VID-20210805-WA0065.mp4
6.3 MB
فهمید دارم حسرتی داغی غمی فهمید
از حجــم اقیــانوس دردم شبنـمی فهمید
می گفت یک جــایی دلم دنبال آهویی است
فــال مــرا فــهمی نفــهمی مبهــمی فـهـمید
این کـولی زیبــا دو مــاه از ســـال می آمد
وقـتی کــه می آمد تمــام کــوچه می فهمید
امسـال هــم وقتـی که آمد شهــر غـوغا شد
امسـال هــم وقتـی کــه آمـد عالــمی فهمید
اوداشـت هفـــده سـال یا هجده... نمی دانم
مـی شد از آن رخسـار زرد گنــدمی فهمید:
مـو فالـگیرُم... اومدُم فالِت بگــیرُم.... هـای
فهــمید دارم اضـطرابی ، ماتمـی ؛ فهـمید
دستــم به دستـش دادم و از تب ،تب سردم
بی آنکـه هـذیان بشـنود از مـن کمی فهمید
بخـتِت بلـنده... ها گُلو! چِشمون شیطون کور
راز تــونـه گـفــتـُم پریـنــو آدمــی، فـهـمید
هی گفت از هر در سخن ، از آب و آیینه
از مهـره ی مار و طلسم و هر چه می فهمید
بـا اینهـمـه او کــولی خــوبی نخــواهـد شـد
هـرچـند از باران چشـمـم نـم نـمی فهمـید
مــی خـــوانــد از آیـیـــنه راز مــاه را امـا
یک عمـــر من آواره اش بودم، نمی فهمید!
.
#محمدحسین_بهرامیان
#غزل_کولی
از حجــم اقیــانوس دردم شبنـمی فهمید
می گفت یک جــایی دلم دنبال آهویی است
فــال مــرا فــهمی نفــهمی مبهــمی فـهـمید
این کـولی زیبــا دو مــاه از ســـال می آمد
وقـتی کــه می آمد تمــام کــوچه می فهمید
امسـال هــم وقتـی که آمد شهــر غـوغا شد
امسـال هــم وقتـی کــه آمـد عالــمی فهمید
اوداشـت هفـــده سـال یا هجده... نمی دانم
مـی شد از آن رخسـار زرد گنــدمی فهمید:
مـو فالـگیرُم... اومدُم فالِت بگــیرُم.... هـای
فهــمید دارم اضـطرابی ، ماتمـی ؛ فهـمید
دستــم به دستـش دادم و از تب ،تب سردم
بی آنکـه هـذیان بشـنود از مـن کمی فهمید
بخـتِت بلـنده... ها گُلو! چِشمون شیطون کور
راز تــونـه گـفــتـُم پریـنــو آدمــی، فـهـمید
هی گفت از هر در سخن ، از آب و آیینه
از مهـره ی مار و طلسم و هر چه می فهمید
بـا اینهـمـه او کــولی خــوبی نخــواهـد شـد
هـرچـند از باران چشـمـم نـم نـمی فهمـید
مــی خـــوانــد از آیـیـــنه راز مــاه را امـا
یک عمـــر من آواره اش بودم، نمی فهمید!
.
#محمدحسین_بهرامیان
#غزل_کولی
#غزل🌼
از سمت قلههای پر از سنگ و برف گیر
عطار دوره گرد رسیده است ناگزیر
پیچیده بوی آتش و اسفند در زمین
پیچیده بوی نمنم ِ باران در این مسیر
حالا بهار آمده با بال های خیس
با نغمه های خاطره انگیز از حریر
او آمده است از طرف دشت ،سربلند
او آمده است از طرف کوه ، سر به زیر
او آمده است ساز و دهل را به پا کند
در درههای طوس و سمرقند و پنجشیر
***
حالا که رود با دفِ ما ، رود میزند
حالا که شعر ، می وزد از جانب کویر
باید به روزگار بخارا سفر کنیم
تا روزگار حافظ و قابوسِ وُشم گیر
تا عصر شاهنامه و دوران ِ باستان
تا عصر عشق ، عصرِ اساطیرِ بینظیر
#موسی_عصمتی🌼
از سمت قلههای پر از سنگ و برف گیر
عطار دوره گرد رسیده است ناگزیر
پیچیده بوی آتش و اسفند در زمین
پیچیده بوی نمنم ِ باران در این مسیر
حالا بهار آمده با بال های خیس
با نغمه های خاطره انگیز از حریر
او آمده است از طرف دشت ،سربلند
او آمده است از طرف کوه ، سر به زیر
او آمده است ساز و دهل را به پا کند
در درههای طوس و سمرقند و پنجشیر
***
حالا که رود با دفِ ما ، رود میزند
حالا که شعر ، می وزد از جانب کویر
باید به روزگار بخارا سفر کنیم
تا روزگار حافظ و قابوسِ وُشم گیر
تا عصر شاهنامه و دوران ِ باستان
تا عصر عشق ، عصرِ اساطیرِ بینظیر
#موسی_عصمتی🌼