlli
بهش میگفتن "عباس بندری". اصلیت اش مال جنوب بود. بندریاش حرف نداشت. فلافلاشم معرکه بود. مغازش یه چارراه بالاتر از محل کارم بود. من و مژگان هر وقت میخواستیم چیزی بخوریم می رفتیم مغازه ی عباس بندری. بار سوم یا چهارمی بود که اونورا پیدامون میشد. مژگان نشست رو صندلی و منم رفتم واسه سفارش
-سلام عباس آقا، یه بندری لطف میکنی، خیارشورش کم باشه برگشتم تو صورت مژگان نگاه کردم: تو چی میخوری؟ خندید: هر چی تو میخوری
خندیدم: عباس آقا دو تاش کن لطفا
بعد در یخچالو با انگشت نشون دادمو و گفتم: واسه من یه نوشابه سیاه
برگشتم سمت مژگان : تو چی؟
باز خندید: منم همینطور
اینبار نوبت عباس آقا بود: سالاد چی؟ میخورید؟
گفتم : من که نمیخورم عباس آقا
برگشتم سمت مژگان.
دوباره خندید : منم نمیخورم
ایندفعه عباس آقاهم خندید. بهم یه اشاره ی کوچیک کرد. نزدیکش شدم . سرشو آورد دم گوشمو آروم، جوری که مژگان نفهمه؛ گفت: دوستش داری؟
گفتم : خیلی زیاد، چطور مگه؟
گفت: الان بهش بگو! مشتری که نیست، منم اون پشت خودمو میزنم به نشنیدن، این مژگان خانوم شما امروز خیلی رو کوکه، هرچی بهش بگی، اونم میگه منم همینطور. حرفش تموم نشده بود که جفتمون زدیم زیر خنده.
سر میز موقع گاز زدن ساندویچ، آخر دلش تاب نیاورد.
بهم گفت: منکه نفهمیدم پشت سرم چی گفتید! ولی چشم بسته قبول. منم همینطور
یه تیکه سوسیس پرید تو گلوم. شروع کردم به سرفه. عباس آقا تا صدای سرفه مو شنید از اون پشت داد زد: مبارکه مبارکه
بعد سه تایی خندیدم ... تمام شهر "هم همینطور".

#حمید_جدیدی
#آنشرلـے🧡🍀☁️...
یکبار هم به من گفت: «عزیزترینم»!
تا آن زمان هیچ واژه ای نتوانسته بود تا این حد برایم جاودانه بماند و کلمات فقط مشتی کلمات بودند در اقتضای زمان و مکانی محدود. ولی «عزیزترینم...!» فکرش را بکنید که در میان تمام عزیزانی که دارد، تو، «ترینِ» آنهایی! این یعنی مرا کاملا آزاد و شرافتمندانه دوست می داشت آنهم در کمالِ دارایی نه از روی ترس و تنهایی اش.
#حمید_جدیدی
@ansherlli🌸🌿