@ansherlli
مثلِ وقتایی كه از نفس می افتم،
مثلِ وقتایی كه لبخند رویِ لب هات
خونه میكنه، يا حتی مثلِ روزایِ
بی حوصلگيمون دلم يه گوشه دنج،
واسه نشستن و فكر كردن می خواد!
از اون فكر كردن هایی كه ميدونم
آخرش به يه سر درد ختم ميشه.
اما بازم ازش لذت می برم...
مثلِ وقتایی كه كم مياوردم و تو
تنها كسی بودی كه می فهميدی
نياز دارم كه باشی می فهمی؟! :)
#صنم_عابدینی
#آنشرلـے🌳🌸🚲...
مثلِ وقتایی كه از نفس می افتم،
مثلِ وقتایی كه لبخند رویِ لب هات
خونه میكنه، يا حتی مثلِ روزایِ
بی حوصلگيمون دلم يه گوشه دنج،
واسه نشستن و فكر كردن می خواد!
از اون فكر كردن هایی كه ميدونم
آخرش به يه سر درد ختم ميشه.
اما بازم ازش لذت می برم...
مثلِ وقتایی كه كم مياوردم و تو
تنها كسی بودی كه می فهميدی
نياز دارم كه باشی می فهمی؟! :)
#صنم_عابدینی
#آنشرلـے🌳🌸🚲...
@ansherlli
دیگر گمت نمیکنم!
دنیا پر از آدمهایی است
که همدیگر را گم گردهاند
ولی من دیگر گمت نمیکنم.
📚تماما مخصوص
#عباس_معروفی
#آنشرلـے♥️🚲🌪...
دیگر گمت نمیکنم!
دنیا پر از آدمهایی است
که همدیگر را گم گردهاند
ولی من دیگر گمت نمیکنم.
📚تماما مخصوص
#عباس_معروفی
#آنشرلـے♥️🚲🌪...
@ansherlli
من از آنهایی هستم که از هر چیزی بهترینش را میخواهم.
یعنی به نداشتن چیزی راضیترم تا به نصفه و نیمه داشتنش
یا به یک چیز معمولی و دمدستی داشتن.
این قانون شدیدا دربارهی اجسام و ابزار و مواد و لباس و مباس و چیز میز جا افتاده است
اما من از آدمها هم بهترینش را میخواهم، از دوست،فامیل،همکار، همسایه و غیره.
هرکدام که بهترین نباشد را نه که طرد کنم، نه، میگذارم گوشهی ذهنم برای خودش بپلکد، دیگر این بالابالاها نمیآورمش، نگران و دلتنگش نمیشوم، از رفتارش شاد یا دلگیر نمیشوم، اعصابم را به هم نمیریزد
شادیاش برایم اندازه یک رهگذر شادیآور است نه بیشتر
غصهاش هم همینطور.
آدمِ زندگی دیگران اگر هستید، کامل باشید
و بهترین،تمام و کمال و همه جوره، فولتایم،فولآپشن،آخرین مدل،آخرین سیستم،بهترین رنگ،اسپورت، بهترین و کاملترین باشید برای کسی که آدم مهمهی زندگیاش هستید.
#الهام_محمودی
#آنشرلـے📖🦋😌....
من از آنهایی هستم که از هر چیزی بهترینش را میخواهم.
یعنی به نداشتن چیزی راضیترم تا به نصفه و نیمه داشتنش
یا به یک چیز معمولی و دمدستی داشتن.
این قانون شدیدا دربارهی اجسام و ابزار و مواد و لباس و مباس و چیز میز جا افتاده است
اما من از آدمها هم بهترینش را میخواهم، از دوست،فامیل،همکار، همسایه و غیره.
هرکدام که بهترین نباشد را نه که طرد کنم، نه، میگذارم گوشهی ذهنم برای خودش بپلکد، دیگر این بالابالاها نمیآورمش، نگران و دلتنگش نمیشوم، از رفتارش شاد یا دلگیر نمیشوم، اعصابم را به هم نمیریزد
شادیاش برایم اندازه یک رهگذر شادیآور است نه بیشتر
غصهاش هم همینطور.
آدمِ زندگی دیگران اگر هستید، کامل باشید
و بهترین،تمام و کمال و همه جوره، فولتایم،فولآپشن،آخرین مدل،آخرین سیستم،بهترین رنگ،اسپورت، بهترین و کاملترین باشید برای کسی که آدم مهمهی زندگیاش هستید.
#الهام_محمودی
#آنشرلـے📖🦋😌....
@ansherlli
حرف بزن ابر مرا باز كن
دير زمانيست كه بارانى ام
حرف بزن حرف بزن سالهاست
تشنه ى يک صحبت طولانى ام....
#محمدعلی_بهمنی
#آنشرلـے🌧☔️🚲👄....
حرف بزن ابر مرا باز كن
دير زمانيست كه بارانى ام
حرف بزن حرف بزن سالهاست
تشنه ى يک صحبت طولانى ام....
#محمدعلی_بهمنی
#آنشرلـے🌧☔️🚲👄....
@ansherlli
شاید اگر زیبا نبودی
هیچگاه
کوچه ی منتهی به خانه یتان
مملو از
مردهای سیگاری نبود
#صفا_وهابی
#آنشرلـے🍁👸🏻🐚....
شاید اگر زیبا نبودی
هیچگاه
کوچه ی منتهی به خانه یتان
مملو از
مردهای سیگاری نبود
#صفا_وهابی
#آنشرلـے🍁👸🏻🐚....
@ansherlli
خواب خیلی چیز مسخره ایست!
چشمانت را میبندی و برای چند ساعت میمیری!
مگر چقدر قرار است زنده باشیم که یک سوم اش هم در حالت مرگ بگذرد؟!
مثلن من امشب دلم میخواهد کتاب بخوانم
فیلم ببینم
موسیقی گوش کنم
اما همینکه میخواهم تمرکز کنم دهانم قد دهان یک تمساح باز میشود و پلک هایم در نشئه ترین حالتِ ممکن روی هم می افتند
تاریکی زشتی های شهر را پوشانده
حالا وقت قدم زدن است
نه مُردن
#علی_سلطانی
#آنشرلـے🖤🌙🎼...
خواب خیلی چیز مسخره ایست!
چشمانت را میبندی و برای چند ساعت میمیری!
مگر چقدر قرار است زنده باشیم که یک سوم اش هم در حالت مرگ بگذرد؟!
مثلن من امشب دلم میخواهد کتاب بخوانم
فیلم ببینم
موسیقی گوش کنم
اما همینکه میخواهم تمرکز کنم دهانم قد دهان یک تمساح باز میشود و پلک هایم در نشئه ترین حالتِ ممکن روی هم می افتند
تاریکی زشتی های شهر را پوشانده
حالا وقت قدم زدن است
نه مُردن
#علی_سلطانی
#آنشرلـے🖤🌙🎼...
@ansherlli
حتمأ این پاییز هم مثلِ همه ی پاییزهای دیگر میگذرد، خواننده ها دوباره آهنگ های جدید بیرون میدهند و از تنهایی و خاطراتِ آدمهای رفته حرف میزنند، حتما بچه مدرسه ای ها دوباره توی دفتر املاشان برای سین یک دندانه اضافه میگذارند و برای پِ یک نقطه کم، دانشگاه ها پر از دانشجوهای ترم اولی میشود که خیال میکنند عشق جایی در حوالیِ صندلی های خالی دانشکده و کلاس های گرمش انتظارشان را میکشد، حتمأ رفتگرها دوباره تا قبل از بیدار شدن خورشید جاروهاشان را روی تنِ زمین میکشند و برگ هارا توی کیسه های بزرگ میریزند و میبرند یک جای دور، حتمأ دوباره راننده ها پنجره هارا میبندند و ما مجبوریم هوایِ نَمورِ نفس های دیگران را توی ریه هامان تصفیه کنیم، حتمأ من دوباره لایِ تمام کتاب هایم برگ خشک جمع میکنم و خاطراتِ مدرسه را مثلِ کلاف دور دست هایم میپیچم و خاطراتِ روزهای دانشجویی را یکی از زیر یکی از رو بهم گره میزنم و برای روزهای سردم لباس هایی با جیب های یکنفره میخرم و کتانیِ کیکرز ، چند کتابِ تازه به کتابخانه أم اضافه میکنم و غروب که میشود زٌل میزنم به چراغ روشن خانه ها و برایشان قصه میسازم ...
حتمأ این پاییز تو دست های یخ زده ی کسی را تویِ دست هایِ بزرگت میگیری و من آهنگِ خواجه امیری را درحالی که روی جدول خیابان راه میروم زمزمه میکنم " یه روزی میاد که دیگه دلت برام نریزه/که یادت نیاد تولد من چندِ پاییزه"
حتمأ ما
جایی در میانِ این روزهای تکراری
دوباره همدیگر را به یاد خواهیم آورد...
#نازنین_عابدین_پور
#آنشرلـے🍃🍁...
حتمأ این پاییز هم مثلِ همه ی پاییزهای دیگر میگذرد، خواننده ها دوباره آهنگ های جدید بیرون میدهند و از تنهایی و خاطراتِ آدمهای رفته حرف میزنند، حتما بچه مدرسه ای ها دوباره توی دفتر املاشان برای سین یک دندانه اضافه میگذارند و برای پِ یک نقطه کم، دانشگاه ها پر از دانشجوهای ترم اولی میشود که خیال میکنند عشق جایی در حوالیِ صندلی های خالی دانشکده و کلاس های گرمش انتظارشان را میکشد، حتمأ رفتگرها دوباره تا قبل از بیدار شدن خورشید جاروهاشان را روی تنِ زمین میکشند و برگ هارا توی کیسه های بزرگ میریزند و میبرند یک جای دور، حتمأ دوباره راننده ها پنجره هارا میبندند و ما مجبوریم هوایِ نَمورِ نفس های دیگران را توی ریه هامان تصفیه کنیم، حتمأ من دوباره لایِ تمام کتاب هایم برگ خشک جمع میکنم و خاطراتِ مدرسه را مثلِ کلاف دور دست هایم میپیچم و خاطراتِ روزهای دانشجویی را یکی از زیر یکی از رو بهم گره میزنم و برای روزهای سردم لباس هایی با جیب های یکنفره میخرم و کتانیِ کیکرز ، چند کتابِ تازه به کتابخانه أم اضافه میکنم و غروب که میشود زٌل میزنم به چراغ روشن خانه ها و برایشان قصه میسازم ...
حتمأ این پاییز تو دست های یخ زده ی کسی را تویِ دست هایِ بزرگت میگیری و من آهنگِ خواجه امیری را درحالی که روی جدول خیابان راه میروم زمزمه میکنم " یه روزی میاد که دیگه دلت برام نریزه/که یادت نیاد تولد من چندِ پاییزه"
حتمأ ما
جایی در میانِ این روزهای تکراری
دوباره همدیگر را به یاد خواهیم آورد...
#نازنین_عابدین_پور
#آنشرلـے🍃🍁...